در مورد دادگاه های بدون کیفر، در فصل 4 کتابچه «حزبی برای اکنون و آینده» از انتشارات حزب مشروطه ایران به کوشش زنده یاد داریوش همایون چنین می آید:
فصل چهار:
الف......
ب ـ جامعه مدنی
جامعه مدنی به معنی گروهبندیهای داوطلبانه، از جمله احزاب سياسی، و وجود فضاهائی است كه مردم بتوانند بی مداخله دولت در اموری كه ميل دارند با هم كار كنند. جامعه مدنی همچنين به معنی حقوق و مسئوليتهای شهروندی؛ و مناسبات اجتماعی متمدنانه است. جامعهای است باز و دربرگيرنده بر پايه مسئوليتها و نيز حقوق افراد. جامعه مدنی به چندگرائی (پلوراليسم) كه به اندازه رای اكثريت برای مردمسالاری اهميت دارد پشتوانه لازم را میبخشد؛ و تقويت نهادهای آن برای جلوگيری از زيادهرویهای حكومت و نيرو های بازار لازم است. در چنان جامعهای فعاليت برای هر امر و هر مكتب فكری تا آنجا كه از خشونت و تبعيض دفاع نكند، ومذهب را با سياست درنياميزد، و به اسلحه دست نبرد مانعی نخواهد داشت.
در ايران با توجه به فرهنگ خشونت ديرپائی كه سياست را تباه و مناسبات اجتماعی و حتا خانوادگی را زهراگين كرده است، و بويژه به دنبال انقلاب و جمهوری اسلامی كه جامعه را به پائينترين طبقات دوزخ خشونت فروكشيده است، پيشبرد جامعه مدنی به تصميمهای ملی راديكال و استثنائی نياز دارد. ما از لغو مجازات اعدام دفاع میكنيم و برای ريشهكن كردن خشونت از سياست ايران به مقوله جرم سياسی پايان میدهيم. به نظر ما جرم سياسی معنی ندارد و اشخاص را به صرف اعتقاداتشان يا داشتن مقامات سياسی يا تصميمها و و مواضعی كه میگيرند نمیتوان پيگرد و مجازات كرد ـ مگر از مقام خود سوءاستفاده كرده يا دست به جنايت برضد بشريت زده باشند. سياست و جامعه ايرانی را میبايد از دور دوزخی خونريزی و كينهكشی و از ميراث مرگبار انقلاب و حكومت اسلامی بيرون كشيد. بدين منظور يكبار و برای هميشه، تشكيل دادگاه حقيقت يا دادگاه محكوميت بیكيفر، برای رسيدگی به جرائم سران و كارگزارن و عوامل رژيم اسلامی را پيشنهاد میكنيم. البته اموال غارت شده ملی میبايد به دارندگان اصلی يعنی مردم ايران پس داده شود. اين داروی تلخی است كه برای سلامت ملی اكنون و آينده خود میبايد بنوشيم.
دادگاه حقیقت یاب و محکومیت بی کیفر توصیه دو کنفرانس اروپایی حزب مشروطه ایران
گامهای مهم بعدی در دو کنفرانس اروپایی رتردام (اکتبر 99 ) و مونستر (اوت 2000) برداشته شد. به عنوان نخستین فرا آمد آزاد کردن اندیشه از تفکر دینی، کنفرانس مونستر توصیه کرد که حزب پایان دادن به مقوله جرم سیاسی را اعلام کند. جرم، امری در قلمرو منطق نیست و آنچه را که درست نیست در بر نمیگیرد. جرم در قلمرو حق است، زیر پا گذاشتن حق است. اما سیاست اساساً امری است در قلمرو درست و نادرست. اعتقاد سیاسی، تصمیمگیری سیاسی یا گرفتن مقام سیاسی ممکن است درست یا نادرست باشد ولی به خودی خود حقی را زیر پا نمیگذارد. تنها در رژیمهای مذهبی یا شبه مذهبی ایدئولوژیک است که اعتقاد یا عمل سیاسی؛ داشتن یا نداشتن یک عقیده و گرفتن یا نگرفتن مواضع سیاسی به خودی خود حق یا باطل قلمداد میشود. تفکر غیرمذهبی، در امر عمومی حق و باطل نمیشناسد. افراد ممکن است در مقام سیاسی سوءاستفاده کنند یا دست به جنایات بر ضد بشریت بزنند یا جرائم و خلافهای دیگری از آنها سرزند و در آن صورت پیگرد و کیفر دادنشان لازم است. ولی خود مقام سیاسی یا تصمیمهایی که در سوءاستفاده و جنایات بر ضد بشریت نمیگنجد پیگرد و کیفر ندارد. اعتقادات سیاسی از هرگونه قابل پیگرد نیست و زندانی سیاسی یا پاکسازی انقلابی معنی ندارد. *** باز نگری در فرهنگ ایران ناگزیر به پدیده خشونت میرسد که در اخلاق شخصی و به ویژه در فرهنگ سیاسی ما نمایان است. ما در همان رتردام به ریشه کنی خشونت در سیاست ایران اولویت دادیم. برچیدن مقولهای به نام جرم سیاسی، یک توصیه آن کنفرانس بود؛ هواداری از لغو کیفر اعدام یک توصیه دیگر آن. به نظر ما اهمیت این موضعگیریها برای آینده ایران کمتر از موضعگیری بر ضد جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی، بدترین جلوه بیماریهای سیاسی جامعه ایرانی است که خشونت در همه صورتهایش از بدترین آنهاست. جامعه ایرانی بیست و پنج سال پیش از نظر سیاسی و فرهنگی در سطحی بود که میتوانست انقلاب اسلامی را با چنان جهانبینی، و حکومت اسلامی را با چنان رهبرانی از مذهبی و غیرمذهبی، پذیره شود و تا سالها پشتیبانی کند. میتوانست فضای سینه زنی و قمه زنی و خون و شهادت و کشتن را بر سرتاسر سیاست و حکومت چیره سازد و انسانیت را از قلمرو عمومی بیرون ببرد. خشونت با دید مانوی حق و باطل ارتباط نزدیک دارد.
در جای دیگر داریوش همایون به ماهیت و چگونگی این کیفر می پردازد:
مشروطه نوین ـ نوآوریها و پیکارها ـ سخنرانیهای داریوش همایون انتشارات حزب مشروطه ایران صفحات 45 تا 47
....مسئله ایران تنها تورم و بیکاری و افتادن نیمی از مردم به زیر خط فقر نیست. ما میباید خود را از چنبر خشونت بیرون ببریم تا جامعه سیاسی و سیاستی داشته باشیم که میدان نبرد مرگ و زندگی حق و باطل نباشد و بتواند به سرمشقی که ارسطو دو هزار و چهارصد سال پیش از «شهر» به معنی جامعه سیاسی میداد نزدیک شود: شهر تنها برای زیستن نیست؛ برای خوب زندگی کردن است. برای آن است که انسان به ظرفیت خود برای خوشبختی برسد. خوشبختی در این معنی، زندگی کردن در فضیلت است. منظور اصلی سیاست، منش خوب و زندگی خوب است. تشکیل دادگاه حقیقت، دادگاه محکومیت بی کیفر، برای سران و کارگزاران و مأموران رژیم اسلامی، از روی نمونه افریقای جنوبی، که بخش دیگری از قطعنامه کنفرانس مونستر بود برای شکستن این چنبر خشونت، یک بار و برای همیشه است. پس از سرنگونی این رژیم، که خواهد آمد، با صدها و هزاران تنی که در طول سالها دست به تجاوز یا جنایات بر ضد بشریت زدهاند چه میباید کرد؟ عدالت حکم میکند که همه آنها کیفر یابند ولی مصلحت درازمدت جامعه در آن است که در یک حرکت دراماتیک که تکان آن تا نسلها احساس خواهد شد، جامعهای که جز انتقامجویی چیزی نشناخته به ژرفای خشونتی که آن را در خود فرو برده است آگاهی یابد؛ به گناهان، اعتراف و اموال تاراج شده ملی پس گرفته شود و آنگاه گناهکار را رها کنند. انقلاب و جمهوری اسلامی برای ملت ما یک «کاتارسیس» ارسطویی بوده است ـ تراژدیای چنان شگرف که اثر دراماتیک آن روان را پالایش میدهد. ما با دانستن حقیقت و اعتراف بدان، و دور از هر آلایش کینهجویی، حتا به نام عدالتی که بر حق است، این پالایش را کامل خواهیم کرد.
منابع:
مشروطه نوین / نوآوریها و پیکارها / سخنرانیهای داریوش همایون
https://irancpi.zahedi.com/ir/hezb/esnad-hezbi/he…
حزبی برای اکنون و آینده: انتشارات حزب مشروطه ایران:
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید