
شعر من تصویر ست
شعر من آژیر ست
شعر من چهره ی بغرنج گلستان منست
که ز بیداد خزان
گل و برگش همگی خشکیدست
رنگ بر چهره ی هر سرو و گلش پوسیدست
شعر من کابوس زمانست
که دلگیرست
شعر من تصویرست
شعر من آژیر ست
شعر من پرده ی هر لولی بازاری نیست
که مرا حرفه شود
که مرا نان بخشد
که مرا جامه دهد
و مرا در رده ی مزد بگیران مُقدم دارد
شعر من زاده ی ایمان منست
همه احساس ، همه تدبیرست
شعر من تصویرست
شعر من آژیر ست
این جام سخن دلپذیر که لبریز از شور و شعور شاعرانه است و به خوانندگانِ دل آگاهِ بیزار از سود جویی های شخصی و خور و خوابهای تن پرورانه عرضه می شود ،گویای سلوک شعری و نحوه تعامل فرهنگی سراینده عطار حرفه و قناد پیشه ایست که گر چه از هفده سالگی پا به ساحت شاعری نهاده بود. و به سنت کلامی ادب کهن سال فارسی و اسالیب سخن منظوم پایبندی و تسلّطِ سنت گرایانه داشت ، بر خلاف سنت ادبی گذشته، به دریوزگی سخن فروشانه تن در نداد .طی عمر نود و دو ساله اش، قیمتی دُرّ لفظ دری را به پای قدرت مداران زمانه نریخت. از قدر شعر و شعور شاعری نکاست .او استاد براتعلی فدائی هروی بود که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در کهنه شهر هِرات پا به عرصه هستی نهاد و در پنجم آذرماه سال ۱۴۰۰ خورشیدی پس از یک عمر طولانی پر فراز نشیب که مصروف شاعری و ادب پروری و مبارزه قلمی و قدمی با عناصر فاسد اداری و مقاومت و مداومت در مخالفت با ارتش متجاوز شوروی و ایادی داخلی وابسته به بیگانه کرد در سن ۹۲ سالگی چشم از دیدار این جهان دون فرو بست. روح پاکش که همواره از نابسامانی های روزگار افسرده بود به اوج افلاک پر گشود.جسم دردمندش در آرامگاهی که به همت دوستانش در جوار زیارتگاه سلطان آغا در هرات ساخته شده بود ، جا گرفت.رحمت سرمد ربانی ارزانی او باد که فیض الهی سخنوری را دستمایه زخارف دنیوی نکرد .درس ساده زیستی وسعه ی صدر و علوّ روح و بلند مقامی شاعری داد. از رفعت اجتماعیِ مستمر بر خوردار شد. رفعتی که جنبه واقعی داشت و معطوف به خود او بود. ونه عرضی و غرضیِ معتبر به اعتبار وضع مالی و مقام و موقعیت زود گذر ناشی از مشاغل سیاسی و دولتی
آزادیخواهی و مبارزه فدایی با عوامل فساد اداری
___________________________سعه ی صدر وآزادمنشی و آزادیخواهی و توجّه به رقتِ حال و وضع نا بسامان زندگی عامه مردم و احساس همدردی وبرخورداری از حس مسئولیت جمعی درفدایی موجب شد،هموارهاز مواضع حشمت و قدرت دوری جوید .ستایش هیچ قدرت مدار دست اندر کاری را نگوید.معارض و منتقدنظامهای حکومتی زمامدارانی باشدکه نحوه ی حکمروایی نادرست کارانه آنانرا برنمی تافت.از این رهگذر مواجه با مخاطرات و تبعات بازدارنده از مشاغل دولتی شد .چنانکه در سال های دهه چهل خورشیدی با سروده های انتقادی تصریحی و تلویحی خود که دردو نشریه ی ( اتفاق اسلام) و ( ترجمان) منتشر میکرد و مواجه با استقبال عامه و نقل و نشر شفاهی مردم بود،از ریاست اداره فواید عامه استان بادغیس برکنار شد. از آن زمره است شعر طنز قدرت ستیزی که درتعریض به والی و مقام های ارشد ولایت بادغیس سرود،که در تاریکی شب آرد را از مخزن دولتی بیرون می آوردند ، پنهانی به خانههای خود میبردند.این شعر طنز که عنوان مژده باد ارزانی دارد.و در روزنامهی «اتفاق اسلام» هرات چاپ شد سرانجام به برکناری رئیس شهربانی،پیشکار اداره دارایی، ومدیر کل اداره کشاورزی و چند مقام دیگر محلی انجامید.
