ما ایرانیهای مسلماناثنی عشری، اگرنه همه، اما تقریباً همه، موجودات عجیبی هستیم! و عجیبتر اینکه، گاه به این عجیب بودن خود افتخار هم میکنیم!
بهعنوان ایرانی به تاریخ چند هزارسالهمان میبالیم و کشورگشاییهای شاهانمان را میستاییم، اما ملتها و اقوام دیگر را کوچک میشماریم و کشورگشاییهای آنان را وحشیگری و تجاوز مینامیم!
بهعنوان مسلمان، از دیگران انتظار داریم که نهایت احترام را به آداب و آیین و عقایدمان بگذارند، اما خودمان برای آداب و آیین و عقاید دیگران کمترین احترامی قائل نمیشویم.
حتی دولتمردان و سیاستمداران ما نیز انتظار بالاترین احترام را از دولتمردان و سیاستمداران دیگر کشورها دارند، اما خودشان چنین حقی را برای دیگران قائل نیستند: انتظار دارند که در مراسم و تشریفات کشورهای بیگانه، همهی شئونات اسلامی رعایت شود، اما در کشور خودشان ذرهای رعایت شئونات آنها را نمیکنند!
و یا وقتی در بیمارستانی یا مؤسسهای یا مراسمی در کشورهای غیرمسلمان، به احترام ما گوشت خوک یا شراب سرو نمیکنند، بهشدت به خود میبالیم که چنین مورداحترام هستیم، اما خودمان هیچگاه به این نمیاندیشیم که به احترام دیگران، غذاها و نوشیدنیهای موردعلاقهشان را تقدیمشان کنیم!
بهعنوان شیعهی اثنی عشری، به دوازدهامامی بودنمان، بخصوص به دوازدهمی بسی افتخار میکنیم، اما چشم دیدن سنیها که سهل است، حتی پیروان مذاهب دیگرِ امامیه را هم نداریم و اگر داشته باشیم، آنها را به دیدهی تحقیر مینگریم و یا در بهترین حالت، گمراهشان میدانیم!
بهعنوان ایرانی مسلماناثنی عشری با هزاران کیلومتر فاصله، در قلب کشورهای دیگر در سرنوشت مردم آنها - مستقیم یا غیرمستقیم – به شدیدترین وجهی دخالت میکنیم، اما انتقاد دیگر کشورها به خودمان را دخالت در امور داخلیمان میدانیم!
به زمین و زمان و یمین و یسار ناسزا میگوییم، کشورها و انسانها را به مرگ و نابودی تهدید میکنیم، اما کمتر از گُل را برای خودمان برنمیتابیم!
وقتی با یک ایرانگرد اروپایی برخورد میکنیم، طوری رفتار میکنیم که آنها شیفتهی ایرانیها میشوند، اما به همسایهی همزبان، هممسلک و همتاریخِ افغانستانیمان محل سگ هم نمیگذاریم!
وقتی یک اروپایی فارسی حرف میزند، کیف میکنیم و به خودمان میبالیم، اما خودمان ذرهای علاقه به زبان و فرهنگ دیگران نشان نمیدهیم، مگر اینکه بخواهیم از آنها تقلید یا کپی کنیم.
و یا وقتی به اروپا میرویم و تمیزی و نظم آنجا را میبینیم، تحسینشان میکنیم، اما خودمان، همه جای مملکتمان را به زبالهدانی تبدیل میکنیم.
به هنگام بیماری لاعلاج نزد بهترین پزشکان میرویم، اما همزمان به فلان امامزاده هم دخیل میبندیم. ماشینمان را بیمهی حوادث میکنیم، اما پشت آن مینویسیم "بیمهی ابوالفضل"!
همه کار میکنیم، بی آن که خدا و پیغمبر و ائمه و اطهار را در نظر داشته باشیم، اما وقتی به مشکل لاینحلی برمیخوریم، به یاد آنها افتیم و جایی که کار بهآسانی پیش نرود، آن را به نام آنها پیش میبریم!
برای باوراندن دروغهای خود به خدا و پیغمبر و ائمه و اطهار قسم میخوریم، اما برای کوچکترین شوخی یا انتقاد به آنها سر میبُریم!
خودمان را صاحب تاریخ و فرهنگ و تمدن مینامیم و برای آن، به دنیا فخر میفروشیم. گویی دیگر ملتها و اقوام از زیر بته درآمدند و یا از سیارهی دیگری به زمین آمدند! و عجیبتر از آن اینکه، هم به بنیانگذاران این تمدن افتخار میکنیم و هم به نابودکنندگان آن!
و از همه عجیبتر اینکه، از پیامبرمان نقل میکنیم که "هر چه بر خود نمیپسندی بر دیگر هم نپسند"، اما در عمل خلاف آن را انجام میدهیم!
دی ماه 1400
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید