● صفحه شما
دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.
لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.
….. در مقابل منطق و حقایق حرفی برای گفتن ندارد و زده به آخر خط . یعنی خیلی کم آورده و با این کامنت نشان میدهد که وقتی سلطنت طلب ها حرفی برای گفتن ندارند میپرند وسط میدان و با فحش و فحشا همه چیز بهم میزنند مثل تظاهرات های خارج کشور در سالهای اخیر .
بدون شک یکی از جنایتکاران تاریخ ایران همین هاشمی رفسنجانی بود. دوستی که با او پیش از انقلاب رفت وآمد داشت او را کاهن بهشت فروش میدانست کهدر حیله مانند عمر وعاص بود. هاشمی رفسنجانی عامل اصلی رسیدن سید علی به قدرت است.
کارنامه چنین جنایت کارانی البته که باید از سوی خانواده مورد بررسی قرار گیرد.
این یک وظیفه اخلاقی و برای کسانیکه خود را ایرانی میدانند وظیفه ای ملی است به کارنامه
پدران و خانواده های مرتبط با نظام اسلامی برخورد کنند.
امروز بسیاری از بازماندگان پیروان آدولف هیتلر به گذشته پدرآن و یا مادران خود نگاهی انتقادی دارند و به نکوش پدران خود از گذشته دارند.
خانم رفسنجانی تا کنون مطلبی درباره پدرخود و نقش سیاه وی در روی کار آمدن نظام اسلامی قلمی نکرده است.
تنها رفسنجانی نیست بلکه فرزندان خمینی و فرزندان همه اعضا نظام بایدبه کارنامه پدران خود و نقش شوم آنها در قتل و غارت ودزدی و جاسوسی وخیانت به ایران وایرانی از خود پرسش کنند و راه خود را از این گروه ضد ایرانی و جاسوسان و آدمکشان محمد ابن عبدالله جدا کنند.
برای اینکه گذشته سیاه فرقه شیعه روشن شود و 57 دیگری بوجود نیاید باید بازماندگان چپ
که ایران را فدای سیاست دولت شوروی کردند، گذشته سیاه و خونآلود پدران خود را به نقد بکشند.
فرزندان چپ باید بپرسند بر اساس چه معیاری خلخالی نامزد ریاست جمهوری از سوی حزب توده میشود؟
وارثان میلیاردها دلار دزدی شده ملت ایران باید همانند خانم رفسنجانی پاسخگوی تبهکاری های پدران و مادران خود باشند. نه، خانم رفسنجانی باور دینی پدر شما فاجعه به بار آورد و نه دین شما ونه کارنامه شما وپدر قابل دفاع است.
نمی دانم چند نفرآخرین نماز جمعه مرحوم رفسنجانی را به خاطر دارند من خوب به خاطر دارم کسانی که به خاطر ندارند لطفا وقت بگذارند و گوش کنند نتیجه کار را هم همه میدانند هنوز مادر یکی از کشته شدگان به دنبال یادگاری از فرزند زجه میزند هنوز قاتل ندا مشخص نشده هنوز مادر و خواهر یکی دیگر از گشته شدگان را به هر بهانه ای به زندان میبرند قدرت و نفوذ رفسنجانی در حکومت اسلامی را همه میدانند ولی ایشان کاری نکردند یا نتوانستند کاری کنند درست است که فرزند را به جرم والدین مجازات نمیکنند ولی فرزند هر کسی باشی حمایت از یک خط فکری جنایتکارانه جنایت است و مجازات دارد شاید مرحوم رفسنجانی فکر میکرد میتواند هم حکومت را حفظ کند و هم برای مردم کاری کند ولی فائزه خانوم که میداند این رژیم جنایتکار است و فقط باید برود از این لحاظ جرمش از پدر هم سنگین تر است حالا کسانی که خود را روشنفکر وما را فاشیست میدانند و از آنها آشکارا و پنهان حمایت میکنند خودشان قضاوت کنند که جرمشان چیست یک داستان جالب یادم افتاد در آن زمان که ما به دارودسته اصلاحات فائزه خانوم دلبسته بودیم و چپ و راست عین بع بعی رای می دادیم یک روزنامه روسی یک نژاد از گوسفند را با ما مقایسه کرده بود الان دقیق یادم نیست ولی فکر کنم هوش آن نژاد از گوسفندان را چهل یا شصت برآورد کرده بودند حالا خلاصه که این گوسفندان اگر یکبار سردسته گروه اشتباه برود دیگر دنبال او حرکت نمیکنند و ما صدبار رای دادیم و بار صدو یکم هم باز امیدواریم من اعتراف میکنم هوش من از آن گوسفندان کمتر است وگرنه رای نمیدادم البته الان بهشت هم با آنها نمیروم حالا روشنفکران و اندیشمندان عزیز خودتان ضریب هوشتان را تخمین بزنید تازه من تجربه پنجاهوهفت را نداشتم همین
سالام،
ای بابا ،،،تو چرا؟
در هرقسم کتاب قرانت شاهنامه ،که منتسب به پیغمبر ت کرده اند،
زنان را به بدترین شکل درآورده ،حال
یادزنان افتاده ایی؟
زنی که دختربزاد،بایدش خاک کرد.
زن دختر زا بداختربود،
زنان راستایی ،سگان راستای،
که یک سگ به ازصدزن پارسا،
زن و اژدها هر دو خاک به،
وجودش ازاین خاک پاک به،
کسی که کومونیست باشد،و فردوسی
پرست،چی براو نام گذاشت،نمی دانم،
تورک باشد،شاهنامه دوست ،وای برآن
تفکر،
این مکتب خودت راچرا عمیق نگاه نمی کنی؟
من که میگم ،این فردوسی وشاهنامه
حتی ۲۰۰ سال هم عمرندارد،
من میگویم، که هرکی به این فردوسی
وشاهنامه اعتقادی دارد
باید اورابرد،به مکتب موسیلینی وهیتلر،
من البته کومونیست راهم یک تفکر
غربی ساز، برای عقب مانده نگه داشتن
مناطقی ازجهان،
و برای بهره کشی درآینده،عقب مانده
نگه داشتن ،صادرکردند.
که دراین راه توهمی هم بهترین فرزندان
مناطق مختلف جهان برای رهایی از جنایتکاران فدا شدند.
ناسیونالیسم کور وشیطانی هم با همان
منطق،
وای برما که هنوز ودر قرن ۲۱ هم نتوانسته ایم،
درک منطقی وعقلانی از دیده وشنیده
وخوانده خود داشته باشیم.
بعدمیگن ،چرا درقرن ۲۱ آخوندبرما حکومت میکند!!!
بابام جان، این بلا هارا درهمان مکتب زن ستیزی
خودبینید،
لطفا به چشم مردم خاک نباشید.