مژده باد ارزانیایهاالناس از اناث و ذکور
ای گروه گرسنهی رنجورگر شکر وقف قحطسالی شد
نرخ نان گر به چرخ چالی شدگر که انبانتان ز غله تهیست
چه غم اکنون زمانِ رو به بهیستسبزه بسیار رسته غم نخوری
از گیاهان دشت کم نخوریاین شنیدم که باز در بازار
جار زد شاروالی غمخواربر شما مژده باد ارزانی
ماست شد پاوی چهار افغانی
استاد فدائی هروی،سروده طنز بالا و غزل انتقادی زیر را در سال های پایانی سلطنت محمد ظاهر شاه سرود . سال هایی که برحسب اظهار نظر "نورالله وثوق" گرسنگی شهر های زیادی از افغانستان را همراه با مردمش می بلعید. ومردم دسته دسته به ناچار کودکان خود را در دو ولایت بادغیس وغور می فروختتد!شام سیه
یارب این شام سیه را سحری خواهد بود
وز دم صبح سعادت اثری خواهد بودآرزو مرد ، دل افسرده شد و عمر گذشت
دیگر از عهد جوانی خبری خواهد بوددر فضائی که بُود حکمروا ظلمت و آز
شام محنت زدگان را قمری خواهد بودره بسی تنگ ، فَرَس لنگ ، گذرگه همه سنگ
کاروان را سر سیر و سفری خواهد بوددر ره عشق فدایی که خطر هاست به جان
نیست پیدا که چو شیرت جگری خواهد بود
هرات۱۳۴۹
پس از انتشار این دو سروده بود که مبارزه قلمی اش با عوامل فساد محلی و دشمنی و دسیسه و سخن چینی آنها سبب شد با فرمان مستقیم محمد ظاهر شاه از ریاست اداره فواید عامه بادغیس بر کنار گردد. و در پی تهدید و اعمال فشار استاندار از کار دولتی دست کشد به هرات باز گردد در عطاری و قنادی پدر مشغول به کار شود.
مبارزه قلمی و قدمی فدایی با ارتش سرخ
____________________________مقارن با اشغال افغانستان توسط ارتش اتحاد جماهیر شوروی سابق استاد فدایی به صف مخالفان و معارضانی پیوست که با حاکمیت وابسته داخلی سر سازش نداشتند . به قصد مبارزه با نیروهای متجاسر خارجی،به سرودن سروده های مهیجِ دشمن کوب بیگانه برانداز پرداخت. چنانکه مثنوی : روسها از ملک ما بیرون شوید / ورنه غرق رود بار خون شوید/ این بخارا نیست خاک آریاست/ مهد شیر و میهن شمشیر هاست ،باعث مقاومت جانگدازوحماسه تاریخی نهم ثور۱۳۵۹ شد. دختران و پسران دانشجوی موسسات آموزشی کابل جان بر کف به سوی جاسوس خانه شوروی شتافتند .فریاد روس ها از ملک ما بیرون شوید سر دادند! از سوی دیگر فدائی دست اندر کار فعالیت رزمی و اقدامات نظامی مسلحانه شد. گروهی از نیروهای مجاهد را در نبرد با قوای شوروی سابق رهبری کرد. پیامد مخاطره آمیز این اقدامات مهاجرت استاد فدایی به ایران بود. مهاجرتی که او را از مبارزه باز نداشت . از سال ۱۳۵۸ که به ایران آمد و در مشهد اقامت گزید تا سال ۱۳۷۱ که پس از پیروزی مجاهدین به هرات بازگشت، با سخنسرایی های متعهدانه اش ،مبارزه قلمی دورادور و رهبری شعر مقاومت افغانستان بر علیه متجاوزان روسی و دست نشاندگان داخلی آنها را بر عهده گرفت. انجمن شاعران مهاجر افغانستان را با نگرشی معطوف به وقایع سیاسی، بیان مبتلابهات اجتماعی و تقویت روحیه ی انقلابی وطن خواهانه سامان داد.
منزلت اجتماعی و قدر نا مجهول فدایی هروی
______________________________فدایی پس از پیروزی مجاهدین و باز گشت به افغانستان دو دهه ی پایانی عمر خود را در هرات سپری کرد. طی آن در ادوار سه گانه یِ حکومت های دست اندر کار غالباً زبان به اعتراض با نابکاری ها و کج روی های مصادر امور گشود . تبعات محرومیت های مادی و مشکلات مالی او را از صراحت بیان و آزاد منشی دور نکرد. همین رویه و رویکرد بود که بر وجهه ملّی مردمی او افزود .هنگامی که مصادر فرهنگی دولتی موجبات تسهیل انتشار سروده های نغز او را فراهم نساختند ،دیوان فدایی به همّت آصف رحمانی پارسی با شمارگان هزار مُجَلّد در سال ۱۳۹۷ خورشیدی در هرات منتشر شد. انتشارات فدایی هروی به نام نامی فرهنگ گسترش با اقدام آصف رحمانی پارسی و روح الامین امینی شاعران معاصر پا گرفت . همچنین انجمن ادبی ناظم هروی که سالهاست زیر نام آن سخنور سبک هندی در هرات تشکیل می شود و مدتی است به کوشش و کارگشایی محمد آصف رحمانی، محمد ظاهر رستمی و نظام الدین شکوهی رونقی افزون یافته، در هفتاد و هفتمین زاد روز استاد فدائی مراسم نکو داشتی ترتیب داد که جمعی از اهل قلم و ادب حضور داشتند .پس از بیانیه ی انجمن که ناصر ناهض خواند ، تنی چند از سخنوران همچون سعادت ملوک تابش ، لطیف ناظمی، محمد داوود منیر و دیگران سخنرانی کردند . در تلو نوشته های منثور و منظوم شخصیت فرهنگی استاد فدایی و شیوه ی سخن وی را ستودند . مراسم نکو داشتی که بر حسب گفته ی محمد کاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی برای نخستین بار در افغانستان مقارن ایام حیات یک تن از مشاهیر زمان برگذار شد.
در اسفند ماه سال ۱۳۹۲ نیز در مراسمی با حضور جمعی از اهل ادب از نیم قرن خدمت ادبی فدایی هروی تقدیر شد. در این مراسم که توسط موسسه ی خیریه سیدالشهدا( ع) و به مناسبت سالگرد قیام ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ بر پا گشت از کتاب گنج در ویرانه آخرین مجموعه شعر استاد پرده بر گرفتند.
مجموعه شعر های فدایی هروی
_______________________از استاد فدایی سروده های پر شماری در جراید افغانستان به چاپ رسیده است. اما به طور مستقل افزون بر دیوان او که در سال ۱۳۹۷ در هرات منتشر شد . یکگزینه شعری با عنوان حریم راز در دست است که در سال ۱۳۷۱ خورشیدی به طبع رسیده است .از دیگر کتابهای او چامه ها و چکامه ها ست که در سال ۱۳۸۱منتشر گشته است. دو کتاب دیگر او یکی راه روشن است که ترجمه منظوم بخشی از نهج البلاغه و نهج الفصاحه است .دیگری کتاب گنج در ویرانه
سبک سخن و محتوای سروده های فدایی هروی
_____________________سروده و سخن فدایی هروی گویا و شیواست .منطبق بر اصول و فنون سخنوری کهنوانگاره های فصاحت و بلاغت ومعاییر مورد نظر در بدیع و معانی بیان که در ادب هزار ساله پارسی رایج و مرسوم و متداول بود و سخنوران نامدار و زبان آور پیشین به آن پایبندی داشتند . بااین وصف محتوای آثارش مبیّن این نکته است که مقید به تکرار مضامین پیشین نیست. متاثر از تحولات زمانه بارویکردی شاعرانه به خلق مضامین وطرح مسائل مطمح نظر روز پرداخته است. توانسته حوادث مقاطع سرنوشت ساز زمانه را در دفتر سخن سَخته اش جاودانه سازد .ازاین رو جایگاه ادبی او در رده سخنوران بزرگ پارسی گوی معاصر است که در عرصه ادب خوش درخشیده اند. ساحت شعر و سخن را به یُمن فروغ سخن خویش روشنایی بخشیده اند.
عُلُوّ مکانت شعری فدایی
________________
در علوسخن و مکانت شعری و ادبی او کافی است یاد آور شوم در سال ۱۹۸۲ در دفتر مجله روزگار نو در حومه پاریس که به سر دبیری اسمعیل پور والی منتشر می شد ، توفیقِ مصاحبت استاد خلیل الله خلیلی دست داد که چند روزی برای رفتن به آمریکا مجبور به اقامت در فرانسه بودند. آنروز به مناسبت پرسشی که در باره شاعران برجسته افغانستان کردم . استاد خلیلی فصل مشبعی در تقدیر و تمجید روحیه و سبک و سلک شاعری استاد فدایی هروی با عنوان استاد نبیل جلیل یاد کردند.بزرگداشت غایبانه آن بزرگوار که خود از اعاظم سخنوران زمان بشمار می رفتند ،موجب شد، مایل شوم استاد فدائی هروی را از نزدیک ببینم این توفیق در مسافرتی که در سال ۱۳۶۸ به ایران داشتم، دست داد. در سفری به مشهد باجست و جوی بسیار میسر شد. جلوه ای از مناعت طبع و بزرگواری سخنوری برجسته در نظر آمد. که با جبین آژنگ بار ناشی از رنج مستمر روزگار،مظاهر دلپذیر استغنا و خوش خلقی و فروتنی در رفتار و گفتار او نمایان بود. رحمت بالغه ی الهی ارزانی او باد. رحمتی به وسعت دریا های بیکران !چند سروده از سروده های او
________________سروده زیر نمونه ای از سخن سخته و منسجم اوست که از غم دیرینه دردی مرد سوز پرده بر می گیرد. صلابت سخن پند آموزِ سخنوری فَحل را به گوشها می رساند
غم دیرینه
بیا که از غم دیرینه یاد بــاید کـــــرد
حــدیثِ سطـوتِ مـردانِ راد باید کردحکایت سفر عشق باز بایــــــــد گفت
به سوز نغمه و آهنگ ساز بایـــــــد گفتبیا که از ستــــم خصـم شوم یاد آریـــم
ز شام تیره ی آن مرز و بـوم یاد آریمبیا که دفتر ایام را مرور کــــنــیـــــم
بیا که جادۀ تاریخ را عــبــــور کنیمدمی به قله ی پامـــیــــــر و صخره ی با با
عقاب وار بـه پــــرواز بـــرکشیم آوابه بلخ تا ز هریوا به پایِ جان بـــرویم
هزار مرحله تا قلبِ باستان بـــــرویـــمز دوربین حقیقت کنیم نیک نــــــظـــــر
به ژرف نای زمان بنگریــــم نقشِ صورکه در کدام دیار همچو مــهره در ششدر
فـــتـــــاده بود ز رفتار، پایِ اسکـنــــدرکدام ورطه ز خون چارموج توفان کرد
کدام خطه که چنگـــیـــــز را هراسان کردکدام جاده هلاکو به قهر و کین پــیـمود
که جای دم، ز نهادش همی بــــــرآمـد دودچه جای بود که تیمور را درنگ آمـــد
کمیت عزم و ثبا تش به عرصه لنگ آمدکجاست عرصه ی میوند۱ و پــیـــر استعما ر
ز روز گارِ سیاهش که بر کشید دمــاربـــه هر کجای که بنهاد پای ارتش روس
که دیده است که برگشته شرمسار وعبوسهمان هیولا کــــــز قـــــــوّت سر انگشتش
بسان مـــوم جهان نــــرم بود در مشتشببین که نزد جهان بشر زبـــونش کـــرد
چو اهرمن ز حریم خدا برونش کـردهلا به طاهر و یعقوب و نیــزک و قا رن
بگو بـرآرند سرها ز تار و پودِ کــفـنثبات و مردی اخلاف خویش را نگرنـــد
فــــــــرار دشمن نمرود کیش را نگرندولیک بــا هـــمـــه ی ایـــن فــــــرازدستی ها
شکوه و سطـــوت ایمان و نا شکستی هابه خویش غره مشو جان من مباش ایمین
که هست باز تو را دشمن دگر به کمیـــنمگو که بر سر آن گنج، مار را کشتیـــــم
مگو طلسم شکست، اژدهار را کشتـــیـــمرونده ایم ولی هفت جا خطــــر داریـــــم
به هفت خوانِ طلسمِ ستم سفر داریـــــمهـــنــــوز نغمۀ رامشگران دژ آهنگ است
کمیت لنگ و، هوا تیره، جاده پـرسنگ استهنوز طول مسیر است و جاده نا پـــیـــدا
هنوز شام کویر است و قیرگون صحـــراهـــنــــــوز قافله ی صبح را درایی نیست
در آن کویر ز خورشید نقش پایی نیستهـــنــــوز حیله ی شیطان به ما اثـــــر دارد
میان ما و تـــــو خاتولـــه ی دگــر داردهنوز سفسطه بازان بهانه می جــــویــنــد
هنوز رازِ معما بما نمی گـــــویــــنـــــدز بهر صید به هر جاده گازه ساختــه اند
برای تفرقه اسباب تازه ساخته انـــــــدبه هوش باش درین ره عبور چاه کن است
پی شکستن پای تو و سقوط مــــن استهنوز در پس این پرده، سازِ نــیـرنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ استبه خویش غره مشو جان من مباش ایمین
که هست باز تو را دشمن دگر به کمیــنهنوز سفسطه بازان بهانه می جـــویــنـــد
هنوز راز معما بما، نمی گـــویـــنــــد۱: میوند: منظور دومین پیکار استقلال طلبانه اهالی افغانستان با ارتش استعماری انگلیس است که به شکست انگلیسی ها را در پی داشت .
فصل ماتم
بیا به یاد هم آریم فصل ماتم را
دو باره زار بگرییم این محرّم رابیا دوباره از آن طفل بی پدر گوییم
وبا غریب ترین مادر از پسر گوییمببین که در حق ما ظالمان چه ها کردند
و صد عمارت دیگر ز خون بنا کردندبیا زقید منیّت دمی رها باشیم
و تا همیشه عزا دار لاله ها باشیمبیا چو عشق بخوانیم یاد یاران را
بیا که فاش کنیم آرزوی باران رابیا که سرخی گل را زیاد هم نبریم
و رستخیز اگر شد متاع کم نبریمبیا دوباره بنالیم غارت گل را
بیا که باز بفهمیم اشارت گل رابیست و دوم اردیبهشت ماه ۱۳۹۰
پیکِ صبح
تا چشم دل بروی تو دلبر نظر نکرد
دل ترک جان نگفته و جان ترک سر نکردپروانه سان به شعله یِ عشق ِ تو تا نسوخت
عاشق ز حال خویش صبا را خبر نکردیا پیکِ صبح بر منِ مسکین نظر نداشت
یا بر جوارِ کویِ تو جانا گذر نکردخاکت بسر دلا که ز هجرِ رخِ نگار
بر سنگِ خاره شعله ی آهت اثر نکردعمری تو لافِ عشق و محبّت زدی و یار
غیر از حدیثِ صحبتِ اغیار سر نکردای مرغِ پر شکسته از این دامِ ابتلا
کس بی وقوف، جانِ سلامت بِدَر نکرددر راهِ عشق توشه ی صبر و تحمّلی
آنکس که برنداشت به جرئت سفر نکرددوشینه پیر میکده میگفت: نوش باد
آنرا که باده خورد و زمستی حذر نکردکو عاشقی که تن برضایِ قضا نداد
آنگاه بردباریِ حکم قَدَر نکردبا درد و غم بساز فدایی که روزگار
جز زهرِ کین به کاسه ی اهلِ هنر نکرد.قلب غم اندود
تا از چمن به قلبِ غم اندود می روم
افروختم چو آتش و چون دود می رومیاران صفایِ صحبت تان مستدام باد
من گرچه دیر آمده ام زود می روماندر فراشِ سبزه نشینید خوش که من
چون سبزه ی خزان زده مطرود می رومچون قیس، رهنوردِ بیابانِ حیرتم
کاندر سراغِ لیلیِ مقصود می رومچون لاله ی غریب، فدایی، ز طرفِ باغ
با قلبِ داغ سویِ فره رود می رومَنعت زبان فارسی
_____________در این روزگار که زبان فارسی سند هویت همه فارسی زبانان در معرض همجه و دسائس در کمین نشستگان فرهنگ و ادب فارسی در وسعت فرامرزی اش قرار گرفته جا دارد مخمسی که استاد فدایی هروی با تضمین سروده حک شده بر دیوار فرهنگستان ایران سروده اند در اینجا نقل گردد. تا جنبه ای دیگر از سخنوری مسئولانه وی در نظر آید.بی تفاوتان سر در گریبان را متوجّه لزوم تقابل و تعارض با دسیسه ای سازد که زبان فارسی را آماج تیر های زهرآگین ساخته است!
