رفتن به محتوای اصلی

" کریم به خانه مان بر گردیم!"
08.02.2022 - 11:42
 
همیشه اورا با خنده آرامی که بر لب داشت بخاطر می آورم. خنده معصومانه ای آمیخته با راز گونگی حیات که ابدیت را با خود می کشید.باحزن ودردی که سال ها بیماری سنگین بر جانش نشانده بود .
اندوه سال ها دربدری ،هراس و نا گزیری ترک خانه وکاشانه.هرگز لب به شکوه وفغان نمی گشودواز رنج ودرد سخنی بمیان نمی کشید.
هنوز عکس اورا که نخستین بار در کابل دیدم بخاطر می آورم.
کریم شامبیاتی تازه وارد خانه "کارتیه سه" که چند روزی است از باکو به کابل منتقل شده عکس را نشانم می دهد."زن وبچه های من هستند بعد از مدت ها بی خبری این عکس بدستم رسیده است." افسر جوانی که که در ارتباط با سازمان فدائیان ناگزیر بخارج شدن از کشورگردیده، حال در اطاقی در کابل بعد از مدت ها عکسی از خانواده اش را دریافت کرده است.
زنی تکیه داده بر رختخواب های چیده شده بر کناره دیواربا دو پسرک کوچک که در کنارش ایستاده اند.چه غربت و بی پناهی سنگینی بر عکس ومرد نشسته دراین گوشه از جهان بر فضا سنگینی میکند.
عکسی که هنوز بعد چهل سال هراس، درد ورنج خوابیده در سیمای آن زن و لبخندحزن انگیز اورابخاطر می آورم.
زنی که در هراس از جان همسر و نگران برزندگی و آینده دو کودک باید بار عظیم یک زندگی سخت توام بابی خبری و سختی معشت را بدوش بکشد.
نمی توان سختی این سال های رفته را بر جسم وجان مادران ،همسران وکودکان را ترسیم کرد .مادرانی که در چشم انتظاری فرزندان دیده برجهان بستند .همسرانی که فشارزندگی، ترس وناگزیری ترک خانه وکاشانه چنگ در جانشان انداخت زخمی کاری بر روحشان زد.
کودکانی که کودکی نکرده در هراس جان عزیزان بسختی بزرگ شدندبا زخم های چنان عمیقی که در گذر سال ها به گونه های مختلف دهان گشود و جان ها فرسود.
زندگی اکرم بشاورد نیزجدا ازاین تلخی و ضربه کاری نشسته بر جان نبود .
حال باز کریم با عکسی در دست در میان ده ها عکس نهاده شده بر اطاق های خالی می چرخد."ابوالفضل چرا ما قادر نیستیم زیبائی آن لحظات اندکی را که در کنار عزیزانمان هستیم در یابیم ؟
چرا باید لبخند زیبای اکرم بعد رفتن او این چنین آتش بر جانم بزند؟ لبخدی که مجامعت عشق ومفارقت مرگ را در خود نهان کرده است برایم قابل درک شوند ؟
حس های نا ملموسی که ریشه در شکوه انسانی دارند که بر ناپایداری جهان ورفتن خود آگاه است.اما به خنده ای شیرین این حنظل زندگی را از دید اطرافیانش پنهان می کند. تا کامشان تلخ نگردد.
چرا عظنمت و لذت حضور او را باید بعد از دیدن جای خالی او درک کنم؟ دریابم که زیبائی خانه را حضور جان های عاشق ومهربانی رقم می زنند که حیات را با فداکاری، صبوری ، پایداری بر عهد و کشیدن بار جلیل زندگی مسئولانه بر دوش خود معنا می بخشند .
شعبده بازان زندگی در شبکلاه درد.
چه اندوهی ،چه اندوهی که بعد رفتنش معنای آخرین کلمات خارج شده از دهان اورا دریابی! کلماتی که سال ها هراس اورا در خود نهان داشتند.
"کریم برگردیم به خانه مان به پیش ننه .بر گردیم بخانه خیابان ولمندرف "
به آرامی از تخت نیم خیزش می کنم "اکرم جان این جا حانه ماست آن حیاط ، آن درخت سرو وحوضی که در کنارش می نشینی وبه ماهیان درون آن خیره می شوی ! غذا می ریزی .ما ساکنان این خانه ایم!
"اشکی آرام بر گونه اش می غلطد "کریم برویم خانه مان پیش ننه "
بعد این همه سال زندگی در این خانه او از کدام خانه سخن می گوید؟
چه اصراری بر برگشتن به خانه کوچک ومحقر ننه وخانه بسیار کوچکمان درولمندرف دارد؟ چراولمندرف؟
دیروز همسایه آلمانی خانه ولمندرف برای تسلیت آمده بود .پرسیدم در خانه ولمندرف چه بود که اکرم می خواست از این خانه بزرگ به آن جا برگردد ؟
در چشمانم خیره شد وبه آرامی گفت:" بعد سال ها او احساس امنیت می کرد.احساس آرامش برای خانواده کوچکش ! بمن گفت "بعد سال ها دربدی وقتی از پله های خانه بالا آمدم احساس کردم این خانه همان پناهگاه کوچک وامنی است که می تواند خانواده کوچک ما را در خود جای دهد. بعد سال ها کوله سنگین نهاده شده بر دوشم را بر زمین نهادم با احساس امنیت و آرامش بدرون این خانه آمدم.همان گونه که در کودکی خانه ننه ام برایم امن ترین نقطه جهان بود.زانوی او نرم ترین بالشی که می توانستی سر بر آن بگذاری غرق در آرامش ورویا زیبا ترین خواب های کودکی را ببینی."
حال درک وحس یک همسر یک مادر از خانه را می فهمم.تلخی نا امنی که مادران به التماس از فرزندانشان می خواستند این سرزمین نفرین شده گرفتار در چنگ حکومت گران اسلامی را ترک کنند.
حال آو رفته است زنی که زمانه بر او بسیار سخت گرفت وحکومت اسلامی بر سختی وتلخی آن افزود . حکومتی که امنیت خاطرازمادران وهمسران سلب کرد. هزاران جان عاشق را کشت ودر گور های دسته جمعی مدفون ساخت .بر هراسی گسترده دامن زد و میلیون ها ایرانی عاشق زندگی وآزادی را مجبور به جلای وطن کرد.
وطن این خانه پدری ومادری ! سرزمین رویا های کودکی .آغوش مهربان عزیزانی که در غم وشادی در صخت وبیماری سر بر دامانشان می نهادیم! شفامی یافتیم لحظات جادوئی که که آرامشمان می داد وقلب هایمان را از شادی ومهر لبریز می ساخت ؟
آوخ ،آوخ چه بر نسل ما رفت ؟غربت با جان های حساس چه کرد؟چه سان فرسوده وبیمارشان کرد!
"کریم به خانه مان برگردیم !"
در میان غم واندوه با خود می گویم " اکرم عزیزم ما بر خواهیم گشت!در این راه شما زندگان در خاطر یاری مان خواهید داد! ابوالفضل محققی
May be an image of 1 person
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.