● صفحه شما
دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.
لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.
این طرز لباس پوشیدن را در قبل از انقلاب فقط در مقامات عربستان سعودی دیده بودم. تصور نمی کنم حتا مردم عادی عربستان هم چنین سرپوش هایی داشته باشند. این سرپوش مخصوص پادشاهان و شاهزادگان کشورهای عرب است. در خوزستان هم دو سال در پایگاه پنجم شکاری بودم و به خانه سربازهایی که عرب بودند هم دعوت شدم به جشن عروسی. در اهواز سربندر و بندرماهشهر و امیدیه و اهواز هرگز چنین سرپوش هایی ندیدم بلکه همان بود که قبل از انقلاب بصورت چفیه. عکسهای شیخ خزعل و اطرافیان هم نوعی چفیه و عمامه به سر داشتند. حالا این چه وضعیت هست شاید جدیدا مد شده. خب .. مبارکه. اما این قضیه عینک آفتابی در شب به چشم داشتن دیگه خیلی ضد ایران و ایرانیه.. طرف فک کنم از مملکت آبادون با ملیت آبادونی باشه که با بچه تهرون ها سر خالی بندی جنگ دارن .. جنگ شون هم از قبل از انقلاب بوده. .. ایوالله .. خیلی هم ممنون. لب کارون.. چه گل بارون..
خسن و خسین هردو دختران معاویه اند.
با توجه به تلاش چند ساله بانوان ایران برای حضور در ورزشگاه ها و بهانه های رژیم که ورزشگاه ها جای مناسبی برای بانوان نیست و حرکات زشت و کلمات زشت مانند شیر سماور و «پرچم فلسطینو بکن تو...» و این حرفها میشود اما تلاش ها دارد به نتیجه میرسد. مردان هم رعایت می کنند و در حضور بانوان سخنان زشت بر زبان نمی آورند. به این گونه رژیم آچمز میشود. خب... شما خودت را بگذار جای وزارت اطلاعات. از آغاز در 17 تیر کسانی که تازه ریش تراشیده بودند چپیدند داخل دانشجویان و آنها را به خارج از محوطه دانشگاه فراخواندند و بهانه به دست نیروی سرکوب داده شد و با شعار یا زهرا دانشجو را از بالای ساختمان به پایین پرت کردند. بارها شده که اطلاعاتی ها در جریان اعتراضات خود را داخل مردم کرده و بعنوان سر گروه تشویق به خرابکار کرده اند. خب اینجا هم وقتی برای جلوگیری از حضور خانم ها دیگر مانعی دیده نمیشد بعید نیست که یک پرستو را برای این کار تیر کنند. نتیجه این که تندروهای رژیم در رسانه ها به حرکت این جیمی جامپر دختر توجه کرده و دارند تبلیغ می کنند که دیدید.. وقتی گفتیم استادیوم جای زنان نیست چطور این دختر بی حجاب پرید تو بغل فلان بازیکن؟
آنچه من میگویم این است که چه پرستوی رژیم و چه این دختر سرخود این کار را کرده باشد نتیجه یکسان است: به خطر افتادن تلاش سالیان زنان برای حضور در ورزشگاه ها. شاید پس از یکی دو سال که حضور زنان در ورزشگاه عادی شد رژیم تحمل کند که دختر جوانی هیجان زده شود یا بخواهد خودی به همگنانش نشان دهد و بپرد ورزشگاه و نگهبانان او را بگیرند ببرند و بازی ادامه پیدا کنند. اما وقت این کارها الان نیست. این دختر کار یک پرستو را انجام داده. کارش نه شجاعت که وقت نشناسی و حماقت بود و دارد زحمات چندین ساله زنان را به باد میدهد. وانگهی.. هدف زنان از حضور در ورزشگاه تماشای بازی است نه این کارها. این دختر اگر مبارز است وسط بزن بزن ها در خیابان روسری را بردارد بپرد تو بغل یک سرهنگ نیروی انتظامی و پیراهنش را بخواهد. یک گوگل سرچ کنید می بینید که رسانه های تندرو قضیه را دارند بزرگ می کنند.
دروووود!
توضیحی دم دست برای به هوش آمدن و اَلو نگرفتن!
به فرض اینکه مثلا در دوران «پهلوی دوم»، انتشار متون مارکسیستی ممنوع بود یا مشمول سانسور، هیچ چیزی را تغییر نمیدهد. وقتی کسی نمیفهمد و هیچ درکی از مقولات فلسفی ندارد، اگر هزاران متون را نیز مطالعه کند آنهم به زبان اصلی، اصلا و ابدا نخواهد توانست که حتّا یک کلمه را بفهمد؛ زیرا مغز پرسنده و جوینده و سنجشگر ندارد؛ بلکه همچون ظرفیست که دنبال مبانی و منوط ایمانی میگردد تا خودش را از مفاهیم نفهمیده و ناگواریده انباشت کند و شبانه روز فقط شعار بدهد. از زمان فروپاشی حکومت پهلوی تا امروز، بیش از چهل و پنج سال میگذرد و اکثر مدّعیان و مومنان به «مذهب مارکسیه» در کشورهای اروپایی و آمریکا و اسکاندیناوی ساکن هستند و میتوانند در آزادی مطلق، تمام متون را بدون سانسور بخوانند. ولی حضرات در تمام مشقهایی که تا امروز نوشته و منتشر کرده اند، ثابت کرده اند که کما فی السّابق با تمام انرژی وجودشان، سرنا را همچنان از سر گشادش مینوازند و تشخیص نمیدهند که «مقولات ایده آلیسم و ماتریالیسم»، مفاهیم ذهنی هستند و هیچ کس بر روی کره زمین از کهنترین ایّام تا همین امروز نمیداند که «ماده به ذات/نفس خودش» چیست؟.
بنابر این، کسی که درکی از موضوع و مسئله ندارد، برای توجیه حماقتهایش مدام دنبال بهانه میگردد به جای آنکه به اصل مسئله بپردازد و حواسش را متوجّه استدلال کند و در صدد جستجو و پاسخ منطقی برآید. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان : «چپ…
فرامرز حیدریان : «چپ ایرانی از قدیم الایّام تا همین ثانیه های گذرا» به طور کلّی، هیچ چیزی از «فلسفه و فلسفیدن» نمیدانست و هنوزم نمیداند. فقط فهمیدن یک جمله از کتاب چُسکی «ژرژ پلیتسر/اصول مقدماتی فلسفه» فرانسوی که برای «کودکان پیش دبستانی» تحریر شده بود؛ ولی برای ایدئولوژیستهای ایرانی مومن به سلاح الله اکبر- پرولتاریا رهبر به حیث «انجیل فلسفه دانی و فلسفه خوانی!!» محسوب میشد و همچنان محسوب میشود، کفایت میکند تا اگر احدی که به توهم مثلا «چیزدانی» مبتلاست، احیانا بتواند تمییز و تشخیص دهد که مفاهیمی به نام «ایده آلیست و ماتریالیست» کلا مفاهیمی «ذهنی» هستند و هیچکس بر روی کره زمین نمیداند که «ماده» به ذات خودش/فی نفسه «چیست»؟. من بر آن نیستم در زمینه مقوله ای بحث کنم که مومنان به «مذهب مارکسیه»، لام تا کام، هیچ سررشته ای از آن ندارند و یک کلمه از مباحث آن را عمرا نمیفهمند. هنوز مدّعی «ماتریالیست-آته ائیست» نمیفهمد که «آته ایسم» روی دیگر سکّه «ایمان مطلق داشتن به چیزی به نام الله/عیسامسیح/یهوه/پرولتاریا و امثالهم» است. انسان آته ائیست به همان اندازه در رفتار و گفتارش، مومن متّقی است که انسان مومن به الاهی دیگر.
اساسن نگاه مردم یهود و غربی ها به مردم خاورمیانه از بالا به پایین است.
باورهای دین یهود مردمان غیر یهودی را حیوان های انسان نما میدانند که برای آسایش مردم یهود خلق شده اند.
غربی ها نیز در تاریخ استعماری خود در سرتاسر جهان کاری جز دزدی غارت و استعمار نداشته اند.
این باورهای ضد انسانی غربی ها و یهودان مانع از انجام صلح و بوجود آمدن دولت و سرزمینی برای مردم فلسطین شد.
سرنوشت اسفبار مردم فلسطین و زورگویی دولت های یهودی در صدسال گذشته حاصلی جز ایجاد تنفر و جنگ در منطقه نداشته است.
به درست ویا غلط حس عدالت خواهی مردم ایران و باورهای دینی وشعار های عدالت خواهانه، نظام اسلامی رادر کنار مردم فلسطین قرار داد.
دفاع از مردم فلسطین ربطی به نظام کنونی نداردبلکه نمایندگان ایران در سازمان ملل درآغاز
بوجود آمدن دولت اسراییل به دو کشور بودن اسراییل و فلستین باور و رای دادند.
از همان آغاز دولت آمریکا ویهود با دادن رشوه و تهدید دیگرکشورها بهنفع دولت اسراییل رای دادند.
اسرائیل در حقیقت میراث استعمار انگلیس در منطقه است که بدون کمک آمریکا توان ادامه حیات ندارد.
سعادت مردم یهود و آینده مردم خاورمیانه فقط در گرو ایجاد یک کشور برای مردم فلسطین است.
هیچ کشوری خواهان نابودی کامل اسرائیل نیست بلکه این لجاجت دینی مردم یهود است که
جنگ را به جای تقسیم زمین انتخاب میکنند.انچه درنوار غزه از سوی اسراییل روی داد هیچ فرقی با کشتار یهودان اروپایی در جنگ دوم ندارد.
وظیفه عاجل غربی ها فشار بر دولت یهود برای ایجاد دو کشور بایدباشد.
این عنوان…
سلام آقای توکلی.
این عنوان چسکی در تیتر مقاله از کیست لطفن ؟
آیا این شخص از شرایط خفقان ساواک در سانسور کتاب آنزمان خبر دارد؟
اگر ممکن است اسم نویسنده مقاله را قید کنید. مرسی
یک ....... مالیخولیایی الان دارد نماز شب می خواند و به خلسه روانی می رود و نیرو می گیرد و شوربختانه عنان زندگی هشتاد میلیون نفر هم در دستان نیمه علیلش قرار دارد.
بلی این بود سرنوشت ایران و ایرانی که زمانی زمامدارانش رؤیای تمدن بزرگ و بهترینها را برایش داشتند.
......... توجیه گران غیرپشیمانش.
اما تاریخ نشان داده که دیکتاتورها با یک اشتباه محاسباتی در زمانی سرنگون شده اند که توقعش را نداشتند.
آقای بایدن درنگ پذیرفته نیست
بدانید این جنگ حاصل سیاست مماشات شما و اوبامای با جنایتکاران جمهوری است
باید جمهوری اسلامی نابود شود
اقای محسن کردی گرامی / نمی شود بدون سند ومدرک ، هر انچه را که با تحلیل سیاسی تان همخوانی ندارد را به پرستو ها نسبت دهید ،
جیمی جامپ : شهرت اصلی جیمی به دلیل خرابکاریهای جلبتوجهکننده او است که با پرشهای ناگهانی و حضور سرزده و پیشبینی نشده در مکانهای عمومی مانند مسابقات بزرگ ورزشی و کنسرتهای معروف موسیقی همراه بودهاست. خودش عملیات پریدن داخل زمین مسابقه را «پرش» یا «جامپ» نامگذاری کرده است.
جیمی جامب زن ایرانی یک واقعیت بود ؛ لطفا بدون مدرک به زنان شجاع ایران تهمت نزنید
- در ۴ ژوئیه ۲۰۰۴ در خلال بازی فینال مسابقات جام ملتهای اروپا ۲۰۰۴ بین یونان و پرتغال او به درون زمین مسابقه دوید و یک پرچم بارسلونا را به سمت لوئیز فیگوکاپیتان پرتغال پرتاب کرد. فیگو قبلاً در سال ۲۰۰۰ از باشگاه بارسلونا به رقیب قدیمی آن رئال مادرید نقل مکان کرده و باعث خشم طرفداران کاتالونیایی شده بود.
- جیمی جامپ در مراسم اهدای جام بازیهای فینال فیفا۲۰۱۰ به درون زمین پرید سعی کرد تا یک کلاه قرمز را در مقابل هزاران نفر روی جام بگذارد. اما پیش از اینکه موفق شود، مسئولان امنیتی فیفا او را بازداشت و از میدان بازی خارج کردند. او بعدها مجبور به پرداخت جریمه معادل ۲۹۰ دلار شد
کلی گوئیهای آقای مهدی نصیری که خود فردی آخوند زاده و ..........ت، چیزی شبیهه موعظه گوئی آخوندهاست. او فردی ضد منطق و ضد فلسفه است. جان کلام مطلب وی در واقع در دوسطر خلاصه میشود. چیزی که ملکه ذهن پان ایرانیستهای شیخ الهی و شاه الهی نیز هست. رمز مطلب ایشان در کمی مانده به آخر نوشته اش که در بین سطور تقریبا مستور است، بدین گونه بیان میشود:
"دموکراسی، جدایی دین از حکومت، التزام به اعلامیه جهانی حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی با محوریت ملت ایرانی،۴ اصل مورد توافق اکثریت قاطع ایرانیان است که خود را برای تولدی دیگر آماده می کنند".
حال اگر کسی از وی به پرسد منظورتان از دمکراسی چیست؟ چه نوع دمکراسی در جغرافیای موسوم به ایران که از مردمان و ملتهای مختلفی تشکیل شده است باید بر قرار شود. احتمالا او نیز مثل پان ایرانیستهای تمامیت خواه میگوید؛ آقا این چه حرفیه؟ دمکراسی این حرفها را نداره. اگر تاکید شود؛ دمکراسی فرمهای مختلفی دارد. کلمه دمکراسی یک کلمه عام است. لطفا بفرمائید منظورتان چه فرمی از دمکراسی است؟ احتمالا مثل پان ایرانیستهای کم سواد خواهد گفت؛ دمکراسی دمکراسی است دیگه! آزادیست! در صورتیکه دمکراسی مفهومش آزادی نیست. آزادی فردی و یا لیبرته تنها یکی از ارکان دمکراسی است. و اگر کسی بپرسد منظورتان از حفط تمامیت ارضی با محوریت ملت ایران چیست، احتمالا باز کلی گوئی خواهد کرد. در صورتیکه در بطن مفهوم تمامیت ارضی در واقع "تمامیت خواهی" استتار شده است. همانگونه که در داخل کلمه " با محوریت ملت ایران" نیز با زرنگی، ملت فارس مورد نظر است. و حقوق نزدیک هشتاد درصد مردم و ملتهای غیر فارس ایرانی اصلا بحساب نمی آید. اینست آری، دمکراسی مورد نظر این آقایان. همان فاضلاب گندیده سابق.
مگر بار اول است که پاسدار رادان تهدید می کند؟ و مگر بار اول است که مردم تو دهنش میزنند؟ و گشت ارشاد پس از چند افتضاح یواشکی جمع میشود؟ مگر قرار نشد این وظیفه از روی دوش نیروی انتظامی برداشته شود؟ مردم دوباره توی دهن اینها خواهند زد.
یک درخت تنومند با یک تبر سقوط نمی کند بلکه با آخرین ضربه تبر که همان شدت تبرهای اولیه را دارد سقوط میکند.
والله بابام جان دروغ چرا ما که با چشم خودمان ندیدیم اما ما به همشهری داریم که تو تيمارستان غیاث آباد بستری هست امروز که به ملاقاتش رفتم..بهم گفت که از ممداقا سیم کش شنیده ممداقا سیم کش از زن خمیر گیرشنیده زن خمیرگیر از طاهره زن شير علی قصاب شنیده که خطرناک ترین زمان وقتی که سکوت در جبهه ها حاکم است ولی همشهری ما معتقده حمله ج ا نه به اسرائیل که به قیمت های بنزین نون کالاهای اساسی خواهد بود پیش به سوی قطعی و گرسنگی
در دوران حکومت نازیسم در آلمان، اعتراضات و مبارزات مدنی متعددی در این کشور علیه دولت حاکم و اقداماتش برگزار میشد که عمدتا نیز با برخورد شدید و خشن گشتاپو، سرویس امنیتی آلمان نازی مواجه میشد.
شاید بتوان گشتاپو را با بسیج یا سپاه مقایسه کرد.
یه ویدیو که یکی از مخاطبان توانا درست کرده ...گشت ارشاد را با گشتاپو مقایسه کرده است.
گشت ارشاد یکی از ابزار سرکوب جمهوری اسلامی در حوزه سبک زندگی است. جمهوری اسلامی با ایجاد نهادهای سرکوبگر متعدد روی هیتلر و نازیسم را سفید کرده است!
آقای حیدریان گرامی،
همانطور که نوشتید آرزوی رژیم این است که همان سیاست های قبلی خرابکاری ها و بکارگیری نیروهای نیابتی را دنبال کنند. بیش از آن را تحمل ندارند. رژیم به جایی رسیده است که در مقابل نیروهایی شبیه جیش العدل نیز عاجز است. جیش العدل این توان را دارد که حتا در تهران بوسیله پهبادها نارنجک و بمب دست ساز در نماز جمعه تهران بیاندازد و کاری از دست رژیم بر نمی آید. آخوندها بیش از آن مشکل دارند که بخواهند وارد یک جنگ تمام عیار شوند چون چیزی نصیب شان نخواهد شد و خواهند باخت. چنانچه کار به موشک پرانی بکشد، در حالت مختصر مکان های تولید اورانیوم را اسرائیل هدف قرار خواهد داد. اگر نبرد گسترش یابد بصورت هدفمند مراکز تجمع نیروهای ثار الله و وزارت اطلاعات و سپاه و احتمالا رادیو تلویزیون هدف قرار خواهند گرفت. حتا خانه های مقامات بالای سپاه نیز در امان نخواهند ماند. در آغاز کار مردم فقط تماشا خواهند کرد. بیرون آمدن مردم بسته به میزان ریزش رژیم دارد. کافیست چند آخوند حکومتی یا ژنرال سپاه در ترکیه یا پاکستان در حال فرار دیده شوند. ریزش رژیم آواری خواهد بود.
ردرووود بر آقای کردی گرامی!
اندکی گپ برای پشت سر را دیدن و روبرو را پاییدن!
هیچ اتّفاقی نخواهد افتاد. اگر برگردی به دوره قبل از فروپاشی حکومت شوروی و وقایع آن سالها را مرور کنی، مخصوصا مستقر کردن موشکهای قاره پیما در کشورهای اروپایی و امثالهم، آنگاه خواهی دید که همش کشمکشهای هارت و پورتی بود برای قیافه کردن در عرصه سیاست جهانی. «نتانیاهو و خامنه ای» از یک خانواده اند و سبقه تربیتی «رجز خوانی» را در خونشان دارند. کافیست یه نگاهی به تاریخ آغارین اسلام و لشکرکشیهای قبایل عربی علیه همدیگر بیفکنی. در آغاز جنگ، یه خطیبی می آمده و در باره «سردار و خلیفه و ایل و تبار خودش» رجزهای آنچنانی میکرده که فلان و چنین. این وظیفه رجزخوانی در دوره معاصر به عهده گردانندگان «رسانه ها و شبکه های اجتماعی/مجازی» واگذار شده است و در پسزمینه اینهمه رجزخوانی فقط منفعت و پول پارو کردن هدف اصلیه؛ ولاغیر. نه اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد. نه آخوندها به اسرائیل. فوقش یه هارت و پورتهایی کمافی السّابقی و والسّلام. آخوندها آنقدر مکّارند که حدّ و حساب نداره. فعلا میگذارند سر و صداها بخوابه، بعدا اگر چند سالی همچنان در مصدر قدرت ماندند، یه عده ابله را مامور میکنند که مثلا در آمریکای لاتین یا در آسیا یا اروپا یا در گوشه ای از نقطه جهان، برای تلافی کردن و قصاص، سفارتی یا کنیسه ای از یهودیان را بمب گذاری و منفجر کنند. اگر کسی هم بگوید که ماجرا زیر سر حکومت آخوندهاست، آنها بلافاصله همه چیز را تکذیب خواهند کرد و خواهند گفت که ما اگر میخواستیم اسرائیل را نابود کنیم، همون موقع که جنگ غزّه داغ بود، به اسرائیل حمله میکردیم.
بنابر این نگران نباش آقای کردی. اتّفاقی نمی افته. «اینها مراسم «رجز خوانیه».
فرامرز حیدریان
آفرین به نویسنده محترم وباید گفت بهتر از این نوشته نمیتوان نتیجه گیری تاریخی بهتری کرد.
شعارهای عدالت اسلامی و جامعه بی طبقه توحیدی و جامعه سوسیالیستی درطول 44 سال گذشته رنگ باختند و هرگز باهم درگوره زمان یک رنگ نشدند.
مردم ایران درطول 44 سال گذشته متحمل بزرگترین خسارتهای مالی وجنگی ودربدری
شدند، چرا که دو گروه سرخ و سیاه خوشبختی اجباری را در دنیا و آخرت برای مردم در سراب خود میدیدند.
آری نظام اسلامی با این کارنامه سیاه خواهد رفت ولی راه آینده مردم ایران چگونه ترسیم خواهد شد؟
تنها راه حل مطمن باور واحترام گذاشتن به آرا مردم و مراجعه به همه پرسی است.
ایجاد فضای مصنوعی دیگری از نوع چپی و اسلامی منجر به پس رفتن دمکراسی و برامدن استبداد دیگری خواهد شد.
ایجاد سازمانهای ملی که نه دغدغه قدرت بلکه نگران سرنوشت ایران و باشنده گان آن هستند
را باید دردستورکار قرارداد .
جریان چپ بدون هیچ گونه تردیدی منافع و سرنوشت ملت ایران را قربانی سیاست خارجی بیگانه خواهد کرد. لذا لازم است جبهه نیرومندی از میهنپرستان ایرانی برای دفاع از تمامیت ارضی کشور و ایجاد حکومت قانون تشکیل شود تا مانع از ایجاد حکومت وحشت سرخ وسیاه شود.
درووود بر آقای کردی گرامی!
توضیحی همچنان نامتعارف در خلاف آمد عادات!
من هیچ صحبتی از «فدرالیسم» نکرده بودم و به فدرالیسم نیز اعتقادی ندارم. گفته بودم چنانچه از سر انتخاب یا ناگزیر شدن، قدرت در مرکز تمرکز کند، آنگاه ضرورت دارد که مجلس اقلیّتها نیز در کنار مجلس اصلی ایجاد شود و مسئله بر سر کنترل «قدرت» است. یا اینکه مجلس اصلی، استانها را مستقل اعلام کند به شرط اینکه قوانین آنها در سمت و سوی قانون اساسی و قوانین عام مملکت باشد. به عبارت ساده تر بخواهم بگویم. من تصوّری از نوع شاهنشاهی عصر هخامنشیان را در نظر دارم که «شاه ایران» برگزیده «شاهان» بود. نوعی اقدام موازی در سمت و سوی «پرنسیپهای فرهنگ مردم ایران». یا بگونه ای دیگر مثل اختیارات اجرایی «ممالک محروسه» در عصر قاجار و قبل از آن. در این خصوص میتوان مشاجره ها کرد و بحثها و رایزنیها. ولی تمام نثقلگاه دیدگاه و تفکّر من «بر کرانمند و محدود و مسئول کردن قدرت» است، مهم نیست که چه کسانی در دستگاههای دولتی به قدرت دست می یابند، اصل باید «محدودیّت کاربردی آن در چارچوب خاصّی» باشد؛ طوری که نتواند به هر سوراخ سنبه ای چنگ اندازد و دخالت کند و بخواهد نفوذ و سیطره خود را توسعه دهد. بنابر این تلاش برای «محدود و مسئول کردن قدرت» باید از اهم تکالیف و وظایف نمایندگان ملّت باشد، راهها و روشهای اجرایی محدود کردن قدرت را میتوانند آزادانه انتخاب کنند؛ ولی اصل مطلب به اعتبار خودش پابرجاست.
مسئله تضمین را نباید به معنای «تضمیننامه از نوع بانکی و اسنادی و امثالهم« برداشت کنی، بلکه بحث ضمانت در نظر و دیدگاه من به معنای، «آزمودن» است یا به عبارت آسانتر، «هندونه به شرط چاقو!» . حضرات اپوزیسیون، مهم نیست کی باشند و چه ادّعاهایی داشته باشند و چه اعتقاداتی را پدافند میکنند، مهم این است که خایه داشته باشند در کنار همدیگر دور یک میز جمع شوند و به هیچ وجه در صدد این نباشند که جمع مشاوره ای خود را با بریدن و کناره گیری و عقب نشینی و قهر کردن از هم بپاشند؛ بلکه به هر طریقی که شده است؛ برغم هجوم سرسام آور انتقادات به حقّ و ناحقّ، انسجام و خونسردی خود را حفظ کنند و در صدد مشاوره برآیند و به نتایج واحد برسند و سپس به آنچه که تصمیم گرفته اند، وفادار بمانند و مسئولیّت نشان دهند در عمل و گفتار و رفتار و کنشها و واکنشها. آنگاه میتوان امیدوار بود که «حضرات» اگر همان «چهار اصل» را تایید و تصدیق کنند، شرایط و لیاقت آن را دارند که در انتخابات شرکت کنند و شانس خود را امتحان کنند در دوره های متفاوت انتخابات. بنابر این بحث کلیدی من، «به محک زدن استعداد و توانمندی و مایه دار بودن و گشوده فکری مدّعیان اپوزیسون است قبل از اقدام. که تا کنون چنین موردی اتّفاق نیفتاده و مسئله جمع مهسا را هم که دیدی، ریدن به ستاپایش رفت. مسوله «آزمودن» را درست عین افسری تصوّر کن که سربازان خود را قبل از حمله جنگی به آموزشگاه میفرستد تا انواع و اقسام تکنیها و تاکتیها را یاد بگیرند سپس وارد میدان جنگ شوند. گمون کنم با این مثال ناخوشایند، منظور مرا از بحث «تضمین» متوجه شوی. فعلا تا همین جا بسه.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
نظر به این که شاید آقای نصیری خودشان از این مباحث بی خبر باشند و با توجه به عمومیت بحث نکته ای که آقای حیدریان مطرح کرده اند بعنوان بحث عمومی خوب است پی بگیریم و امیدوارم دوستان بیشتری شرکت کنند.
در نوشته آقای حیدریان جایی که از نگاه من به اصل مطلب میپردازند این بخش است: «بحث امّا در چگونگی «خلع ید و معزول کردن» .... در اینکه نوشته اید مخالفان به یک نقطه مشترک رسیده اند و آنهم چهار اصل: «دموکراسی، جدایی دین از حکومت، التزام به اعلامیه جهانی حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی با محوریت ملت ایرانی» ، باید عرض کنم که رسیدن به توافق مشترک، هیچ دلیل و تضمینی برای اجرای مواد توافقی نیست».
با آقای حیدریان موافقم که تضمینی کسی نمیتواند بدهد. در هیچ یک از راهکارهایی که ارائه میشود از جمله هرآنچه که آقای حیدریان پیشنهاد کنند ایشان نمیتوانند تضمین بدهند.. توجه بفرمایید تضمین بدهند که راهکارشان بی کاستی به مقصد میرسد. من چنین تضمینی را از بنی بشری نمیتوانم بپذیرم. حمله متفقین به فرانسه که تا برلین رفتند نیز تا آخرین لحظه با تردید ها توام بود و آیزنهاور و اتاق جنگ او هیچ تضمینی نمیتوانستند بدهند. در جنگ ها و مبارزات تضمینی در کار نیست! پس این که چون «تضمین» در کار نیست پس کار نشدنی است کلا پردختن به بحث را خالی از معنی می کند. فرض ما دیگرانی که با محوریت حقوق بشر و... موافق هستیم این است که بدون هرگونه تضمینی روی این مسائل پافشاری میکنیم و راهی بجز این به نظرمان نمیرسد. سوال من از آقای حیدریان این است که کدام نیروی مطرح هست که بجز «تمامیت ارضی» که ممکن است مورد مناقشه باشد روی سه اصل دیگر دموکراسی، جدایی دین از حکومت، التزام به اعلامیه جهانی حقوق بشر توافق ندارند؟ من که نمیشناسم اگر آقای حیدریان میشناسند بفرمایند ما هم بشناسیم. اگر منظورشان آخوندها و «دریایی مهیب وجود دارد به نام «ولایت خلفای الله» که حسب آمریّت خالق خود به نام «الله» برای اجرای هر نوع خونریزی و کشتار و قتل عام و ویرانگری، رسالت الهی دارند هست» خب.. حساب این را هم کرده ایم. من چنین هیولایی را مقابل چشمم نمی بینم. شاید تا دو سال پیش بودند اما امروز با تکانی فرار خواهند کرد چون ایمان ندارند. رژیم دیگر حسین فهمیده ندارد که برایش زیر تانک برود. سال 60 سپاهیان بدون کوچکترین چشمداشت مادی با مجاهدین در میافتادند و می کشتند و کشته میشدند. شما تصور می کنید آن روز موعود که فرا برسد و مردم با چنگ و دندان و ماهیتابه و چاقو و کتکل مولوتف و سلاح هایی که از پادگانها و مراکز تسخیر شده - سلاح هایی که سازمانی به آنها میرسد به کنار- به جان لات و لوت هایی که ساعتی 400 هزار تومن میگیرند زره به تن می کنند بیافتند آنها بازهم مانند سال 60 تا آخرین نفس خواهند جنگید؟ سال 60 ایمان بود امروز پول است. جان عزیز است. شما چقدر حاضرید پول بگیرید در یک نبرد شرکت کنید؟ لات و پاسدار هم مثل من و شما جانش را دوست دارد و هرگز بخاطر پول جانش را به خطر نمی اندازد. امروز چون جنگ یکطرفه است و مردم دست تهی دارند آنها شیر هستند. فردا با شلیک اولین گلوله اثری از آنها در خیابانها نمی بینید. من اصلا هیولایی که آقای حیدریان از آخوندها و خونریزی های آنها ترسیم می کنند را نمی بینم. یک مشت موش را می بینم که به فوتی بند هستند. در مورد تمامیت ارضی و آن مسائل، حتا کسی مثل عبدالله مهتدی تنور را آنقدر داغ نمی بیند که آقای مبتدی می بینند. با تمامیت ارضی کسی مشکل ندارد فدرالیسم میخواهند. مثلا حزب دمکرات کردستان. خب، این را پس از سقوط رژیم میتوان به آن پرداخت. حتا اگر موضوع جنگ داخلی سر این قضیه در کار باشد من فکر نمی کنم که چنین جنگی را حزب دمکرات کردستان یا کومله مثل اوایل انقلاب 57 بخواهند پی بگیرند. سمبه ارتش ملی بسیار پر زور تر است مضافا به این که اینها در میان مردم کردستان بابت فدرالیسم پشتیبانی نمیشوند. من اینقدر که امروز روی جیش العدل حساب میکنم روی این دو حزب حساب نمی کنم. این دو حزب ای یک عقلانیت برخوردارند که جیش العدلی که بر اساس مبانی دینی شالوده اش ریخته شده شاید نداشته باشد. دراین مورد هم امید من این است که چنانچه دولت مرکزی آینده اولیت در کار آفرینی و سرمایه گذاری را به بلوچستان، کردستان و خوزستان بدهد مشکل به احتمال قوی حل میشود حتا اگر حکومتی مرکز گرا بر سر کار باشد. بهرحال بحث در مورد حکومت مرکز گرا یا فدرال امری مربوط به انتخابات و رفراندم هاست. من فکر میکنم از هر انسان ایرانی بپرسید که آیا حکومت مرکز گرا مثل زمان شاه را ترجیح میدهد یا جمهوری اسلامی پاسخ عقلا مشخص است. اینها بحث های آینده است که حضور دین در سیاست چگونه باشد. البته که متدینین مثل اروپا که حزب دمکرات مسیحی دارد میتوانند با پذیرش قانون اساسی سکولار و فعالیت در چارچوب قانون اساسی در ساز و کار ساختن کشور حضور داشته باشند این در حقوق بشر می گنجد.
در این شرایط حتا این که اجازه ورود زنان به استادیوم داده شده خودش قدم بزرگی هست. برای این که مطابق فرمان خامنه ای این چرخ پنچر شود چه بکنیم؟ دوتا پرستو بفرستیم تا این صحنه بوجود بیاد. دیگه چی؟ وقتی زنها نشستن یه عده «از خودشونه» رو تیر کنیم که شعار شیر سماور بدن و صدای وا اسلاما به آسمان بره.
درووود بر آقای نصیری گرامی!
اندکی بحث غیرمتعارف در تقابل با هر چیزی که متعارف شده است!
در اینکه سیستم ولایت خلفای الله، هیچ حقّانیّتی به فرمانروایی از روز اول بر ایران و مردمش را نداشت و هنوزم ندارد، مسئله ایست که با نخستین قطره خونی که به دست حُکّام فقاهتی بر روی زمین ریخته شد، برای همیشه و ابد، لژیتیماتسون خودش را از دست داد. تا امروز نیز، قدرت و دوام آنها فقط در گرو کشتار و شکنجه و قتل عام و تجاوز به نوامیس و عفاف مردم و گریزاندن مخالفان از خاک میهن و غارت و چپاول و کثافتکاریهای توصیف ناپذیر و خصومت کور و عقده ای با تاریخ و بُنمایه های فرهنگ ایرانیان و نابودی آموزش و پرورش و آدمیگری بوده است و بس. در اینکه چنین سیستم مخوف و ناحقّی، فروخواهد پاشید، بحثی در آن نیست.
حال سئوال این است که با چه وسایل و ابزارهایی میخواهید خودتان و مردم را به سوی ساحل مطلوب انتقال دهید و به قول خودتان و کثیری از مدّعیان اپوزیسیون از «دارالحرب خلفای الله» گذر کنید؟. با کدام توافقهای مشروط و شرایط عینی و ملموس و واقعی و اجرا شدنی؟. چگونه میتوانید تضمین کنید که گرایشهای مخالف سیستم خلفای الله با آرامش و طمانینه و گشوده فکری و عاقبت بینی در همکاری با یکدیگر و فقط برای سعادت ملّت ایران اقدام کنند و هرگز به جان یکدیگر نیفتند و همدیگر را آنچنان تکه پاره نکنند که مردم بگویند صد رحمت به کفن دزد اولی؟. گفتن و صحبت کردن از مثلا «چهار اصل»، بحث در باره کلیّات است که اجرای فقط یکی از آنها هنوز نه از طرف مدّعیان اپوزیسیون به رسمیّت شناخته شده است نه از طرف حُکّام الهی. منظورم گزندناپذیری جان و زندگی است. اسلامیّت و خلفای الله باید در آغاز، شمشیر و گیوتین الهی را برای همیشه و ابد با دستان خودشان به خاک بسپارند و مجتهدین و اخوندها و شیوخ علنا و آشکارا در هر کوی و برزن فریادها بزنند که هر کس به نام الله، شمشیر به دست بگیرد و خون بریزد، کافر مطلق است و باید حبس ابد شود. شاهراه اصلی برای «گذار» از ولایت خلفای الله، در ابتدا، به رسمیّت شناختن و تضمین قطعی مسئله «گزند ناپذیری جان و زندگی» است که نشانگر شالوده ریزی گستره ای است برای زایش فضای دمکراسی و عدم حاکمیّت مذاهب/ ادیان/ایدئولوژیها بر سرنوشت کشور؛ نه سهیم نشدن آنها در دولت متکثّر. متاسفانه تا امروز هیچکس متوجّه این مسئله نیست که جدایی دین از حکومت به معنای مقیّد کردن دین/مذهب/ایدئولوژی به چارچوب منزل نیست. بلکه منظور از جدایی دین از دولت/حکومت این است که معتقدان هیچ دینی/مذهبی/ایدئولوژیی/اعتقاد آکبندی، محقّ و مجاز نیستند که بر جامعه حکومت واحد داشته باشند. ولی مومنان به هر دینی/مذهبی/ایدئولوژیی مجازند و میتوانند طبق قوانین مملکتی در تشکیل دولت متکثّر سهیم شوند و به حزب مطلوب خودشان رای بدهند. ردرک این تمایز و مسئله خیلی مهم است. ولی متاسفانه تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی تا امروز تفاوت این مسئله را اصلا و ابدا نفهمیده اند؛ برغم اینکه در کشورهایی اروپایی شاهد این مسئله در واقعیّت عینی اجتماعات هستند، معذالک حضرات مدام بر طبلی میکوبند که هیچ شناخت دقیقی از آن ندارند. بگذریم.
همینطور موارد دیگر از همان چهار اصل که جای بحث و گفتگو دارند. من شخصا به شدّت ضدّ هرگونه تمرکز قدرت در مرکز هستم. حتّا اگر مثلا موردی پیش بیاید که فرض کنیم قدرت در «مرکز» از سر ناچاری یا انتخاب ناگزیر در مرکز باشد؛ آنگاه در مرکز باید «دو مجلس» وجود داشته باشد. یکی مجلس اکثریت اجتماع ایرانیان، یکی مجلس «اقلیّتها». به این معنا که، تصمیمات اکثریّت مجلس، زمانی اعتبار خواهند داشت که مجلس اقلیّتها، به صحت آنها رای بدهند و چنانچه مجلس اقلیّتها به برخی از مفاد قوانین تصویبی اکثریت مجلس اعتراض کند، وظیفه نمایندگان مجلس اکثریت است که در قوانین ابلاغی تجدید نظر کند؛ طوری که مجلس اقلیّتها به صحت آنها رای بدهد. بنابر این گفتن تمامیّت ارضی، حلّ مسئله نیست؛ بلکه زمینه چینی برای ایجاد اغتشاش است در مراحل حسّاس که باید پیشاپیش زمینه های وقوع آن را بست و ناممکن کرد. یا اینکه مجلس مرکزی تصمیم بگیرد که استانهای ایران را مستقل اعلام کند؛ طوری که مجلس خود را در سمت و سوی قوانین کشوری تنظیم کنند و با مرکز همپایی و همگامی کنند و این یعنی تقسیم قدرت و پیشگیری از تمرکز آن در دست عده ای یا گروهی یا سازمانی یا فرقه ای و امثالهم در مرکز. هیچ ارگانی نباید در جامعه ایران آینده، قدرت مطلق داشته باشد. مهمترین اصلی که باید بر آن مدام تمرکز کرد، استقلال قوه قضاییه و قضات است. هیچ قاضی نباید از حتّا بالاترین شخص مملکت اطاعت کند؛ بلکه طبق اصول قانون و وجدان فردی خودش قضاوت کند و مسئولیّت آن را نیز شخصا به عهده بگیرد. در این باره بحث باز است و میتوان گفتگوها کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
بیانیه بسیار هوشمندانه و قوی شاهزاده رضا پهلوی.... هشدار دادن به ج.ا. و همزمان خطاب قرار دادن نظامیان ..در این زمان بسیار حساس.. از نمونه های به یاد ماندنی و ثبت شدنی در تاریخ است.
برای مقایسه تفاوت این بیانیه با گرد و خاکهای فرقه نفوذ.. همین بس که ملیگراهای مجاز...در این روزها مدام داشتند به اسراییل هشدار می دادند که به خاک ایران حمله نکند اما شاهزاده پهلوی سوم ورق را برگرداندند و مثل همیشه صدای ملت شد.
ایشان به درستی و بسیار بجا، به عامل اصلی تمام فتنه ها و مصیبتهای منطقه و ایران، یعنی ج.ا. هشدار داده اند که دست از جنون بردارد.
پهلوی..امید..ملت و اپوزیسیون ساکن ایران
درووووود!
اندکی سخن برای گشوده فکر ماندن!
تصمیمی را که کیانوش عزیز باید روز اول میگرفت، دیر گرفت. ولی به قول معروف، ماهی را هر وقت از آب بگیری، تازه است. مسئله تنوّع چشم اندازها، یکی از کلیدترین راههای «شناخت و کسب دانش» است. اختلاف عقیده و نظر باعث میشود که انسان در باره موضوعات مشاجره ای به چشم اندازها و نگرشها و تجربیات دیگران نیز اهمیّت بدهد، چنانچه بر آنست مسئله ای را حلّ و فصل کند. فرض کنید ابژه ای را بخواهیم بشناسیم و آن ابژه، یک صندلی باشد. اگر به چند نفر بگوییم این صندلی را رسم کنید و از هر کدام بخواهیم که از چشم انداز مختلف [نشسته، ایستاده، بر روی سه پایه رفتن و از بالا نگریستن، خوابیدن و نگریستن، از پشت پنجره دیدن، در حالت خمیده و غیره] به ترسیم صندلی تلاش کنند، خواه ناخواه تصاویر متفاوتی از صندلی خواهیم داشت. ولی با کنار هم گذاشتن تصاویر است که میتوان تصوّری تقریبا جامع از صندلی در ذهن مجسّم کرد. چرا میگویم تقریبا، زیرا زوایای ریز را سخت میتوان در ترسیمها، پیدا کرد.
مختصر بگویم. حضور در مباحث میتواند دیگران را به اندیشیدن و مدارایی و فراترکاوی تشویق و ترغیب کند. آنچه در مباحث و گفتگوها باید رعایت شود، مسئله احترام و ادب است حتّا اگر به شدّت از لحاظ نظری مخالف همدیگر باشیم. فوقش بحث را انسان ادامه نمیدهد. ولی توهین و بدگویی و اتّهام زدن را باید کنار گذاشت؛ زیرا هرگونه توهینی، یعنی خشونت در حقّ دیگران.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
نمونه های آقای نصیری و نوریزاد را هرچه بیشتر میتوان در جمهوری اسلامی مشاهده کرد و این نشانه های نویدبخشی است. این واقع را باید برجسته کرد و عده بیشتری از پایوران نظام جمهوری اسلامی را تشویق به ریزش کرد.
ویدیویی از مکالمه احمد ایراندوست، بازیگر سینما و تلویزیون و خواهر رضا داوودنژاد در مراسم ختم او در شبکههای اجتماعی منتشر شده است که در آن احمد ایراندوست با اشاره به تشابه نام رضا داوودنژاد و رضاشاه پهلوی میگوید: «رضاها همه خوبند. رضاها کلا یک خاطره خوب گذاشتند، چه رضاخان و چه خود آقا رضا.»
خواهر داوودنژاد با تایید حرف آقای ایراندوست گفت که رضاها بگیر هستند.
رضا داوودنژاد، بازیگر سینما و تلویزیون در پی ابتلا به بیماری روز دوشنبه ۱۳ فروردینماه در سن ۴۴ سالگی درگذشت
من به سهم خودم از آقای حیدریان که در این بحث شرکت کردند و نظرات شون رو نوشتند تشکر ویژه می کنم. همچنین کیانوش توکلی عزیز که به سهم خود مباحثی را مربوط به امر همگرایی و همرایی ملی در ویدیوی خود مطرح کرد. آقای سعید رضا نیز موضع را از بعد دیگری مطرح کردند که محل بحث بود و نظرات مان را مطرح کردیم. من میتوانم بگویم که هیچ یک از ما کامل به توافق نرسیدیم اما به سخن و زاویه دید دیگری پی بردیم و من به سهم خود آموختم. من و آقای حیدریان در این بحث محترمانه و طولانی به یک همنظری نرسیدیم. روی موضوع تمرکز کردیم و علیرغم اختلاف نظر بنیانی به هم بی احترامی نکردیم. دلیلی برای بی احترامی نبود. هیچ یک از ما در این که دیگری نیت خیر برای ایران دارد شک نکرد. آنچه در این مناظرات مهم بود شعور محترم داشتن مخاطب و خوانندگان بود. آرزوی من این است که لودگان و کسانی که مشکلات روانی شخصی دارند خود را کنترل کنند و مباحث را به بیراهه نبرند و اجازه بدهند بحث های مبنایی و نظری در اینجا شکل بگیرد. ما میتوانیم سخت ترین ایرادها را از هم بگیریم اما حرمت قلم را هم نگه داریم. متاسفانه سالهاست که این لودگان اینجا را آلوده اند بطوری که دیگرانی که شاید شخص من میتوانست از آنها بیاموزند جرات دخالت در بحث ها را نکردند در حالی که چه بسا میشد از میان این بحث ها راه حل ها و همرایی هایی رسید. و این کار نیاز به شعور و فرهنگ و شجاعتی دارد که در میان لودگان و دو بهمزن ها و کسانی که درد ایران ندارند سراغ نمیتوان کرد. برای همین نظر من بلاک کردن آدم های غیر جدی از این سایت است. بازهم تشکر ویژه از آقای حیدریان گرامی و کیانوش و آقای سعید رضا.
با سلام آقای محسن کردی باتشکر از کامنت پرمفهوم شما. بله کاملا با شما موافقم. چنانچه پادشاه ایران سرجایش باقی بود که متاسفانه بر اثر حسادت کشورهای دیگر به کشور ایران زندگی پادشاه و زندگی همه ایرانیان سیاه شد و سالیان دراز است که هموطنان ایرانی در رنج و عذاب هستند و میلیونها ایرانی هم آواره شدند. حماس و جهاد اسلامی و طالبان و جمهوری اسلامی همگی از یک قماشند. در واقع کامنت پر معنی شما مرا یاد جمله ای که اریک شارون به امریکائیها گفت میاندازد: امریکائیها
شاد و سلامت باشید.
مجددا درود بر آقای کردی گرامی!
توضیحی موجز برای تامّلات کافه تریایی!
همانطور که نوشتم، من هیچوقت در قید و بند این نبودم و نیستم که آیا کسانی دیدگاهها و کتابهای مرا میخوانند یا نمیخوانند. دیدگاهها و کتابهای من، «توضیح المسائل برای مقلّدین» نیستند، خواه تحصیلکرده گان مدّعو باشند، خواه کنشگران عرصه سیاست. دیدگاهها و افکار من، تلنگرهای انگیزشی هستند برای کسانی که جرات دارند با مغز خودشان بیندیشند و قائم به ذات باشند. مهم نیست در کدام عرصه از مسائل اجتماعی، فعّال باشند. اصل مطلب، انگیزاندن دیگران به سوی استقلال اندیشه و قائم به ذات بودن. دقیقا هیجده سال پیش، من مقاله ای نوشتم در باره «دلایل استمرار ولایت فقیه» و آن را برای اکثر سایتهای اینترنتی فرستادم. تنها کسی که شهامت چاپ آن را داشت و دقیقا به محتوای مقاله من پی برد، زنده یاد «داریوش همایون» بود که بلافاصله در سایت تصوّر کنم «مشروطه خواهان»بود که آن را انتشار داد. تقریبا هشت ماه بعد از آن مقاله، من، مقاله دیگری نوشتم به نام: «از تجزیه شدن خاک باهمستان [چرا حکومت ضحّاکیان فقاهتی، هیچ آلترناتیوی ندارد؟] که در سایت «اخبار روز» منتشر شد. از اینگونه مقالات زیاد نوشتم و کثیری از آنها منتشر شدند. مجموعه آنها را بعدا در کتابهایم با ویرایشی اندک گردآوری و مجددا به صورت پی.دی.اف منتشر کردم.
در اینکه شما راه خودتان را خواهید رفت، من هیچ شکّی ندارم. در اینکه من نیز راه خودم را همچنان خواهم رفت، بحثی نیست. مسئله شایان تامل فقط این است که راهی را که من و شما و همچنین راههایی را که دیگران طبق تصوّر خودشان میپیمایند، چه نتایجی و ارمغانهایی را نه برای خودمان که فعلا در هیچ موقعیّتی نیستیم سوای لب گور ایستادن؛ بلکه برای مردم میهن به همراه خواهند آورد. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
برخلاف تصویرسازی بخشی از اپوزیسیون که بجای مبارزه با ج ا... به مبارزه با پادشاهی خواهان میپردازند... بنظر میرسه تصویر کیومرث پوراحمد و فرح پهلوی نشان از رویکرد جامعه داخل ایران در جهتی کاملا متفاوت با اظهارات این بخش کوچک از اپوزیسیون است
آقای حیدریان عزیز، من برای شما احترام زیادی قائل هستم و انسان باسوادی هستید. اما تصور نمی کنم کسی در اینجا کتاب شما را خوانده باشد. عمر انسان قد نمیدهد صدها کتاب از میان صدها فیلسوف را بخوانند. من اگر کتاب شما را بخوانم و قانع شوم که راه شما درست است، تا آخر عمرم هم موفق نخواهم شد که دیگران را با خود همراه کنم. من آن همت را ندارم و کتاب شما را نخواهم خواند. با توجه به تجربیات زندگی ام مسلم میدانم که کتاب شما به آزادی ایران کمکی نخواهد کرد و راهی را نشان نخواهد داد لذا وقت برای مطالعه آن نمیگذارم. اگر قرار بود با کتاب نویسی رژیم ها سقوط کنند دنیا پر از نویسنده در مقام اپوزیسیون است. شما به من بگویید که چه تعداد خوانندگان کتاب شما تابحال منسجم شده اند و بطرف سرنگونی رژیم یا گذار از آن رفته اند؟ فیدل کاسترو و لنین و رضاخان میرپنج و آتاتورک هم کتاب شما را نخواندند اما به هدف شان رسیدند. من ترجیح میدهم که راهی را که درک می کنم بروم و آن یا منشور مهسا است یا طرحی که آقای نوری علا دادند یا طرحی که خود من 37 سال قبل در سن 30 سالگی به کیهان لندن دادم و در دو صفحه چاپ شد و حدود 35 انجمن برای پشتیبانی از آن در اروپا و آمریکا تشکیل شد. شما با زبان فلسفه نمیتوانید مردم را بسیج کنید. سیاست و طرح و نقشه را باید به زبانی بگویید که مردم کوچه و بازار که نیروی کف خیابان را تشکیل میدهند بفهمند نه ساکنان کتابخانه ها. لذا.. حالا که Plan A شما بناچار کاری از پیش نمیبرد بیایید شما هم به Plan B دکتر نوری علا بپیوندید. البته.. میدانم چون راه شما در کتاب تان صحیح است و به آن اعتقاد دارید چنین نخواهید کرد. بسیار خوب.. ما کم سوادها ایران را آزاد میکنیم شما تشیف بیارید حالشو ببرید. ارداتمندم
اینها کمونیست شان هم همینقدر وحشی هستند. مسلمان و مسیحی ندارند. فرهنگ شان چنین است. به سنگواره هایی که پدران شان بجا گذاشته اند نگاه کنید. مشتی مردمان وحشی از قبل از اسلام بودند که اسلام هم به کمک شان آمد و وحشی گری شان توجیح ایدئولوژیک هم پیدا کرد. و این بیداد امروز در ایران فقط از اسلام همین ها نشئات گرفته است. این اسلام را باید از صحنه سیاست زدود و دست هایش را از زندگی مردمان کوتاه کرد. من با مردم اسرائیل همدرد هستم. اگر مثلا طالبان به ایران چنین حمله ای میکردند مطمئن باشید که ارتش ایران (البته ارتش غیرتمند زمان شاه نه این بچه.. های سپاه) تا ریشه طالبان را نمی کند دست بردار نمیشد. اسرائیل نباید با حماس صلح کند مگر آنکه حماس خلع سلاح شود و سرانش تسلیم شوند. صلح با حماس در این وضعیت با توجه به این که توجهات جهانی به طرف راه حل دو کشور معطوف میشود باعث میشود که بیست سال دیگر که همه چیز در اسرائیل و فلسطین گل و بلبل است فلسطینی ها همه این کشته هایی که داده اند را فراموش میکنند و به هم می گویند چه کسی این خوشبختی را برای ما آورد؟ و پاسخ میدهند البته که حماس! اسرائیل به هر قیمتی نباید اجازه دهد حماس به چنین نتیجه ای دست یابد چرا که هیچ تضمینی نیست که بیست سال بعد یک بمب اتم را وارد تلاویو نکند.
مجددا درود بر آقای کردی گرامی!
توضیحی مختصر بدون حواشی مفصّل.
من چون نمیخواهم بحثهای فنّی و پیچیده را در اینجا مطرح کنم، پیشنهاد میکنم حتما کتاب «فلسفیدن انگیزشی» مرا دقیق و با حوصله بخوان. اگر هم هیچ چیزی نفهمیدی، ناامید نشو. دو بار و سه بار و چهار بار بخوان. در فاصله های متناوب و فصل به فصلی و با حوصله بخوان. من وقتی از «بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانیان» صحبت میکنم، دقیقا باید حواست را جمع کنی و دُرُست روی مطلب زوم کنی. من از «ایرانیان صحبت میکنم در جامعیّت وجودی قومی/دینی/مذهبی/عقیدتی/نژادی و غیره و ذالک». فرهنگ ایران همانطور که قبلا هم گفتم، ابداع و اختراع من نیست که کسانی آن را بپذیرند یا اشکال و ایراد بخواهند به جزئیّات چفت و بستی آن بگیرند. فرهنگ ایرانیان محصول هزاره ای تجربیات آنهاست که در «بُنمایه های کلیدی» همچون «ستونهای ساختمان» تبلور پیدا کرده و جمع شده ان. همچون نیروگاه هسته ای. همچون «چشمه» همچون «دریا». بنابر این اگر شما یا دیگرانی با بُنمایه های فرهنگ ایرانیان، مشکل دارید، اشکال در «بُنمایه ها» نیست؛ بلکه اشکال در ذهنیّت آنانیست که «تاریخ و فرهنگ مردم سرزمین» خود را اصلا و ابدا نمیشناسند، ولی میخواهند برای مردم میهنشان تعیین تکلیف کنند که چه کسانی بر سرنوشت آنها حاکم باشند.
کسی که بُنمایه های فرهنگ ایران را به آب رکناباد و میکده خیام و امثالهم محدود میداند، هیچ چیزی از «تاریخ و فرهنگ» مردم خود نمیداند؛ سوای شنیده های رایج و پیش پا افتاده از زبان این یا آن یا مجلات و روزنامه ها و نشریات سطحی که گاهی اتیکت علمی و آکادمیکی نیز دارند. امروزه روز کثیری از تحصیلکردگان و کنشگران ایرانی به این توهم خانمانسوز مبتلا هستند که مثلا با «نوشتن و صدور اعلامیه حقوق بشر» بود که مسئله دمکراسی و سکولاریته و لائیسیته و انتخابات آزاد و آزادی وجدان و دین و مذهب و مرام و رقابتهای احزاب و سازمانها و فلان و بیسار بلافاصله در جوامع باختری واقعیّت پیدا کردند و ما نیز برای آنکه بتوانیم به چنین جوامعی بپیوندیم، کافیست که «اعلامیه حقوق بشر» را تصدیق کنیم و یا علی مدد، بقیه کارها اتوماتیک وار به دنبالش خواهند آمد و ما نیز معاصر اروپائیان و کشورهای اسکاندیناوی خواهیم شد و تمام. به این میگویند، ساده لوحی و ذهنیّت بدوی داشتن و عقب موندگی پروسه رشد آگاهی.
برای اینکه بتوان «بُنمایه های فرهنگ ملّت خود» را شناخت، باید در آغاز کوشید که خویشتن را از شرّ بار سنگین «ذهنیّت ساخته و پرداخته شده/اماله ای» که محصول قرنهای قرن سیطره میترائیسم و زرتشتیگری و به دنبالش اسلامیّت بوده است، لایروبی کرد تا بتوان به سرچشمه اصیل فرهنگ ملّت خود دست پیدا کرد و خویشتن را در آیینه اصالت خود دید و شناخت. کسی که ایران و فرهنگ و تاریخش را از «متون رایج و رسمی و آکادمیک پسند» برانداز میکند و میشناسد، در حقیقت هیچ چیزی در باره «ایران و تاریخ و مردمش« نمیداند؛ سوای اطّلاعات عمومی رایج و بی بو و خاصیّت.
برای اینکه دقیقا متوجّه شوی که من وقتی از «بُنمایه های فرهنگ» سخن میگویم، در کجا ایستاده ام و نقش بُنمایه های فرهنگ ایرانیان را در حلّ و فصل معضلات حادّ ایران و خاور میانه و جهان چگونه ارزیابی میکنم، به این نکته از تاریخ تحوّلات فرهنگی در کشورهای باختر اشاره میکنم. «مسئله برده داری» که حتّا متفکری مثل «ارسطو»، آن را پدیده ای عادی و مسلّم میگرفت بیش از دو هزار سال از طریق افکار و ایده های «رواقیون» سنجشگری شد تا بالاخره در نیمه های دوم قرن هیجدهم میلادی، حکم بر الغای آن صادر شد. این فقط یک نمونه ساده و پیش پا افتاده است که من از آن ذکر میکنم تا دقیقا متوجّه شوی که «مسئله حقوق بشر» با صدرو اعلامیه و امثالهم، حلّ و فصل شدنی نیست؛ بلکه با اندیشیدن در باره معضلات و مسائل است که در آخرین مرحله حلّ نهایی خودشان به صورت تحریری ابلاغ و صادر میشوند. عین حکمهای دادگاه که اول بررسیها و تحقیقات و محاکمات و غیره و ذالک صورت میگیرد و سپس در مرحله آخر، حکم صادر میشود.
من وقت برای توضیح مفصّل را ندارم که بخواهم جزئیّات را گام به گام بازشکافی کنم و چگونگی رویدادهای فرهنگی را مرحله به مرحله در پروسه تاریخ تحوّلات جوامع باختری و تاریخ تحوّلات اجتماعی ایران بنویسم. گمون کنم اگر همان کتاب «فلسفیدن انگیزشی» مرا دقیق بخوانی و متوجّه صحبتهای من شوی، پاسخ کثیری از سئوالاتت را پیدا خواهی کرد. اگر نه که هیچی.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
بایدن برای شانه خالی کردن مفتضحانه اش از افغانستان دلیل آورد که دیگر نمیخواهد یک سرباز آمریکائی برای حفظ کشوری دیگر کشته شود.
حالا چطور شده که حاضر است برای حفظ نتانیاهو چند خلبانش کشته شوند؟
https://www.youtube.com/watch?v=0sM0i-3cOEA
شمالی ها : فرزندان سردار جنگل.
هوشنگ امیر احمدی، مسیح علی نژاد، بچه های قائمشهر.
امیراحمدی به جنگ میگوید دعوا: بعد ادامه میدهد: برویم اسرائیل را بزنیم؛ تعدادمان زیاد است.
آقای سعید رضا نوشته اند «کوبیدن بر طبل اتحاد حول محوریت یک فرد مثل رضا پهلوی، که به غیر از رابطه ژنتیکی با استبدا مغلوب هیچ مشخصه بارز دیگری ندارد، حتی آب کوبیدن در هاوان هم نیست و میتوان آنرا صرفا نوعی خود مشغولی محفلی نامید، نه دعوت به مبارزه جدی!!!»
عبارت « رابطه ژنتیکی رضاپهلوی با استبداد مغلوب» به لحاظ تئوریک یک تئوری است که میتواند درست باشد میتواند نباشد. بصورت تاریخی رابطه ژنتیک در تاریخ ملت ها و مقاومت ملت های مغلوب بدون تردید حرف اول را میزده. همیشه ملت های شکست خورده حول شاهزادگان و یا یکی از اشراف گرد می آمدند و با اشغالگران نبرد می کردند و در ایران مثال هایش بسیار است. حتا در شرایط صلح هم در کشوری مثل آمریکا انتخاب جورج بوش پسر بجز آن که پدر او قبلا رئیس جمهور بوده عامل تعیین کننده دیگری در کار نبوده. دیگر این که نمیتوان حکم داد چون رابطه ژنتیک بین رضاپهلوی و محمدرضاشاه برقرار است و الزاما مشخصه بارز دیگری برای محوریت مبارزه ندارد. دیگران چه برتری یا مشخصه بارزی بر رضاپهلوی دارند لطفا نام ببرید. کدام فرد با کدام مشخصات بارز را برای محوریت پیشنهاد می کنید؟ میدانم که گیر کرده اید اما به کمک تان می آیم. فرخ نگهدار؟ مسعود رجوی؟ حسن شریعتمداری؟ پروفسور سمیعی؟ محمد خاتمی؟ میرحسین موسوی؟ نرگس محمدی؟ یا گروهی متشکل از اینها؟ یا امیر تتلو و سحرتبر؟ امروز معیار تعیین محبوبیت افراد را میتوان در فضای مجازی سنجید. یک نگاه به فالوئرهای اینها یا هرکس دیگری که شما میشناسید بیاندازید. به جرات میتوان گفت که فالوئرهای امیر تتلو از همه نامبردگان بیشتر است. و البته که امیر تتلو را شما نیز رد می کنید. اما رضاپهلوی با صدها هزار فالوئر با فاصله بسیار زیاد محوریت خود را در این معیار تحمیل می کند. شما چاره ای ندارید چون انتخاب دیگری بجز رضاپهلوی ندارید. مطمئن باشید که اگر محوریت دیگری بجز رضاپهلوی مقدور بود تابحال آنها گروه خود را تشکیل داده بودند. منشور مهسا بهترین موقعیت را برای شیرین عبادی، مسیح علینژاد و عبدالله مهتدی و حامد اسماعیلیون بعنوان سرشناس ترین ها جهت تشکیل محوریت دستکم در آن برهه زمانی برای آنها پدید آورده بود. چرا ادامه ندادند؟ مشکل کنار رفتن رضاپهلوی نبود بلکه مشکل محبوب نبودن آنها برای محوریت بود اگرنه این آنها بودند که از آغاز رضاپهلوی را کنار میگذاشتند. شما باید به این سوال پاسخ بدهید که آیا محوریت لازم است یا نه اگر هست گروهی باشد یا فردی و فرد یا گروه تان را مشخص کنید. اگر گروهی را معرفی کنید و رضاپهلوی حاضر به حضور در آن نباشد به نظر شما امکان موفقیت این گروه چقدر است؟ راهی که شما پیشنهاد میکنید در واقع راهی را پیشنهاد نکردن است و تماشا کردن. محوریت رضاپهلوی تازمانی که او زنده هست یک عامل تعیین کننده است و زمانی که او نباشد باید منتظر یک معجزه بود.
این نظز سنجی مربوط به 4 ماه پیش بود : پس از آنکه در طول چند هفته گذشته جهانیان، صحنههای غمانگیز کودکان و خانوادههای آواره زیر بمباران غزه را شاهد بودند، صدای بسیاری از آمریکاییها در اعتراض به حمایت دولت آمریکا از حمله نظامی اسرائیل بلند شد؛ از جمله اعضای حزب دموکرات که بایدن به آن تعلق دارد.
نظرسنجی آسوشیتدپرس و مرکز پژوهشی نورک (NORC) نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد مردم آمریکا بر این باورند که واکنش اسرائیل به حمله حماس فراتر از حد تصور بوده است. افزون بر اینکه واکنش تند اسرائیل به عملیات طوفان الاقصی اعتراضهای گستردهای را در ایالتهای مختلف آمریکا برانگیخته است
به همین ترتیب، اخیرا صدها تن از اعضای نهادهای فدرال آمریکا که اندیشههای دینی مختلف دارند، نامهای سرگشاده را امضا کردند که در آن از رئیسجمهوری ایالات متحده خواسته شده است بنیامین نتانیاهو را برای پذیرش آتشبس طولانیمدت بشردوستانه تحت فشار قرار دهد. این نامه در حالی که کشتن حدود یک هزار و ۲۰۰ نفر را در حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائيل محکوم میکند، عملیات نظامی اسرائیل در غزه را که تا هنگام نگارش این مقاله به کشته شدن بیش از ۱۲ هزار نفر منجر شده است، نیز محکوم میکند.
..آخ اگه اسرائیل و آمریکا اینا رو میزدن
دیروز یک چیزی میخوندم در مورد حمله احتمالی آمریکا به ایران و اینکه بعضی چپولا رگ غیرت شون بالا زده و میگن که اگر کسی به ایران اسلامی حمله کنه ایران را سراسر سیاهکل میکنن
راستش من طرفدار سرسخت حمله آمریکا و اسرائیل به نیروگاههای هسته ای آخوندا و قرارگاههای سپاه و بسیج هستم بلکه از دست این آخوندهای جاکش خلاص بشیم
مش قاسم یک همشهری داشت که حزب اللهی بود وقتی جنگ شروع شد طرف با هزار تا سلام و صلوات رفت جبهه براش مهمونی شهادت هم گرفتن و شیرینی هم پخش کردن و گوسفند هم کشتن... ولی طرف امروز رفت که بره جبهه و فرداش برگشت اومد دستش رو هم باند پیچی کرده بود. بعدا معلوم شد که همون شب اول نوک انگشتش رو گذاشته دم لوله تفنگ و ماشه رو کشیده و شده شهید زنده. از اون به بعد هم کارش تو غیاث آباد شد بود امر به معروف و نهی از منکر و یک درآمد ناقابلی هم از فروش کوپن بنزین داشت
این حکایت رو مش قاسم براتون تعریف کرد که بگه همه دارودسته جمهوری اسلامی مثل این همشهری بی ناموسی مش قاسم میمونن. آسپیرل غیاث آباد میگه ...نه اون محسن رضائی اهل جنگ هست نه امثال مهاجرانی و کدیور. اینا همون چهل سال پیش هم اهل جنگ و جبهه نبودن. اونهایی که اهل جنگ و جبهه بودن تو همون جنگ تموم شدن...(برای اثبات حرف قضیه جنگ لرستان و ان گلوله بیناموس رو تکرار میکنه)
کلا طرفداران جمهوری اسلامی و پاسدارها رو اون دوره میشد به دو گروه تقسیم کرد.. گروه اول اونهایی که فهم و شعور نداشتن گروه دوم اونهائی که شرف و وجدان نداشتن
اونهایی که شرف و وجدان نداشتن امثال محسن رضائی..رفسنجانی..خاتمی و خامنه ای و خمینی بودن نه خودشون اهل جنگ بودن نه بچه هاشون اهل جنگ بودن و نه حتی نوچه هاشون
کار اینا فقط روضه خوندن برای اون گروهی بود که فهم و شعور نداشتن و قرار بود دسته دسته برن روی مین و راهی بهشت بشن
اصلا چرا راه دور بریم.. دایی جان ناپلئون معتقد..... جنگ ایران و عراق موجب شد که اون گروهی از پاسدارا و حزب الهی ها که فهم و شعور نداشتن از بین برن و اون گروهی که شرف و وجدان نداشتن باقی بی ناموس به قول مش قاس حالا هم اهل جنگ نیستن و اگر آمریکاجنگ نیستن و اگر آمریکا یا اسرائیل دوتا موشک بزنه در جا تقاضای صلح امام حسنی میکنن و میرن بر دست همون جد نامردشون زینالعابدین بیمار
شکی نیست که برای مقابله جدی و میدانی با سیستم حاکم، میبایست با طرح شعارهای هوشمندانه و استفاده از نمادهای متحد کننده، سعی نمود تا اجماعی حداکثری از منتقدین، معترضین و مخالفین آن سیستم را متحد و متشکل نمود و به مبارزه هدفمند میدانی وارد نمود.
۱- حکومت اسلامی نه ملی است و نه تکثرگرا ، پس نمادهای مختلف ملی با قبول تکثر گرایی میتوانند، منشاء نزدیکی ملت در سراسر کشور به یکدیگر گردند.
۲- حکومت اسلامی اصولا دغدغه ای در رابطه با اقتصاد و معیشت ملت ندارد و در این سیستم اقتصاد مال خر است. پس شعارهای معیشتی و تکیه بر حقوق تهیدستان میتواند منشاء نزدیکی طبقات و اقشار فرودست و میانه اجتماع گردد.
۳- حکومت اسلامی سیستمی استبدادی و فرد محور است و اصولا حق حاکمیت مردم را به رسمیت نمیشناسد، پس تکیه قاطع بر حق حاکمیت مردم میتواند کنشگران و نیروهای مبارز را به هم نزدیک کند.
کوبیدن بر طبل اتحاد حول محوریت یک فرد مثل رضا پهلوی، که به غیر از رابطه ژنتیکی با استبدا مغلوب هیچ مشخصه بارز دیگری ندارد، حتی آب کوبیدن در هاوان هم نیست و میتوان آنرا صرفا نوعی خود مشغولی محفلی نامید، نه دعوت به مبارزه جدی!!!
لطفا مثالی عملی بزنید. این بنمایه های فرهنگی مثلا در مقوله سیاست خارجی چگونه میخواهد در مناقشه اعراب و اسرائیل موضعگیری کند و یا در قضیه اوکراین و روسیه یا بر سر جزایر مورد مناقشه در خلیج فارس. در سیاست داخلی چگونه مساله زبان مادری و اقوام را میخواهد حل کند. از این ها گذشته.. همه اینها مربوط به یک دولت مستقر است.
فعلا تا اینجا ما آدم معمولی ها مثل نوری علا و دکتر میلانی و همین تورک اوغلی خودمان همدیگر را می فهمیم که به جان هم می افتیم. اگر شما هم لطف کنید کمی زمینی بنویسید شاید بتوان همنظری و همرایی فراهم آورد.
تندرست و شاد باشید
...در خاورمیانه رادیکالترین جنبش بر علیه غرب و اسراییل جنبش اسلام سیاسی است. بنابراین انقلاب ..زن ..زندگی.. آزادی.. فقط میتواند یک انقلاب غربگرا و مدرن باشد. هر جنبش ضد غربی و ضد اسراییلی در خاورمیانه فقط میتواند به جنبش اسلام سیاسی سواری بدهد. چون اسلام سیاسی قبلا بعنوان رادیکالترین جنبش ضد غربی و ضد اسراییلی جای خود را بدست آوردهاست و جنبشهای دیگر ضد غربی و ضد اسراییلی فقط میتوانند به جنبش اسلام سیاسی کولی بدهند. بی جهت نیست که مشرق نیوز ارگان اطلاعات سپاه پاسداران از مصاحبه های چپهای ضد غربی و ضد اسراییلی استقبال میکند. چپفارسی فقط میتوانند به جنبش های اسلامی سیاسی کولی بدهند...
مجددا درود بر آقای کردی عزیز!
حاشیه ای مختصر بدون اطناب کلام.
اتفاقا «ماندلا و لوتر کینگ و گاندی و امثالهم» با معیار و ملاک و محوریّت قرار دادن فرهنگ مردم جامعه خود بود که به گلاویزی با قدرتهای حاکم بر جامعه به پا خاستند. مباحث من، نه تنها حول و حوش بُنمایه های فرهنگ ایرانیان است، بلکه دقیقا به دلیل رگ و ریشه داشتن در بُنمایه های فرهنگ ایرانیان به سنجشگری سیاستهای زمامداران حاکم بر ایران همّت کرده ام. حقیقتی که هیچکس از کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی تا امروز نخواسته اند یا از سر جهالت یا از سر غرض و مرض بر آن مُهر تایید و تصدیق بزنند، این است که از کهنترین ایّام تا امروز، مردم ایران در جامعیّت وجودی میخواسته اند و انتظار به حقّ داشته اند که «بُنمایه های فرهنگ»، سیاستهای داخلی و خارجی را تعیین کند و سمت و سو دهد. به همین دلیل، مباحث من، دقیقا در حیطه سیاست تعلّق دارند و نه فقط فرهنگ به طور کلّی.
من هیچگاه به مردم میهنم زور نخواهم گفت حتّا اگر مرا از خودشان برانند و تبعید کنند. حاضر نیستم به دلیل اینکه مردم میهنم مرا نمیپذیرند به زور متوسّل شوم علیه آنها یا اینکه به آنها توهین و بی احترامی کنم یا از در جنگ و جدال با تمام اعتقادات و تاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم و غیره و ذالک آنها بر آیم. من به چنین کاری توانمند نیستم و آن را نشانه فرزانگی و فرهنگیده بودن نمیدانم؛ بلکه نشانه بلاهت و استیصال و طلبکار بودن از مردم خود میدانم. من هیچ حقّی ندارم که به مردم میهنم بگویم چه چیزی «خیر» است و چه چیزی «شرّ». نهایت کاری که میتوانم در حقّ مردم میهنم بکنم، همین است که در سنجشگری ذهنیّت حاکم بر آنها به دلایل بدبختی و فلاکت و ذلالت آنها رفرنس میدهم تا خودشان تصمیم بگیرند از باتلاقی که در آن به زور یا از سر غفلت و فریب یا نادانی و بی خبری و امثالهم فرو افتاده اند، به همّت و تلاش خودشان به در آیند.
خطای کثیری از کنشگران عرصه سیاست و گرایشها و سازمانها و تشکیلات سیاسی در این است که تصوّر میکنند با تسخیر «قدرت» خواهند توانست مردم جامعه خود را خوشبخت و آزاد کنند و به اجرای ایده آلها و نیّتها و آرمانها و آرزوهای خود در واقعیت اجتماعی کامیاب شوند. تاریخ یک قرن و نیم اخیر، بی پایگی چنین تصوّرات و تلقیناتی را به محک زد؛ آنهم با چه رسوایی هولناک و غم انگیزی. دقیقا مومنان به مذهب مارکسیه، تصوّر میکردند که با تسخیر قدرت و حاکم کردن کادرهای عقیدتی و اجرای دیکتاتوری پرولتاریا خواهند توانست مثلا بر «کاپیتالیسم» چیره شوند و به قول خودشان «عدالت» را اجرا کنند. نتیجه چی از آب در آمد؟. فیدل کاسترو و چه گوارا تصور میکردند که با مبارزه مسلحانه و تسخیر قدرت خواهند توانست به آرمانهای خود، لباس واقعیّت را بپوشانند؟. نتیجه چی شد؟. آخوندها و اسلام راستین سازان و امثالهم خیال میکردند که با استقرار ولایت فقیه خواهند توانست نه تنها جامعه ایران را بلکه سراسر دنیا را مسلمان شیعه کنند [صدور انقلاب] و عدل علی را برقرار. نتیجه چی شد؟.
آقای کردی گرامی!، «قدرت»، تمام سیاست نیست؛ بلکه «آسپکتی» از سیاست است و در دست داشتن آن بدون مسئولیّت به معنای در دست گرفتن شیشه پر از «نیتروگلیسیرین» است و با سرعت یوزپلنگ دویدن که نه تنها برای دارنده قدرت، خطرناک است؛ بلکه برای جامعه نیز بسیار خطرناک است. قدرتی که مسئولیّت را نفهمد و وفادار و مقیّد به آن نماند، قدرت ویرانگر و مخرّب است. خواه در دست خامنه ای باشد. خواه در دست محمدّ رضا شاه باشد. خواه در دست محمّد مصدّق باشد. خواه در دست فرّخ نگهدار باشد. خواه در دست شاپور بختیار باشد. خواه در دست شاهزاده رضا پهلوی. خواه در دست مریم رجوی. خواه در دست ایکس و ایگرگ.
ویژگی متعهد و پایبند بودن به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان» در این است که «قدرت را مسئول و کرانمند و حدّاقلی» میکند تا از خطرات خواسته و ناخواسته آن بکاهد. من هیچ مشکلی با اشخاص و گرایشها و سازمانها و احزاب ندارم؛ بلکه مشکل من نامعلوم بودن موضع آنها در برابر «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» و همچنین مبهم بودن مواضع آنها در سمتگیری برای کسب قدرت است.
با زور و قلدری و فریبکاری و امثالهم میتوان فقط خونریزی و تجاوز و قهقرائی و نکبت را در جامعه خود تداوم داد؛ امّا آزادی و شرافت و کرامت و آسایش و پیشرفت و شادمانی و خوشی را هرگز.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
یک نگاهی به نقشه ی اسرائیل در ابتدای تشکیل این کشور و مقایسه ی آن با نقشه ی کنونی بخوبی معلوم میشود جریان چیست؟
مردمی که در آن زمینهای تصرف شده توسط اسرائیل کجا رفتند؟ چرا املاک خود را ترک کردند ؟ همینطوری دلشان سوخت برای مهاجرین یهودی جدید و خانه های خود را تخلیه و در اختیار مهاجرین قرار دادند؟
حکومت اسرائیل با ساکنان عرب یک حرف دارد یا به شهروند درجه دو بودن در کشوری که ما بازور درست کرده و میکنیم تن در دهید یا کشته خواهید شد. بهمین سادگی.
من جوهر سخن شما را در مرحله عمل -پراکتیک- تنها در این عبارت تان خلاصه دیدم که مرقوم داشته اید: بحث من گرداگرد «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» دقیقا در سمت و سوی خاتمه دادن به کشمشکهای خونریزانه و ویرانگریها و شکنجه ها و فاجعه های انسانی و میهنی است؛ نه بحث «قدرت و سیطره یابی این جناح یا آن جناح یا این گرایش یا آن گرایش».
من جوهر سخن شما را در مرحله عمل -پراکتیک- تنها در این عبارت تان خلاصه دیدم که مرقوم داشته اید: بحث من گرداگرد «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» دقیقا در سمت و سوی خاتمه دادن به کشمشکهای خونریزانه و ویرانگریها و شکنجه ها و فاجعه های انسانی و میهنی است؛ نه بحث «قدرت و سیطره یابی این جناح یا آن جناح یا این گرایش یا آن گرایش».
آقای حیدریان عزیز.. اتفاقا من هم با شما کاملا هم عقیده هستم. چیزی که هست تنها هستم و کسی به حرفم گوش نمیکند. با شما میشویم دو نفر. حال با توجه به تجربیاتی که از ایرانی جماعت و اپوزیسیون آن دارید چند درصد احتمال میدهید که از این نظر شما استقبال شود؟ یعنی اپوزیسیون یا مردم در ایران کار سیاسی فعلی را بگذارد و دنبال نظر شما را بگیرد و تلاش کند که «بدون قدرت و سیطره یابی این یا آن جناح کشمکشهای خونریزانه و ویرانگری ها و شکنجه ها و فاجعه های انسانی و میهنی را پایان دهد».
به نظر شما اگر ما دهها سمینار در فضای مجازی آنلاین برگزار کنیم چه تعداد را جذب خواهیم کرد؟ من تازه با شما در این سایت آشنا شده ام. خود مرا هم تعدادی میشناسند. براورد من بر این است که از شروع سمینارهای ما تا مثلا شماره ده آن 5 نفر از دوستان را بتوانیم رو بندازیم تو رودروایسی بیان و درحالی که ما داریم حنجره مان را با حرارت جر میدهیم آنها جرعه جرعه چای یا کنیاک سر میکشند. عزیز دل برادر.. آرمان و ایده های زیبا خوب است اما باید دید چه تعداد خریدار دارد. فکر میکنید بین سرشناسان این اپوزیسیون که بهرحال حرفشان از من و شما بیشتر در رو دارد چه تعداد حاضرند حتا با ما همسخن شوند؟ من عادت ندارم آب در هاون بکوبم. هدف از تلاش های نشست مهسا و طرح آقای نوری علا و سایر طرح هایی که دیده ام هرگز این نبوده که جناحی بر جناح دیگر غالب شود. اگر منظورتان محوریت شاهزاده در این کار است «متاسفانه» چاره ای نیست. این مردم واپسمانده ما مثل مردم واپسمانده سایر کشورها به هنگام نیاز برای آزاد شدن به رهبر نیاز دارند مثل دوگل، چرچیل، گاندی، جورج واشینگتون، لنین، نلسون ماندلا، کاسترو. هیچکدام این ملل را نخواندم جایی که اول هدف شان تنظیم «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان اهالی کشورشان» باشد. آخه در قامت اپوزیسیون و دوری از قدرت دولتی و سپردن کار به وزارت فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش و آموزش عالی - سپردن کار به کاردان- از ما اپوزیسیونی که هنوز بر سر الف و ب مان باهم مشکل داریم این چه سنگ بزرگ و دور از دسترسی است که بر میدارید؟ بله.. شما مشکل را درست دیده اید و گمان نکنید که دیگران نمی بینند. همه می بینند و از هرکسی که سرش در اخبار و تاریخ باشد برای تان بسیار خواهد گفت. اما ما اولویت را در اهدافی که شما تصویر می کنید نمی بینیم. نه کار ماست، نه از ما بر می آید، نه موقعیت آنرا داریم. سنگ بزرگ بهتر است بر نداریم. اولین هدف برای رسیدن به اهداف شما بدست آوردن اهرم قدرت است. برای این کار نیاز به اتحاد نیروها داریم که 45 سال است که نشده. حال رضاپهلوی از گندی که جمهوری اسلامی زده و از شانس گند من و شما و سایر مخالفان رضا پهلوی و به کوری چشم من و کسانی که اینجا او را پالانی و ربع پهلوی میخوانند محبوب شده. ناچاریم او را به محوریت برگزینیم تا سر مردم واپسمانده در ایران را شیره بمالیم بلکه بیایند در خیابان ساچمه بخورند کور شوند، گلوله بخورند بمیرند تا بلکه این بختک از سر این ملت رفع شود. بارها گفته ام.. در نهایت دیکتاتوری محمدرضاشاه برقرار شود و داغ و درفش ساواک! خدا پدرش را بیامرزد اوضاع را به زمان شاه برگرداند من راضیم. برایم اهمیت ندارد که فرخ نگهدار آنروز میرود خودش را از بالای برج لندن به پایین پرتاب میکند. البته من یک ترسی دارم که شما ندارید. در ایران این روزها کسی را پیدا نمی کنید که سرش را بالا بگیرد بگوید که من بودم انقلاب کردم و گند زدم. تنها من بودم که با ساده لوحی اینجا و آنجا و در کیهان لندن 36 سال پیش شرح ماجرای شورش نیروی هوایی را داده ام که در آن شرکت داشتم و شده ام گاو پیشانی سفید. نمیدانید در کلابهاوس توسط نسل های سوخته پس از انقلاب چه فحش های آبداری خورده و تهدید شده ام . میترسم اگر پایم به ایران برسد اینها مرا زنده زنده بجوند که حق هم دارند.
خلاصه برادر.. من راه رهایی را در پراتیک این می بینم که نیروها حول محور رضاپهلوی متحد شوند و امیدی به این مردم خشمگین بدهند تا حاضر شوند از جان شان مایه بگذارند. با من بمیرم تو بمیری و اصلاحات و این چیزا قضیه حل نمیشود. این کار ها خون میخواهد و باید داد. من خودم حاضرم به محض آن که ایران شلوغ شد برگردم و اسلحه بردارم. مثل همه آنها که سال 57 تا شلوغ شد خودشان را از خارج به ایران رساندند. نظر من این است که قبل از رسیدن ما کار تمام شده. این کاری است که از براندازان نظیر نوری علا بر می آید. حال شما میخواهید کار فرهنگی بکنید بسیار هم عالی. ولی من وقت کارهای فرهنگی را ندارم. اولویت با براندازی است.
تندرست و شاد باشید.
دمكراسي و تظاهرات عليه دولت نتانياهو از جانب سلطنت طلبان ؛ حماقت ناميده مي شود، اين نادان هاي متوهم تمام قد در كنار فاشيست هاي حاكم بر اسراييل قرار گرفته اند،
سالام.
جناب توکلی ،،شما مشغولیت خوبی با .............. برای سایت
خوددرست کرده ایی،
بهمین جهت باید گفت
حاکمیت نژادی بر تفکرات سیاسی نیز
غالبت دارد.
همینکه این دو سه نفریکی بنویسد ،
یکی فحش بدهد،
آن یکی دروووود کند،
یکی باستانگرایی تاریخ مصرف گذشته
رابلغورکند،
سایت شما حسابی مشغول اینها باشد،
راضی خواهندشد.
بهمین دلیل دستورات ا.... رااجرا
کردی.
تفاوت پرنسیپها با طرحها و کانسپها و منشورها و ...
رنگین کمانی همچون کهکشانها
دروووود مجدّد بر آقای کردی عزیز!
گپهای تکمیلی برای بیخوابیهای شبانه و حلّ معمّای سترونی کنشگران عرصه سیاست و مستاصلی تحصیل کردگان سرگردان!
مسئله «جبر تاریخ» و فجایعی را که ناشی از کژفهمی معنای آن در تاریخ تفکّر بوده است و به بحث فعلی ما هیچ ربطی ندارد، فعلا به کنار میگذارم تا در فرصت مناسب و میپردازم به اصل مطلب.
«شناخت و دانش»، مسئله آرایش مو و پوشیدن لباس و دکوراسیون منزل و خورد و خوراک و محلّ مسکونی نیست که بخواهیم از «سلیقه داشتن» صحبت کنیم و بگوییم، گروهی این، گروهی آن پسندند. در مسئله «شناخت و دانش»، مهم نیست که معضل بشری از کجا سرچشمه گرفته باشد و اندیشیدن نیز در باره مُعضل در مغز کدام فلاسفه در کدام نقطه زمین شکل گرفته و موضوع تفکّر شده است؛ بلکه در مسئله «شناخت و دانش» باید آرا و نظریّات تمام فلاسفه و متفکّران جهانی را به «غربال سنجشگری» ریخت و بررسی و بازشکافی کرد و هیچ تفاوتی نیز بین فیلسوفان و متفکّران، اصلا و ابدا نگذاشت و نیست. اگر تفاوتی وجود داشته باشد، فقط از لحاظ «ژرفاندیشی، تیزبینی، راهگشایی و مسئولیّت بشری و بینش استخواندار» است که تمایز متفکّران و فیلسوفان را از همدیگر آشکار میکند. مسئله «شناخت و دانش» با «سلیقه داشتن» هیچ سنخیّتی ندارد.
اگر بخواهیم مبنا را بر دیدگاه شما بگذاریم که هر کسی زورش میرسه، بسم الله! بفرماید میدان جنگ زور و تپانچه!، آنگاه نباید به جمهوری اسلامی ایراد و اشکال گرفت که چرا تا امروز به کشتار و خباثتگری ادامه داده و برای دوام خودش همچنان به اجرای هر جنایتی حاضر است اقدام کند. آخوندها میگویند که ما زورمون چربیده و به همین دلیلم میخواهیم تا ابد حاکم باشیم.. من حاضر نیستم، «ماندلا و گاندی و مارتین لوترکینگ و کثیری امثال اینها» را در کنار اشخاص فجیع و شروری مثل «هیتلر و استالین و موسولینی و خمینی و امثالهم» بگذارم. اساسا قانون را برای چه میگذارند؟. اگر قرار بود هر کسی که زورش میرسه و ماشینش مثلا قویتر و مقاومتر است به تسخیر خیابانها اقدام کند، آیا تصور میکنی، سنگی روی سنگی بند میشد؟. قوانین ترافیک برای این هستند که هر کسی به خودش اجازه ندهد، حقّ دیگری را پایمال کند، ولو دوچرخه سوار ساده باشد. بحث من گرداگرد «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» دقیقا در سمت و سوی خاتمه دادن به کشمشکهای خونریزانه و ویرانگریها و شکنجه ها و فاجعه های انسانی و میهنی است؛ نه بحث «قدرت و سیطره یابی این جناح یا آن جناح یا این گرایش یا آن گرایش». مسئله من، هنر کشورآرایی و مردمدوستی است؛ نه حکومت تسخیری و آمریّت جبری و شکنجه های فجیع در حقّ مردم و زندگی و آزادیهای آنها. به دلیل اینکه عمیق در باره «انسان و سوائق و غرایزش» اندیشیده ام، نمیتوانم به هیچ وجه بپذیرم که انسانها در مناسبات با یکدیگر مرتکب خبط و خطا و تخلّف و آزار نشوند. چون مسئله انسان، موضوعی بسیار پیچیده و معمّایی است، لاجرم وجود پرنسیپها و اصول و شالوده ها و قواعد لازم و بایسته هستند؛ وگرنه اگر هر کسی بخواهد طبق نظر شما عمل کند و بگوید که من زورم بر دیگران میچربد و هر کار دلم خواست میکنم، آنگاه جوامع بشری فقط میدان «خونریزی و کشتار و شکنجه و قتل و غارت» خواهند شد و بحثهای من و شما و دیگران نیز باد هوا هستند و وقت تلف کردن. بهتر است که هر کسی در فکر «زرّادخانه» باشد برای سیطره یافتن و به کرسی نشاندن قدرت خودش. اینم شد جامعه؟.
مسئله «ایده آلها»، مادرزادی نیستند؛ بلکه «ایده آلهای بشری» از پیامدهای تجربیات بی واسطه انسانها در مناسبات و مراوداتشان است که در مخیله آنها شکل میگیرد و آرزویی میشوند. به این معنا که انسانها آرزومند هستند که مناسبات مابین خودشان و دیگر جوامع بشری بر شالوده «ایده آلهایی» شکل بگیرند که محصول تجربیات بی واسطه آنهاست؛ نه از پیامدهای «تخیّل و خوابنما شدنهایشان». فرق است بین «ایده آل آرزویی و خواستنی» که از نتایج و پیامدهای تجربه بی واسطه زاییده و پروریده میشود با «ایده آلی» که محصول تخیّلات و فانتزی بافیهای بشریست.
تاکید من بر پرنسیپهای فرهنگ باهمستان و فراخوان تمام کنشگران مختلف برای محور قرار دادن آنها دقیقا در سمت سوی «برنامه های عقیدتی/مرامی/مسلکی» تک تک آنهاست که شانس اجرایی و واقعیّت پذیر کردن آنها را میتوانند در رقابتهای سالم بدون خصومت و خونریزی و غارت حقوق حقّه انسانی خودشان به دست آورند. من هدفم «همبستگی گرایشها بر شالوده پرنسیپهاست»؛ نه حذف این و آن و دیگران به بهای مثلا به کرسی نشاندن «گزینش انتخابی و انحصاری خودم». ناگفته نگذارم که تئوری فرض کنیم «بازی فوتبال» سوای واقعیّت حضور در میدان فوتبال است. اینکه در پراکتیک اجتماعی مابین گرایشهای مختلف؛ تنش و چالش و کشمکش پیش خواهد آمد، بحثیست که بارها گفته ام و نوشته ام در باره اش. ولی اختلاف عقیده و نظر و برنامه نباید دلیل بر آن باشد که به حذف و کشتن رقیبان خود همّت کنیم. چنین کارهایی هیچ سنخیّتی با هنر «کشور آرایی و سیاست و امثالهم» ندارند؛ بلکه دقیقا عین توحش است که در مقایسه با حیوانات باید گفت، انسانها در این زمینه از پست ترین نوع حیواناتی هستند که تا کنون تاریخ کره زمین به خودش دیده است؛ زیرا تفاوت حیوان و انسان در این است که حیوانات از سر نیاز زیستی به شکار میپردازند؛ ولی انسانها برغم ادّعای «عقل داری و دانش و شناخت» با آگاهی مطلق و هدفمند و برنامه ریزی شده به کشتار دیگران اقدام میکنند.
اینکه من خیلی تلخ بارها و بارها گفته ام و نوشته ام که کنشگران ایرانی، هیچ سررشته ای از دانش و هنر «کشورآرایی» ندارند، دقیقا به همین دلیل است که هر کدام از گرایشهای موجود فقط در فکر قلع و قمع دیگران و تسخیر و قاپیدن قدرت مطلق هستند یا به عبارتی که خودتان میگویید: «هر کسی زورش چربید، حقّ با اوست. بسم الله»! و این دقیقا همان حرفیست که آخوندها همیشه گفته اند و هنوزم میگویند:«الحق لمن غلبه= حق با کسی است که غالب باشد».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
اینکه عدّه ای در اسرائیل به صورتی احمقانه برای استعفایِ رهبرانِ کنونی تظاهرات میکنند نتیجهٔ حاکمیّتِ احمقانه ای است که آنرا دموکراسی میخوانند. این احمقهایی که به ولگردی در خیابان و شعار دادن عادت کرده اند همهٔ شان بازیچهٔ احزاب هستند.
جنبشهایِ مَدَنی یک چیز است و احزاب چیزِ دیگری هستند که جامعه را همیشه در تَنشهایِ سیاست بازی نگاه میدارند.
در افغانستان احمد مسعود جوان ظرف یک شب شد رهبر کسانی که قبلا پدر او را دنبال میکردند و این نه بخاطر علم او (اگرچه در علوم سیاسی لیسانس دارد) بلکه بخاطر پدرش بوده. تصور نمیکنم اختلاف نظر مخالفان رضاپهلوی با او بر سر رعایت نکردن پرنسیپهای فرهنگی باشد ضمن آنکه من متوجه پرنسیپهای فرهنگی شما نمیشوم که منظورتان چیست. اگر حقد حسد هست که بهتر است در نظر نگیریم. چیز تازه ای نیست. میدان رقابت بین شاهزاده و سایر مدعیان میدان 45 سال است که برقرار است. روزی که مجاهدین در خرداد 60 خواستند ایران را بگیرند از شاهزاده یا کیانوری و طبری و فرخ نگهدار اجازه نگرفتند.
شاهزاده از منشور مهسا بیرون رفت؟ بسیار خوب. آنها که ماندند چرا ادامه ندادند؟ برای آنکه بدون محور شاهزاده آنها نیک میدانند که کسی در خیابانهای ایران برایشان تره هم خرد نخواهد کرد. مسیح علینژاد در تلویزیون مدعی است که رضاپهلوی هم یک رای مثل دیگران باید میداشت نه این که چون پسر فلانکس است محوریت داشته باشد و اشتباه مسیح همینجاست و درک نمی کند که رای او با رضاپهلوی برابر نیست! نظر و رای رضاپهلوی شخصی نیست بلکه یک امر ملی است. من هم بارها اینجا نوشتم تعارف هم نداریم... تنها امتیاز رضاپهلوی، (مثل احمد مسعود) نه علم او یا قداست او بلکه فقط و فقط چون پسر شاه است، پسر آن خدابیامرز است محوریت دارد. خلاصه کلام، سخن شما منطقی و متین. کسی به حرفتان گوش نمیدهد میخواهید چه کنید؟ مگر در این سالها حرف منطقی و متین کم بوده؟ ساز و کار جوامع انسانی که منطق بردار نیست که اگر بود این همه جنگ و دعوا و ویرانی و آوارگی و مهاجرت و گرسنگی نداشتیم. لذا.. از آن نگاه پرفکشونیست باید بیرون کشید و به سیاست یعنی «هنر انجام ممکنات» و نه
تمامی ایده آل ها نگریست. و در این هنر است که بناچار رضاپهلوی در محوریت امر قرار میگیرد چه این کار درست چه غلط اما بهرحال امکان موفقیت دارد. تصور نمی کنم در نگاه شما امکان داشته باشد یک دست فروش خودش را آتش بزند و رژیمهایی چند اینجا و آنجا جابجا شوند. ولی در خارج از نگاه شما این ماجرا رخ داد. لذا.. همانگونه که قبلا هم عرض کردم، طرح نوری علا کامل نیست و ایراد هم فراوران میتوان گرفت اما من با زیرکی دست به این کار نمیزنم بلکه سعی میکنم زیر بال نوری علا را هم بگیرم بلکه شد. اگر هم نشد چیزی از دست نداده ایم همین!
بازهم خوب است که این گونه بحث ها صورت بگیرد و من استقبال میکنم. اگر به قول کیانوش دو هفته دیگر کسی یادی از نوری علا هم نکند باز من از دیگری که طرحی جدید با درصدی از موفقیت مطرح کند به هر درصد، بازهم حمایت خواهم کرد. تلاش مان را با مقداری هم نقیصه انجام بدهیم بهتر از هیچ است. کسی هم ناامید نخواهد شد. یعنی قبلا ناامید شده ایم ولی بازهم امید می بندیم. پایدار و برقرار باشید
دروووود بر ابوالفضل عزیز! اندکی حرفها برای درمان سرگیجه!
نه تنها «عطاء الملک جوینی»؛ بلکه هر کدام از فرزانگان ایرانی را که بتوان از قدیم الایّام تا رویداد فاجعه بار 1357 احضار کرد و واقعیّت تلخ ایران امروز را به آنها نشان داد، بلکه حتّا اگر «شرقشناسان نامداری» که در قرون ماضی میلادی با عشق و دلبستگی به سوی تاریخپژوهی ایران و فرهنگش همّت کردند، از دیدن چهره امروز ایران به وحشت خواهند افتاد. «عبید زاکانی» در شاهکارهایش بحث از «مذهب منسوخ و مذهب مختار» کرده است که پنداری تمام افکار و دیدگاهایش را در خصوص «اخلاق از ما بهتران الهی» همین دیروز تحریر کرده است؛ نه هفت قرن پیش. آنچه در کلام بزرگان و فرزانگان عزیز و بیدارفهم ایرانی همواره تاکید شد و پرنسیپ بود، هیچگاه در دایره قلمسوزیهای تحصیل کردگان و کنشگران ایرانیان امروزی از یکصد سال پیش تا کنون، لام تا کام در باره اش اندیشیده نشد و به گونه ای عمیق در تار و پود مغز و قلب و ذهنیّت آنها نیامیخت؛ وگر نه محال ممکن بود که خلفای الله بتوانند بر سرنوشت مردم ایران و کشور ایران، حاکم اقتلویی شوند. بیگانه بودن طیف تحصیل کرده و کنشگر ایرانی از تاریخ و فرهنگ ملّت خودش باعث شد که «حقیر ترین لایه های گندیده و متعفّن جامعه ایرانی از قعر بلاهتها و بی مسئولیّتها و پشت گوش اندازیها و به تخمم گرفتنها و کله خر بازیها» به حضیض ذلالت و درماندگی باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی فرو غلتد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
رنگین کمانی همچون کهکشانها
دروووود بر آقای کردی عزیز!
گپهای تکمیلی برای بیخوابیهای شبانه و حلّ معمّای سترونی کنشگران عرصه سیاست!
من به هیچ وجه از «طرح» صحبت نکردم؛ بلکه از «پرنسیپها و بُنمایه ها». فرق بسیار کلیدی است بین «طرح در افکندن/کانسپ داشتن/پیشنهاد دادن و امثالهم» با «پرنسیپ/بُنمایه/سرچشمه/ستون و شالوده». طرح/قانون/لایحه/مقرّرات/پیشنویس را میتوان تغییر و گسترش و ابطال و کلّا لغو وحذف کرد؛ امّا «پرنسیپها/بُنمایه ها/شالوده ها» را هرگز نمیتوان حذف کرد؛ زیرا با حذف و لغو و زیر پا گذاشتن آنها، هیچ خشتی بر روی خشتی دیگر بند نخواهد شد. محال است. اینکه من بر پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان مدام تاکید میکنم، «بحث بُنمایه های فرهنگ ایرانیان»، طرح ابداعی من نیست که کسانی بخواهند مخالف برخی از مادّه های آن باشند یا کلّا منکر طرح در تمام زیر و بمهایش. «فرهنگ ایران و بُنمایه هایش»، محصول هزاره ها تجربیات باهمزیستی اقوام مختلف در گستره تاریخ ایران بوده است که «چکیده پرنسیپهای باهمزیستی آنها در اصول/ستونها/شالوده های: گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی،دادورزی، رادمنشی» تبلور پیدا کرده اند و نه تنها ایده آل مردم ایران در جامعیّت وجودی هستند؛ بلکه هزاره هاست که ایرانیان برای واقعیّت پذیری آنها با حکومتگران نالایق و مهاجم و خونریز و مستبد تا همین ثانیه های گذرا مبارزه کرده اند و همچنان در حال مبارزه هستند.
امّا وقتی که «پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان»، به حیث همانطور که مثال زدم، «میدان فوتبال با قوانین و قواعدش» در نظر گرفته شوند، آنگاه تمام گرایشهای سیاسی به حیث «تیمهای مشمول مسابقه» محسوب میشوند که میتوانند در رقابت سالم؛ آنهم در «میدانی که پرنسیپ و اصول» دارد، میزان لیاقت و صداقت و رادستمنشی و مسئولیّت پذیری خود را به محک بزنند؛ آنهم از طریق وفاداری به پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان و تلاش برای واقعیبت پذیری آنها در تمام ابعاد جامعه باهمستان و باهمزیستی ایرانیان بدون هیچ تبعیض و تمایزی». هر چقدر گرایشهای سیاسی در پایبندی و تضمیمن و اجرای «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» مسئولیّت از خود نشان بدهند، به همان میزان، شانس انتخاب مجدد و ماندن در قدرت را نصیب خود خواهند کرد. ولی هر چقدر بخواهند میلیمتری خلاف «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» اقدام کنند، فروپاشی و نابودی خود را بی برو برگرد تضمین کرده اند؛ ولو پروسه نابودی آنها سالها و چه بسا یکی دو قرن طول بکشد. در اصل مسئله، هیچ تغییری ایجاد نمیکند. یا گرایش سیاسی- مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارد- به پرنسیپها و اصول، سفت و سخت متعهد و مسئول و پاسخگو میماند و لیاقت خودش را در «کشورآرایی» به محک میزند یا اینکه علیه پرنسیپها میجنگد و دنبال به کرسی نشاندن عقاید و ایدئولوژی و نصوص آکبندی خودش میرود و نه تنها بی لیاقتی خودش را اثبات میکند؛ بلکه رگ و ریشه نابودی خودش را نیز رقم میزند.
مخلّص کلام. بدون پایبندی به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان»، محال است که بتوان معضل سیاست و کشورداری را در ایران حلّ و فصل کرد. حتّا اگر صدها نوع طرح و پیشنهاد خیلی عالیتر از نوع طرحها و منشورهایی که تا کنون نوشته شده اند، تحریر و در اختیار مردم گذاشته شوند، تا زمانی که «گرایشهای سیاسی»، تعهد و مسئولیّت خود را در رفتار و گفتار و پراکتیک نسبت به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» اثبات نکرده اند، هرگز و هیچگاه ایرانیان به طور کلّی - چه درونمرزیها، چه برونمرزیها- موفّق نخواهند شد که «آیین کشور آرایی» مطلوب را در خدمت باهمستان و باهمزیستی یکدیگر برپا کنند. هرگز. این خط و این نشون.
در خاتمه خواستم فقط یک تذکر کوچک بدهم که حثش باشد برای دفعه ای دیگر و در جایی دیگر. آنهم مسئله «جبر تاریخ!!؟؟». است که بعدا در باره ش صحبت خواهم کرد. در تاریخ هیچگونه جبری وجود ندارد. اصلا چیزی به نام تاریخ، وجود ندارد که بخواهد جبری هم داشته باشد. توضیحش باشه برای به وقت مناسب.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
سالام.
این جنگ ایران واسرائیل یک رمز همچون دشمنی باحجاب برای استمرار
سیستم توتالیتاریسم شعوبیه ایرانشهری
ماسون فارسی است.
آسیبش وآوارش فقط برسرمردم ایران
ودرنهایت برسرمردم مسلمان منطقه
میریزد وریخت.
خوشخیالی حرفی باطل است،
روشنفکرایرانی وظیفه دارند، و باید
درآدرس دهی انحرافي بازی کنند.
بهمین دلیل سیستم ماسونی شاهی وشیخی یکی هستند.