ما ایرانی ها اگر یاد بگیریم در سیاست سیاه و سفید نکنیم کارمان خیلی راحت تر میشود. ادامه در بخش نظر
در مورد این که گناه پدر را به پای پسر نگذارند بسیاری از اپوزیسیون جمهوری اسلامی چه سازمانی و چه فردی هرگاه صحبت رضاپهلوی بعنوان مخالف رژیم میشد او را برسمیت نمی شناختند و نمی شناسند و همه هم از او انتظار دارند که اول در مورد جنایات ساوک توضیح دهد و بعد بگوید پولهای دزدی پدرش را چه کرده. در همین سایت ایران گلوبال کسانی همین معانی را همین حالا مینویسند و کسی جلودارشان نیست. گناه نوریزاد، مهدی نصیری، صادق زیباکلام، اکبرگنجی، و دیگر همسن و سالان ما که از رژیم بریده اند خیلی ساده این است که ما حرف شما را نمیپذیریم که برای مان بخوانید: اول انقلاب بچه بودم نفهم بودم دور بودم ز مکتب! نه.. شماها دقیقا میدانستید چه میکنید. هر دو قشر پرورش یافته دوران پهلوی بودیم. خوب و بد خوب حالیمان میشد. هزاران نفر که سال 67 بخاطر نپذیرفتن رژیم اسلامی بالای دار رفتند همسن و سال شما بودند با همان سواد و معلومات اما بعینه میدیدند که این رژیم اسلامی ضد بشری است و زیربارش نرفتند اما شماهایی که امروز اصلاح طلب هستید زیر بال این رژیم را گرفتید و ندای تان در سال 67 بلند نشد بلکه حمایت هم کردید. من محسن کردی هم که در انقلاب مسلحانه شرکت داشتم میتوانستم آنرا سرمایه کنم و امروز فرمانده نیروی هوایی یا رئیس ستاد مشترک ارتش باشم. نه من بلکه بسیاری ارتشی های دیگر، یا دیگرانی که با همه توان و استعداد و دانش علمی شان اگر از خمینی حمایت میکردند امسال بجای زندگی در تبعید و پلاکارد در گرما و سرما گرفتن در ایران زندگی میکردند و وزیر و وکیل بودند و رانت میگرفتند. من شخصا هیچ ارزشی برای این که دیگرانی به هردلیلی آن زمان از خمینی هواداری کردند قائل نیستم. اما حمله هم نمیکنم. این که تا دیروز هوادار اعدام بودی و امروز مخالف هستی و کتک میخوری امتیازی برای تو نیست.
پیام من به همه آنها که از سه سال پیش یا حتا جلوتر از رژیم بریدند و حالا اول صف هستند این است که تو باید همان زمان که ما به رژِیم اعتراض میکردیم و شکنجه و اعدام میشدی از ما حمایت میکردی که نکردی. تو پشت رژیم ایستادی در دورانی که رژیم به پر کاهی بند بود دست رژیم را گرفتی، نماینده شدی، وزیر و وکیل و مدیر کل این رژیم شدی و به حیاتش کمک کردی. تو یک بنی احمد هستی نه بیشتر. حالا دیر آمدی چشم بر جنایات بستی بسیار خوب خوش آمدی اما جایت آخر صف است. من به تو اعتمادی ندارم. از تو مورد اعتماد تر بیشتر هست.
و آخرین نکته این که لطفا هفت هزار شرکت کننده کلابهاوس را به حساب نیاورید. از آن هفت هزار نفر 3500 نفرشان موبایل های وزارت اطلاعات بودند و میتوانند تا سی چل هزار اکانت کلابهاوس هم برایتان رو کنند. کاربر واقعی کلابهاوس به حد اکثر 3 هزار نفر میرسد که در دورانی که مراد ویسی تفسیر سیاسی داشت و بسیار پر طرفدار بود به این تعداد میرسید اما در آن زمان اکانتهای جعلی وزارت اطلاعات شرکت نمیکردند.
با همه اینها که جای اینها آخر صف هست.. یک تفاوت بزرگ وجود دارد. انقلاب خیلی زود به ثمر نشست و بنی احمدهای مخالف پهلوی فرصتی برای همگرایی با خمینی پیدا نکردند و فکر میکنم اگر انقلاب یک سال بیشتر طول میکشید خمینی آنها را می پذیرفت ولی جای شان ته صف بود. ما نمیتوانیم با بریدگان از رژیم قهر کنیم چرا که به نفع مبارزه نیست. صلاح در این است که نه در ردیف های اول بلکه ردیف سوم و چهارم جایی برای آنها باز کنیم. و اگر لازم شد و دیدیم آنها لشکری در داخل دارند که میتوانند به خیابان بیاورند ناچاریم با آنها دور میز بنشینیم با این شرط که هدف براندازی است و حواس مان هم بهشان باشد که اگر یک وقت در لباس مصلحت خواستند با خامنه ای بده بستان کنند و در چارچوب رژیم اسلامی ساز و کار سیاسی و انتخابات براه بیاندازند با شدید ترین حملات آنها را از صفوف خود برانیم.
افشين جم
و اگر چنين سخنى گفته باشد به هيچ قبمتى پذيرفته نيست . بايد دقت كرد كه نوشته من دفاع از فائزه نيست بلكه دفاع از حقانيت است .
يافته هايم را در بالا نوشتم ، و هر كسى ميتواند انها را در گوگل جستجو كند. شخصا به اقاى كريمى ارادت دارم و از زحماتش قدر دانم ، ولى موضوع اينحاست كه نوشته شده " تمام بدبختى هاى اين مملكت از گور باباى آينه" و عكس خانم فائزه را گذاشتند! ايا اين درسته ؟ . مطالب مربوط به چرايى زندان رفتن و مخالفت هاى خانم فائزه عليه رژيم را نوشتم كه تكرار نميكنم . نقد كردن بمعنى دشمنى نيست . بلكه راهنمايى است ، تمرينى است براى دموكراسى و اينكه ياد بگيريم چگونه احساساتى عمل نكنيم و با كمى فكر و تحقيق كنيم خود به نتيجه برسيم . زن زندگى ازادى
لادن : با درود خدمت جناب افشين جم اما چون از مبارزات فايزه هاشمي بر عليه ج ا گفتيد اما ايا شنيده ايد كه او گفته : ما براي پيروزي اين انقلاب خيلي زحمت كشيديم و حالا هم قصد من بر اندازي نيست .
جناب افشين جم مطمعنا اقاي علي كريمي اين گفته را شنيده ميدانيد كه اين اخوند ها و اخوند زاده ها هيچوقت يكديگر را ول نميكنند مخصوصا كسي كه فرزند يكي از تيورسين هاي انقلاب است.
خانم هاشمی در آخرین اظهار نظر در مورد ایران و جمهوری اسلامی تکلیف خودش را روشن کرده تمام آنچه شما یا هر کسی نوشته درست اما ایشان هنوز در چار چوب همین جمهوری اسلامی حرکت میکند و ملت به درستی ایشان را پس میزنند زیرا ملت ایران از اهریمن عبور کرده است
هر کسی مسئول کار خودش است. من خانم فاعظه را خانم آزاده میدانم که بدون نگرانی صحبت میکنند . نمیخواهم آقای رضا پهلوی را با ایشان مقایسه کنم. ولی آیا آقای رضا پهلوی از کسری ها و کمبودهای زمان پدرشان حرفی به میان گذاشته آند،
چشمها را بایستی شست و جور دیگری نگاه کرد.
افشين جم :
١- خانم فائزه ميبايد علاقه
دختر -فرزندى را براى انسانيت ، راستى ازمايى، عدالت ، بازگويى جنايات كنار بگذارد . شايد براى او هنوز زمانش فرا نريسيده ، ولى با گذشت زمان به واقعيت شكستن تابو خواهد رسيد و از توهم و بزرگ پندارى و تقديس بيرون خواهد امد.
٢- اكثر كارهاى خانم فائزه مورد قبول پدرش نبود ، اين مطالب را ميتوان در ميان سخنان وى ديد ، ولى فائزه بكار خود از جمله ، مخالفت با حجاب اجبارى ، پشتيبانى از دوچرخه سوراى زنان ، حضور زنان در ميدانهاى ورزشى جهان ، مطالب نوشته شده در روزنامه زنان ( اولين روزنامه زنان با سردبيرى اين روز نامه ) تا وقتى كه بسته شد، كمپين براى ورود زنان به ورزشكاه ، سر شاخ شدن با رزيم ،حتى با گفتن ناسزا به پيغمبر/قران كه مجبور به پوزش شد ، يا مصاحبه ها ، از جمله حضور در كلاب هاووس با بالاترين تعداد شركت كننده در تاريخ اين سازمان ، رژيم را مجبور به عكس العمل كرد ، چون نصيحت هاى پدر و اطرافيان و تهديد هاى رژيم ماثر نبودند . برخى در محافل خصوصى معتقدند اكبر رفسنحانى جانش را براى عدم كنترل فائزه از دست داد!
تيتر ، سر نوشته جناب على كريمى ، براى كسى كه بخاطر عقايد و مخالفت با رژيم در زندان است ، رژيم تبهكار بهترين سود را ميكند.
مشكل اينجاست كه ٩٠٪ راجع به پدرش و اعمال او صحبت ميشود و ان چند دقيقه راجع به صحبت خانم فائزه كه رجوع ميدهند به يك برنامه ديگر . پيشنهاد ميكنم از طريق گوگل كمى وقت بگذاريد و هر انچه است ، غير از انچه براى اقاى على كريمى كه بسيار براى او بخاطر مردانگى و فعاليتهايش احترام دارم ، نوشتم را براى بينندگان ابن صفحه بيان كنيد . ما نياز به شفافيت داريم اگر به دموكراسى و عدالت احترام داريم . در تايتل بالا كه باعث حرف و سخن شده " اقاى على كريمى نوشتند " تمام بدبختى هاى اين مملكت از گور بالاى اينه" سپس عكس خانم فائزه را گذاشتند ؟؟؟؟؟ مثل اينكه من از پدر شما نقد كنم ولى عكس شما را كه در زندان هستيد بگذارم!! من مشكلى ندارم كه شما و هر كسى ديگر خانم فايزه را نقد كنيد . عاليست . ما همه بايد همديگر را نقد كنيم نقد بمعنى دشمنى نيست بلكه براى بهبود و پيشرفت است .
درود
عاطفه : با شما کاملاموافقم
که نباید گناه پدر و به پای دختر نوشت
ولی این خانوم هنوز از کارهای پدر شکایتی نداشته ونکرده
مثل دختر خلخالی تا وقتی دوستی شون و با مردم ایران ثابت نکنن
متاسفانه حسابشون با پدر یکی است
با علی کریمی موافقم
تماس گرفتم با دکتر هلاکویی وقت نداشت اما تا فهمید موضوع چیه آدرس مطب دو سه تا از دانشجویان حاذقش رو در تبریز داد گفت حتما بگن که دکتر هلاکویی فرستاده. الله صحت بدن وئرسين
سحر سلیمی
متخصص اعصاب و روان (روانپزشک) دارای بورد تخصصی
٪87(267 نظر)
تبریز,تبریز, 17شهریور جدید, نرسیده به چهارراه باغ شمال, ساختمان ابان, طبقه همکف
کمترین معطلی
پاسخ پزشک: آنلاین و آماده مشاوره
اولین نوبت: 14 فروردین 5 عصر
علی ایمان پور
متخصص اعصاب و روان
٪83(120 نظر)
تبریز,تبریز خیابان ارتش جنوبی روبروی اداره پست ساختمان پزشکان بزرگمهر طبقه 3
اولین نوبت: فردا 4 عصر
هنگامه عابدین نوه سی
متخصص روانپزشکی
٪100(12 نظر)
تبریز,تبریز خیابان پاستور جدیدچهارراه حاج جبار نائب ساختمان پردیس
کمترین معطلی
اولین نوبت: فردا 9 صبح
سینا دژم پور
متخصص روانپزشکی(اعصاب و روان)
٪98(293 نظر)
تبریز,خیابان ۱۷ شهریور ، نرسیده به چهارراه باغشمال ، ساختمان آبان
پزشک خوش برخورد
پاسخ پزشک: فردا حدود 5 عصر
اولین نوبت: 11 فروردین 4 عصر
سحر سلیمی
متخصص اعصاب و روان (روانپزشک) دارای بورد تخصصی
٪87
(267 نظر)
تبریز,تبریز, 17شهریور جدید, نرسیده به چهارراه باغ شمال, ساختمان ابان, طبقه همکف
کمترین معطلی
پاسخ پزشک: آنلاین و آماده مشاوره
ویزیت آنلاین
اولین نوبت: 14 فروردین 5 عصر
نوبت دهی اینترنتی
دکتر علی ایمان پور متخصص اعصاب و روان
علی ایمان پور
متخصص اعصاب و روان
٪83
(120 نظر)
تبریز,تبریز خیابان ارتش جنوبی روبروی اداره پست ساختمان پزشکان بزرگمهر طبقه 3
اولین نوبت: فردا 4 عصر
نوبت دهی اینترنتی
دکتر هنگامه عابدین نوه سی متخصص روانپزشکی
هنگامه عابدین نوه سی
متخصص روانپزشکی
٪100
(12 نظر)
تبریز,تبریز خیابان پاستور جدیدچهارراه حاج جبار نائب ساختمان پردیس
کمترین معطلی
اولین نوبت: فردا 9 صبح
نوبت دهی اینترنتی
دکتر سینا دژم پور متخصص روانپزشکی(اعصاب و روان)
سینا دژم پور
متخصص روانپزشکی(اعصاب و روان)
٪98
(293 نظر)
تبریز,خیابان ۱۷ شهریور ، نرسیده به چهارراه باغشمال ، ساختمان آبان
پزشک خوش برخورد
پاسخ پزشک: فردا حدود 5 عصر
ویزیت آنلاین
اولین نوبت: 11 فروردین 4 عصر
ایرج مصداقی آرزوها درونی اش را بزبان میآورد و با دیدگاههای ….اش میگوید که اگر ملتهای تورک و کورد احقاق حقوق بکنند جنگ بین تورک و کورد اتفاق خواهد افتاد یعنی همان چیزی که سالهاست رژیم ایران روی این سیاست سرمایه گذاری کرده و پژاک - پ ک ک اولین تشکیلات کوردی است که آذربایجان غربی را کوردستان نامید و همکاری پ ک ک با رژیم ایران بر کسی پوشیده نیست و ایرج مصداقی همان سیاست رژیم را دنبال میکند .
درووود بر آقای کریمی گرامی!
گپهایی از پسکوچه های دلهره و امیدواری!
در اینکه با صمیمیّت گفته ای من در باره اسلامیّت و تاریخ آن، چندان تخصّص و آگاهیهای گسترده ندارم، جای آفرین گفتن دارد؛ زیرا بر خلاف اظهار شما، کثیری پر مدّعا این متانت شما را ندارند؛ ولی ژاژگوییها دارند که مثلا اسلامیّت را میشناسند و حتّا کارشناس و متخصّص و دانشمند علوم اسلامی نیز هستند بدون آنکه رادمنشی و وجدان پژوهشی داشته باشند و بتوانند و بخواهند که یک جمله از قرآن و تاریخ نکبت بار اسلامیّت را نقد کنند.
همانطور که خودتان شاهد «انتصابات» اخیر بودید و آب از آب تکان نخورد و حضرات حاکم، هر کار دلشان خواست کردند، مطمئن باشید که بعد از مرگ خامنه ای نیز، عین مراتب انتصابات اتّفاق خواهد افتاد و آب از آب نیز تکان نخواهد خورد و ابلهی ابزاری به جای خامنه ای خواهد نشست. آنچه من سالیان سال است بر آن تاکیدها کرده ام و مدام رفتارها و موضعگیریها و گفتارهایشان را زیر ذرّه بین سنجشگری گذاشته ام، طیفهایی هستند که خود را با برچسب «اپوزیسیون» نشانه گذاری کرده اند و تا امروز نیز اثبات کرده اند که کلّا از مرحله پرتند و مستعد هیچ چیزی نیستند؛ سوای هوچیگری علیه یکدیگر. در این زمینه، یکه تازترین کنشگران زرّادخانه ای تاریخ بشر محسوب میشوند.
یک مثال ساده برای تفهیم قضیه. فرض کنید کنشگرانی به نام «بهزاد کریمی، فرّخ نگهدار،امیر ممبینی» از گرایشی به نام «چپ» در باره رویدادهایی، موقعیّتهایی و امثالهم «موضع فردی» گرفته باشند و شخصی به حیث فرض کنیم «پژوهشگر تاریخ چپ» بخواهد تمییز و تشخیص دهد که از میان این سه نفر، کدامیک بیدار و هوشیار و فهیم و مسئول و با وجدان بوده است و به راستی مردی کاردان و اهل عمل کارگشاینده و بخواهد به تک تک آنها نمره از صفر تا بیست برای موضعگیریهایشان در قبال رویدادهای متنوّع بدهد و دست آخر به داوری کردن در باره کارها و رفتارها و گفتارهای تک تک آنها همّت کند.
فرض کنیم یکی از این رویدادها، «زلزله مهسا» به تعبیر من البته باشد. میتوان آن را غائله، فتنه، انقلاب، جنبش، غوغا، و امثالهم نیز اتیکت زد، ولی اصل قضیه به اعتبار خودش پابرجاست و خدشه ای در آن نیست. موضعگیری تک تک این سه نفر نسبت به رویداد جنبش مهسا میتواند درجه اعتبار و شعور و شخصیّت و فهم و درک و هنر تک تک آنها را به محک بزنه و امتیاز اعتباری به آنها بدهد. حال همین شیوه برخورد را در دامنه های مختلف بگذارید و امتیاز بدهید نحوه موضعگیری هر سه نفر را نسبت به موقعیّتها و عینیّتهای گوناگون. دست آخر میتوان یک جمعبندی کرد و امتیازها را بررسی و رای و قضاوتی را که محصول فهم و شعور و تجربه و تفحّص و جستجوهای فردی باشد در باره هر سه نفر صادر کرد. اینکه مورّخین در باره جنبش مثلا مهسا و هر سه نفر فوق چه نوشته ا ند و گفته اند، میتواند به انواع و اقسام پیشداوریها و دروغها و نادانسته ها، روایتها و کینه ها، قصّه بافیها و امثالهم آغشته باشند و اتّفاقا آثارشان به حیث منابع معتبر و بی بدیل و عالی نیز به حساب آیند. امّا، رای بی غرض و مرض این است که انسان خودش بتواند از میان اینهمه منابع معتبر و اتیکت علمی خورده، راهی به سوی کشف حقیقت ببرد. این مثال را میتوان در باره کنشگران تمام گرایشها و سازمانها و احزاب به محک زد. و امّا مسئله قدرت.
مسئله «قدرت و سیاست»، یکی از پیچیده ترین معضلات فکری و اجتماعی تمام جوامع بشری تا امروز بوده است و همچنان خواهد بود. حتّا اگر روزی روزگاری نیز، «جامعه» منحل شود، باز مسئله «قدرت و سیاست» به قوّه و اعتبار خودش پایدار میماند؛ ولو کاربست آنها در جمع قبیله ای و عشیره ای و طایفه ای و خانوادگی و فک و فامیلی باشد. اینکه «قدرت و متعاقبش سیاست ناشی از آن» بر کدامین «اصلها و پرنسیپها» باید استوار باشد، معضلیست که بیش از دو هزار سال تمام از طرف متفکّران و فیلسوفان و تئولوژها و پژوهشگران و استادان و مراجع گوناگون مذهبی/دینی/اعتقادی/ایدئولوژیکی در باره اش بحثها و قلمفرساییها شده است و همچنان میشود. اگر چکیده تمام مباحثی را که حول و حوش «قدرت و سیاست» تا امروز مطرح شده اند، بخواهیم در یک جمله، خلاصه کنیم، اینست که «منشاء لژیتیماتسیون قدرت» کیست و چیست؟. – من مخصوصا کلمه مشروعیّت را به کار نمیبرم؛ زیرا خلط مبحث میشود و لوث شدنش نیز موجب کژفهمیهای فاجعه بار-
بحث «منشاء قدرت»، موضوعیست که در جامعه ایران از طرف طیف تحصیل کرده و کنشگر و به اصطلاح بی مسمّای «روشنفکر ایرانی» از دوران مشروطیّت تا امروز اصلا لام تا کام در باره اش سخنی گفته نشده است؛ سوای تکرار مکرّرات هزار بار جویده شده حرفهای نافهمیده و ناگواریده ای که اروپائیان پژوهشگر گفته اند و نوشته اند؛ امّا در ایران از طرف طیف «آخوندها و مراجع تقلید و فقها و شارحین و مفسّرین اسلامیّت» از حدود هزار و اندی سال پیش تا همین امروز به وفور در باره اش قلمسوزیها و کاغذ هدر دادنها شده است؛ آنهم خروار خروار. [پاره گفتار مقاله اخیر مرا در همین ستون آزاد در باره «چرا باید در باره خدا اندیشید؟» دقیق بخوانید]
بی گمان اکثر کنشگران – صرف نظر از اعتقادات فردی و گروهی و سازمانی و حزبی- معتقدند که «منشاء قدرت»، «مردم جامعه» هستند. ولی هیچکس نمیتواند بگوید که «مردم کیانند و به فرض که ماهیّت مردم نیز معلوم شود، منشاء قدرت شدن آنها، چگونه امکانپذیر میشود؟». «قدرت» در معنای ساده و گویای آن عبارت است از «پتانسیل/قابلیّت/استعداد/هنر/خصلت فردی یا گروهی/سازمانی/حزبی» که میتوانند مصدر اجرایی امور در ساختار ارگانهای کشوری بشوند و به گرفتن تصمیمهایی در خصوص مسائل جاری و حاد مملکت همّت کنند بی به عبارت دیگر، تصمیمهای گرفته و متعیّن شده را در واقعیّت مناسبات اجتماعی و کشوری و حتّا اگر لازم باشد علیه و در تقابل با تصمیمهای افراد و گروهها و دیگر گرایشهای سیاسی اجرا کنند. این البته تعریف کرانمند قدرت در دایره ای مشخّص است برای تفهیم مسئله به طور کلّی. حال اگر بخواهیم «منشاء قدرت» را در چارچوب «اصول و نصوص و مبانی/مذاهب/ایدئولوژیها/ادیان نوری و امثالهم» بگذاریم و از چشم انداز آنها به تعریف منشاء قدرت بپردازیم – و در اینجا اسلامیّت و طیف اخانید-، آنگاه با معضلی بسیار پیچیده و فوق العاده خطرناک روبرو خواهیم شد؛ زیرا «آخوندها و فقها» به دلیل «سائقه مطلق قدرتپرستی و امتیازخواهیهای نجومی برخاسته از آن» بر این عقیده اند که «الله»، «منشاء قدرت و دلیل مشروعیّت سیاستهای مومنان به الله» است؛ یعنی با یک حرکت ضربتی، مردم را به حیث منشاء قدرت و لژیتیماتسیون، بلافاصله حذف و به کنار گذاشته اند. از این لحظه به بعد است که آخوند و فقیه و مراجع تقلید و رتوشگران فکل کراواتی با ریشهای آنکارد شده و غیره و ذالک، تمام استعدادهای خود را در راه «توجیه و تشریح و تفسیر و حقنه و اماله و تزریق» همین مسئله «الله و منشاء قدرت بودنش» میکنند؛ زیرا بر این عقیده اند که «مخلوق» هرگز نمیتواند «عالم به خیر و شرّ» خودش باشد؛ بلکه باید تابع و مطیع و عبد و اهل سمعنا و اطعنا باشد. مگر سوای این بود که همین چند وقت در خصوص مسئله «انتخابات آزاد» علنا «خامنه ای» گفت که: «مردم، صلاحیّت انتخاب ندارند؛ زیرا صغیرند». بحث منشاء قدرت در دنیای اسلامیّت؛ آنهم نوع شیعی، مبحثیت خاصّ جامعه ایرانی که من قبلا در چندین مقاله به آن پرداخته ام؛ ازجمله مقاله «ریشه یابی و علّت دوام قدرت آخوندها».
آقای کریمی گرامی! در مطلب شما، یک نکته شایان اهمیّت است که گمان کنم اکثر کسانی که مطلب شما را خوانده اند یا بخوانند، متوجّه آن نشوند و سریع رد شوند. آنهم این است که نیرویی نه در زیر پوست شب یا زیر زمینهای جامعه؛ بلکه دقیقا در «بطن عینی و ملموس جامعه» در حال گسترش است و آن همانا بیداری مردم ایران از صغیر و کبیر در پروسه کشف و شناخت آنچه خودش به ذّاتش بود؛ یعنی «ملّت ایران در جامعیّت وجودی تکثّر اقوامش در بستری از فرهنگ باهمستان». پروسه ای که سرانجام به خلع ید و عزل طیف اخانید مختوم خواهد شد و چهره ایران را به طور کلّی دگرگون خواهد کرد. همین نکته را اگر کسی بتواند از فحوای کلام شما دریابد، مطمئن باشید که منظور شما را فهمیده است؛ وگرنه که هیچ. آنچه من همچنان بر آن تاکید مبرم میکنم، وضعیّت کسانیست که خود را «اپوزیسیون» میدانند و در این پروسه به خود آیی و گسترش همبستگی مردم ایران، هنوز نتوانسته اند «گرد و غبار جنگهای انقلابیگری چریکی و پدرکشتگیهای کینه توزی و نفرتهای زنگارگرفته و خصومتهای ابلهانه را در حقّ همدیگر و حماقتهای ستیز گونه بی برهان و منطق خود را علیه ایران و فرهنگ و تاریخش» کنار بگذارند و راه اندیشیدن و منطق و استدلال و سنجشگری استخواندار را از اهم دروس و تکالیف و وظایف خود بشمارند و در صدد شناخت تاریخ و فرهنگ و مردم سرزمین خود بر آیند و به احترام آنها تلاش کنند که دست همکاری و همبستگی و همعزمی و همرزمی و همپیمایی را واقعیّت پذیر کنند. آخوندها تا ابد نخواهند توانست در ایران حاکم اقتلویی بمانند؛ زیرا »پرنسیپ زندگی»، همواره راه خودش را پیدا میکند. داستان شعر فوق العاده «ملک الشعرا بهار» را مدام در پیش چشم داشته باشید «چشمه و سنگ».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
آسیب شناسی ....... شیعه ولایتی نظام آخوندی:
-قویترین احتمال اینست که وی از کشورهای همسایه مانند روح اله زم ربوده شده باشد، چون گویا در امریکا جواهرفروشی اونلاین و رئال، داشته و او را به بهانه خرید یا فروش جواهرات به کشورهای همسایه کشانده و ربوده اند.
- ایشان چون لاطالات زیاد در فضای مجازی میگفت ممکن است مشکل روانی داشته و خود به ایران رفته.
-- ایشان در فضای مجازی فیلمهای سکس-پرنو خود را پخش کرده بود و به همجنس گرایی علنا اقرار میکرد.
-- میگفت پدر ارتشی اش را آخوندها در اوایل انقلاب اعدام کردند و دارایی های کلان و زمینها و قصرهای پدرش را آخوندها مصادره کرده اند. وی مدعی بود از خانواده ای زردشتی است.
- یا اینکه وی زمانی مامور جمهوری اسلامی شده باشد که احتمالش کم است.
جمعبندی: احتمال ربوده شدن از همه بیشتر است. چون مشکل روانی داشته و احتمالا مواد مصرف میکرده .
ممکن است با وعدههایی به ایران بازگشته. مثلا برای استرداد ارثیه خانوادگی و یا معامله جواهرات در ایران.
- وی گرچه به انواغ فساد رفتاری اعتراف میکرد؛ خواهان یک نظام سلطنتی باستانی زردشتی؛ توسط او یا خانواده اش بود.
-- دیکتاتوری خرافاتی شیعه توسط آخوندها، گروهی از جوانان و بخشی از مردم را مسخ کرده و به ابتذال فرهنگی و از خودبیگانگی کشانده و افسرده نموده.
- خلاصه اینگونه احتمالات در باره وی وجود دارد. وضعیتش شباهت زیادی به تتلو دارد. مبارزه سیاسی از طریق اشاعه فساد و پرخاش و جنجال و بی اخلاقی و لاف و گزاف و دشمنی با همه و دچار توهم بودن و خود را عتیقه و منحصر بفرد بودن در میان اپوزیسیون.
وی دارای نظرات..............بودن هم داشت و علنا نژاد برتر را تبلیغ میکرد!
بقول اصلاحگرایان: وی را میتوان در آمار آسیب شناسی دانست.
این رفیق مون ی ش (منظورم یاراوغلی شگنلولزاده است کسی به خودش نگیره ) زده به سیم آخر. اومده اینجا داره نویسنده را نصیحت سازنده میکنه. کسی اگه روانپزشک آشنا داره تا کارش به بریدن گوش و یا خودکشی با گاز نکشیده بهش معرفی کنه تا دست از نصیحت برداره. حالا اومده اینجا هشدار میده و نصیحت میکنه. ینی یه انسان دوست پیدا نمیشه به این بابا کمک روحی روانی برسونه، دارویی دوایی چیزی.. این داره از دست میره. صد رحمت به دایی جان ناپلئون! خدا رو شکر یکی ضد سلطنت پیدا شد که اهل گفتن کار کار انگلیساست باشه که ما زجر نکشیم از این که فقط سلطنت طلبای افراطی اهل این گونه بهم بافتن ها باشند. از نگاه این بابا همه نویسندگان این سایت و 80 میلیون بقیه ایرانی ها شوونیست ناسیونالیست هستنند. آخ که چه مزه داره یک روز این زنده بمونه ببینه مردم ایران چگونه در همه شهرهای ایران ورود شاهزاده به ایران رو جشن میگیرن.. اون موقع اگه سکته بزنه قابل فهمه و کار از روانپزشک و این حرفا گذشته.. الفاتحه....
آقا.. من اینو صد بار گفتم.. بنا بر قول مقامات بهداشت رژیم اسلامی، با همه لاپوشانی 75 درصد مردم ایران نیاز به مشاور و روانپزشک دارند. و باید اضافه کرد که در طی 45 سال همین که همه دیوانه نشده اند جای شکر دارد. خب در میان اهل سیاست هم تعدادش بنظر من بیشتر است که میتوان آثارشان را در بخش کامنت های همین ایران گلوبال دید. یکی هم سحرتبر، تتلو، هخا، و این بابا شاهزاده سرین یا امیرعباس فخر آور و اون یارو.. امید نمیدونم چی. اینم یکیش. وقت تون رو حرام اینها نکنید. در این سالها بسیار شده زن یا مرد در ایران لخت مادرزاد در خیابان راه رفته اند. فکر نمی کنم وزارت اطلاعات خودش را مضحکه محاکمه این مشنگ بکند و وقتش را تلف کند.
در سالروز قتل مهسا، تصور بر این بود که مردم بیرون خواهند ریخت. اما چنین نشد. بجز یکی دو فریاد در اکباتان بقیه سرشان در گریبان بود. عده ای هم راهی شمال شدند. این ماجرا پس از درگذشت خامنه ای رخ خواهد داد. البته.. کسی نگفته خامنه ای تا ده سال دیگر خواهد مرد! عمر اینها زیاد است. اما رژیم دارد علاج واقعه قبل از وقوع می کند. در یک سناریوی فرضی پس از درگذشت خامنه ای چند روز عزای عمومی اعلام میشود. مردم شادی میکنند و نقل و شیرینی قسمت میکنند و بزن و برقص می کنند و پای کوبان راهی شمال میشوند و جشن میگیرند.
این گونه پیش بینی ها هزینه بر است اما من پیش بینی میکنم که پس از مرگ خامنه ای مهم نیست جانشین جمعی است یا فردی، مجتبا یا حسن خمینی، رئیسی یا میراب محل، حرفها میان قدرتمداران از امروز زده شده و تصمیمات گرفته شده و باهم کنار آمده اند که آچمز نشوند. یک نمایش قدرت با زرهپوش ها مثل سالروز قتل مهسا و آب از آب تکان نخواهد خورد. مردم تماشا می کنند و سرشان را میاندازند پایین و میروند سر کار و زندگی شان.
با توجه به تجربه سالها، تار و پود رژیم در هم خواهد ریخت و زمان آن هیچ ربطی به مرگ خامنه ای ندارد. ممکن است قبل از مرگ او یا بعد از مرگ او رخ دهد.
کامنتهای من در گذشته در رابطه با ماهیت …… همه در تائید صحبتهای آقای شاملی بوده است. مصداقی فردیست به شدت قدرت طلب. او جنبش مهسا را فرصت مناسبی برای رسین به هدف و قرار گرفتن در دایره مناسبات قدرت میدید. او در این رابطه ردای یک سلطنت طلب اولترا ناسیونالیست پان فارس را پوشید. در این رابطه در کوبیدن هر رقیب در این جنبش سنگ تمام گذاشت. او شانس رضا پهلوی در رسیدن قدرت را بیشتر از همه در درون جنبش مهسا میدید. به همین دلیل در رسای او سنگ تمام گذاشت و هم زمان نهایت انرژی و وقت خود را صرف کوبیدن سایر اعضای شورای همبستگی و دیگر فعالین شاخص ضد رژیم نمود. تاریخ به وضوح نقش او را در به شکست کشاندن جنبش مهسا نشان خواهد داد. او با هدف رسیدن به دایره مناسبات قدرت، غیر مستقیم کمک شایانی به تثبیت رژیم فاشیستی - اسلامی حاکم و خروج آن از بحران سرنگونی نمود. رژیم فاشیستی - اسلامی حاکم همیشه مدیون او، سلطنت طلبان افراطی و عوامل صادراتی خود به خارج از کشور خواهد بود.
مقاله کوتاه ولی سنجیده
لوله کشی سیاسی*
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن لوله کش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به لوله کشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اصلاحات در ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار در زمان جنبش سبز نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!!
حق مشروع و کرامتمند اسرائیل است.. که برای دفاع از خود و امنیت ملتش بی توجه به حامیان جهانی تروریست ها... وحشیان حماس را نابود کند
حیرت…
آقای حیدریان گرامی،
حیرت کردم از این که نوشته اید تحقیقات بسیار کرده اید و در میان آن همه دشمنان طبیعی کسروی و دشمنان دیگر رزم آرا، این وسط انگشت اتهام را به طرف شاه نشانه گرفته اید. من به اندازه شما تحقیقی در این مورد نکردم اما یک گوگل سرچ کردم و همین گوگل سرچ ساده مرا به حیرت فرو برد. ادامه در بخش نظر
حیرت کردم از این که نوشته اید تحقیقات بسیار کرده اید و در میان آن همه دشمنان طبیعی کسروی و دشمنان دیگر رزم آرا، این وسط انگشت اتهام را به طرف شاه نشانه گرفته اید. من به اندازه شما تحقیقی در این مورد نکردم اما یک گوگل سرچ کردم و همین گوگل سرچ ساده مرا به حیرت فرو برد.
کسروی در تاریخ 20 اسفند 1324 ترور شد
رزم آرا 5 سال بعد یعنی 16 اسفند 1329 ترور شد!
و شما نوشته اید که داستان معامله شاه با کاشانی اینطور رقم خورد که آنها به قول معروف «گاو به گاو» کردند. یعنی اینکه برای «قتل رزم آرا» باید یکی از سنجشگران اسلامیّت و طیف اخانید، قربانی شود و آن هم «کسروی» بود. شاه به چنین معامله ای تن در داد؛ زیرا در موضع قدرت بود و میتوانست بعد از اجرای ماموریّت برای تدابیر علیه مسبّبین ترور و حتّا خود کاشانی اقدام کند؛ یعنی کاری که واقعا اجرا هم شد؛
چطور معامله ای بود که 5 سال قبل کسروی کشته شود و حالا شاه با کاشانی معامله کند و رزم آرا را از میان بردارد؟ چه ربطی دارد؟ زمانی که کسروی کشته شد که شاه دیکتاتور قدر قدرت سال 57 نبود. حتا سه سال بعد در سال 32 که مصدق بی قانونی کرد و شخصا و بدون رای قاضی و حکم دادگاه خانواده سلطنت را به خارج تبعید کرد قدرت جلوگیری از آنرا نداشت. در روزنامه ها امثال کریمپور شیرازی خاندان سلطنتی را به گه می کشیدند و شاه توان شکایت به یک مرجع قانونی را هم نداشت! به عقل من جور در نمی آید که شاه جوان و بی قدرت سال 1329 قدرت ترور رزم آرا را میداشت. اما رزم آرا که از خسرو روزبه تعریف می کند به اندازه کافی انگیزه برکناری شاه را داشت.
اصلا از این هم بگذریم. من با خواندن مقاله شما نظر مثبت شما را نسبت به رزم آرا حس کردم. و سوال این است که چرا؟ هرچه در باره رزم آرا خواندم او را به جاه طلبی نسبت میدادند که البته در نوع خود بد نیست. روزی که شاه در مقابل دانشگاه ترور شد رزم آرا در دفتر خودش منتظر بود و یگانها هم آماده باش داده شده بود. بین شاه و رزم آرا که هرکدام میخواست دیگری را کنار بزند من ترجیحم این است که شاه رزم آرا را کنار بزند. رزم آرا که به دانشجویان دانشکده افسری میگوید هیچکدام خسرو روزبه نمی شوید نه بخاطر توانایی او در تاکتیک توپخانه که بخاطر آگاهی او از سوسیالیسم بود. مسلما رزم آرا میخواست ایران در جرگه کشورهای بلوک شرق قرار بگیرد. آنوقت شما راضی بودید؟
کسروی که کشته شد مجلس قاتل او را بخشید. همان مجلسی که مصدق نماینده اش بود.
بازهم چیزهای دیگری در ویکی پدیا آمده بد نیست شما نیز در تحقیقات تان نظری بیافکنید:
سید محمد واحدی از اعضای برجستهٔ فداییان اسلام و مهدی عراقی، در خاطرات خود ادعا میکنند رهبران جبههٔ ملی برای جلوگیری از اقدامات رزمآرا و حتی احتمال کودتا توسط وی، از فداییان اسلام درخواست میکنند که رزمآرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود.[۱۰][۱۱][۱۲] مهدی عراقی از اعضای فداییان اسلام در خاطرات خود میگوید که: در جلسهای با حضور نواب صفوی، مظفر بقائی، حسین فاطمی، محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، ابوالحسن حائریزاده، کریم سنجابی، علی شایگان و حسین مکی از طرف جبههٔ ملی حضور پیدا میکنند و فاطمی تأکید میکند که من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق (چون کسالت داشت) و ایشان گفتهاند هر تصمیمی که در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازمالاجرا است.»[۱۳][۱۴]
اما خلیل طهماسبی در متون بازجویی خود اعلام میدارد که در آن جلسه حائریزاده از طرف مصدق حضور یافته بود.[۱۵] سید محمد واحدی در خاطرات خود مدعی است که نواب صفوی طی دو جلسهٔ طولانی به شرط اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبههٔ ملی، پیشنهاد اعدام انقلابی رزمآرا را پذیرفت و جبههٔ ملی نیز متعهد شد که در صورت موفقیت، خواستههای فداییان اسلام را عملی نماید.[۱
در ویکی پدیا خیلی چیزای دیگه هست که شاید من اشتباه می کنم و شما مرا از اشتباه بیرون بکشید یا این که ویکی پدیا دروغ میگوید.
با سپاس محسن کردی
لوله کشی سیاسی
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن لوله کش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به لوله کشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اصلاحات در ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار در زمان جنبش سبز نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!!
بگذریم از این که این گروهها در آغاز انقلاب چقدر خلخالی را بخاطر اعدام ها تشویق و تشکر میکردند، صادق زیبا کلام حرف جالبی میزند. دیروز در یک ویدیو مصاحبه جمشید چالنگی با صادق زیبا کلام را تماشا میکردم. میگفت وقتی خلخالی پایوران نظام پهلوی را گله ای اعدام میکرد بازرگان اعتراض کرد و خلخالی قهر کرد و پانزده روزی خانه نشین شد. در این اثناء توده ای ها، چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق تظاهرات کردند که خلخالی دادگاه هایش را دوباره برپا کند و اگر این کار را نکند ما خودمان آنها را از درخت دار خواهیم زد. آقای فرخ نگهدار یادشان هست؟ یا زیبا کلام دروغ میگوید؟
سالام
فقط تاسف دارد،که تعدادی بجای تحلیل
ازجشن نوروز، ودیگر جشن ها که در ایران ومنطقه وجهان یادگار انسانهای دوران بوده وباید برای شادکردن مردم
استفاده شوند،
بجای نطرات سازنده و پیشرو ،این
یادگارهای انسانها رابه ایدئولوژی تبدیل
کرده وعقده های درونی خودرا بیرون
ریخته اند،
بعد آمده به ایدئولوژی کمونیستی،اسلامی،حتی راسیستی و
فاشیستی ایرادمیگیرند،
خوب منهم اعتقاددارم ،که آنها ایرادهای
اساسی وبنیادی داشتند،
مگر تفکرشماها بهترازآنهاست؟
مگراین ایران ،ایران گویی،میترایی،
باستانگرایی،ایدئولوژی نیست؟
یاشما این تفکررا به ایدئولوژی تبدیل
نکرده اید؟
مگر همین نوروز را مختص ایران دانستن
ودیگران راحذف کردن،خودش تفکر فاشیستی نیست؟
این ایران شماکجاست؟
ازکجا معلوم که شماهم مثل آخوندها
شعار توخالی نمی دهید؟
مگرماسونهایی که توسط استعمارگران
مسیحی وارد سیاسیون مشروطه شدند،
مثل تفکرات شماهانداشتند؟
دست بردارید،
چه فرقی بین تفکرات شماها باتفکرات آخوندها،و دوران ۵۷ ساله پان ایرانیست
های پالانی است
من که فرقی نمی بینم،
اتفاقا، مولاهای ومدیران پشت سر وخارجی آنها از حاکمان پالاتی ها وشماها هم مخوف تردرمورد تفکر
پان ایرانیست پان فارسی وکوروش پرستی عمل میکنند.
با وسیله ایی غیر قابل دفاع سرهرکس
که برعلیه پان فارسیسم حرکت میکند،
یافکرمیکنند،عمل این گروه وفرد درآینده
برای سیستم پان فارسی خطردارد،
وحشتناکترومخوفترعمل میکنند.
ما ازبس مارخورده ایم،خودافعی گشته ایم.
لطفا شماها لاقل مارامنترنکنید.