دُرّ دریای دَری
___________پارسی! ای روشنای چشم مهر خاوری
ای که خورشید جهان افروزی از روشنگری
بر زبان های همه آفاق داری برتری
" ای زبان پارسی ای دُرّ دریای دری
ای تو میراث نیاکان، ای زبانِ مادری "بُرد چون حافظ سویِ بنگاله از شهدِ تو قند
گشت نامت بر همه گیتی به شیرینی بلند
هر که آمد آشنایت؛ گشت در دامت به بند
" کابل و تهران و تبریز و بخارا و خجند
جمله ملکِ توست تا بلخ و سمرقند و هَریهست نامت افتخارِ دوره یِ پیشینِ ما
خوش درخشیدی تو ای مهر و مه و پروین ما
در همه عالم زنامت نازِش و تمکینِ ما
"وز تو روشن فَرّ ما، فرهنگ ما ، آیین ما
از تو بر پا پرچم ِ دانائی و دانشوری"بسکه داری در دل و جانِ جهان جانانگی
پیش ِشمعِ روشنت عالم کُند پروانگی
هست انکارِ شکوه و شانت از دیوانگی
" جاودان زی ای زبان دانش و فرزانگی
تا به عالَم نور بخشد آفتاب خاوری "مُنکِران گر پایه ی قدرِ ترا بنهفته اند
از فروغِ روشنی خفّاش ها آشفته اند
دُرّ این معنی خردمندان چه نیکو سفته اند
" پارسی را پاس می داریم ، زیرا گفته اند
قدرِ زر زرگر شناسد، قدرِ گوهر گوهری"
در پایان مقال سروده ی صفای یاران،اثر طبع شاعر توانا عبدالرحیم مطهری رئیس انجمن ادبی ماهتاب در هرات که در رثای استاد براتعلی فدائی هروی سروده است،نقل می گردد.سروده ای که مبیّن ژرفای ارادت صمیم اهل قلم وادب افغانستان به فدایی هروی ست.
اساسا سخنوران گزیده گوی افغانستان فدایی هروی را بزرگ و عزیز می داشتند . احترام ویژه ای به او می گذاشتند. در رده شاعرانی چون قاری عبدالله ، غلام احمد نوید ، غلام نبی عشقری و خلیل الله خلیلی به شمار می آوردند .اعطاء عنوان شیخ الشعرائی و تغییر نامِ انجمن ادبی ناظمِ هروی به انجمنِ ادبیِ فدایی هروی در سالهای پایانی عمر او، بر بنیاد همین تعزیز و تمجیدی ست که نسبت به وی ابراز می شد .و همچنان پس از پرواز ملکوتی آن عزیز مُلکِ ادب باقی و برقرار است.صفای یاران
سروده عبدالرحیم مطهری
تا تو رفتی صفای یاران رفت
ابر دامن کشید و باران رفتسرو و سوسن شکسته خاطر شد
طَرب از طَرف جویباران رفتسُنبُل و یاسمن پَریشانند
که افتخاری ز افتخاران رفتگُلِ مرجان و مُرسل و مریم
عِطرِ شادی ز مَرغزاران رفتلادن و یاس و لاله عباسی
نقشِ زیبای آبشاران رفتبید لرزید و لاله پَر پَر شد
نفسِ گرمِ کوهساران رفتکاج خشکید و نسترن غلطید
باغبانی ز باغداران رفتشهرِ شعر و غزل یتیم و حَزین
شهریاری ز شهرِ یاران رفتشمعِ (کانون ماهتاب) فَسُرد
نور از چشمِ هوشیاران رفتاُوستادِ سخن فداییِ ما
آسمانِ ستاره باران رفت
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید