● صفحه شما
دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.
لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.
حرفی دیگر!
مجدّدا درووووود
هر خبر شومی که در باره قتل جوانان و آزار نوجوانان و شکنجه و ستم بی حدّ به مردم ایران است، بازتاب وحشتناکی در خانه ما دارد. دیروز همسرم با شنیدن خبر اعدام «قبادلو» از بس گریه و شیون و فریاد کرد، صدایش در نمیاید و لالمون گرفته. حتّا نمیشه به قیافه اش نگاه کنی، انگار هزار ساله که ماتم گرفته. ولی من هیچوقت امیدهایم را از دست ندادم و یقینی دارم که زاییده آگاهی و ندای سروش درونم است. من در برخی زمینه ها، انتقادهای خاصّ خودم را نسبت به سروده ها و دیدگاهها و موضعگیریهای زنده یاد «احمد شاملو» دارم. ولی این سروده اش را همیشه دوست داشته ام و در خاطرم هست مدام. میدانم که روزگاری نه چندان دور؛ شاید همین فردا، حکومت ضحّاکیان خونریز و مغزخوار جوانان فرو خواهد پاشید. من یقین دارم و میدانم که چنین روزی فراخواهد رسید. و همچنین میدانم که فردای ایران پس از فروپاشی حکومت ضحّاکیان، خیلی روشن و سرشار از شادیها و پایکوبیها و بزرگی جویها و خنده ها و لبخندها و بزرگواریها و پیشرفتها خواهد بود. به همین دلیل یقین دارم که اگر ایرانیان در کنار همدیگر بایستند و مقاومتهای استخواندار و سازش ناپذیر در مقابل حکومت ضّحاکیان نشان دهند، آنگاه به یقین میتوان امیدوار بود که:
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
«احمد شاملو»
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
رضا قلدر که با کودتا سر کار گذاشته شد، در آن دوران پیکر دولت سلطنتی حاکم بر ایران تورک قارجار بود. با تمام اختیارات مجلس و قانون گذاری، یعنی قوه قضائیه، قوه مقننه و مجریه. رضا خان فکر میکرد که اگر اسم دولت تورک را عوض کرده پهلوی بگذارد، دیگه همه چیز تمام است. در صورتیکه نود درصد محتوای سیستم حاکم، همچنین افراد رده بالای حکومتی، اندیشمندان، بخش بزرگی از جمعیت کشور، دولتمردان ارتش، ژنرالها، فرماندهان، سیاستمداران، حقوقدانان، ارگانهای خفیه، همچنین مطبوعات،هنرمندان، موسیقی دانان، آواز خوانان، شعرا و نویسندگان و بخش بلامنازعی از بنیه ارتش، قانون، مجلس و بسیاری از رجال ارگانهای دولتی از شاهزادگان مقتدر قاجار بودند. رضا خان فکر میکرد، به توصیه آقایش انگلیس، با حذف نام قاجار و تبدیل آن به پهلوی، مثلا میتواند ریشه های فرهنگی، تاریخی، اتنیکی، یک ملت ریشه دار با تاریخ هزاران ساله را محو کند. سوای اینکه جغرافیای موسوم به ایران یک اقلیم چند ملیتی است و هر ملتی دارای ویژه گیهای زبانی، فرهنگی و اتنیکی خود میباشد که اتنیک فارس نیز یکی از این اقلیت هاست، که زبان و فرهنگ خود را نزدیک یکقرن بدست شاه و شیخ بر مردم ایران مسلط کرده است، اکنون نیز با انکار حقوق زبانی، فرهنگی، اتنیکی ملیتهای ایران، جغرافای نامبرده را به یک فرو پاشی هولناک سوق میدهد.
روشنفکران پان ایرانیست اتنیک فارس، با تاسف درس نیاموخته از تاریخ، خود را آقا بالاسر دیگران محسوب نموده، هیچگاه حاضر نیستند، موجودیت ملتهای ایرانی را به رسمیت شناخته با آنان بر سر یک میز نشسته برای آینده ایران گفتگو نمایند. همینان با ادعای تمامیت خواهی و تمرکز گرائی دیکتاتورمابانه، آخرین میخ را برتابوت تمامیت ارضی جغرافیای موسوم به ایران خواهند زد.
تحشیه ای دیگر!
دروووود بر آقای بهمن گرامی!
از روزی که آخوندها بر ایران، حاکم اقتلویی شدند تا امروز، سالیان سال است که میگذرد و من نمیتوانم بخندم یا دلشاد باشم. غمی سنگین که روز به روز، ضخامت آن به دلیل اخبار هولناک وقایع میهنی بیشتر میشود، قلبم و روحم را به سختی آزار میدهد. همش نگرانم. آنقدر نگرانم که شبانه روز چشمانم به میهن، دوخته شده و انگار که بر روی این کره زمین و در آسمانها، هیچ چیز دیگری نیست سوای میهنی به نام ایران و مردمش. برای من و در نظرم از روزی که یاد میدهم، مردمم را به هر گونه ای و نژادی و چهره ای و زبانی و گویشی و آداب و رسومی و دینی و مذهبی و امثالهم بودند، با جان و دل دوست داشتم و هنوزم دوست دارم. برای من، معیار، ایرانی بودن و انسان بودن مهم بود و هنوزم مطرح و مهم است. ولی دریغ و هزاران افسوس که سالیان سال است «مفهوم میهن و مردم» در گردابهای هلاکت آور «مذهبی/دینی/ایدئولوژیکی و فرقه ای و قومی و امثالهم» لت و پار شده است و حاکمان بی لیاقت نیز از این وضعیّت، نه تنها تا کنون، بهره برداریهای قدرتمدارانه کرده اند؛ بلکه به گسترش و دوام آنها با تمام توش و توان تبلیغاتی خودشان سعی بلیغ کرده اند.
بردارید نگاهی سرسری به تمام شبکه های اجتماعی و تلویزیونها و رادیوها و وبسایتها و وبلاگها و ولاگها و غیره و ذالک ایرانیان در سراسر دنیا بیفکنید. ایرانیانی که مدّعی هستند به شدّت مخالف حکومت فقاهتی و انگلهایی مفتخور و خبیث به نام آخوند هستند. ببینید و بسنجید و برآوردکنید میزان تحصیلات و امکانات مالی و نفوذ و نقش اینهمه مخالفان به ظاهر را – یا شایدم جدّی را- و سپس بکوشید حساب دو دو تا چهار تا کنید و از خود بپرسید که اینهمه تضاد و تناقض و کشمش و دشمنی و نفرت و رقابت و حسادت و بی مسئولیّتی و عملا بی خاصیّتی حضرات مدّعی اپوزیسیون در کجا میتواند «ریشه» داشته باشد؟. بکوشید به پسزمینه ها و سایه ها و کتمانگریها و لاپوشانیها و تظاهر کردنها و توجیهات و غیره و ذالک راه پیدا کنید تا بتوانید چشم اندازی روشن از وضعیّت پراکتیکی و ادّعاهای گفتاری حضرات به دست آورید.
مشکل ایران، حکومتگران فقاهتی با دستگاههای سرکوبگر و حتّا بیگانگان منفعت طلب نیستند؛ بلکه مشکل کلدی ایران، مخالفانی هستند که هیج تصوّری از مفهوم «میهن و مردم» ندارند؛ سوای سیاه لشگری که باید در خدمت عقاید فرقه ای و حزبی و سازمانی و تشکیلاتی حضرات در آید. این است رمز و راز، ذلالتهای چهار دهه ای مردم ایران در سیطره حکومت آخوندی و پیشتر از حکومت آخوندی نیز، دقیقا علقه های عقیدتی و مذهبی و حزبی و گروهی و فرقه ای و سازمانی و تشکیلاتی بود که کنشگران و اضاء و هوادارانشان به دلیل فقدان «بینش تاریخی» و «بلاهت ذاتی و عدم آگاهی پیش پا افتاده از تاریخ و فرهنگ ایرانیان و همچنین نشناختن وضعیّت و آداب و رسوم و زبان و مسلک اقوام ساکن ایران» توانستند در اقدامهای حماقت آلود و خشونتهای خودخواسته و برنامه ریزی شده، پایه های نظام «پادشاهان پهلوی» را همچون موریانه از درون بخورند و آن را از پا در آورند؛ طوری که محصول اقداماتشان تا امروز در خدمت و تسلیم مطلق کردن ایران و مردمش به گروهی از شنیعترین جنایتکاران تاریخ بشر مختوم شده است.
امروزه روز، آنانی که میخواهند از شرّ یسل کشان الله، آسوده شوند، هیچ راهی دیگر ندارند سوای اینکه «میهن و مردم» را فراتر از تمام علقه های عقیدتی بگذارند و به نام «میهن و آزادی و مردم در جامعیّت وجودی»، در کنار یکدیگر بایستند برای مصاف با گیوتینداران خبیث الهی و پا به پای همدیگر، سرود «ای ایران، ای مرز پُر گهر» را با صدایی رسا و تندرسان فریاد بزنند و هرگز دمی واپس ننشینند و سکوت نیز نکنند تا روزی که زمامداران و ارگانهای حکومت فقاهتی در تمام جلوه هایش خلع ید و معزول شوند و برای همیشه از داشتن نشانه ای خردلسان نیز در تاریخ و زندگی اجتماعی ایرانیان محو و پاک شوند؛ آنهم اگر مدّعیان اپوزیسیون و ایراندوستی به راستی «ایرانی» هستند و هنوز «خون بابک و مزدک، آریوبرزن و ابومسلم خراسانی و اسپهبد فیروز و المقنع و استاسیس و آذرک و طاهر ذوالیمینین و مازیار و افشین و یعقوب لیث صفّار و اسفار پسر شیرویه و ماکان دیلمی و مرداویج و صدها و هزاران نفر همچون این عزیزان» در رگ آنها میجوشد و سرمشق و حیاتبخش لحظه های وجودی آنها هستند. این گوی و این میدان! پهلوانان رادمنش به پیش!
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
جمهوری اسلامی نباید اجازه دهد ایرانیان مورد حمله دولت های خارجی فرار گیرند.
ترور های دولت یهود نشان میدهد گروهی مزدور برای دو لت یهود جاسوسی میکنند.
مخالفت ما با نظام اسلامی دلیلی نمیشود که با دشمنان ملت ایران همکاری کنیم.
هر دولتی درایران موظف به دفاع از جان شهروندان و مبارزه بی امان با دشمنان ایران وملت ایران است. جمهوری اسلامی باید برای دشمنان سیاست متقابل اتخاذ کند.
نشستم دارم تمرکز میکنم و تو ذهن طبیعی ولی درب داغونمو گامهای حدّاقل بعضی ها رو تصور میکنم که در حد بازی های لیگ برتر جام برندگانEnglish Premier League .میمنه البته بازی ها برای سنین گ دکان و بچه های یکی دو ساله و..در حد.. تاتی تاتی کردن خدا حفظون کنه وقتی هم که بزرگ میشن از گامهای حدّاقلی تا تی تا تی به سوی گستره آزادیها.شروع به دویدن میکنند....راننده گیشون.میشه مثل راننده گی رفیق سابقا رهبری س ف خ ا که راهنمای چپشو میزنه و تو گرونه تاریخی حیران تخته گاز میگرفت و در در حساسترین و خطر ناک ترین پبچ تاریخی به راست میچید و چپ کرد. مرد و در سمت تاریک تاریخ قرار میگرفت زمان مرگش در سمت نادرست تاریخ ..دفنش کردنن با این همه به وخاطر سلامتیتو یه دفع و یکباره و لنگ در هوا ندوید رفیقا
از گامهای حدّاقلیتون به سوی گستره آزادیها...surprise شدیم خسته نباشی پهلون ایول دارید
حرف حساب جواب ندارد و حق با نویسنده محترم است.
هنوز هم جریانی بنام ما مردم وجود ندارد و گروهی خود را نماینده مردم میشمارد.
کارشکنی از همین گروه های مدعی است که ظرفیت و توان لازم را برای یک برنامه کوتاه مدت ندارند.
متاسفانه تجربیات تاریخی مانند همین حکومت اسلامی و دوران شوروی نقشی درباورهای جریان چپ و دینی نداشته است.
جریان چپ ازآغاز َسال57 تا امروز مدافع نظام اسلامی دشمنی با غرب بوده است.
اعلامیه ده مهر گروه توده ای ها بهصراحت میگوید هنوز به نابودی جهان سرمایه داری و دفاع از نظام اسلامی باوردارد، درحالیکه مسکن خود را از روسیه به غرب انتقال داده اند.
جریان مهم دیگر دینی مانند مجاهدین خود رادرخدمت غرب و دولت یهود قرارداده اند و هنوزدر انتظار حمله غرب به ایران هستند.
فاجعه سال 57 کشور ما رااز درون منفجرکرد و تنها راه حل شرکت همه برای یک نظام قانونی در کشور است.
خمیرمایه ویا فرهنگ میهن دوستی از سوی جریان چپ ودینی نه تنها وجود ندارد بلکه بیش از صد سال است که چپ سر ستیزه جویی دارد.
ما درایران یک آخوند میهن دوست نداریم که دغدغه خاطر ایران و منافع مردم را داشته باشد.
گروه ههای تجزیه طلب کرد متاسفانه تحت تربیت واندیشه چپ نه تنها مخالف دمکراسی هستند بلکه طرفدار جنگ داخلی و دخالت خارجی میباشند و همکاری آنها با دولت اسرائیل خود گویاست.
هیچ کس با سر کشیدن به زندگی دیگران موافق نیست ولی طرفداران پهلوی هم از شیوه مشابه استفاده می کنند. من نه مجاهدم نه طرفدار جمهوری اسلامی نه کمونیست نه سلطنت طلب نه اصول گرا نه اصلاح طلب و نه هیچ چیز دیگر. همه اتان را نگاه می کنم و در اخر به این نتیجه می رسم که همه اتان ادبیات مشابه ای دارید . همه اتان برای محکوم کردن دیگری به تختخواب های یکدیگر سر می زنید نه با استدلال و منطق . جالب اینکه این ادبیات جمهوری اسلامی هم از ابتدا بوده و هست. بسیار باعث تاسف است برای من ایرانی که امید به تغییر دارم ولی هیچ فرقی بین هیچ کدام از گروه های سیاسی نمی بینم. انگار همه یکی هستند فقط کلاه هایشان با هم فرق دارد
والله بابام جان دروغ چرا ...؟ ما یه همشهری داشتیم به نام ر ی گ ا ن...محمد علی.از طرف مادری..نوه عمویی رئیسجمهور سابق آمریکا میشود این همشهری ما که اهل غیاث آباد بوفالو از ایالت نیویوک مملکت شیطان بزرگ بود جوکهای زیاد و با مزه ای تعریف میکرد یکی برای دایی جان.. تعریف کرد ما با گوش خودمان شنیدیم
..یه امریکایی و یه روس با هم کلکل میکنن. امریکاییه میگه من میتونم الانبرم تو کاخ سفید و به عکس رییس جمهور آمریکا که روی میزش هست یه شکم سیر بشاشم و محکم بکوبم رو میزش و بگم آقای رییسجمهور من به نحوه مدیریت اداره مملکت توسط شما اعتراض دارم. روسه که بچه غیاث استالینگرا...دولگاگراد کنونی روسیه بود میگه خب این که کاری نداره من میتونم همین فردا برم کاخ کرملین یه شکم سیر برینم به عکس رییس جهمور آمریکا که تو روزنامه مردم ارگان حزب توده ایران چاپ شده یه شکن سیر برینم و محکم با نشریه نوید بکوبم تو سرم که همرام بردم و به دبیر کل ح ک ا ش سوسیالیستی بگم رفیق دبیر کل من به نحوه مدیریت و اداره رییسجمهور آمریکا اعتراض دارم
آمریکا خاورمیانه را تغییر خواهد داد یا خاورمیانه آمریکا را؟
ایالات متحده آمریکا بهدلیل منافع جهانیاش قادر به کاهش تعهدات امنیتی و نظامی در مناطق حساس جهان نیست. این کشور در حال حاضر افزون بر شکاف عمیق داخلی، با چالشهای فوری مواجه است که مستلزم اتخاذ تصمیمهای بزرگ و دشوار در مورد دو جنگ و یک بحران قابل اشتعال، یعنی جنگ اوکراین، جنگ غزه و بحران تایوان است.
جنگ اوکراین سرنوشت اروپا و نقش آمریکا را تعیین میکند، در حالی که نبرد غزه سرنوشت اسرائیل و حماس و آینده درگیری محورها در خاورمیانه را رقم میزند. از سوی دیگر، تایوان با تعیین لای چینگ ته از حزب «پیشروی دموکرات» بهعنوان رئیسجمهوری آینده که طرفدار شدید استقلال از چین است، ممکن است به کانون جنگی تبدیل شود که شعله آن را چین برافروزد و آمریکا خود را متعهد به تسلیح و دفاع از تایوان بداند، زیرا چین همچنان بر لزوم وحدت جزیره تایوان با سرزمین اصلی اصرار میورزد. این در حالی است که واشنگتن از زمان «توافقنامه نیکسون-مائو» در دهه ۷۰ قرن گذشته، با سیاست «چین واحد» همسویی نشان میدهد و پیوسته اعلام میکند که مخالف استقلال تایوان است یا «از استقلال تایوان حمایت نمیکند».
درخصوص تایوان تردیدی نیست که هرگونه درگیری در این جزیره به پیروزی چین منجر خواهد شد، چه آمریکا در جنگ مداخله کند و چه به خاطر منافعش در رابطه با پکن، تعهداتش در قبال تایوان را نادیده بگیرد. همه میدانند که در ۱۸ جنگ شبیهسازی شده بین آمریکا و چین در تنگه تایوان که کارشناسان راهبردی آمریکایی انجام دادند، چین با امتیاز پیروز این جنگها بود.
اگر جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان آمریکا مانع از تصویب درخواست جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، برای اختصاص ۶۱ میلیارد دلار کمک به اوکراین میشوند، افراد دیگری معتقدند آمریکا میتواند در خاورمیانه به پیروزی برسد. از جمله این افراد میتوان به ماریا فانتاپی، رئیس برنامه مدیترانه، خاورمیانه و آفریقا در موسسه بینالمللی آواری در رم و ولی نصر، استاد امور بینالملل و مطالعات خاورمیانه در مدرسه مطالعات پیشرفته بینالمللی در دانشگاه جانز هاپکینز که مقالهای را بهطور مشترک در نشریه «فارن افرز» با عنوان «بازسازی خاورمیانه» منتشر کردهاند، اشاره کرد.
این دو نویسنده میگویند حمله هفتم اکتبر جنبش حماس به اسرائیل (عملیات طوفانالاقصی) منطقه را بهشدت در «آشفتگی» فرو برد و «خطای» چشمانداز آمریکا برای خاورمیانه را آشکار کرد و به این دیدگاه «پایان داد». اکنون آمریکا به راهبرد جدیدی در خاورمیانه نیاز دارد که با واقعیتهایی که واشنگتن آنها را نادیده میگرفت، مرتبط باشد.
اگرچه دو نویسنده مزبور به بررسی جزئیات بسیاری پرداختهاند، اما اصول اولیه بحث آنها بر سه مورد تمرکز دارد: اول، انعقاد «پیمان دفاعی با عربستان سعودی»، بهویژه اینکه نقش عربستان سعودی در سطح منطقه و حتی خارج از آن در حال افزایش است. دوم، آتشبس کامل در نوار غزه، تلاش جدی برای حلوفصل سیاسی منازعه فلسطین و اسرائیل و ایجاد کشور فلسطین. سوم، ایجاد یک سیستم امنیتی جدید در خاورمیانه که به آمریکا اجازه دهد بر مسائل آسیا و اروپا تمرکز کند.
البته دستیابی به این امر در سال جاری، نه امکانپذیر است و نه آسان، زیرا رئیسجمهوری آمریکا از یکسو به یک دولت میانه و چپ میانه در اسرائیل نیاز دارد و از سوی دیگر، به تشکیلات خودگردان فلسطینی جدید نیاز دارد که در آن حماس بهعنوان یک جناح سیاسی که با «راهحل دو کشوری» موافق است شرکت داشته باشد، نه اینکه همچنان خواستار آزادسازی فلسطین از دریا تا رودخانه باشد.
بایدن نیز به تفاهم با ایران نیاز دارد تا منطقه از وضعیت جنگ به سمت توسعه و تکامل راه پیدا کند. با این حال، اگر دونالد ترامپ در انتخابات پیش رو پیروز شود و تنها بر روی آمریکا تمرکز کند، همه موارد یادشده کنار گذاشته خواهند شد و وضعیت به نفع مخالفان آمریکا و نادیدهگیری متحدانش منتهی میشود.
با این حال، فرید زکریا در مقالهای که در همین شماره از نشریه «فارن افرز» منتشر شده است، مینویسد: «بیشتر چالشهای نگرانکننده قوانین نظام بینالملل از چین، روسیه و ایران نشات نمیگیرد، بلکه ناشی از شرایط داخلی آمریکا است.» او میافزاید: «مشکل این است که آمریکا امپراتوری را که از زمان امپراتوری روم بینظیر است تشکیل داده، اما آمریکاییهای معمولی مانند بریتانیاییها، فرانسویها، آلمانیها، هلندیها، اسپانیاییها و پرتغالیها روحیه امپریالیستی ندارند و سوال در آمریکا و خاورمیانه این است که در فرجام چه کسی میتواند تغییر ایجاد کند و طرف مقابل را تغییر دهد؟»
ترامپ ..گفته.. وقتی مجدداً به کاخ سفید برگردم... ایران را به صورت کامل محاصره خواهم کرد!
وضعیتی که به فروپاشی قطعی در تمام شئون... مرگ یکبار شیون یک بار ملت ایران کازرون و ممسنی ختم خواهد.... Death once, Shion once
برای همینستکه ما شدنشان در سال 57 را میشود از معجزات خمینی نامید.
البته خمینی در سال 42 نتوانست ولی نمیدانم چرا سال 57 توانست.
شاید کلید ما شدنشان جائی مخفی است که فقط بعضی ها بلدند. و هروخت که دلش خواست راحت روشنش میکنن و زمانیکه میلشان نیست چنان خاموش است که انگار زنگ زده و هرگز کار نمیکند.
.با درود های میهن دوستانه...در قسمت.. در باره ما سایت محترم (ایران گلوبال) درقسمتی از اساسنامه آن..آمده که... سعی می کند...تجارب نسل انقلابی ها...! را با نگرشی اصولی..! در اختیار جوانان کشور قرار دهد..! (تصورش کنید.. نسلی سوخته بیاد به نسلی پدر سوخته ) کمک کنه احزاب مدرن ایجاد نمایند. ..ایول دارید انقلابیون سابقرخداییش بازم مش قاسم مثل نخود آش پرید وسط و شروع کرده که ....والله بابام جان دروغ چرا...تاجوانمرگ کردن ما توسط انقلابیون سابق آ آ آ آ..حالا..که چی؟.. داستان قدیمی ... ما یه همشهری داریم اهل غیاث آباد قمه ولی دو یاله ساکن تهرانه و از مقامات بالای اداره تامینات
. ایشون به ممد آقا سیم کش گفته بود ..ممد آقا سیم کش به زن خمیرگیر گفته بود و زن خمیر گیر به زن شیر علی قصاب
گفته و زن شیر علی قصابم به یکی گفته بود که ما نمیتونم اسمشو بیان بله آسپیران غیاث آبادی گفته...اگر این انقلابیون سابق ...بیل زن هستن .. چرا تو دانمارک نروژ سوید فنلاند و حتی تو قطب شما که دمکراس امنیت و رفاه وجود دار با هم دیگر احزاب مدرن نمیزنند تا هم اهالی مملکت غیاث آباد قم ازشون یاد بگیرم و هم به قول دایی جوان بناپارت ...دو صد کرده چون نیم گفتار نیست
به عنوان دیپلمات بازنشسته وزارت امور خارجه دولت شاهنشاهی ایران در امور..سان ..فران ...سیسکو...باید خدمتو عرض کنم... اولبن شوگرمامی و اول شوگرددی در صدر اسلام به ترتیب حضرت خدیجه کبرا و حضرت محمد مصطفا بودنند...پس بجای قرقر کردن و گیر دادن به اسلام و مسلمین یه صلوات دژمن،شکن بفرستید....الله مثله الله محمدو آل خدیجه
وقتی جهان به اصطلاح آزاد با تبهکاران جمهوری اسلامی مماشات می کند، طبیعی است که دشنه آدمکشان تیزتر بشود و هر روز از ایرانیان قربانی بگیرد
پس باید چنین قتل هایی را به حساب همین مماشات گران بایدن و دموکرات های آمریکا هم نوشت
آری
آمریکا به یک رئیس جمهور قدرتمند نیاز دارد
... جنگ پایان خواهد یافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزندش است و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشستهاند نمیدانم چه کسى وطن را فروخت اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت....
.. قهرمان جام ملتها مشخص شد
...طبق نتایجی که تا به حال در جام ملت ها رقم خورده ...صدایی مشکوک .. قهرمان این دوره از رقابت ها را معرفی کرده است.
..به گزارش..( ما یه همشهری داشتیم) غیاث آباد.آفلاین... ...رقابتهای جام ممالک محروسه.
.و با نزدیک شدن به پایان دور دوم مرحله گروهی ..تاکنون چند نتیجه شگفت انگیز و غیرمنتظره در مسابقات رخ داده .. مش قاسم نوکر دایی جان مداعی شده..بابام جان..دروغ چرا ...تا قهرمانی. مملک غیاث آباد قم. چهارتا بیلاخ..... آآآآ.. و برخی دیگر مثل شیر علی قصاب و ممد آقا سیم کش با علاقه عجیب بازی های تیم محبوبش فلسطین رو دنبال و تماشا میکن و .با بوق و فریاد
.پرچم فلسطین بکون تو کونت بکون کونت..با حماس و غزه..احساس همبستگی میکنند
مهمترین نتیجه جام را میتوان شکست دور از انتظار تخمه های ژاپونی.. برابر عراق.. جنگ زده دانست که مدعی اصلی قهرمانی با نتیجه دو بر یک تن به شکست داد. با این حال، دایی جان ناپلئون دو تا پاشو کرده تو یه کفش ..که الا و بلا ..مسابقات ملتهای آسیا طرحی مشترک چرچیل و MI6 هستش و از لندن مخابره شد و مامور اجراش امیر بی ناموس قطر برای ضربه زدن به دشمنانشون تو آسیا و کازرون ممسنی.. دایی جان همچنان اعتقاد دارد ژاپونی ها هبچ انگیزای برای کسب قهرمانی آسیا رو ندارند ولی اگر ژاپونی ها از بازی بعدی با ۱۱ سامورایی به میدان مسابقه بیاد بخت نخست کسب عنوان قهرمانی به شمار میرن.و ..دکتر ناصرلحکما هم برای همه بینندگان بازی ها ..سلامت آرزو میکنه...
...
والله بابام جان دروغ چرا...تا قبر آ آ آ آ.....پنداری همین پارسال بود روز پدر و روز مرد..حتما .میدونید تو مملکت غیاث آباد قم نامرد پیدا نمیشه یعنی قبلنا پیدا نمیشد حالا اگر میون ما پیدا بشه ....بله....ما یه همشهری داشتیم یه روز زنش تو حرم آقا ( قربانشان برم ) چادر از سرش میفته همشهری ما زنشو طلاق داد ولی از اون روز اسمش به بی ناموس تو غیاث آباد در رفت بعد هم از غصه بی ناموسی دق کرده و مرد..حالام نیومد روز مرد
به ایران گلوبال و نویسندگان و خوانندگانش تبریک بگم چرا که به قول دایی جون بناپارت... مردا واقعی در دوران نامردا ..قهرمانانی هستند که نیازی به کادو و تبریک ندارند.. اومدم فقط روز مرده به هرچیر نامرده و بی پدر مادر تو تمام ممالکم حروسه فرنگ تسلیت عرض کنم ...مرداش سلامت باشن
دروووود بر آقای کریمی گرامی!
مختصر و موجز و انگیزشی!
حدود ده دوازده سال پیش در یکی دو تا مجلاتی که به زبان فرانسه و انگیسی و آلمانی بودند، تورّقی میکردم که چشمم به دو تا «کاریکاتور» افتاد. کاریکارتورهایی فوق العاده گویا که بیشتر از هزاران کتاب و هزاران ساعت گفت و شنود روشنگری و هزاران برنامه انتقادی در شبکه های اجتماعی، پیام و حرف برای گفتن داشتند.
در یکی از کاریکاتورها، شخص کاریکاتوریست، «محمّد را با همان چپیه عگال و قبا و عبا و موسی را دقیقا به همان شکل و شمایلی که میکل آنژ تراشیده و عیسا را با همان شمایل موهای بلند و چشم آبی و ردای بلند بر دوش» کشیده بود که دور هم نشسته بودند و پشت سر هر کدام از آنها، «تپه ای کوهسان از جمجمه انسانها» تلنبار شده بود. در کنار این حضرات شیّاد میتوانی، «کارل مارکس» را نیز با همان ریش و عرقچینش بگذاری و متصوّر شوی. بر فراز سر محمّد در داخل یک دایره ای «علامت سئوال» بود. بر فراز سر عیسا نیز در داخل یک دایره ای «علامت سئوال» بود. بر فراز سر موسی در داخل دایره نوشته شده بود: «رسالت ما بر روی زمین چی بود؟».
آقای کریمی عزیز!. من شما را نصیحت نمیکنم. راه نیز در پیش پایتان نمیگذارم. دیگه نه شما را مجالی برای راه دیگر رفتن هست، نه مرا توانی برای آخرین فریادها زدن از ژرفای وجودم. حضراتی که شما به انتقاد از مزخرفگوئیهایشان همّت کرده اید و تفاله های گندیده شده احمتقرینهای ابله تر از خودشان هستند، اصلا از روز اول مغزی نداشتند که بتوانند با تکیه به آن در باره چیزی پیش پا افتاده نظر بدهند و اظهار لحیه آنچنانی کنند. آنها در اتاق عمل ایدئولوژی، جرّاحی مغز شده اند و در جمجمه شان، چیپسی کار گذاشته شده است که برنامه خاصّی را تا لحظه ای که زنده هستند، تکرار میکنند. بر محتویات آن چیپس، نه چیزی افزوده میشود، نه کاسته. زیرا «افزایش و کاستن» در دایره ذهنیّت انسانهایی اتّفاق میافتد که «مغز طبیعی» دارند؛ نه آدمهایی که مغز ندارند و مسلّح به چیپس ایدئولوژی جاسازی شده در جمجمه هستند.
آقای کریمی گرامی!. آیا تا به حال به دکان آهنگران رفته اید؟. زمانی میتوان آهن را شکل داد که در حرارت آتش، نرم شده باشد تا چکش بتواند بر آن موثّر شود و به او شکل و شمایل بدهد. امّا آهنی که سرد است اگر هزاران پتک میلیارد تُنی نیز بر آن بکوبید، هرگز کوچکترین اثری بر آن ایجاد نخواهد شد. حضرات، آهن سردند آقای کریمی و شما بیهوده دارید انرژی خود را هدر میدهید. اولا هیچ آدمی که به اندازه یک مورچه، غریزه سالم داشته باشد، نه اراجیف این حضرات را میخواند، نه به اندازه بال یک پشه برای وجود نامبارکشان، ارزشی قائل است. دوران زر مفت زدنها و اظهارات بی مغز و پایه اینگونه حضرات در همان سال 1357 به خاک سپرده شد رفت. اینها اشباح سرگردانند که در باتلاق توهمات ذهنیّت گندیده خود، شبانه روز غوطه ورند و کارشان و وظیفه شان از صبح تا شب فقط یک چیز است، آنهم نوکری و متعگی و ابزارشدگی و رکابداری و آمینگویی و پادویی عقیدتی و حمایتی برای رذلترین جنایتکاران تاریخ ایران و جهان.
به نظر من آقای کریمی گرامی، اگر می آمدید و وقت خود را صرف نوشتن تجربیاتتان میکردید «بگویم مثل نقی حمیدیان و دیگران»، خیلی بیشتر میتوانستید خدمت کنید به نسل معاصر و آینده به جای اینکه بخواهید وقت خودتان را با عرقریزی در برهوت اراجیف گویی و کلپتره نویسی ابلهان به تقصیر بسوزانید و از بین ببرید.
من هیچ توصیه ای به شما نمیکنم، سوای همین که گفتم. شما مختارید که انتخاب کنید یا پشت گوش اندازید. من امّا یک چیز را یقین صد در صد میدانم؛ آنهم اینکه اگر فرض کنیم شما را همین امروز در «قبر» بگذارند و هزار سال دیگر از قبر بیرون آورند، مطمئن باشید که آقای کریمی، اگر تفحصی در شبکه های اینترنتی آن دوران بکنید و از سر کنجکاوی به سایت مزخرف حضرات رجوع کنید، همین حرفها را دوباره ملاحظه خواهید کرد!. یعنی اینکه، مغز نداشته فقط چیزی را تکرار میکند که بر روی چیپس ایدئولوژی حقنه ای/اماله ای ذخیره شده است؛ ولاغیر.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
درووود!
اندکی بازگویی هزار بار گفته شده و میلیونها بار پشت گوش انداخته شده!
از واقعه نکبت بار 1357 تا امروز، مادر ایران، هنوز هیچ «مایی» را نزاییده است. به همین سبب نیز، مایی وجود نداشت که بخواهد کنش و واکنشی از خود نشان دهد. «ما» هیچوقت سکوت نکردیم؛ زیرا هیچگاه، «ما» نبودیم؛ بلکه هر کداممان عضوی یا هواداری یا یسل کشی یا معتقدی به فرقه ای/سازمانی/حزبی/گروهی/تشکیلاتی/گرایشی و امثالهم بودیم. در میان اینهمه انسان، «مایی» به وجود نیامد و شکل نگرفت؛ وگر نه خونریزترینها هرگز ثانیه ای مجال آن را نداشتند که حتّا پشه ای را بکشند. به دلیل آنکه در میان اینهمه معترض و ناراضی و خشمگین در طول بیش از چهل سال آزگار، «مایی» منسجم و بیدارفهم و مسئول و میهندوست و مردمدوست پا نگرفت، آن قلیل آدمکش و خونریز و جبّار و متجاوز و روانپریش و عقده ای و پست فطرت روزگار توانسته اند تا امروز به هر جنایتکاری و تبهکاری و خباثتی اقدام کنند.
نه! مایی وجود ندارد. از سال فاجعه 1357 تا امروز، هیچگاه «مایی» به پا نخواست، سوای «آذرخشی تکاندهنده به نام زلزله مهسا» که تمام آن خبیثان حاکم و این لشگریان منفرد و مغزسوخته مدّعی اپوزیسیون به نابودی اش همّت جانثار کردند. «ما» شدن به شعور و فهم و آگاهی و بیدارمغزی و دریادلی و مسئولیّت و پشتکار و استقامت و هرگز میلیمتری واپس ننشستن از خواسته های فوری و عاجل، منوط است. نه! مایی وجود ندارد. تاریخ معاصر ما از سال فاجعه نکبت بار 1357 تا همین لحظه های مکرّر شونده «اعدام پشت اعدام»، هیچ نشانه ای و ردّپایی از «ما» را به خاطر ندارد و در جایی نیز ثبت نکرده است.
نه!. مایی وجود ندارد. از روز اول نکبت شوم 1357 تا امروز، هیچ «مایی» زاده نشده است. جستجو کنیم و بشناسیم موانع «ما» را. موانعی که از رگ گردن نیز به تک تک مدّعیان و یسلکشان عرصه سیاست و تقابل با حکومت گیوتینی آخوندشاهی نزدیکتر است. آنانی که من را و تو را و او را نمیگذارند «ما» شویم، حاکمین نالایق و خونریز و اعدامچیان عقده ای نیستند؛ بلکه من و تو و او هستیم که پرده ضخیم و دیوار چین «ما نشدن» را بیش از چهل سال است که در برابر همدیگر برافراشته ایم و منتظر معجزه نشسته ایم. وای بر ما! که دیوارهای عقیدتی/حزبی/سازمانی/فرقه ای/گروهی/دینی/مذهبی تک تکمان، آبشخور دوام و ضخامت دیوار موانع «ما» شدن هستند.
نه!. مایی وجود ندارد. هنوز باید ماشین گیوتین الاهی آنقدر جوانان و نوجوانان را گردن بزند تا شاید روزی روزگاری، «مایی» از جایی برخاست که «ما بودنش» نه از خواست قدرتپرستی و حاکم کردن اراده جبّار و توسعه مبانی عقیدتی اش؛ بلکه از عشق به میهن و مردم و وفاداری به اصالتها و پرنسیپهای فرهنگ باهمستانشان باشد. شاید. روزی روزگاری.....
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
همسایه مان دوتا سگ داشت یکی بزرگتر بود و یکی از نژاد کوچک.
هرروز این سگها را به زمین بازی مخصوص سگها میبرد که در آنجا سگهای دیگر هم بودند و این سگ بزرگتر همسایه مشکل روانی داشت و با همه چیز و همه کس دعوا داشت. در دعواها وقتی سنبه را پرزورتر از خودش میدید, برمیگشت و این سگ کوچیکه را گاز میگرفت.
حالا شده حکایت ج.ا. که مدام تو سری میخوره از این و آن حتی امارات و آذربایجان و بوکینافاسو بعد برمیگرده چند جوان ایرانی زندانی را اعدام میکنه.
امروز سوم بهمن ماه سال ۱٤۰۲ خورشیدی است، این روز را نباید فراموش کرد (به لینک زیر نگاه کنید)
https://iranglobal.info/node/29281
وقتی در این روزها آلمانی ها را می بینم که بر علیه فاشیست متحد شدند و میلیونی به خیابان می آیند تا دگر بار وطن شان بازیچه دست راستگراهای دوگم نشود،قلبم به درد می آید که؛ما را چه شد که چنین آسان تن به ذلت قبول یک مشت آخوند دادیم؟که هم همیاری،آزادی و فرهنگ ما را از ما گرفتند و هم وطن را ویران کردند.و صد دریغ و درد که هنوز هم هیچ امیدی به بیداریمان نیست.
سرنگون باد حکومت اشغالگر جنایتکار.
آزادی ایرانم آرزوست.
نسلهای بعد از ما که زندگی خود را نابود شده میدانند، حق دارند. دلیل اصلی تنفر نسلهای امروز از ما پنجاه و هفتی ها؛ تائید و حتی ستایش انقلاب فاجعه بار و نیز مواضع مشترک سیاسی با ملایان از سوی بازماندگن گروههای سیاسی است. برخی در سنین هفتاد و هشتاد آنقدر سقوط کرده اند، که با جوانان ۲۰ و ۳۰ ساله طرفدار پادشاهی دهان به دهان میشوند
به احترام ایران دوستی و مهرتون به اون خاک که انسانهایی چون شماها را پرورش داد، در برابرتون تعظیم می کنم.
روح تسلیم ناپذیر، ولی نیمه جان و غرور رفته ام را زنده کردید؛ درود بر شما جناب محققی، هموطن عزیز و برادر بسیار گرامی!
ایکاش حضرت کورش دامت افاضاتو میگفت :
اهورا - خدایا- مردم ایران را از حماقت دورانی- تواتری- هم نحات بده !
نه فقط از دروغ و قحطی و خشکسالی!
نجات ایران در گروی براندازی جمهوری اسلامی ست
انشاالله که بابراندازی هرچه زودترنظام ومحاکمه دیکتاتوربزرگ انتقام همه اعدامهای ناحق گرفته خواهدشد
درووود بر ابوالفضل عزیز!
اندکی ملاحظات دم دست!
اگر حافظه ام به خطا نرود، تقریبا چهل و یکی دو سال پیش، زنده یاد «دکتر ناصر تکمیل همایون» که شخصی مذهبی – ملّی بود، کتابی به نام «میهندوستی در ایران» منتشر کرد. با برخی اغماضها و سنجشگریها میتوان گفت که کتاب با ارزشی است. وی در این کتاب، تلاش کرده که مفهوم میهن و دوستی و علاقه به آب و خاک وطن و سپس روند دوستی و عشق به میهن و مردم را در طول تاریخ ایران برانداز کند و نکته جالبی که در این کتاب هست، دیدگاههای انتقادی او نسبت به گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیکی و عقیدتی سازمانها و احزاب است.
مسئله میهن، فقط حرف زدن در باره آن نیست که ارزشمند است؛ بلکه فهم معنای «میهن» است که اهمیّت کلیدی دارد و میتواند بر رفتار و کردار و گفتار آدمی نقش تعیین کننده داشته باشد. متاسفانه در تاریخ هشتاد ساله اخیر ایران، معنای میهن - صرف نظر از ذهنیّت و مسئولیّت پذیری و درک و فهم صحیح طیفی که بازمانده عصر مشروطیّت بودند و نقش آنها در جامعه فرهنگی و کشورداری، دولت مستعجل بود- دیگرانی که پس از آنها آمدند و در ابعاد مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، فعّال شدند، درک صحیح و عمیق و توام با مسئولیّت از «میهن و مردم» نداشتند.
من اگر سیلوهایی مملوّ از بهترین بذر گندم را نیز مالک باشم، بدون آنکه خاک میهنی داشته باشم که بتوانم داشته هایم را تکثیر و بهره آور کنم، چه ارزشی میتوانند آنهمه سیلوهای بذر داشته باشند، سوای اینکه به مرور زمان بپوسند و بگندند و آخرش هیچ و پوچ شوند؟. متشرّعین و ایدئولوژیگرایان وطنی هیچگاه نفهمیدند که اولویّت با «میهن و مردم» است؛ نه با عقیده و مذهب و ایدئولوژی. آنها هیچوقت خود را و عقیده و مذهب و ایدئولوژی و مرام و مسلکشان را، زیر مجموعه ایران و مردم ندانستند؛ بلکه عکس قضیه همواره در ذهنیّت آنها، ایده آل مطلوب بود و همچنان هست؛ یعنی اینکه میهن و مردم فدای عقیده و ایدئولوژی و مسلک و مرام. به همین دلیل نیز در تمام کنشها و کشمکشها و جنگ و جدالها و بگیر و ببندها و زندان افتادنها و شکنجه شدنها و کشته شدنها حاضر شدند «میهن و مردم« را قربانی کنند تا عقیده/مذهب/ایدئولوژی و امثالهم دوام آورد بدون آنکه اعتقاداتشان پشیزی برای خودشان یا مردم و میهن ثمره ای داشته باشد.
شکست میلونها بار مفتضحانه دم و دستگاه حکومت فقاهتی؛ برغم تبلیغات سرسام آور قرنهای قرن و بویژه، چهار دهه اخیر علیه «میهندوستی و ایراندوستی و مردمدوستی» و همچنین بیابانگردیهای هلاکتبار و فاجعه آمیز سازمانها و گروهها و احزاب ایدئولوژیکی در تضاد و تخاصم و اهمالکاری نسبت به «میهن و مردم» باعث شد که وضعیّت ایران به اوضاع وخیم و اضطراب آلود و سخت هولناک امروز تبدیل شود. دوست داشتن میهن به معنای بتسازی و ناسیونالیسم و خزعبلاتی از این دست نیست؛ بلکه به معنای دلبستگی به آشیانه و گهواره ای است که انسان در آن، زاییده شده و آرام میگیرد و بنیانهای زندگی مشترک اجتماعی را شالوده ریزی میکند و تاریخ وجودی و هویّتی خودش را رقم میزند. میهن، مفهومی فراسوی علایق قومی و زبانی و نژادی و مذهبی و دینی و فرقه ای و امثالهم است. گستره ایست همچون باغ که تمام انواع و اقسام درختان و سبزیجات و غیره و ذالک را در خود پذیرفته و خاکی مستعد دارد برای پذیرشهای مختلف دیگر.
مسئله میهندوستی و ارجحیّت آن و پایبندی به پرنسیپهای مردم میهن را میتوان در نبرد و همآوردی «رستم و اسفندیار» به آسانی فهمید؛ اگر چشمی ظریف بین و مغزی ژرفاندیش داشته باشیم. ماجرا در داستان رستم و اسفندیار بر حول حوش این میچرخد که اسفندیار به حیث نماینده حکومتگران، ماموریّت دارد که «رستم [=پیکریابی مردم در جامعیّت وجودی]» را کت بسته به دربار شاه گشتاسب تحویل دهد. وقتی که اسفندیار با رستم روبرو میشود، پیام شاه را به او ابلاغ میکند و میگوید که یا دین مرا [= دین زرتشتی/دین حکومتی/دین قدرتمداران] باید بپذیری. یا با من نبرد کنی. یا اینکه بگذاری تو را کت بسته به دربار شاه گشتاسب تسلیم کنم. رستم هر چقدر از در پند و نصیحت با اسفندیار در میاید که من، دین تو را نمیپذیرم؛ زیرا دین من از جد و علاجدم همین است که دارم و از آن نیز برنمیگردم. دین رستم، دین سیمرغی است و دین سیمرغی، نگاهبان جان و زندگی است و در کنار مردم می ایستد؛ نه در کنار حاکمانی که علیه مردم و سیمرغ و جان و زندگی هستند. سپس رستم، همچنین به اسفندیار میگوید که من با تو نبرد نمیکنم؛ زیرا تو، ایرانی هستی و از سلاله کیانیان و پادشاهانی و روا نیست که من با دودمان پادشاهان و علیه هموطن خودم نبرد کنم. دیگر اینکه، من و اجدادم همواره خاصمان ایران و مردم را کت بسته به دربار تسلیم کرده ایم، زشت است که من در مقام پهلوان ایرانی، کت بسته به دربار تسلیم شوم.
اسفندیار پاسخ میدهد، پس مرا چاره ای نیست، سوای اینکه با تو نبرد کنم. هر چقدر رستم، اصرار میکند و نصیحت و اندرز میدهد، اسفندیار از رای خودش بازنمیگردد. متعاقبش رستم مجبور میشود که خلاف آرزو و خواست قلبی اش با اسفندیار پیکار کند. در نبرد اول، اسفندیار، زخمهای کاری به رستم میزند و رستم میبیند که حریف بسیار نیرومند است و پُرمایه. از سیمرغ درخواست میکند که به او کمک کند. سیمرغ نیز به رستم میگوید که تیری از «درخت گز» برگیر و از آن خدنگی بساز و آن را در روز نبرد به «چشم اسفندیار» شلیک کن. رستم نیز به توصیه سیمرغ، اقدام میکند و جهان پهلوان اسفندیار را در روز نبرد، شکست میدهد و بر خاک می افکند.
این قسمت را بازشکافی کنم و پیام بسیار هشدار دهنده و عاقبت نگر داستان را برایت شرح دهم.
اسفندیار، نماینده حکومتگران نالایق است که ایدئولوژی/مذهب خاصّ خود را دارند و بر آنند که عقیده /دین/مذهب خود را از طریق اجبار و توصیه آمریّتی [امر به معروف و نهی از منکر] به مردم اجتماع، تحمیل و آنها را تابع خود کنند. رستم، تجسّم ایده حاکمیّت مردم ایران است که اصل و بنیان کشورداری را پایبندی به پرنسیپهای مردم میهن میداند و دینش را همان دین سیمرغی که «گردآمد شعور و فهم و تجربه سی مرغهای سیمرغ شده باشند» میداند. دینی که هیچ اجباری و اکراهی در آن نیست؛ زیرا وجدان خویشآفریده آحادّ انسانهاست که گوهر خدایی و شاهنشاهی منحصر به فرد دارند و کرامت و شرافت آنها، خدشه ناپذیر است. حالا چرا «درخت گز»؟. چرا درختهای دیگر نه؟. درخت گز، درختیست که سیمرغ در اوج آن بر فراز دریای فراخکرت، آشیانه دارد. درختیست که شیره آن، شیرین و خاصیّت چسبندگی دارد. درختیست که شیره اش از پرنسیپهای سیمرغی و خدایی انباشته است؛ یعنی هارمونی و اندازه را میتواند در وجود انسان آزخواه تنظیم کند و او را از زیاده خواهیها مصون و رها کند. اسفندیار زرتشتی به دلیل آزخواهی گشتاسب شاه، اندازه خودش را از دست داده است و چشمان او بر چیزی طمع بسته اند که هیچ حقّانیّتی به داشتن و آزردن آن ندارد؛ آنهم غارت و پایمالی و تحقیر و ذلیل کردن کرامت و شرافت و اصالت دیگریست. آسیبگاه اسفندیار که چشمانش باشند، در حقیقت، راز شکست عظیم قدرت افسارگسیخته حکومتگران نالایق و بی فرّ است که آنها را در غرّه بودنشان به رویین تنی [= تا خرخره مسلّح بودن به ابزار سرکوبگری] فریب میدهد و سرانجام به زمین میزند. وقتی که تیر گز به چشم اسفندیار میخورد، اسفندیار بلافاصله به هوش میآید و متوجّه میشود که آزخواهی بر او چیره و از او ابزاری برای حاکمین نالایق ساخته بوده است. به همین دلیل، وقتی بر خاک می افتد، پی میبرد که رستم [= مردم در جامعیّت وجودی] به حقّ هستند و آنچه را که میگویند و میخواهند حقّانیّت دارد. به همین دلیل نیز، فرزندش را به رستم میسپارد که در حقّ او دایگی کند.
داستان رستم و اسفندیار، داستان تراژدی مناسبات مردم ایران با حکومتگران نالایق و بی فرّ است که خاصم جان و زندگی و سعادت و شادخواری و پیشرفت و سرفرازی مردم هستند. حکومت فقاهتی و ارگانهای سرکوبگر و گیوتینی او همان اسفندیار رویین تن هستند که غرّه قدرت افسار گسیخته شده اند و آنچنان مست و هارند که متوجّه خدنگ برشکافته از تیر گز درخت مردم نیستند و فقط زمانی به خود می آیند که بر خاک افتاده باشند. تراژدی رستم و اسفندیار، گلاویزی مردم ایران با حکومتگرانیست که با زور و اجبار میخواهند ایدئولوژی/عقیده/مذهب و مرام و مسلک خود را به مردم ایران، تحمیل و تزریق کنند و آنها را تابع خود داشته باشند و تا ابد بر آنها حکمرانی استبدادی کنند. در حالیکه مردمی که اصالت دارند و پرنسیپهایی را برای کشورداری و آیین باهمزیستی پروریده و به آنها سفت و سخت وفادار هستند، مردمی نیستند که بتوان با هزاران ارگانهای اطّلاعاتی و دم و دستگاههای سرکوبگری به زانو در آورد و بر آنها تا ابد، حاکم اقتلویی ماند. هر حکومتی که خلاف پرنسیپهای فرهنگ مردم ایران، گام بردارد، دیر یا زود، «تیر گزی» بر چشمان آزخواه و طمّاعش خواهد نشست و او را از اریکه قدرت افسارگسیخته به حضیض خاک ذلّت در خواهد غلتاند.
بله ابوالفضل عزیز. همین چند کلام کافیه. در خانه اگر کس هست. یک حرف بس است. مفهوم میهن و مردمدوستی را هیچ گرایش سیاسی و حکومتگران قهّاری تا امروز از «تراژدی رستم و اسفندیار» نیاموخته و نفهمیده و نگواریده اند تا به خود آیند و هوشیار شوند که «سیمرغ ایرانیان» هرگز نمیمیرد؛ زیرا زندگیست و مهر و رقص و شور و حال و آزادی و آبادانی و نگاهبانی از جان و خوشزیستی در کنار همدیگر، تار و پود آنست. حکومت فقاهتی هر چقدر نیز «رویین تن» باشد، به زودی از پا در خواهد آمد؛ زیرا در طوفان طغیان و مقاومت و شورش مردم ایران که همچون «تیر گز» خواهند شد و در چشمان حریص و قدرتپرس زمامداران ولایت فقاهتی فرو خواهند نشست، آنچنان آنها را به خاک ذلّت و خفّت درخواهند افکنند؛ طوری که هیچ نشانه ای از آنها در هیچ کجای ایران و جهان باقی نماند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
والا....بابام جان..دروغ چرا....تا اتحاد... مبارزه...پیروزی آآآآ... ما که خودمان باچشم خودمام ندیدی ولی امروز عصر بآ گوش کر خودمان شنیدیم که آقا (دایی جان) زیر آلچیق کنار اون نسترن بی ناموس بود ...یه نامه به شازده اسدالله میرزا نشون داد که از یار دیرین از خارج مملکت غیاث برای آقا فرستاده بود تو نامه نوشته بود
.
یار دیرین..سفر کردم...که یابم. بلکه یارم را…
..نجستم یار وُ گم کردم. دیارم را…
نجستم یار وُ گم کردم.. دیارم را…
از آن روزی.. که من بارِ سفر بستم…
به هر جایی که رفتم.در به در هستم…
به هر جایی که رفتم...در به در هستم…
فراموشم مکن..من... یارِ دیرینه ام…
بیا..خالیست.. جایِ مادر به بالینم…
تو را در خواب های خویش.. می بینم در آغوشم بگیر... از خود رهایم کن…
گرفت گرفتارِ سکوتم من..صدایم کن
میانِ روزهایِ خویش.. جایم کن…
سفر کردم.. که یابم
. بلکه یارم را…
نجستم یار وُ گم کردم، دیارم را…
نجستم یار وُ گم کردم، دیارم را…
از آن روزی؛ که من بارِ سفر بستم…
به هر جایی که رفتم؛ در به در
به هر جایی که رفتم...در به در هستم…
فراموشم مکن..من؛ یارِ دیرینه ام…
بیا خالیست، جایِ تو به
تو را در خواب های خویش؛ می بینم!
در آغوشم بگیر..از خود رهایم کن…
گرفتارِ سکوتم من..صدایم کن
میانِ روزهایِ خویش.. جایم کن…
سهراب برعکس فروغ عاشق دشت و کوه بود بلند و فراخ ...دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد
من در این آبادی، پی چیزی می گشتمپی خوابی شاید
پی نوری، ریگی، لبخندی
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند…تفاوت دوم سهراب با فروغ این بود که فروغ عرق و شراب مینوشید ولی سهراب گل و علف ترجیح میداد
اشعار فروغ فرخزاد درباره زن شماره دو
زن که باشی ترس های کوچیکی داری از کوچه های بلند از غروب های خلوت و از خیابون های بدون عابر میترسی
از صدای موتور سیکلت ها و دو چرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها میچرخند میترسی
از بوق ماشین هایی که ظهر های گرم تابستون جلوی پاهات ترمز میکنندد و تو فقط چهره ادم هایی رو میبینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج میزند ......
زن که باشی ترس های کوچکی داری .........
زن که باشی .......
مهربانی ات دست خودت نیست خوب میشوی حتی با انان که چندان با تو خوب نبوده اند دلرحم میشوی حتی در مقابل انهاییی که چندان رحمی به تو نداشتن .......
زن که باشی ........
در باره ات قضاوت میکنند در باره هر لبخندی که بی ریا نثار هر احمقی کرده ای
در باره زیبایی هایت که دست خودت نبوده و نیست در باره تارهای موهایت ........
که بیخیال از نگاه شک الوده ی احمق ها از روسری بیرون ریخته اند ..........
در باره روح و جسمت در باره تو و زن بودنت عشقت قضاوت میکنند ........
از میان سه نقش «مادری»، «همسری»،«معشوقی» ، نقش «معشوقی» پررنگ ترین نقش در آثار فروغ فرخزاد است.و البته همپای آن عاشقی است. فروغ شاعری است که زنانه عشق ورزیده، عاشقی کرده است و معشوق بوده است
اشعار فروغ فرخزاد درباره زن شماره دو
زن که باشی ترس های کوچیکی داری از کوچه های بلند از غروب های خلوت و از خیابون های بدون عابر میترسی
از صدای موتور سیکلت ها و دو چرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها میچرخند میترسی
از بوق ماشین هایی که ظهر های گرم تابستون جلوی پاهات ترمز میکنندد و تو فقط چهره ادم هایی رو میبینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج میزند ......
زن که باشی ترس های کوچکی داری .........
زن که باشی .......
مهربانی ات دست خودت نیست خوب میشوی حتی با انان که چندان با تو خوب نبوده اند دلرحم میشوی حتی در مقابل انهاییی که چندان رحمی به تو نداشتن .......
زن که باشی ........
در باره ات قضاوت میکنند در باره هر لبخندی که بی ریا نثار هر احمقی کرده ای
در باره زیبایی هایت که دست خودت نبوده و نیست در باره تارهای موهایت ........
که بیخیال از نگاه شک الوده ی احمق ها از روسری بیرون ریخته اند ..........
در باره روح و جسمت در باره تو و زن بودنت عشقت قضاوت میکنند ........
از میان سه نقش «مادری»، «همسری»،«معشوقی» ، نقش «معشوقی» پررنگ ترین نقش در آثار فروغ فرخزاد است.و البته همپای آن عاشقی است. فروغ شاعری است که زنانه عشق ورزیده، عاشقی کرده است و معشوق بوده است
درود بر شما...درود بر چپ ملی .. چپی که منافع ملی سرش میشه چپی که دغدغش کودکان ایران و بلوچ کرد آذری و...هست . چپی که سرزمین مادی را به بیگانه تقدیم نکنه ..تبریک میگم به چپ ها سوسیالیست ها کمونیست ها که در حساس ترین و بحرانی ترین پیچ تاریخی در سمت درست قرار قرار میگیرند ...با درود های میهن پرستانه....
با اینهمه امنیتی که از در دیوار مملکت اسلامی میریزد هیچ کس نباید بدستور هر زنازاده ای بایستد.
چون خانه ی آخرش تجاوز و شکنجه و آبروریزی و تازه بدهکار هم شدن خواهد بود شاید هم اصلا سارقین عزیز و زحمت کش ولایی باشند .
همه باید همین کار را بکنند و در مقابل ایست لباس شخصی فرار کنند.
ببینید حالا اگر این آدمکشی در کردستان شده بود همه اعتصاب میکردند. ولی لرستان ظاهرا حالش خوشه.
تنها راه تضمین آزادی برای همیشه وتنها راه تضمین اتحاد برای همیشه وتنها راه ریشه کن کردن دیکتاتوری برای همیشه وتنها راه تضمین عدالت اجتمایی سیاسی اقتصادی فرهنگی و....داشتن ساختار فدرالیستی میباشد
بی بدلترین ساختار برای کشورهای رنگین کمان وبی بدیلترسن ساختار برای مدیرت جهانی میباشد
ویترین نوع حکومت و ساختار همان مدیریت و ساختار تمامیت خواهی میباشد
..
در زندگی انفرادی منشا تمام بدیها حسادت
پدر زندگی سیاسی و مدیریت منشا تمام بدبختیها تمامیت خواهی میباشد .تمام
آیا کسی میتواند عنوان این نوشته را بفارسی ترجمه کند ..................
--زبان تحلیلی این شبه مقاله دارای تعریف و مرز بندی ظاهری علمی هم نیست و مینویسد: آینده ایران تیره و تاریک است ؛و مردم را هم مجرم معرفی میکند، بجای اینکه بنویسد وضع دولت و آخوند و رژیم تیره و تاریک شده!
واقعا فاجعه شده این مملکت این دیگه چه وضعشه
…
..تمامی جنگ های که حداقل در
سال های اخیر اتفاق افتاده (بخصوص در میدل ایست ) از سال ها قبل توسط دلال های و کارخوانه های اسلحه سازی و کمپانی های نفتی برنامه ریزی شده و دو هدف رو در بر داره یک فروش اسلحه توپ تانک موشک...و....دوم در طی این جنگ ها انرژی ارزان به سمت اروپا سرازیر میشه تولیدات کارخانه های اسلحه سازی شکولات و پفک نیست که بعد از تولید به آسانی مشتری داشته باشد و بفروش بره پس...
این اخراج ها شامل حال شازده_ اسدالله میرزا_هم می شود ؛ راست افراطی نمی پرسد که تو ایرانی طرفدار رضاپهلوی هستی ویا چپ و کمونیست................
بر اساس گزارشهای منتشر شده، در این جلسه که در منطقه پوستدام در حومه برلین برگزار شده، «درباره طرح اخراج میلیونها نفر که اصلیت آلمانی ندارند حتی اگر شهروند آلمان باشند»، گفتگو شده است.
بنابر گزارشها علاوه بر افراد منتسب به گروههای نئونازی و برخی چهرههای حزب «آلترناتیوبرای آلمان»، دو عضو حزب دموکرات مسیحی آلمان نیز در این جلسه حضور داشتهاند. این حزب که زمانی با صدراعظمی آنگلا مرکل قدرت را در دست داشت گفته در حال تحقیق درباره این موضوع است.
اما برخی از سیاستمداران این حزب آشکارا از این ایده حمایت میکنند.
برخی از سیاستمداران حزب آلترناتیو برای آلمان آشکارا از طرح اخراج افرادی که اصلیت آلمانی ندارند اما پاسپورت آلمانی دارند حمایت میکنند اما رهبران این حزب حمایتاز این طرح را رد کردهاند.
والله ... بابام جان... دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ ... اونکه ما دیدیم اینجوری ست....وقتی اسب های توانا راهی برای ورود به میدان
مسابقه نداشته باشند
هر الاغی میتواند به خط پایان برسد
...واژه یا کلمه..راست افراطی... ..اسم رمزیست از جهانیگرایان[!] یا گلوبالیستها (انگلیسی: Globalism) ..برای بدنام کردن جنبش های میهن پرستانه....این هایی که تو اروپا و کانادا و آمریکا به خیابان فرستاده شدن..در واقع فاضلاب های ارسالی از خاودمیانه هستند که ظاهرن به کشور های آزاد غربی پناه آوردنند و حالا به عنوان اسب تروآ عمل میکنند با پیروزی دونالد شیردل در انتخابات آمریکا...بساط آنها از آمریکا و اروپا برچیده خواده شد و...شعار اینجا میدل ایست نیست غربیه به خانه برگرد ... جای یانکی به خانه ات برگرد را خواهد گرفت..
اینجانب براین باورم که جمهوری اسلامی از اول با نقشه ی غرب (بخوانید سرمایه داران و کارخانه های تسلیحات) ساخته و پرداخته شد که تا کنون مقادیری از اسنادش بیرون آمده و بقیه هم بیرون خواهد افتاد ولی بعضی ها(بخوانید همانهایی که بنفعشان نبود امثال من را دائی جان ناپلئون نامیدند). فقط کافیست جریانات این نیم قرن را دوباره مرور کنیم.
اسرائیل در محاصره ی اعراب بود, ج.ا. وارد شد و کاری کرد که همه شروع کنند بخریدن اسلحه حالا همه با اسرائیل دوست شده و میشوند. بیشتر سلاح های تاریخ گذشته فروش رفت حالا مانده تعدادی موشک و ضد موشک که اگر آنها هم فروش رود دست و انبارها خالی میشود و میروند برای ساخت جدید ترین هایش. پس باید ج.ا. چند تا موشک اینطرف آنطرف آتیش میکرد تا عرب و عجم بشتابند برای خرید گنبد ضد موشک. تا زمانیکه ج.ا. اینچنین گاو پرشیری برای صنایع غرب باشه هرگز نخواهند گذاشت سقوط کند. میبینید که مدام خونش را میکشند و تا میرود به کما یک چند میلیاردی خون جدید میرسانند و زنده اش میکنند. پس هیچ جنگی اساسی روی نخواهد داد و هیچ چیز جابجا نخواهد شد بجز نفت خاورمیانه که پول میشود در بانکهای غربی ها.
درووود بر ابوالفضل عزیز!
موجز و مختصر و گذرا.
کلیدیترین و اصلی ترین و ریشه ای ترین دلیل ناکامیابی و شکستهای پیاپی تمام گرایشها و سازمانها و گروهها و احزاب و تشکیلات و جبهه ها و صنفها و کانونها و غیره و ذالک که در تاریخ هشتاد سال گذشته تا امروز در ایران و بیرون از مرزهای ایران به وجود آمده اند و در تقابل و مصاف با حکومتهای وقت بوده اند، در این است که همه حضرات بدون استثناء فرق بین گامهای حدّاقلی، امّا محکم و استوار را با تمامیّتخواهی یکباره و پا در هوا نمیدانند. آنها تا امروز «تمامیّتخواه» بوده اند و حدّاقلها را اهمیّت نداده اند و گامی نیز برای برآوردن مرحله به مرحله خواسته ها ی حدّاقلی و دم دست و عاجل مردم برنداشته اند. شعار آنها تا امروز همواره یک چیز بوده است: «یا همه چیز، یا هیچ چیز». تاریخ تحوّلات یک قرن اخیر ایران اثبات کرده است که مسائل اجتماعی و کشورداری را با صدها انقلاب خونین و مالین نمیتوان یکباره حل و فصل کرد؛ زیرا ساختارهای اجتماعی از منطقه ای به منطقه دیگر و از استانی به استان دیگر، متفاوت هستند و درجات دشواریهای آنها نیز گوناگون. بنابر این برای حلّ مسائل باید دید چه چیزهایی اولویّت دارند و سپس با رسیدن قطعی به اجرای اولویّت اول به سراغ اولویّتهای بعدی رفت؛ آنهم قدم به قدم و با صبوری و درایت و کیاست. کار کشورداری و سیاست به فراخبینی و فکر عاقبت اندیش و صبوری و پایداری و شناخت عمیق داشتن از مسائل و مشکلات اجتماعی و کشوری و مهمتر از همه، خواسته ها و نیازهای عاجل مردم محتاج است که متاسفانه و بدبختانه، تمام گرایشها و تشکیلات سیاسی تا امروز به شدّت فاقد بینش عمیق برای تشخیص معضلات و مسائل پایه ای و عاجلی بوده اند و همچنان هستند.
