● صفحه شما
دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.
لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.
در افغانستان احمد مسعود جوان ظرف یک شب شد رهبر کسانی که قبلا پدر او را دنبال میکردند و این نه بخاطر علم او (اگرچه در علوم سیاسی لیسانس دارد) بلکه بخاطر پدرش بوده. تصور نمیکنم اختلاف نظر مخالفان رضاپهلوی با او بر سر رعایت نکردن پرنسیپهای فرهنگی باشد ضمن آنکه من متوجه پرنسیپهای فرهنگی شما نمیشوم که منظورتان چیست. اگر حقد حسد هست که بهتر است در نظر نگیریم. چیز تازه ای نیست. میدان رقابت بین شاهزاده و سایر مدعیان میدان 45 سال است که برقرار است. روزی که مجاهدین در خرداد 60 خواستند ایران را بگیرند از شاهزاده یا کیانوری و طبری و فرخ نگهدار اجازه نگرفتند.
شاهزاده از منشور مهسا بیرون رفت؟ بسیار خوب. آنها که ماندند چرا ادامه ندادند؟ برای آنکه بدون محور شاهزاده آنها نیک میدانند که کسی در خیابانهای ایران برایشان تره هم خرد نخواهد کرد. مسیح علینژاد در تلویزیون مدعی است که رضاپهلوی هم یک رای مثل دیگران باید میداشت نه این که چون پسر فلانکس است محوریت داشته باشد و اشتباه مسیح همینجاست و درک نمی کند که رای او با رضاپهلوی برابر نیست! نظر و رای رضاپهلوی شخصی نیست بلکه یک امر ملی است. من هم بارها اینجا نوشتم تعارف هم نداریم... تنها امتیاز رضاپهلوی، (مثل احمد مسعود) نه علم او یا قداست او بلکه فقط و فقط چون پسر شاه است، پسر آن خدابیامرز است محوریت دارد. خلاصه کلام، سخن شما منطقی و متین. کسی به حرفتان گوش نمیدهد میخواهید چه کنید؟ مگر در این سالها حرف منطقی و متین کم بوده؟ ساز و کار جوامع انسانی که منطق بردار نیست که اگر بود این همه جنگ و دعوا و ویرانی و آوارگی و مهاجرت و گرسنگی نداشتیم. لذا.. از آن نگاه پرفکشونیست باید بیرون کشید و به سیاست یعنی «هنر انجام ممکنات» و نه
تمامی ایده آل ها نگریست. و در این هنر است که بناچار رضاپهلوی در محوریت امر قرار میگیرد چه این کار درست چه غلط اما بهرحال امکان موفقیت دارد. تصور نمی کنم در نگاه شما امکان داشته باشد یک دست فروش خودش را آتش بزند و رژیمهایی چند اینجا و آنجا جابجا شوند. ولی در خارج از نگاه شما این ماجرا رخ داد. لذا.. همانگونه که قبلا هم عرض کردم، طرح نوری علا کامل نیست و ایراد هم فراوران میتوان گرفت اما من با زیرکی دست به این کار نمیزنم بلکه سعی میکنم زیر بال نوری علا را هم بگیرم بلکه شد. اگر هم نشد چیزی از دست نداده ایم همین!
بازهم خوب است که این گونه بحث ها صورت بگیرد و من استقبال میکنم. اگر به قول کیانوش دو هفته دیگر کسی یادی از نوری علا هم نکند باز من از دیگری که طرحی جدید با درصدی از موفقیت مطرح کند به هر درصد، بازهم حمایت خواهم کرد. تلاش مان را با مقداری هم نقیصه انجام بدهیم بهتر از هیچ است. کسی هم ناامید نخواهد شد. یعنی قبلا ناامید شده ایم ولی بازهم امید می بندیم. پایدار و برقرار باشید
دروووود بر ابوالفضل عزیز! اندکی حرفها برای درمان سرگیجه!
نه تنها «عطاء الملک جوینی»؛ بلکه هر کدام از فرزانگان ایرانی را که بتوان از قدیم الایّام تا رویداد فاجعه بار 1357 احضار کرد و واقعیّت تلخ ایران امروز را به آنها نشان داد، بلکه حتّا اگر «شرقشناسان نامداری» که در قرون ماضی میلادی با عشق و دلبستگی به سوی تاریخپژوهی ایران و فرهنگش همّت کردند، از دیدن چهره امروز ایران به وحشت خواهند افتاد. «عبید زاکانی» در شاهکارهایش بحث از «مذهب منسوخ و مذهب مختار» کرده است که پنداری تمام افکار و دیدگاهایش را در خصوص «اخلاق از ما بهتران الهی» همین دیروز تحریر کرده است؛ نه هفت قرن پیش. آنچه در کلام بزرگان و فرزانگان عزیز و بیدارفهم ایرانی همواره تاکید شد و پرنسیپ بود، هیچگاه در دایره قلمسوزیهای تحصیل کردگان و کنشگران ایرانیان امروزی از یکصد سال پیش تا کنون، لام تا کام در باره اش اندیشیده نشد و به گونه ای عمیق در تار و پود مغز و قلب و ذهنیّت آنها نیامیخت؛ وگر نه محال ممکن بود که خلفای الله بتوانند بر سرنوشت مردم ایران و کشور ایران، حاکم اقتلویی شوند. بیگانه بودن طیف تحصیل کرده و کنشگر ایرانی از تاریخ و فرهنگ ملّت خودش باعث شد که «حقیر ترین لایه های گندیده و متعفّن جامعه ایرانی از قعر بلاهتها و بی مسئولیّتها و پشت گوش اندازیها و به تخمم گرفتنها و کله خر بازیها» به حضیض ذلالت و درماندگی باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی فرو غلتد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
رنگین کمانی همچون کهکشانها
دروووود بر آقای کردی عزیز!
گپهای تکمیلی برای بیخوابیهای شبانه و حلّ معمّای سترونی کنشگران عرصه سیاست!
من به هیچ وجه از «طرح» صحبت نکردم؛ بلکه از «پرنسیپها و بُنمایه ها». فرق بسیار کلیدی است بین «طرح در افکندن/کانسپ داشتن/پیشنهاد دادن و امثالهم» با «پرنسیپ/بُنمایه/سرچشمه/ستون و شالوده». طرح/قانون/لایحه/مقرّرات/پیشنویس را میتوان تغییر و گسترش و ابطال و کلّا لغو وحذف کرد؛ امّا «پرنسیپها/بُنمایه ها/شالوده ها» را هرگز نمیتوان حذف کرد؛ زیرا با حذف و لغو و زیر پا گذاشتن آنها، هیچ خشتی بر روی خشتی دیگر بند نخواهد شد. محال است. اینکه من بر پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان مدام تاکید میکنم، «بحث بُنمایه های فرهنگ ایرانیان»، طرح ابداعی من نیست که کسانی بخواهند مخالف برخی از مادّه های آن باشند یا کلّا منکر طرح در تمام زیر و بمهایش. «فرهنگ ایران و بُنمایه هایش»، محصول هزاره ها تجربیات باهمزیستی اقوام مختلف در گستره تاریخ ایران بوده است که «چکیده پرنسیپهای باهمزیستی آنها در اصول/ستونها/شالوده های: گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی،دادورزی، رادمنشی» تبلور پیدا کرده اند و نه تنها ایده آل مردم ایران در جامعیّت وجودی هستند؛ بلکه هزاره هاست که ایرانیان برای واقعیّت پذیری آنها با حکومتگران نالایق و مهاجم و خونریز و مستبد تا همین ثانیه های گذرا مبارزه کرده اند و همچنان در حال مبارزه هستند.
امّا وقتی که «پرنسیپهای فرهنگ ایرانیان»، به حیث همانطور که مثال زدم، «میدان فوتبال با قوانین و قواعدش» در نظر گرفته شوند، آنگاه تمام گرایشهای سیاسی به حیث «تیمهای مشمول مسابقه» محسوب میشوند که میتوانند در رقابت سالم؛ آنهم در «میدانی که پرنسیپ و اصول» دارد، میزان لیاقت و صداقت و رادستمنشی و مسئولیّت پذیری خود را به محک بزنند؛ آنهم از طریق وفاداری به پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان و تلاش برای واقعیبت پذیری آنها در تمام ابعاد جامعه باهمستان و باهمزیستی ایرانیان بدون هیچ تبعیض و تمایزی». هر چقدر گرایشهای سیاسی در پایبندی و تضمیمن و اجرای «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» مسئولیّت از خود نشان بدهند، به همان میزان، شانس انتخاب مجدد و ماندن در قدرت را نصیب خود خواهند کرد. ولی هر چقدر بخواهند میلیمتری خلاف «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» اقدام کنند، فروپاشی و نابودی خود را بی برو برگرد تضمین کرده اند؛ ولو پروسه نابودی آنها سالها و چه بسا یکی دو قرن طول بکشد. در اصل مسئله، هیچ تغییری ایجاد نمیکند. یا گرایش سیاسی- مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارد- به پرنسیپها و اصول، سفت و سخت متعهد و مسئول و پاسخگو میماند و لیاقت خودش را در «کشورآرایی» به محک میزند یا اینکه علیه پرنسیپها میجنگد و دنبال به کرسی نشاندن عقاید و ایدئولوژی و نصوص آکبندی خودش میرود و نه تنها بی لیاقتی خودش را اثبات میکند؛ بلکه رگ و ریشه نابودی خودش را نیز رقم میزند.
مخلّص کلام. بدون پایبندی به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان»، محال است که بتوان معضل سیاست و کشورداری را در ایران حلّ و فصل کرد. حتّا اگر صدها نوع طرح و پیشنهاد خیلی عالیتر از نوع طرحها و منشورهایی که تا کنون نوشته شده اند، تحریر و در اختیار مردم گذاشته شوند، تا زمانی که «گرایشهای سیاسی»، تعهد و مسئولیّت خود را در رفتار و گفتار و پراکتیک نسبت به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» اثبات نکرده اند، هرگز و هیچگاه ایرانیان به طور کلّی - چه درونمرزیها، چه برونمرزیها- موفّق نخواهند شد که «آیین کشور آرایی» مطلوب را در خدمت باهمستان و باهمزیستی یکدیگر برپا کنند. هرگز. این خط و این نشون.
در خاتمه خواستم فقط یک تذکر کوچک بدهم که حثش باشد برای دفعه ای دیگر و در جایی دیگر. آنهم مسئله «جبر تاریخ!!؟؟». است که بعدا در باره ش صحبت خواهم کرد. در تاریخ هیچگونه جبری وجود ندارد. اصلا چیزی به نام تاریخ، وجود ندارد که بخواهد جبری هم داشته باشد. توضیحش باشه برای به وقت مناسب.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
جناب پرهام در این مصاحبه از جمله می گوید :چرا ارتش سایبری رژیم پشت نام پهلوی ها به سایر مخالفین فحش و ناسزا می گویند
دوستان گرامی / حقیقا از بخش کامنت های سایت خسته شده ام ؛ کلی وقت می گذارم برای ویرایش وبازهم دو طرف کامنت ها ناراضی هستند و از بنده شکایت دارند. از این پس :
!_ اگر کامنتی ربطی به موضوع مقاله نداشته باشد ؛ اجازه ورود پیدا نمی کند؛ حتی اگر خیلی مودبانه نوشته شده باشد
2_ ویرایش هم نخواهم کرد(حذف ویا اجازه ورود)
دوستان گرامی / حقیقا از بخش کامنت های سایت خسته شده ام ؛ کلی وقت می گذارم برای ویرایش وبازهم دو طرف کامنت ها ناراضی هستند و از بنده شکایت دارند. از این پس :
!_ اگر کامنتی ربطی به موضوع مقاله نداشته باشد ؛ اجازه ورود پیدا نمی کند؛ حتی اگر خیلی مودبانه نوشته شده باشد
2_ ویرایش هم نخواهم کرد(حذف ویا اجازه ورود)
دوستان گرامی / حقیقا از بخش کامنت های سایت خسته شده ام ؛ کلی وقت می گذارم برای ویرایش وبازهم دو طرف کامنت ها ناراضی هستند و از بنده شکایت دارند. از این پس :
!_ اگر کامنتی ربطی به موضوع مقاله نداشته باشد ؛ اجازه ورود پیدا نمی کند؛ حتی اگر خیلی مودبانه نوشته شده باشد
2_ ویرایش هم نخواهم کرد(حذف ویا اجازه ورود)
آقای حیدریان عزیز. نوشته اید «وقتی آقای نوری علاء می آید و فقط بر «شاهزاده رضا پهلوی»، محوریّت را قرار میدهد، حواسش نیست که با چنین کاری، آتش نفرت و بیزاری و حسادت خانمانسوز آنانی را شعله ور میکند که تاریخچه و علّت کنشگری خود را در تقابل و نفی سلسله پهلوی رقم زدند و برایشان چنین فراخوانی به معنای خودکشی با دستهای خودشان است».
در پاسخ عرض میکنم من هم نظر شما را دارم برای همین هم خطاب من نه به آن کینه ورزان بلکه به آن تعدادی بود که از طرح مهسا حمایت کردند. در میان آنها که نام شان لیست شد به نظر من تقریبا 99 درصد شان در انقلاب 57 حضور فعال داشتند و البته که برای شان سخت بود از منشور مهسا حمایت کنند. آتش نفرت و بیزاری آن تعداد هرگز خاموش شدنی نیست و قادر به درک «جبر تاریخ» هم نیستند. ما نه از سر علاقه و عشق به سلطنت که تنها و تنها به این دلیل که به وسیله رضاپهلوی میتوان مردم را به خیابان کشاند در همه این سالها بر محوریت او تاکید کرده ام و آقای نوری علا هم همین نظر را دارند. اگر سال 1360 نوری علا یا من این مطلب را مینوشتیم حق با شما بود. دیگر این که نظرات شما هم متین اما امتحان کنید و بر اساس نظر خود طرحی بدهید ببینیم استقبال می کنند؟ بر اساس همان فرضیات شما در مورد این قوم نفرت زده مانده در سال 57 میدانیم که از طرح شما هم استقبالی نخواهد شد. مشکل همین استقبال نکردن و همین یاس و نا امیدی است که در کامنت کیانوش هم آمده. اینجا ما همه باید از آن مورچه درس بگیریم و منتظر نمانیم که طرح کامل فرامرز حیدریان بیاید. طرح کاملی در کار نیست. از نگاه اپوزیسیون جماعت هر طرحی پر از ایراد است. مشکل نبود همت است نه ایرادها. همت اگر باشد طرح با ایراد هم به نتیجه خواهد رسید. بازهم سپاس.
کیانوش عزیز، با شما موافقم که از منشور مهسا میلیونها نفر حمایت کردند. اما آن صد نفر یا بیشتر که من در یکی از برنامه های تو بصورت زنده نام شان را آوردم و در سایتهای دیگر مثل ایران امروز نیز لیست آن نام ها آورده شد تفاوت دارند با آن میلیونها که نام شان را لیست نکردند. من نام آنها را یک به یک در یک برنامه زنده از یوتوب آوردم. اینها میتوانند بصورت فعال در همین طرح آقای نوری علا وارد گود شوند و تقسیم وظایف کنند. البته که اگر اقدامی نکنیم طرح نوری علا هم به از دو هفته در فراموشخانه تاریخ سپرده خواهد شد. و البته تاریخ به دلایل واضح پرسشی از آن میلیونها تن نخواهد داشت اما از آن صد نفر یا چندصد نفر اهل فن که نام شان را لیست کردند خواهد پرسید که چرا نشستید و نگاه کردید تا کار به فراموشخانه تاریخ سپرده شود؟ کاری که ندارد، بهم تلفن بزنند و بگویند که خرجی که نداره.. یه ایمیل به نوری علا بزنیم فردا مشغولوزومبه نشیم. (درستش مشمول ذمه است ولی مرحوم مادرم میگفت مشغولوزومبه و به گوش آشنا تر است!)
سقراط گویا گفته بود :روشنفکر یا فیلسوف، قابله زایمان حقیقت از مادر گیتی است.
رامین پرهام به نقل از موسویان مسئول جبهه ملی در ایران میگوید که: در قانون مشروطه گفته شده جمهوریت جانشین و ادامه سلطنت است.
نتیجه: مشروطه خواهان در به در دنبال یک زیرنویسی در تاریخ هستند تا ثابت کنند که: جمهور خواه شدن رضا پهلوی، امری طبیعی و منطقی است.
--……باید دست از ……بردارند و آلت دست ارتش سایبری آخوندی نشوند و به مبارزان اپوزیسیون توهین کنند و تهدید نمایند و خودشان را برای: یک جمهوری سکولار دمکرات سوسیال و فدرال ایرانی آماده نمایند!
https://www.youtube.com/watch?v=wK6kF85kMlc
پاسخ به جناب "ترک قائمشهر" که هر بار با یک نام مستعار می نویسی :
_ در شرایطی که در داخل ایران مردم با نام و چهره خود در شبکه های اجتماعی و در خیابانهای ایران رهبر نظام اسلامی را هدف خود قرار داده اند و ترسی به خود راه نمی دهند؛ چرا جنابعالی که در برلین نشسته ای و هدف خود را نویسندگان سایت (که مخالف نظام اسلامی هستند) قرار داده اید چرا با نام خود نمی نویسید ؟ از چه می ترسی ؟ لطفا با نام واقعی و عکس خود می توانی مثل بقیه نویسندگان سایت هر چه دوست دارید بنویسید . تا زمانی که با نام مستعار می نویسید محدودیت خواهی داشت
دروووود بر آقای کردی عزیز!
گپهایی برای بیخوابیهای شبانه!
اینکه داستانش جعلیست، شکی در آن نیست. یا شایدم رگ و ریشه ای نیز در جایی ممکن است داشته باشد که البته چندان مهم نیس. اصل مسئله، پیامیست که در بطن آن نهفته است. احتمالا قصّه اش را شنیده ای. ماجرا/ روایت/حکایت/جعلیات، هر چی اسمش را دوست داری بذار. حکایت/روایت از این قرار است که «اسکندر مقدونی» در نخستین حمله ای که به ایران میکند، شکست میخورد و پا به فرار میذاره و در یک خرابه ای اتراق میکنه تا اندکی نفس بگیره و مجدّدا به فرار خودش ادامه دهد. در همین حیص و بیص که استراحت میکرده است، در نزدیکش یه چال مورچه بوده. وی نگاه میکنه و میبینه که یه مورچه ای دانه گندمی را به سرش گرفته و از یک دیوار نیم متری به طرف چال مورچه ها به سمت بالا در حال حرکت است و همین که به در چال میرسه، دانه گندم از روی دوشش میفته پایین و مورچه دوباره برمیگرده و از نو، دانه را به کولش میگیره و باز تا دم چال میاره و دوباره دانه گندم از کولش میفته پایین. اسکندر شروع به شمارش میکنه و متوجّه میشود که مورچه بعد از تقریبا هفتاد مرتبه که دانه گندم از دم چال به روی زمین میافته، بالاخره در مرتبه هفتاد و یکم موفّق میشود که دانه گندم را به داخل چال ببرد. سپس اسکندر از این ماجرا درس میگیره و به خودش میگه، اگه یه مورچه فکسنی میتونه یه دانه گندم را که از جثّه اش بزرگتر است بعد از هفتاد مرتبه به داخل چال مورچگان ببرد، پس چرا من نتوانم در حمله ای دیگر، ایران را فتح کنم؟.
و امّا بازگردم به اصل مطلب.
آقای کردی عزیز!. تقریضی که من بر فراخوان «آقای نوری علاء» نوشتم، به هدف سرزنش او نبود؛ بلکه هوشیار کردن و انگیزاندن او برای عمیق تر نگریستن به قضایا؛ زیرا یک نسل از من مسن تر است و تجربیات بیشتری دارد و من انتظار دارم که او عمیقتر به موضوع بنگرد؛ نه مثل آدمهای دیبیل و سر به هوا!.
آیا قبول داری که «مصی»، یکی از بهترین فوتبالیستهای جهان است؟. آیا قبول داری که «پله»، یکی از بهترین فوتبالیستهای جهان بود؟. آیا قبول داری که«رونالدو»، یکی از بهترین فوتبالیستهای جهان است؟. آیا قبول داری که «بکن بائوور، میشل پلاتینی، جرزینهو، توستائو، کرایف و کثیری امثال اینها» بهترینهای فوتبال جهان بودند؟. من مطمئنم که صد در صد خواهی گفت: البته که بهترینها هستند و بودند. سئوال من از تو این است که در کجا/در چه مکانی/جایی/ بود و هست که آنها «بهترینها» شدند؟. آیا اگر مثلا «رونالدو» بیاید و در برابر تو با توپ فوتبال، انواع و اقسام هنرها و تکنیکها را نشان دهد، به نظرت، پشیزی ارزش دارد هنرهایش؟. یا اگر مثلا به تنهایی در زمین فوتبال به اجرای انواع و اقسام تکنیکها و تاکتیها اقدام کند، به نظر تو، پشیزی ارزش دارند کارهایش؟. من میگویم، اصلا و ابدا، دهشایی نیز نمیرزند کارهایش؛ ولو اعجاب صدها و چه بسا میلیونها انسان را برانگیزانند.
آقای کردی گرامی!. چه چیزی امکان آن را فراهم میکند تا نشان داده و اثبات شود که مصی/رونادلو/مارادونا/پله و امثالهم، بازیکنانی «نامدار و پُر آوازه و محبوب و الگوی گرانقیمت» هستند؟. پاسخش خیلی ساده است اگر عمیق در باره مسئله اندیشیده باشیم: «میدان فوتبال».
بدون میدان فوتبال، هیچ کدام یک از اینهایی را که نام بردم، کارهایشان و هنرهایشان پشیزی ارزش ندارند و مصدر هیچ کار و خاصیّتی نیز نیستند. فقط «میدان فوتبال» است که آنها را نامدار و پرُ آوازه و محبوب و گرانقیمت بار میآورد؛ زیرا میدان فوتبال «قواعد و اصول و قوانینی» دارد که هر کدام از آنها را در تیمی که عضوش هستند به محک میزند و مردم نیز به طور بی واسطه و کاملا عینی و ملموس، شاهد «هنرآزمایی» آنها هستند. در «میدان فوتبال» است که «رونالدو» در رقابت با دیگران، لیاقت و هنر خودش را اثبات میکند.
وقتی که من به آقای «نوری علاء» عزیز گفتم که «محوریّت» را چرا «بُنمایه های فرهنگ ایران» در نظر نمیگیری، منظورم دقیقا همین «میدان فوتبال» بود آقای کردی گرامی تا نه تنها شخصیّت و ارزش اقدامهای شاهزاده رضا پهلوی در عمل و رقابت با دیگران به محک زده شود؛ بلکه دیگر مدّعیان هارت و پورت کن نیز، لیاقتشان به محک زده شود. وقتی آقای نوری علاء می آید و فقط بر «شاهزاده رضا پهلوی»، محوریّت را قرار میدهد، حواسش نیست که با چنین کاری، آتش نفرت و بیزاری و حسادت خانمانسوز آنانی را شعله ور میکند که تاریخچه و علّت کنشگری خود را در تقابل و نفی سلسله پهلوی رقم زدند و برایشان چنین فراخوانی به معنای خودکشی با دستهای خودشان است. آنها به هیچ وجه در باره وضعیّت مردم و سرنوشت خطیر ایران، نگرانی ندارند که بخواهند با شاهزاده همبسته شوند؛ بلکه بیش از هر چیز در فکر سهم خود از «قدرت» هستند که موضع نفرت آلود یا انکاری میگیرند نسبت به فراخوان و هر کدام یک از گرایشها و تشکیلات و سازمانها و گروهها و فرقه های دیگر و امثالهم نیز دقیقا بر شالوده «سهام قدرت» است که نسبت به فراخوان مواضع خود را بروز میدهند از رادیکالترین فرم ممکن گرفته تا بی اعتناترین فرم شناخته شده.
در اینکه من نوشته بودم، محوریّت را بر شالوده «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران» بگذاریم، آنگاه هیچ ابژه ای که موضوع «حسادت و نفرت و کینه توزی و قصاص و امثالهم» باشد، پیش نمی آید؛ زیرا فرهنگ باهمستان ایران، فضاء و گستره و میدانیست که همه را در برمیگیرد بدون هیچ تبعیضی و تمایزی. بعدش، مسئله «پرنسیپهای فرهنگ ایران»، جامعیّت ایرانیان را بدون هیچ فرقی یا امتیاز خاصّی مشمول میشود؛ یعنی دقیقا همان «میدان فوتبال با قوانین خودش» به حساب میاید که هر گرایشی [= بخوان تیمی]، میزان لیاقت و هنر و مسئولیّت و رادمنشی و آگاهی و دانش خودش را در رقابت سالم با دیگران به محک میزند و مردم در انتخاب و آفرینگویی بر آنها همّت میکنند. وقتی که «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان= گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی» به حیث محوریّت قلمداد شوند، آنگاه هر گرایش سیاسی – مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارد- میتواند به سهم خودش در همبستگی اجتماعی و تلاش برای واقعیّت پذیری پرنسیپها و دوام و تضمین آنها همّت کند؛ زیرا «میدانیست» که میتواند اگر نه هر دفعه، دست کم این شانس را دارد که یک بار یا به دفعات مکرّر پیروز و قهرمان شود، عین «مسابقات تیمها در میدان فوتبال».
حالا یا این مسئله ای را که من به طور خیلی واضح و ساده بیان کردم، کنشگران و مدّعیان عرصه سیاست میفهمند و برای واقعیّت پذیری آن گام برمیدارند، یا اینکه بساط کشمکشهای تاریخ فاجعه بار ایران تا زمانی که از ایران و ایرانیان، بقایی هست، ادامه پیدا خواهد کرد تا روزی روزگاری برای همیشه و ابد از صحنه تاریخ و جغرافیا ناپدید شوند. این گوی و این میدان.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
یك سال پيش در مورد مشخصات سلطنت طلب هاي راست إفراطي گفته بودم
محسن کردی می نویسد : "آن صد و چند نفر که از منشور مهسا حمایت کردید چرا از طرح نوری علا حمایت نمی کنید؟ طرح آقای نوری علا چیز فوق العاده ای نیست و معجزه هم بنظر نمیرسد. یک نگاه تازه و یک راهکار تازه با روشی تازه تر هست."
پاسخ :_ انها صد و چند نفر نبودند بلکه آنها میلونها ایرانی داخل و خارج بودند که به شورای همبستگی مهسا دل بسته بودند و امیدوار بودند که رهبری جمعی در خارج شکل بگیرد . با خروج شاهزاده_ که زیر فشار افراطیون سلطنت انجام گرفت _ امید مردم به تغییر در هم شکست و آقای رضا پهلوی تا کنون هیج توضیح قانع کننده ای نداده است .
_طرح اقای نوری علا هم پس از دو هفته به فراموش خانه تاریخ سپرده خواهد شد
تیتر زده اید«اسرائیل کنسولگری ایران را بمباران کرد ، ایران نیز اماکن اسرائیل در امارات را با موشک خواهد زد». گویا اخبار را دنبال نمی کنید. نشنیدید خامنه ای چگونه به آن جوانک بسیجی که میگفت ما را به نوار غزه بفرستید چه گفت؟ شیخ حسن نصرالله هم که گفت جنگ کلاسیک در کار نخواهد بود. سرداران سپاه هم که حسابی فتیله را کشیده اند پایین. دفعه قبل هم که در مقابل ترور قاسم سلیمانی پایگاه عین الاسد را زدند را هم که خودشان گفتند قبلا به آمریکایی ها پیام دادند که ما مجبوریم یه گهی بخوریم شما از اونجا بروید بیرون. با این وجود از این رژیم حسینقلی خانی هرکاری بر می آید و ممکن است پیش بینی شما به حقیقت بپیوندد. اما درصد آن بسیار کم است. بخاطرتان می آورم که آمریکا هواپیمای مسافری ایرانی را زد، دو دکل ایران را در خلیج فارس منهدم کرد. لذا بد نبود اگر یک مفهموم «احتمالا» جمهوری اسلامی نیز اماکن اسرائیل را با موشک بزنند را نیز چاشنیش میکردید. بعد هم از کجا معلوم حتما موشک باشد؟ شاید یک نفر روی آن مکان رنگ بپاشد و رژیم بگوید بهشان رنگ خجالت زدیم. به اظهارات تمسخر آمیز سرداران سپاه یک نگاهی بیاندازید دست تان می آید. یادتان هست آمریکا سر کویت چه بلایی برسر صدام آورد و دست آخر هم ریشه اش را زد؟ صدام کله شق و احمق بود. آخوندها حواس شان هست که به دست خودشان خود را جلوی شیر نیاندازند. چون غیرت ندارند. بعد هم جای کامنت را باز بگذارید برادر.. حالا دوتا جر و بحث هم میکنیم از هم یاد میگیریم. مهم اینه که بحث سیاسی باشه. کفری هم نباید بشیم. هر کسی اینجا مینویسه برای ایران مینویسه نه برای خودش. البته یونس شاملی و دیگر نامهای مستعارش شامل نمیشن اونا برای یه جای دیگه مینویسن.
ــ...عمواسداللّه مثل اینکه خیلی از این ماجراها بزن درو اسرائيل کیف کردهاید.....(شازده اسدالله میرزا )...به عمرم اینقدر خوشحال نبودهام... بگذار یک کمی پوزه گنده گوز منطقه به خاک مالیده بشود...! سرداران تشتکی یا صیغه زاده ها و ببرالمفنگی ها و منبری ها و منقلی ها که در جوابت میگفتند ...اگر هرچی نداریم بجاش امنیت داریم ...حالا باید مثل دوستعلی خره عزیز سلطنه با اصغر دیزل و آسپیران غیاثآبادی همپیاله بشون
اینها برای حفظ اسلام و مسلمین بهترین متخصین و دستگاه های جهان را آورده اند تا شیخشان نمیرد. مگر ندیدیم که خمینی را اوایل میگفتند و عده ای چون بازرگان هم دلخوش بودند که دارد میمیرد ولی دیدیم تا رفسنجانی نخواست طرف نمرد.
جنتی هم که داداش بزرگ هابیل است.
والله اگر منهم جای اینها بودم نمیمردم. چرا بمیرم؟ بهشت همین جاست! به عزرائیل هم یک رشوه ای میدهند و مثل اصغر آجان میگن برو فعلا شتر دیدی ندیدی.
خودشان اعتراف کردن که اگر مجاهدین خلق دست ما را رو نکرده بودن, تابحال بمب اتمی را ساخته بودیم.
خودشان گفتن اگر حکومت اسلامی در خطر انقراض باشد میشود حتی اسلام را هم تعطیل کرد. (حالا این بعهده ی مسلمانان است که بگن وقتی اسلام هم تعطیل شد دیگر چی از حکومت اسلامی میماند بجای خود).
ولی پرسش من اینستکه فتوا براساس شریعت اسلام است. اگر کل اسلام تعطیل شود (بخاطر ضرورت) پس خودبخود احکام و سنن و فتاوی هم خود بخود این بین میروند و دیگر اصلا فتوایی وجود نخواهد داشت که حکم کند بکن و یا نکن!
باین میگوئیم مغلطه از نوع اسلام ناب محمدی. حالا چرا بعضی مومنین و مومنات هنوز نمیخواهند زیربار حرف حساب بروند و برای خودشان دلایل میتراشند بماند.
به مسئول کنترل نشر کمنت.
جناب توکلی. چرا کمنت های منتشر شده را بعد از چند ساعت اینقدر انگولک میدهی و سپس کلا حذف میکنی؟
چرا احتمالا مقاومت انقلابی و پایداری در برابر فشار و پارتی بازی و زبان چربی همشهری آذری ات ،و چغلی های سرجوخه سابق کیهان لندن نداری !؟
آیا هر کس میتواند از طریق تماس تلفنی با تو ، کمنت و نظر درباره مقاله اش را سانسور و حذف کند !؟
آن اخلاق و فرهنگ فدایی و ژورنالیستی ات کجا رفته ؟
حکومتی که مخالفان غیرمسلح خارج از کشور را از «گونی» میترساند، سردارهای تا دندان مسلحِ خارج از کشور را اینگونه در تابوت تحویل میگیرد. به عکس ها و تابوت ها نگاه کنید و درباره سرنوشت خود بیشتر بیاندیشید. ما هم به چهرهها و زبان بدن تکتک شما خیره شدها
از چند سال پیش که کرونا آمد و عقل از ی ش و نامهای مستعارش مث تورک اوغلی و لاچین پرید و زیر هر مقاله ای شلوارتونو کشیدید پایین و به ایران و ایرانی ترکمون زدید و به اسم آزادی بیان کسی بهتون نازک تر از گل نگفت.. نویسندگان بیشماری این سایت رو برای همیشه ترک کردند. نوشتی این سایت محترم که بازهم چاپلوسی کیانوش رو بکنی. این نهایت ... و .... و ... هست که یک آدم این همه اگرسیو با نام مستعار بعد اینجور چاپلوسی بکنه. این سایت اگر محترم بود امثال تو را از همان اول با اردنگی بیرون انداخته بود و بحث سیاسی درست مربوط به مشکل ایران و جمهوری اسلامی در ان شکل میگرفت. تا زمانی که تو از این سایت بلاک نشی یک بحث جدی اینجا صورت نمگیره. من نمیگم تو فرستاده جمهوری اسلامی هستی اما آنقدر عقل از سرت پریده که وظیفه اونها را بخوبی اینجا انجام دادی. خب.. عقل از سر که میپره دیگه به خود زنی هم میافته. هیچ چیزی به کسی یاد ندادی، از تو کسی چیزی نیاموخت، راه حلی ندادی و کسی تو را تحویل نمیگیره. لذا... به قول جوک یارو میره داروخانه چند روز پشت سرهم میگه ذغال داری و جواب منفی میگیره میگه شاشیدم به داروخانه ای که ذغال نداره و بعد چند روز وقتی دوباره میاد میپرسه ذغال داری متصدی میگه قارداش.. تو میخوای بشاشی شاشت رو بکن و برو.. چیکار داری که ما ذغال داریم یا نداریم. حالا حکایت توست. تو درد ایران نداری. بیا شاشت رو بکن تو این سایت اما تو یک مقاله جدا گانه. هی پایه مقاله این و اون رو با نوشته های آلوده ات گند نزن. شرم کن.
من حق دارم موضوع را با تو شخصی کنم چون تو یک نام مستعار هستی و پشت دیوار ضد گلوله. هرچه مزخرف بنویسی کسی نمیفهمد چه کسی هستی و ضرر نمیکنی. اشکالی نداره اگر فقط بحث عمومی میکردی. اما این که مشکل با کردها، ارمنی ها و فارس زبانها داری و تا حد کینه شخصی که اینجا از رضاپهلوی و همسر علیرضا مطلب گذاشتی.. خب ادم باید ریشه یابی کنه که این از کجا میاد. نتیجه این میشه که قضیه شخصی میشه. باید شخص تو را واکاوی روانی کرد. این که جایی بحث سرنگونی رژیم هست و تو تنها مشکلی که داری میایی میگی باید ایران فدرال بشه. حرف حساب هم حالیت نمیشه که این دست مجلس موسسان هست. خب تو مریضی اگه اینو نمی فهمی. تو آدم نامرد و پست فطرتی هستی که پشت دیوار ضد گلوله نام مستعار با من در میافتی به نامردی و پست فطرتی. خب اطرافیانت لازمه تو را بشناسند. به همچی آدمی نباید اطمینان کنند. با تو وصلت نکنند، به تو پول قرض ندهند و وقتی با تو دست میدهند انگشتان شان را دوباره بشمارند و مراقب ناموس شان باشند چون از آدم نامرد هرچه بگویی برمیاد. تو میدونی که یک روانی هستی و من تنها کسی نیستم که اینو به تو میگم. خب نظایر تو را بسیار دیدم. اطرافیانت هم بهت گفتن. تو میایی اینجا که عقده هات رو خالی کنی و مشکل سیاسی نداری. فدرالیسم بهانه است. تو اصلا مشکل فدرالیسم نداری. حزب دمکرات و کومله هم فدرال هستند چرا نمیگم اونا روانی هستن؟ پس میبینی که مشکل شخصی هست. بهت پیشنهاد میکنم یه مدت برو مدیتیشن در تایلند یا ویتنام. باور کن حالت خوب میشه. ترکی هم قارداش، بهت گفتم که ما فامیل ترک تبریز و رضائیه زیاد داریم. از بچگی با هم بزرگ شدیم مدرسه رفتیم همشاگردی ها و دوستان ترک زیاد دارم که تو را اصلا ترک به حساب نمیارن و میگن مشکل داری.
سالام.
کیف ،احوال،فیطیربایراموزموبارک اولسون،
متن اولی رابعلت اینکه ازاین هالو خوشم نمی اید،
نخوانده نوشتم،
ولی الان تمام فیلم راگوش کردم
آقای هالو،،مثل اقایان،نوری راده،نوری زاد،سازگارا،گنجی،مهاجرانی،سروش ،وووخیلی های دیگر ،بنوبت تریبون داران و شریک سفره همین حکومت بودند،مثل خودش که ازاین خوشتیپ ایرادمیگیرد،خودش هم همچون ایشان
دارای تریبونها دردانشگاه ها ی ایران بود،
مردم را با شوو های خودمیخنداند،
حتی فضولی را بجایی رسانده بود،
که برای مردم عرب ایران وتورک ایران
هویت تعیین کرده و برایشان شناسنامه صادرمیکرد.
بیسوادی خودرا به تغذیه جوانان وزنان
و مردم درحضور رانت خواران بدل کرده وباجوک گویی های شعری عملا به
ملتهای درون ایران جسارت میکرد
کاری ندارم ،که ایشان هم دراین گفتگو
تعدادی ایراد درست از طرف مقابلش
گرفت،
وحق هم بود،ولی بایدگفت آقای هالو
شماها به اندازه کافی به مردم وبه ایران ضرر زده اید،
حال که میدانی ازانتقاد از پهلوی وجنایت وخیانتشان کاری برنمی آید،
لاقل بفکر نواندیشی درستی راپیشه کن،
آنهاییکه زیربغل این رضا سه ربعی میروند،
اهدافی دارند،
هیچ گربه ایی موش را فی سبیل الله نمی گیرد،
برای شکم خود موش رامیگیرند،
تکرارمکررات جنگ ایران روس،،نه بگو
آزربايجان و روس،
انریکه درمورد آخونداصفهانی گفتی ،درست بود،
دراصل غیر تورکها کاری که نکردند،
فقط خیانت کردند،
الکی نگو ایران ،وروس،
درضمن چرا ازدست دادن اروندرود،هیرمند آرارات را درزمان
رضا انگلیسی نگفتی؟
چرا ازدست رفتن بحرین رانگفتی؟
که درزمانی که ما مدرسه میرفتیم استان چهاردهم بود.
شما هدفتان بحث و جدل واقعی نیست،
هدف شما،تکرارمکررات تاریخ
جناب هالو، راستی چی شد،
یک دفعه هوس دیارغربت کرده و منتقد آخوندشدی؟
سن دییئنی من بیلیرئم
من دییئنی ده، سن بیلیرسن.
نظرتان رادرمورد آینده بفرمایید،
که ماهم تکلیفمان مشخص شود.
نکنه میخواهی ، شما رئیس جمهور بشی؟
یا میخواهی حکومت شوروی ایران درست کنی؟
یا مثل دیگران ،میخواهی کوروش رابرای مازنده کنی؟
اگر هدفت صادقانه وبرای رشد است،
ورشدفکری داشته ایی ومیخواهی
تجدیدنظر درتفکرت داشته باشی ،،
وخیانتی درکارنیست،
آغوش مابرایتان باز است،
ولی اگرمیخواهی یکی به نعل ویکی
به میخ بزنی ،مانیستیم،
بدان وبدانند،جنگ ما بانام ایران ،با
نام دری،تاجیک،فارس،عرب،تورک،
کورد،بلوچ ،آخوند،اسلام نیست،
جنگ ما با ائده های ماسونی پان فارسیسم،پان ایرانیسم،باستانگرایی،
توهمات تلقینی استعمارگران ونوچه های آنها که سازمانهای امنیتی غرب
مسیحی تولید کرده اند،میباشد،
جناب هالو، وقتی میکروفن دستت میگیری،یادت باشد،
کلمه ایی ده بار سبک سنگین نکرده ایی
بیرون نریز،
یادت باشد،درموردتورکان وعرب وتاریخ خواستی حرفی یزنی ،اول
دهنت را بشور.
ما دیگرباکسی شوخلوق نداریم،
ازمن گفتن،
میدانیم ،ازکدام لانه سر بیرون آورده اید.
...............
تو چه…
سالام.
...............
تو چه در زمان رضا............کودتا انکلیسی،چه درزمان محمدرضای داش آکل آمریکایی، چه درجمهوری اسلامی،
رئیس ساواک بودی وهستی،
ولی بعدی را درخواب خواهی دید،
آرزو بر متوهمان عیب نیست،
آمریکا وغرب این را فهمیده اند،
ولی شما وهمفکرانتان نفهمیده اید.
راستی تورکی را ازکجا یادگرفتی؟
ازگوگل میت؟
یا یکی اینهارا برات مینویسد؟
انشالله کی میخواهی ازفرودگاه تا
نیاوران را باماشین روباز طی کنی؟
من نوشته هایم را عمومی نوشته،
ولی توفردی اش کردی،
حیف این سایت محترم،
که .......... تورا نوشته و همه را مشغول این توهمات میکند.
سالام.
آسیاب به نوبت ،،یکی تاریخ مصرفش
تمام نشده ،تازه تراز تازه تری میرسد،
بهمین دلیل است ،که میگویم، غربیان
تولیدفکردارند،
ما درهیچ زمینه ایی تولیدفکرنداشته
ونداریم،
از۱۵۰ سال پیش درایران تولید فکرکنندگان هر مدتی برگ جدیدی
واردمیدان میکنند،
البته این حرکت غربیان مسیحی استعماری سر درازی دارد،
اولینش ازحدود ۱۷۰۰ میلادی عملی شد.
قبل ازآنهم شکلها بنوعی عملی میشد،
ولی از۱۷۰۰ راه فرهنگی را پیش گرفتند،
که دین هم یکی ازآن شاخه های استعماری بود،
مسترهمفر در علوم وفقه اسلامی ،با
اینکه ختنه نشده بود،
درتسنن و درتشبع به درجه اجتهادرسید،
در بایتانگرایی هم سیدحسن تقی زاده
وسعیدنفیسی و محمدعلی فروغی و
سیدضیا طباطبائی،
شکلها درمناطق فرق دارند،
که ازدرون ماسونها رضا پالانی رادرآوردند،
ازدرون مذهبی ها خمینی را،
هنوز نهضت این دو درایران پیش میرود،
مخالف سازی ،موافق سازی ،تئوری زایدن،
تاریخ سازی،شخصیت سازی،
مجسمه درست کردن ،آرش وستم
آفریدن،
صدورمخالفانی باهمان اهداف ،
ازنوری زاده در مرکز تحقیقات لندن بگیر،تا سازگارا،گنجی،
حال هم هالو ،،هرکدام به نوبت،
هم بی ترمز آتشین حکومتی،هم منتقد،
الان هم مفسر،سیاسی وتاریخی،
آسیاب به نوبت ،
تا در راستای منافع ارباب حلقه پیش روند.
ماهم گرفتارشعبان بی مخ و عباس فلانژ و زهرا خانم های جدید.
سریال دایی جان ناپلئون برعکس امروز چندان مورد توجه محافل روشنفکری و چپفارسی پایتخت نشین قرار نگرفت. نویسنده کتاب از خودیِ های روشنفکران که نبود هیچ...رسماً در دم و دستگاه رژیم پهلوی و شرکت نفت انگلیسا هم سمت داشت. کتاب با فرمولهای ژدانفی و چپگرایانه مقبول روز نسبتی نداشت و انتقادی به دستگاه حاکم در آن نبود. علاوه بر آن طنز بود و سبک شمرده میشد.
یک دسته دیگر از مخالفین کتاب (البته بعد از ساخته شدن سریال آن و دیده شدنش) روحانیان مبارز بودند که به جهت ضداخلاقی بودن و قباحت دیالوگها و اعمال سریال و سفرهای متعدد شازده اسدالله میرزا به سانفرانسیسکو..که البته در قالب نامه به جراید کثیرالانتشار و نه کفنپوشی... به آن اعتراض کردند. اما عجیبترین اعتراض.. اعتراض قصابان تهران به سریال بود.. به خاطر شخصیت شیرعلی قصاب با آن هیکل گنده و غیرطبیعی که زنش فساد اخلاقی داشت و مسافر خوبی برای سانفرانسیسکو بود و خودش هم ظاهرا تنها مردی بود که از این نکته آگاه نداشت
وضعیت اقلیتها در ارمنستان چگونه هست ؟ ایروان که زمانی ترک و ارمنی با هم زندگی می کردند الان چند ده هزار یا حتی چند ده نفر ترک زندگی می کنند ؟ در کل ارمنستان چند نفر ترک لزگی گرجی مانده است و حقوق آنها در چه وضعیتی می باشد ؟ کدام مدرسه حتی با کتابهای کهنه برای غیر ارمنی ها وجود دارد ؟ تنفر و دشمنی با ترکها در ارامنه در چه شدتی هست ؟
در میان پرت و پلاهایت یک نکته قابل بحث مطرح کرده ای. هشدار داده ای که
فرخی یزدی هم همین کاررا بااحمدشاه کرد.
جمله آخرت فرخی یزدی و احمدشاه فک کنم حواست نبود اما بقیه ش.. خب مرسی از هشداری که به بنده -شعبون خان- دادی ممنون. والا همش تقصیر این مردم هست که میگن نور به قبرش بباره و ای شاه ایران برگرد به ایران. هیچ اشکالی نداره که رضاشاه و محمدرضاشاه بیان و خامنه ای بره. فوقش به قول تو منو تو زندان آمپول هوا میزنند دیگه.. دستشون هم درد نکنه. اگه مردم ایران با آمپول خوردن من آزاد میشن بزار من آمپول بخورم. میخوام بگم فرض محال اینجا محاله قربونت.. برای چی منو آمپول بزنن وقتی همه شونو تایید می کنم؟ وقتی میگم اعمال ساواک بجز شکنجه بقیه اش که گرفتن آدمخورایی مثل خلخالی و خامنه ای و فرخ نگهدار و لاجوردی و مسعود رجوی بود درست بود. فردا هم اگر اینها بخواهند دست به اسلحه ببرند و من رئیس ساواک باشم بلافاصله دستگیرشون میکنم میندازم اوین.. اما دیگه از چلوکباب های زمان شاه خائن خبری نیست.. این دفه باید تو خیاطی زندان سری دوزی کنند کمی هم از عرق جبین شان نان در بیارن. ولی خب.. فک نکنم رجوی و نگهدار دست به این کارها بزنند این فقط در ذهن مشکل دار تو ترسیم میشه. در فردای ایران آزاد و زیر لوای متحد کننده رضاشاه دوم ارواحنا فدا.. خیلی که دیکتاتوری بشه میشه مث زمان شاه.. که من خیلی راضیم تو برام مهم نیست که چی فکر میکنی. مثل زمان رضاشاه نمیشه چون لزومی نداره. دیگه این که مثل زمان شاه هم نه لازمه و نه مفید که آزادی بیان نباشه. بگذار آزادی بیان باشه لاچین و تورک اوغلو و رفقایشان چندتا پالان بندازن رو دوش شان هی از جلوی کاخ سعد آباد رد بشن داد بزنن پالانی پالانی.. چه میدونی.. شاید رضاشاه دوم آمد بیرون یک قطعه پالان ساخته دست هنرمند لاچین و اوغلو و ی . ش.. هم خرید. من هم میخرم. اعضای سابق حزب خران مجله توفیق هم احتمالا میخرن. میگم کار و کاسبی ات بد نمیشه. اما از شوخی گذشته.. در دنیای دیجیتال دیگه کی رو میخواین سانسور کنین؟ عدم آزادی بیان دیگه وجود نداره. از هزار سوراخ سنبه ماهواره و اپ های موبایل آزادی مثل سیل همه دیکتاتور ها رو درو میکنه. این قضیه و منطق ساده هست اما تو چون خیلی به پالان گیر دادی فهمش برات سخته. ولی برات میگم برای بار هزارم. ملتی که دومین نظام توتالیتر و دیکتاتوری روی زمین رو - اولیش کره شمالی هست- به زیر کشیدن... یک نفر مثل تو باید مغزش کرم گذاشته باشه که خیال کنه میتونه دیکتاتوری بکنه. ینی .. از حق نگذریم. ممکنه اوایل روی احساسات مردم مثل حزب ایران نوین بخواد ده سال اقتدار گرایی کنه - که مردم هرگز وا نمیدن- ولی آخرش چی؟ اقتدار گرایی معناش فرار از دست عدالت نیست. یک روز که آزادی و دمکراسی برقرار بشه همه ی اقتدارگرایان رو دراز می کنند. لذا.. فکر نمی کنم در فردای ایران کسی اندیشه دیکتاتوری رو در ذهنش بپروره. اما تو مشکل ات جای دیگری هست. تو میخواهی آذربایجان رو جدا کنی و اولین قدم فدرال کردن ایران هست. تو آره.. حواستو جمع کن. چون وقتی حتا مردم آذربایجان با پس گردنی از تو استقبال کنند بخواهی به خودت جلیقه انتحاری ببندی. من بعنوان رئیس ساواک برات چند تا مراقب میگذارم یه وقت کار دست خودت ندی. قبل از ارتکاب به این عمل شنیع میفرستم نزد دکتر هلاکویی که لابد شده رئیس امین آباد. بلکه یه کاری کرد دود و دمه رو از مغزت بکشه بیرون کمی به دنیای واقعیت نزدیک تر بشی. راستی حال احوال؟ حالین یاخچی دی؟ نجور سن؟ بیکین زاماندا بیر پیسیکوکلا گیتینزمی. سانا دوختور هولاکویی تلفن نومارسینی ورمیمی ایستر میسین؟
این حساسیت نویسنده را در حفظ حقوق زبانی و فرهنگی اقلیتها تحسین می کنم . اما در ارتباط با رویکرد بی بی سی در این زمینه ، ترکها کردها بلوچها ها تاتها ...در ایران چگونه زندگی می کنند ؟ همان حقوق اولیه اما ناقصی که در آذربایجان برای اقلیتها وجود دارد حتی در آن حد ناقص هم برای نه سیزده هزار نفر بلکه برای دهها میلیون ترک و کرد و ...در ایران وجود ندارد .
دروووود!
اندکی روضه رضوان برای مقلّدین «اولترا ماتریالیست- آته ائیست» که به شدّت ایده آلیست هستند و خودشان خبر ندارند که تمام جیک و بک اخلاقشان تا خرخره در دیگ مذاب شریعت اسلام؛ یعنی تشیّع فرو تپیده و از راه آن، تنفّس میکنند!
«شیزوفرنی» یک بیماری روانی است که ابعاد مختلفی دارد. از حالتهای ملایم گرفته تا فوق العاده خطرناک از نوع «دکتر جکیل و مستر هاید». شیزوفرنی، پارگی روانی انسان را نشان میدهد؛ یعنی انسانی که مابین چهره های مختلف درونی خودش که همچون آیینه شکسته میباشد، نمیتواند تمییز و تشخیص دهد که کدامیک از چهره ها، چهره واقعی و اصیل خودش است. وی تحت «نامهای مختلف» عرض وجود میکند و به آسانی به انکار آنها در نام دیگر تلاش میکند؛ ولی همواره همان انسان پاره روان میماند که نمیداند کیست و چه میخواهد و چون عاجز و ناکام از تشخیص و تمییز دادن خود اصیلش است، به حالت خشونت رفتاری و گفتاری مبتلا میشود و مدام همچون شتر عصّارخانه به گرداگرد رفتارهای متناقض و بیماری زای خودش طواف میکند. بگذریم.
آنچه خودش را «اتیکت چپ» زده است، وقتی به سنجشگری رفتارها و گفتارهای آنها اقدام میشود، شفاها و تحریری ادّعا میکنند که ما بلشویست نیستیم و فلان و بیسار؛ بلکه «چپ» هستیم و سوسیال دمکرات و از اینگونه ادّعاهای پفکی/گوزکی، باید عرض کنم که زمین بروند، هوا بروند، آخرش تا خرخره در باتلاق دیگ مذاب شرایع اسلامیّت نوع تشیّع فرو خفته اند؛ گیرم که شبانه روز به انکار آن همّت کنند و عربده بکشد. هنوز نمیتوان از میان اینهمه مدعیّان مثلا «چپ» که خود را سوسیال دمکرات میشمارند، یک نفر را پیدا کرد که صمیمانه و با رادمنشی در برابر «مارکس و دیدگاهایش» صف آرایی سنجشگرانه و کریتیکال کرده باشد. هنوز که هنوز است در ذهنیّت و قلب آنها، «مارکس» به حیث «رسول اول و آخر الزّمانی» برای نجات بشر از شرّ کاپیتالیسم محسوب میشود.
«چپ پُر مدّعا و به شدّت بی سواد از لحاظ دانشورزی و اندیشیدن» هنوز نمیتواند تمییز و تشخیص دهد که شکلگیری «کاپیتال» در جوامع باختری چگونه بوده است. او چون ذهنیّت شیعه دارد، جامعه را همواره در دو جبهه شطرنجی «استثمارگر و استثمار شده/کفر و ایمان/حقّ و باطل و امثالهم» میبیند و مدام با رفتارها و گفتارهایش فقط در حالت «فول متال ژاکت» به سر میبرد. مسئله سرمایه همانطور که در همین صفحه توضیح دادم، از دامنه اعتقادات مسیحیّت شکل گرفت و در عرصه اجتماع تبلور پیدا کرد. اینکه پیامدهای کاپیتالیسم در جوامع اروپایی و دیگر جوامع بشری چه بوده اند، مبحث ثانویست که اندیشیدن در باره آنها؛ نه مبارزه کور و خصمانه و احمقانه و ابلهانه علیه آنها، راهگشای معضلات ناشی از آنها است.
آنچه «چپ» در مصاف با کاپیتالیسم در سطح جهانی از دیر باز تا امروز پیش برده است فقط و فقط «نفت پاشی» بر روی آتش بوده است؛ نه مهار کردن آتش. کسی که میخواهد کاپیتالیسم را مهار کند، باید شعور آن را داشته باشد که منشا آن را پیدا کند و از سرچشمه به کنترل آن همّت کند؛ نه با پاشیدن نفت بر روی آتش آن. تا زمانی که «بینش انسانها نسبت به زندگی و جهان و کیهان» متحوّل نشود، محال است بتوان کاپیتال را در عرصه های مخرّب آن کنترل کرد. انسان در مقام موجودی که میتواند بیندیشد، در موقعیّتی است که بتواند چیزهایی را متحوّل کند که محصول و پیامد تفکّرات خودش بوده اند و هستند. کاپیتالی که محصول نگرش انسان نسبت به «زندگی و جهان و خدا و کیهان» بوده است با جنگ و جدالهای «فول متال ژاکت» هیچگاه نابود نخواهد شد؛ بلکه شعله ورتر و توسعه دارتر و مخرّبتر نیز خواهد شد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
آخرین فرزند مرحوم هستم ... روزی که فوت کردند به من گفت ... من مسعود بعد من عده ای میان برای حلالیت ... من همه رو حلال کردم و بخشیدم .... گفت که بگم و من هنوز بعد ده سال با افرادی برخورد میکنم که دنبالش میگردند تا از ایشون حلالیت بگیرن و من هر کدوم رو که میبینم صحبت پدرم رو منتقل میکنم .... کاش منم نوک سوزن شبیه اون بودم
.
سیدحسن نصرالله دبیر حزبالله لبنان گفت: رهبر انقلاب تصمیم قاطع گرفته پاسخ اسرائیل را مستقیماً از خاک ایران بدهد.
آقای نصرالله،
درست است جنابعالی و دیگر تروریستها سالهاست ایشان را میدوشید ولی مطمئن باشید که آیتالله خامنهای تا آن حد نادان نیست که دست به خودکشی بزند.
ممتحن بیخویشتن غمخوارهای بیچارهای، بیدلی شوریدهای بیحاصلی دیوانهای.
گر به چشمِ عقل بینی پنبه در گوش آگنی، نشنوی بیهوده از هر جاهلی افسانهای.
سرور گرامی،
تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که همصدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم:
1- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی.
2- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی.
با تشکر از توجه شما.
جناب بهنام گرامی / حق با شماست ؛ گویا خود این شخص (پرویز شکوهی)وجود خارجی ندارد و می تواند هر احتمالی در مورد ایشان وجود داشته باشد ؛ از این رو این مطلب ویرایش خواهد شد و اگر اطلاعاتی در مورد پرویز شکوهی دارید برای ما ارسال کنید تا او را بهتر بشناسیم
پرویز شکوهی خودش را معرفی کند تا از دیگر اثار ارزشمندشان هم استفاده شود .
فردی به نام وحید بهشتی که به عنوان "فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی" معرفی میشود به دعوت دو نمایندۀ افراطی، در پارلمان اسرائیل حضور یافته و در آنجا سخنانی بر زبان رانده که مایۀ شرمساری نوع بشر است!
گیلا گاملییل وزیر اطلاعات اسرائیل نیز از حضور بهشتی در پارلمان استفاده کرده تا طرح خود را برای "مهاجرت داوطلبانۀ مردم غزه" از این سرزمین افشا کند!
سالام دوسلار.
رسانه…
سالام
سالام دوسلار.
رسانه مجازی شده چاله میدان.هرکسی چیزی می نویسد؛یک شعبان بی مخی همچون زهراخانم و
عباس فلانژ جماقبرداشته وچادربه کمربسته بامجوز ازرِیس حمله راشروع میکند.
دوسلار,بنظرشما آیا فرقی بین چماقداران شعبان بی مخ وزهرا خانم و عبارس فلانژ بااین طرفدار
رضا پالانی است؟
بگذار بنفع این طرفدار رضا ربعی ,اسمشان رارضاشاه کبیر سوم کودتایی انگلیسی ماسیونی بنویسم ,که میخواهد باتوسل به آمریکا وانگلیس وفرانسه همچون بدربزرگ وپدرش شاه ماشود.
این طرفدار محترم ازهمین الان که حتی ..............پدربزرگ امازاده اش قبولش نمیکنند،ازحالا شمشیرراازروبسته ؛اگرخدای نکرده تقی به توقی بخورد ئاینها سه ماه درایران حاکم شوند؛چی خواهدشد.
من به طرفدار سست عنصراین سه ربعی ازهمین الان اعلان خطرمیکنم.
اولین کسانیکه درزندان همچون فرخی یزدی امپول بایدبخوردشماهاخواهیدبود.
فرخی یزدی هم همین کاررا بااحمدشاه کرد.
حواستان باشد.
......... بی مخ همه چیزدان ازهمین حالا دارها ر............کرده است.
البته درخواب .
توهم ورویا برجوانان ودیوانگان عیب نیست.
.مش قاسم حالا که عطار و بقال شاه و گدا زندانی و زندانبان ده شصتی نظرشون در مورد مسائل سياسی میگن از نظر من تو با صلاحیت تر از همه هستی .با اون همه همشهری ها و سوابق مبارزاتیت با استعمار پیر حالا دقیقا بگو واکنش جمهوری اسلای و ولایت وقیحه به اسراییل چه خواهد بود.؟...(مش قاسم)... والله شازده اسدالله میرزا دروغ چرا تا قبرآآآآ..چیزی تا مرگ باقی نماند... ما که با گوش های خودمان نشنیدم ولی ما یه همشهری داشتیم ...(شازده اسدالله میرزا ) مومنت مومنت ..مش قاسم ما نظر خودتو میخوام نه همشهریات ..(مش قاسم ) ... ولله دروغ چرا ما بالای حرف آقا(دایی جان ) حرف نمیزنیم انگلیسا(اخوندا) سگ کی باشن بخوان به اسرائیل حمله کنند.. الانم حکمان سید علی گدا با چهل دزد تهران تو بیت نشستن دارن این نامه رو مینویسن ...بله پنداری همین دیروز بود...مرقوم بفرمایید: به حضور مبارک عالیجناب رفیق ولادیمیر ولادیمیروویچ پوتین دامت شوکته پیشوای بزرگ جمهوری فدرالیسم روسیه بعد از عرض ارادت و احترامات فائقه به عرض آن عالیجناب معظّم میرساند. فدوی یقین دارد که آن عالیجناب از مبارزات طولانی و سرسخت فدوی و مرحوم آقای بزرگ (روح الله خمينی) با استعمار .. امپریالیسم آمریکا و اسرائیل قاصب اطلاع کافی دارند...معهذا جسارتاً شرح مبارزات خود را ذیلاً به عرض عالی میرساند .اتش زده اتوبوسها سینماها مشروب فروشی ها در اعتراض به قانون اصلاحات ارضی و حق رای به نومیس مردم...۱۳۴۲...اتش زدن سینمارکس آبادان.. ۱۳۵۷ هدف قراردادن هواپیما مسافرتی با دو موشک پیامبر اصغر..چند سال پیش کور کردن چشم ده ها نفر از زنان جوانان در اغتشاشات اخیر و........مرقوم فرمودید برای تماس با اینجانب از رمز... مرحوم آقای بزرگ (خمینی)
.مش قاسم حالا که عطار و بقال شاه و گدا زندانی و زندانبان ده شصتی نظرشون در مورد مسائل سياسی میگن از نظر من تو با صلاحیت تر از همه هستی .با اون همه همشهری ها و سوابق مبارزاتیت با استعمار پیر حالا دقیقا بگو واکنش جمهوری اسلای و ولایت وقیحه به اسراییل چه خواهد بود.؟...(مش قاسم)... والله شازده اسدالله میرزا دروغ چرا تا قبرآآآآ..چیزی تا مرگ باقی نماند... ما که با گوش های خودمان نشنیدم ولی ما یه همشهری داشتیم ...(شازده اسدالله میرزا ) مومنت مومنت ..مش قاسم ما نظر خودتو میخوام نه همشهریات ..(مش قاسم ) ... ولله دروغ چرا ما بالای حرف آقا(دایی جان ) حرف نمیزنیم انگلیسا(اخوندا) سگ کی باشن بخوان به اسرائیل حمله کنند.. الانم حکمان سید علی گدا با چهل دزد تهران تو بیت نشستن دارن این نامه رو مینویسن ...بله پنداری همین دیروز بود...مرقوم بفرمایید: به حضور مبارک عالیجناب رفیق ولادیمیر ولادیمیروویچ پوتین دامت شوکته پیشوای بزرگ جمهوری فدرالیسم روسیه بعد از عرض ارادت و احترامات فائقه به عرض آن عالیجناب معظّم میرساند. فدوی یقین دارد که آن عالیجناب از مبارزات طولانی و سرسخت فدوی و مرحوم آقای بزرگ (روح الله خمينی) با استعمار .. امپریالیسم آمریکا و اسرائیل قاصب اطلاع کافی دارند...معهذا جسارتاً شرح مبارزات خود را ذیلاً به عرض عالی میرساند .اتش زده اتوبوسها سینماها مشروب فروشی ها در اعتراض به قانون اصلاحات ارضی و حق رای به نومیس مردم...۱۳۴۲...اتش زدن سینمارکس آبادان.. ۱۳۵۷ هدف قراردادن هواپیما مسافرتی با دو موشک پیامبر اصغر..چند سال پیش کور کردن چشم ده ها نفر از زنان جوانان در اغتشاشات اخیر و........مرقوم فرمودید برای تماس با اینجانب از رمز... مرحوم آقای بزرگ (خمینی)
آقای زندانی دهه 60 .. من نمیدانم کدام الاغی شما را در دهه 60 به زندان فرستاده. لطفا اینقدر زندانی زندانی نکنید. هر زندانی رفته ای که علم و سواد و شعور نداشت که! از بچه 14 ساله تا پیر و پاتال هم زندانی بودند. مگر چندتا کتاب خوانده بودی و چه میفهمیدی که میگی زندانی دهه 60؟ آقا ما که از پشت کوه نیامدیم. میدانیم که همه تان مشتی جوان پر خروش و فداکار و در عین حال بی تجربه و بی سواد بودید که خودتان را فدای هیچ و پوچ کردید. نه هدف تان والا و انسانی و حقوق بشری بود و نه از این چیزا چیزی می فهمیدید. تفاوت شما با حاج داوود در این خلاصه میشود که اگر جای شما را باهم عوض میکردند تفاوتی با حاج داوود نمیداشتید فقط یخده مکش مرگ ما تر بودید و تر و تمیز آدم می کشتید. جان من راستش را بگو وقتی خمینی برای مدتی خلخالی را از ریاست دادگاه انقلاب برداشت آیا در تظاهرات برگرداندن خلخالی به قضاوت دادگاه انقلاب شرکت داشتی یا نه؟ و شما خوانندگان عزیز..از شما رفقای سابق چند نفرتان درآن تظاهرات شرکت داشتید؟ از اینجاست که میگم صرف زندانی سیاسی دهه 60 بودن الزاما معنیش چیز فهمی نیست. اینقدر هی این مدال بی ارزش را به سینه نزن. شماها بخاطر حقوق بشر و آزادی انسان ایرانی به زندان نرفته بودید. اصن خودتان هم نفهمیدید برای چی به زندان رفتید. ببینم.. تو شعار یا روسری یا توسری هم دادی؟ با مقاله «مبارزه با امپریالیسم مهمتر از مساله حجاب است» مشکلی داشتی یا نه؟ اگر نداشتی.. بازهم نگو زندانی سیاسی دهه 60 بودی. زندانی سیاسی دهه 60 در حد مظلوم بودن از دیدگاه ما مبلغین حقوق بشر ارزش دارد نه ایدئولوژی اش که آنطرف ترازوی او ولی فقیه نشسته است.
تورک اوغلی میگوید «دست از سر جنازه نیمه مردهای به اسم ....... بردارید و او را به پستوی تاریخ بسپارید. برای او یکبار بشکست کشاندن یک جنبش کافیست هر چند برای این کار یک چیز ناقابل؟؟؟؟ زیر میزی هم گیرش آمده باشد.».
چه کسی میگوید که فلانی برای به شکست کشاندن یک جنبش کافیست! نشد یک مطلبی در این سایت درج شود و در آن تلاشی برای همرایی و همکاری بوجود بیاید واین نخود آش نیاید و گند بزند و بحث را به انحراف ببرد و هی فدرال فدرال کند! وقتی میگم روانیه این یه نمونه اش. نگاه کنید چطوری پای مقاله نوری علا ترکمون زد که اصلا کسی نیامد دو کلمه طرح نوری علا را بحث کند. اینجا هم آقای علوی طرح نوری علا را به بحث کشید و این آدم اینجا را هم خراب کرد و رفت. والله هیچ مامور جمهوری اسلامی به مهارت این آدم دیوانه عقل پریده نمیتواند این گونه با بلاهت دو بهم زنی کند و بحث را به انحراف ببرد و تازه با وقاحت هم بگوید فلانی برای به شکست کشاندن جنبش کافیست! خوشبختانه مردم ایران شاهد بحث های ما نیستند اگرنه از کل اپوزسیون نا امید میشدند. یک تورک اوغلی و یک یونس شاملی و یک لاچین (البته یک روح در سه بدن- دو نام مستعار) در لباس اپوزیسیون کفایت میکند که اصلا بحث براندازی شکل نگیرد. اشکالی ندارد. اپوزیسیون در این سایت خلاصه نشده خوشبختانه. خرمگس معرکه و سگ حسن دله هم داریم.
فرید مدرسی اگر همان باشد که از اصولگرایی در کلابهاوس دفاع میکرد و گویا بتازگی به خارج از ایران هم آمده او یک عنصر وزارت اطلاعات است. این اطلاعات کاملا پرت و پلاست. احتمالا میخواهند بگویند گروگانگیری سوء تفاهم بوده و ربطی به خامنه ای و رئیسی نداره جان مادرتان ما را نزنید بیایید آشتی. پس از انقلاب باز هم تظاهر کنندگان به سفارت آمریکا ریخته بودند ولی آمدند با سلام وصلوات دانشجویان را از آنجا خارج کردند. اول انقلاب بود و انقلابیون و نیروهای سیاسی یکی از یکی بیشعور تر. دانشجویان که مظهر بیشعوری بودند. ریختند سفارت را گرفتند بعد که خمینی برای ایجاد بلوا از عمل دانشجویان حمایت کرد موسوی خویینی ها داخل گود شد. دولت بازرگان ابله ترین دولتی بود که در ایران روی کار آمد. مردیکه بجای آن که شهربانی را بفرستد دانشجویان را با پس گردنی از سفارت بیرون کنند استعفا داد! آخه خمینی چکاره این مملکت بود که اجازه داشته باشه در کارهای دولت دخالت کنه؟ هنوز ولی مطلقه فقیهی در کار نبود و دولت هنوز میتوانست و قدرت دخالت داشت. شهربانی و ارتش هم حاضر بودند از او حمایت کنند. اما لیاقت بازرگان همان قصه تعریف کردن در تلویزیون بود. دیگر انقلابیون بیشعور مانند قطب زاده ابله که خیال میکرد آرسن لوپن هست و از پشت پرده برای قبضه کردن قدرت داره کارها رو پیش میبره. بعد ها با بنیصدر هم در افتاد و هردو سر قضیه گروگانگیری کیش مات شدند.
دوستان خسته نباشید…
بادرود
دوستان خسته نباشید
این چه خبریه ؟ کجای این خبربا استاندارد سایت اگاهی رسانی ایران کلوبال مطابقت میکنه؟
منبع خبر گیه چیه و از کجا امده؟ یادش بخیریاد روزنامه های قدیم و مجله جوانان و.... می افتم که هر جفنگیاتی را به
مردم می فروختند؟ دقیقا مثل سایت اقای امیر فخر اور و امید نادان ببخشید اشتباه نوشتم امید دانا و امثال هم.
به آخوند...... باید…
سالام.
به آخوند...... باید گفت که مارکسیسم مرامی است ماتریالیستی و رئالیستی. الته باید معنی این 2 صفت را دانست و نه همچون آخوندهای زمان شاه گفت: کمونیست یعنی خدا نیست !- و یا مارکسیسم مثلا میگوید: هدف وسیله را نوجیه میکند!.
مایه تاسف است که در میان اپوزیسیون کسانی از قانون بشردوستانه صلیبیون سوء استفاده میکنند که سواد علمی اجتماعی شان حتی از آخوندهای حوزه قم به مراتب پایین تر است، و در حد روضه خوانهای زمان شاه: بیسواد و غرض ورز و ساده لوح و ریوانجیست و لجوج هستند.
دروووود بر آقای حسن!
مختصری بحث به منظور اندیشیدن و ژرفکاوی استدلالی!
اگر دین را در معنای رایج آن بگیریم، مارکسیسم نیز به دلیل ساختارهای عقیدتی اش، نوعی «دین» است. از خصلتهای هر دینی این است که قطعیّت اعتقاداتی خودش را به دلیل رقابت برای افزودن بر شمار معتقدانش میتواند در تضاد و نفی ادیان/مذاهب دیگر اثبات کند. اگر تاریخ ادیان را به استثنای «یهودیّت» که یهودیها خود را «قوم برگزیده یهوه» میدانند، تمام ادیان/مذاهب/ایدئولوژیهای سبک دینی که تا کنون در تاریخ جوامع بشری به وجود آمده اند و ضایع ترین و توسعه طلب ترین آنها که «مسیحیّت و اسلامیّت» باشند تا همین امروز در رقابت با ادیان /مذاهب دیگر به انواع و اقسام کشتارها و قتل عامهای هولناک همّت اقتلویی کرده اند؛ آنهم تحت نام «عدالت/آزادی/رستگاری/رهایی و امثالهم». در این حیطه، ایدئولوژی دینی شده مارکسیسم حسب تاریخش نیز، دقیقا همان نحوه ها و روشها و متدها و سبکهای رفتاری و گفتاری را در عمل اجرا کرده است که مومنان به ادیان ابراهیمی.
مسئله «سیر مبارزاتی» آنچه که خودش را به طور «عام»، برچسب «چپ» زده است [چپ معنای وسیعتری از گرایشهای متنوعّش دارد]، دقیقا سیر مبارزه عقیدتی است برای نفله کردن تمام رقیبان مذهبی خودش و هیچ سنخیّتی با تلاش برای اجرا و دوام «عدالت/دادورزی» و کثیری از ایده آلهای بشری ندارد. چهره استتاری «چپ»، اراده معطوف به قدرت و حاکمیّت ایدئولوژی خودش بر ذهنیّت انسانها و سرنوشت جوامع بشریست و تاریخ دو قرن اخیر بشر نیز این مسئله را در اکثر جوامع بشری با عواقب هولناک و وحشتناکش برای جوامع و انسانها اثبات کرده است.
من فعلا دوست ندارم از لحاظ تئوریک و فلسفی به بازشکافی معنای «دین در تجربیات و فرهنگ» مردم ایران بپردازم؛ زیرا مطلب طولانی میشود. البته در این زمینه در مقالات مختلفم قبلا مطالبی را نوشته ام. نکته دیگری که لازم میدانم تذکّر دهم، این است که انسانها به طور کلّی، موجوداتی «دین زا و دینگرا» هستند. اینکه نام دین خودشان را چه میگذارند و چه صفتهایی به آن آویزان میکنند، از اصل مطلب، هیچ چیزی نمیکاهد و تغییری در آن ایجاد نمیکند. مسئله از لحاظ حقوقی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، کاملا صحت دارد و مصداقش بدیهیست؛ زیرا با «وجدان فردی» در پیوند است. آنچه را که «حقوقدانان» به نام «آزادی وجدان» از آن سخن میگویند، در حقیقت همان «آزادی دین فردی» است که شایان ارجگزاری است و هیچکس/هیچ قدرتی/هیچ حکومتی/ محقّ و مُجاز نیست که آن را متعیّن کند و در چند و چونش پرسش بی مورد طرح کند.
ناگفته نگذارم که دین در معنای رایج و نظریّات اروپائیان، مسئله ای شخصی و خصوصی محسوب میشود. ولی «دین» در تجربیات و فرهنگ ایرانیان، دامنه ای «اجتماعی/جهانی/کیهانی» دارد که فعلا بحث من نیست.
ختم کلام. سیر مبارزاتی چپها به طور کلّی علیه ادیان/مذاهب، سیر مبارزه رقابتی برای سیطره یافتن بر ذهنیّت مردم جوامع است و هیچ ربطی و سنخیّتی با «آزادی/دادورزی/دمکراسی/انتخابات آزاد و امثالهم» ندارد. مسئله فقط حول و حوش «کسب و تملّک قدرت» میچرخد؛ زیرا اگر «چپ» واقعا و اصالتا در فکر «دادورزی/عدالت» بود، هیچگاه به مبارزه علیه ادیان/مذاهب نمیپرداخت؛ بلکه کنشگران مستعدش،- چنانچه اهل اندیشیدن میبودند یا هستند- تلاش میکردند که در باره «معضل دادگزاری/عدالت/Gerechtigkeit/Justice» بیندیشند و ژرفکاوی کنند همچون متفکّری مثل:«جان راولز [John Rawls]» تا از این طریق بتوانند انسانها را به اندیشیدن در باره نه تنها منافع و سوائق و غرایز خودشان بینگیزانند؛ بلکه راههای اجرای مناسبات عادلانه را در جامعه و حکومت به کمک باهماندیشی بیافرینند از بهر خوشزیستی یکدیگر و نهادینه کردن قوانین لازم و تضمین اجرای آنها.
دیگر اینکه کلمه «عدالت» را نباید معادل «دادورزی» یا معادلهای فرنگی گذاشت؛ زیرا عدالت در اسلامیّت به معنای حاکمیّت اراده بی چون و چرای الله و مومنانش و کسب هر گونه امتیازی فقط برای مومنان به الله.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ای کاش هم فاضل غیبی و هم فرامرز حیدریان به این مسئله نیز بپردازند که چرا و چگونه سیر تحول چپ ها بسوی ضدیت با دین اسلام است . کاری به ادیان دیگر ندارند یا به اینکه خود را اته معرفی کرده و بگویند خللاص. بلکه قلمی را که دیگر در جهت انترنسیانول و بیرون کشیدن منافع زحمتکشان از زیر یقه پولدار ها زجر نمیکشید، بطرف خراشیدن روی دین اسلام روانه کرده اند............... بنظر من این اسلام خراشی ها با قلم، رو پوشانی بی عملی ها برای فعالیت در جهت حمایت از عدالت است
ممنون آقای مستشار. از میان خوانندگان عزیز فقط میخوام بدونم چند نفر دیگر از طریق مطالعه کتابهای درسی زمان شاه جمهوریخواه شدند بگن شاید من آدم باهوشی نیستم! آقای مستشار فک نمی کنید احیانا، بلانسبت بلا نسبت شما از سر جوانی، حس جلب توجه دخترا.. یا همچه چیزایی جمهوریخواه شده باشید؟ آخه اون اواخر ضد شاه بودن حتا اگه یه جزوه کوچیک هم نخونده باشی کلی جلو دخترا افه داشت. البته ببخشیدا با توجه به نوشته خودتون عرض میکنم چون مثلا فرخ نگهدار و مسعود رجوی و کیانوش توکلی چریک شدن شون رو اصلا مدیون درسهای دوره دبیرستان نمیدونند. آخوندها هم مثل زیبا کلام و سروش و باهنر و غیره عقیده داشتند که کتب درسی زمان شاه بیشتر فحشا را ترویج میکنند. نمی فهم شما چطور بجای اینکه از کتب درسی تاثیر بگیرید بروید دنبال فسق و فجور و مثلا مثل ستار و داریوش شغل خوانندگی را دنبال کنید رفتید جمهوریخواه شدید! نمیدونم.. شاید عقل من قد نمیده. هرچند، داریوش هم که رفت چریک بازی در آورد برعکس ستار که به خانه شاه دعوت میشد. شاید ستار دانش آموز کودنی بوده. بگذریم. راستش خوب که فکر میکنم می بینم منم یه چیزایی یادم میاد که چطور شدم ضد شاه. کتاب چهارم دبیرستان دیباچه گلستان که جدال سعدی با مدعی بود روحیه جنگ و دعوا را در من زنده کرد. مرحوم پدرم کارمند دست تنگی بود و ما نه سر عائله بودیم دیوار اتاق پذیرایی مان ترک داشت اما شاه در کاخ زندگی میکرد برای من عقده شد و درست قبل از اعزام به آمریکا برای طی دوره خلبانی و آینده ای درخشان رفتم تفنگ برداشتم جمهوریخواه شدم. خلاصه این گند تقصیر من نبود همش تقصیر شاه بود. و شهبانو هم .. دارم براش بذار یادم بیاد. فعلا بعد نوروز هم مبارک.
عراقی ها در این موارد بسیار مواظب اند و تا آنجا که ممکن بوده کودکان را از او دور کرده و در ردیفهای پشتی جا داده اند.
مقاله رو نخوندم چون تیترش ست نویسند همچنان دنیا را سیاه سفید میبیند درسته که روحانیت یک کلیت هستن ولی تو این کلیت موسوی خوئینی آموزش دیده و درس خواندهدانشگاه پاتریس..مسکو مبتکر اشغال سفارت آمریکا و یکی مثل منتظری داریم که گفت اگر کارتر نبود انقلاب به پیروزی نمبرسید و خمينی بهش گفت ساده لوح تو روحانیت شریعتمداری داشتیم در مقابل روح الله خمينی کاری که سیستم رژیم انجام داد تقویت روحانیون میانه و غیر سیاسی بود و در صورتی که.....به دنبال تقویت و دنبال روی از روحانیت مبارز بود
دموکراتهای آمریکا که دهههاست در حال پااندازی و جااندازی انواع و اقسام اصلاحاتچیها و قالب کردن آنها به دنیا و مردم ایران به عنوان نیروهای مترقی هستند هر روز به طنابی پوسیده چنگ...میزنند تا شاید هنوز هم گربه نره و روباه مکار بتوانند پینوکیو را به بیراهه ببرند.پس از سالها تقویت تیم روحانی. دروغگو و ظریف و نایاک و شکست طرحهایشان با آنها رویکرد بعدیشان عيسی مسیح_نژاد علی شد و بوی گل سوسن و نرگس از اوین آمد... (رهبر محبوب خلق و جایزه اسکار) غیر و ذالک....حالا هم در شاهکار جدیدشان در صفحه رسمی وزارت خارجه آمریکا سعی کردهاند دختر بابا و شیطان اکبر را یک قهرمان تمام عیار حقوق بشر جا بیندازند..و (احتمالا نامزد دریافت فلان جایزه بین المللی).اما پس از آنکه هزاران ایرانی پاسخشان را دادند (بیلاخ !)کامنتهای پست ذکر شده را بستند... (دموکراسی بایدنی در آمریکا)
آقای بایدن........شما و تیم دموکراتهای آمریکا خودتان احمقید که ملت ایران را پینوکیو فرض کردهاید. اینبار شما هیچ غلطی نمیتوانید بکنید و باید در برابر اراده ملت بزرگ ایران تسلیم شوید..
اینکه عدّه ای در اسرائیل به صورتی احمقانه برای استعفایِ رهبرانِ کنونی تظاهرات میکنند نتیجهٔ حاکمیّتِ احمقانه ای است که آنرا دموکراسی میخوانند. این احمقهایی که به ولگردی در خیابان و شعار دادن عادت کرده اند همهٔ شان بازیچهٔ احزاب هستند.
جنبشهایِ مَدَنی یک چیز است و احزاب چیزِ دیگری هستند که جامعه را همیشه در تَنشهایِ سیاست بازی نگاه میدارند.