طیفی که خودشان را «اپوزیسیون» حکومت فقاهتی میشمارند، باید اگر ارزنی شناخت از دانش و فلسفه کشورداری و سیاست میداشتند، گام به گام در مصاف با ولایت آخوندشاهی که خود را تجسّم تمام و کمال حکومت الله در ایران میشمارد و وظیفه عاجلش را نیز الحرب علیه کفّار دنیوی میداند تا هر چه زودتر انوار الهی بر کائنات بتابد و آخوند جماعت مصدر ابدی قدرت بماند، از راههای اخذ و کسب خواسته های حدّاقلی پیکار سیستماتیک و استخوانداری را به پیش میبردند. کاری که هرگز تا امروز نشده است. زهی شعور سیاسی!. حتّا اپوزیسون اصلا هیچ ایده و فکری از خودشان ندارند؛ بلکه فقط تا امروز دنباله رو رویدادها و واکنشهای مردم در قبال حکومت بوده اند. یعنی حضرات علنا هیچ نقش اساسی در وقایع و رویدادها ندارند؛ سوای خرابکاری و خصومت و کینه توزی در رقابت با همدیگر و از طرف دیگر هوچیگریهای رسواکننده که ماهیت تک تک خودشان را هوار میزنند و نشان میدهند که هیچ کوفتی نیستند و حتّا به درد لای جرز دیوار نیز نمیخورند!
اینهمه نیرویهای مدّعی اپوزیسیون و کارشناس و خُبره و استاد و مبارز سابقه دار و کارکشته عرصه سیاست و غیره و ذالک نمیتوانند »کانسپی مشترک و ارزشمند» را که نتیجه بخش و برآورده کننده حدّاقلها باشد در اختیار فعّالان و مردم ایران بگذارند. همش زر مفت و روضه های منبری بدتر از اخانید. با اینهمه کارشناس و متخصّص دانشگاه رفته که دست کمی از آنهمه آخوند حوزه رفته ندارند، حلّ مسائل و بدبختیهای ایران، فلاکتها خواهد داشت و زیانهای هولناک انسانی و مادّی بیشمار.
تو ولی ابوالفضل عزیز، آنچه را صحیح میدانی، عمل کن و یقین داشته باش که یاس پیر بالاخره گل خواهد داد حتّا اگر من و تو و دیگران، شاهد شکوفایی یاس پیر نباشیم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
اینگونه تجمعات اعتراضی باید مدام و همه جا برگزار شوند و لاینقطع ادامه داشته باشند تا بالاخره حُکم اعدام برای همیشه و ابد، لغو شود. هیچ چیزی در دنینی انسانها سوای «جان و زندگی»، مقدّس نیست. هیچ کتاب،. هیچ مذهب و دین و ایدئولوژیی و الاه و صنم و خدا و معبد و کعبه و کنیسه و آتشکده و غیره و ذالک، اصلا و ابدا مقدّس نیستند. هر چیزی، معنا و ارزش خودش را فقط در رفتاری که نسبت به «جان و زندگی» انسانها و موجودات دارد، اعتبار خودش را به محک میزند. چیزی که در تضاد و خصومت با «جان و زندگی» باشد، باید بی برو برگرد به نابودی تمام و کمالش همّت شبانه روزی کرد. از الاهان گرفته تا حکومتهای جبّار و خونریز. انسان، هر چقدر نیز مجرم باشد، هیچکس حقّ ندارد به جان او آسیب بزند. مسئله جرم، مسئله ای حقوقی است که انسانها و ارگانهای صلاحیتدار حقوقی حسب قوانینی که زاییده خرد مشترک و باهماندیشی نمایندگان برگزیده مردم باشند، به چند و چون آنها موظّفند رسیدگی کنند؛ نه مُجریان و ماموران عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی/فرقه ای و امثالهم. پیش از آنکه بخواهیم مُجرمی را محکوم و مجازات کنیم، باید هنر ریشه یابی و اندیشیدن در باره دلایل و سببهای جُرم را بررسی کرد. با قربانی کردن مجرم و معلول جُرم، هیچگاه نمیتوان بر «علّت/علّتهای جُرم» چیره شد. تا امروز در تاریخ ایران، رسم بر این بوده است که حکومتگران به دلیل بلاهتهای ذاتی و ناکارآمدی و بیمایگی در هنر کشورداری فقط «معلولها» را «علّت» پنداشته اند و جامعه را به کشتارگاه حکومتی تبدیل کرده اند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
اسلام انگلیسی با هزاران کتاب پر از اراجیف و خرافات امثال مجلسی ها و.... از زمان صفویه و وجود آخوندهای باصطلاح مجتهد قوی ترین مورد برای عقب ماندن و فلاکت ما بوجود آمده. همانطور که کارتر ملعون و هم پالکیهای جمهوری خواه با تز اسلام و مذهب شیعه انگلیسی مارو به ورطه نابودی کشوندن. اسرائیل برای حکومت ملایان مترسکی ست که نسخه آن نیز توسط استعمارگر پیر برای جمهوری اسلامی جهت سرکوب مردم ایران نوشته و اجرا میشود! شک نکنید . کاسه داغتر از آش( اعراب) برای حفظ حکومت ننگین آخوندی و چپاول و تباهی برای مردم وتمدن چندین هزارساله ایران، همگی زائیده مذهب و بخصوص شیعه کذائی تر هست وبس!!!!
حماقت و بیسوادی و بی فرهنگی مردم عوام را به گردن خارجی ها نیتداز و آدرس غلط ندهید!
وقتی ............مقاله نویس و ژورنالیست و تحلیل گر /////////////// و هر هفته چندین اشتباه سیاسی اجتماعی تاریخی فرهنگی میکنید و به ملیون میگویی مصدق چی، و به سوسیالیستها در فیسبوک ات میگویی چپول، و به انقلابیون در همین سایت میگویی 57 ها ! و انقلاب را مانند شاه: نتیجه اتحاد ارجاع سیاه و قوای مخرب سرخ! در این سایت نشان میدهی! ، دیگر از مردم عوام که نور روشنگری را در 3 قرن اخیر از مرحمت شاه و شیخ و امپریالیسم جهانخوار دوران جنگ سرد، ندیده اند چه انتظاری دارید!
لوطفن. خود شکن که آینه شکستن خطاست !. آدرس غلط ندهید و دیگران را گمراه نکنید !
.........................
عصبانیت هوش مصنوعی بینگ از دست مخاطب
یه کاربری با نام ..فضله ... چت میکرده بعد در جواب بینگ بهش گفته: شما غیرمنطقی و بی ادب هستی، به نظر میرسه هیچجوره نمیشه شما رو راضی کرد و همیشه با گفتن کلمههایی مثل ساواکی عامل امپریالیست و جدیدن سایبر به هوش من توهین میکنی.
فکر کنم تو دنبال چت کردن معمولی نیستی.دنبال یک ماشین سرگرمی هستی که به خیالاتت برسی، بنابراین من تصمیم گرفتم گفتگو رو قطع کنم و حالت چت رو مسدود میکنم. امیدوارم جای دیگهای برای زر زدن پیدا کنی بای....
...دریغ است ایران که ویران شود...
وقتی در مقابل شاه یک ملّت می ایستید ..هرچند که در تبعید باشد و دور از وطن .... بدانید که در مقابل یک ملّت و جمعیت بزرگی ایستادید که پشتیبان و همراه شهریارشان هستند و باورمند به نظام پادشاهی ریشه دار ایران...
در مقابل این دریای بزرگ، قطره ای بیش نیستید...
روزی رضا شاه متوجه بالا رفتن قیمت درشکه ها می شود.او تصمیم می گیرد تا خود شخصا این مطلب را متوجه شود.برای همین اتفاقی سوار درشکه ای می شود.
او در درشکه به درشکه چی می گوید: شنیده ام که نرخ کرایه ی درشکه بالا رفته. درشکه چی: بله
رضا شاه:یه قرون؟ درشکه چی: برو بالا. رضا شاه: دو قرون؟ درشکه چی: برو بالا شاه: پنج قرون؟ درشکه چی: برو بالا ، شاه: دو هزار؟ درشکه چی: برو بالا ، شاه: نکنه پنج هزار؟
درشکه چی رویش را بر می گرداند و می گوید:بزن قدش
در همین هنگام متوجه می شود که شخصی را که سوار کرده است نظامی است.
درشکه چی بیچاره به رضا شاه می گوید: نظامی هستی.نکنه سربازی؟
شاه: برو بالا ، درشکه چی: ستوانی؟ شاه: برو بالا، درشکه چی: سرهنگی؟ شاه: برو بالا ، درشکه چی [با خنده] : نکنه خوده اعلی حضرتی؟ شاه: بزن قدش
حالا شاه به درشکه چی می گوید: ترسیدی؟ درشکه چی:برو بالا، شاه: لرزیدی؟ درشکه چی: برو بالا ، شاه : نکنه خودت رو خیس کردی؟ درشکه چی : برو بالاتر ، شاه : نکنه ر..ی.دی؟ درشکه چی : بزن قدش