قبلا نوشته بودم
الان هم دوست دارم،
نظرشماهارا درمورد یومورتاهای نقاشی شده خانم فاطمه دادش زاده درتبریز
که آقای داوری یکیازمسئولین حکومتی درخواست سرب داغ بردهن این خانم را
داشت،چیست؟
آیا شماها بهترازاین مسئولین هستید
چند روز پیش دوستی یک پست دردناک از .... را برایم فرستاد. خواستم بنویسم ... جان... از نوروز نگو و شاه نامه بر سفرهات نگذار شاه نامه از آیین شهریاری میگوید و شاه نامه است.. از خوالیگران ضحاک بیزار است.. میدانیم ضحاک مغز خوالیگران خود را نیز خورده است. شاهنامه ارمایل و گرمایل را ارج مینهد.. تو نه پاکدینی و نه پیشبین. آراممان بگذار که اگر نبودید و انقلاب مردم ایران را به تعصب و تفرقه و قومگرایی نمیکشیدید...ایرانیان همه کاوه بودند و امروز فریدون ایران را آزاد کرده بود. اگر نبودید قومگرایی و فاشیسم دوباره پا نمیگرفت. در شاه نامه کردها آزادیخواهانی هستند که چون ما از خورشخانهٔ آژیدهاک گریختهاند تا مغزها و اندیشههایشان را نجات دهند تا در کوهستانها بیاندیشند و ایران را نجات دهند. ما ایرانیان دیاسپورا کردهای شاهنامهایم. کردها مثل تو .... مغزخوردهٔ ضحاک نیستند! کاش صدای خروش مردم درون ایران را میشنیدید چنانکه شاهنامه میگوید:
خروشی برآمد ز ایران به زار
که گیتی نخواهیم بی شهریار
شاه نامه بر سفرهات نگذار ... جان!
خواستم اینها را بنویسم اما .... جان از شدت باور به آزادی بیان.. کامنتها را بسته بود
https://iranglobal.info/node/186091
نشست مشترک در دانشگاه جرج تاون برای همبستگی ملی ایرانیان، ادامه گام هایی می باشد که در چهار دهه گذشته بکررات برداشته شده است.
بدون تحلیل و شناسایی علل شکست کوشش های پیشین در اپوزیسیون ، نمی توان در مدار بزرگ سیاسی، ائتلافی را شکل داد.
من از اشتراکات این اقدام با پروژه های شکست خورده سخن می کویم تا اذهان عموم را متوجه راهکارهایی سازم که می توانند راهگشای رفع موانع همکاری سه طیف سیاست لیبرالیزاسیون و سکولاریزاسیون، دمکراتیزاسیون و سوسیالیزاسیون گردد.
آزادی، دمکراسی و اجتماع مداری، سه عنصر ضروری و پایه های انقلاب سوم ایران هستند.
هر ائتلاف سیاسی که سیمای نمایندگان سیاسی سه طیف نامبرده را در خود نشان ندهد، می توان در گوهر دمکراتیک آن تردید کرد.
در متن انقلاب بهمن، اسلامگرایان بیاری اهرم خارجی، در صف مقدم سیاست گذاشته شدند.
خمینی شعارهای فریبنده بسیار سر داد، اما ساده لوحان او را باور کردند.
در آنهنگام طیفی از کنشگران سیاسی بر اساس یک اصل درست، مواضع سیاسی خود را تنظیم کرده و در منجلاب سیاست حمایت از فاشیسم اسلامی سقوط نکردند.
نشست مشترک در دانشگاه جرج تاون برای همبستگی ملی ایرانیان، ادامه گام هایی می باشد که در چهار دهه گذشته بکررات برداشته شده است.
بدون تحلیل و شناسایی علل شکست کوشش های پیشین در اپوزیسیون ، نمی توان در مدار بزرگ سیاسی، ائتلافی را شکل داد.
من از اشتراکات این اقدام با پروژه های شکست خورده سخن می کویم تا اذهان عموم را متوجه راهکارهایی سازم که می توانند راهگشای رفع موانع همکاری سه طیف سیاست لیبرالیزاسیون و سکولاریزاسیون، دمکراتیزاسیون و سوسیالیزاسیون گردد.
آزادی، دمکراسی و اجتماع مداری، سه عنصر ضروری و پایه های انقلاب سوم ایران هستند.
هر ائتلاف سیاسی که سیمای نمایندگان سیاسی سه طیف نامبرده را در خود نشان ندهد، می توان در گوهر دمکراتیک آن تردید کرد.
در متن انقلاب بهمن، اسلامگرایان بیاری اهرم خارجی، در صف مقدم سیاست گذاشته شدند.
خمینی شعارهای فریبنده بسیار سر داد، اما ساده لوحان او را باور کردند.
در آنهنگام طیفی از کنشگران سیاسی بر اساس یک اصل درست، مواضع سیاسی خود را تنظیم کرده و در منجلاب سیاست حمایت از فاشیسم اسلامی سقوط نکردند.
از تحلیل تاکتیک های (راهکارهای) سیاسی روز خمینی، استراتژی فردای او را شناختند. زیرا همواره ارتباط ارگانیک میان سیاست تاکتیکی و استراتژی وجود دارد.
ما پس از چهل و جهار سال، در متن انقلاب سوم ایران قرار گرفتیم، انقلابی که شعور سیاسی جامعه، فرهنگ خودباوری شهروند و دخالتگری نهادهای کف جامعه، سرنوشت آنرا تعیین خواهد کرد.
نشست دانشگاه جرج تاون با حضور کنشگران سیاسی، خبر تدوین منشور همپیمانی ملی ایرانیان را در آینده نزدیک اعلام کرد.
ما جامعه ایرانی تجارب غنی در انشاء نویسی داریم که تاًثیرات آنها از محافل خود، بیرون نرفته آست.
چرا؟
برای تدوین منشوری که بتواند پایه همکاری سیاسی طیف های گوناگون قرار گیرد، بایستی جنبش سیاسی و همگانی راه انداخت تا منشور مصوبه، برآیند مشارکت جامعه سیاسی ایران باشد.
از این خاستگاه، گام های ناسنجیده نشست “دانشگاه جرج تاون” نقد می شود.
۱- نخستین انتقاد اینست که تدوین منشور همبستگی ملی، نمی تواند به قیمومیت جامعه سیاسی ایران تعیین شود.
یک منشور ائتلاف ملی می تواند بعنوان “طرح پیش نویس” در سطح جنبش برای چکشکاری و صیقل یابی ارائه گردد.
البته بهترین حالت، دعوت عمومی برای شرکت در تدوین “منشور همبستگی ملی ایرانیان برای برچیدن حکومت اسلامی” بود.
از این طریق می توان کنشگران جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و جنبش شهروندی را در تدوین منشور خود سهیم کرد و اشتراکات سیاسی طیف های لیبرال، دمکرات، سوسیال و چپ را در آن جلوه داد.
۲- “منشور همبستگی ملی برای برچیدن حکومت اسلامی” که تبلور وفاق سیاسی جامعه شهروندی باشد، می تواند بعنوان سندی تاریخی، سازماندهی تشکیل کنگره ملی را در دستور کار خود قرار دهد.
در یک روند تعریف شده، باورمندان به سند همبستگی ملی، بر اساس برابرحقوقی کنشگران سیاسی، کنگره را تدارک می بینند و منتخبین کنگره با اختیاراتی که به آنها داده می شود، هماهنگی و پاسخ به نیازهای انقلاب”زن زندگی آزادی”، مدیریت سرنگونی حکومت اسلامی و انتقال قدرت به مردم را میسر می سازند.
۳- پس از تشکیل مجلس موسسان نظام نوین و انتقال قدرت به نمایندگان ملت، مسئولیت گروه کنگره ملی خاتمه خواهد یافت.
خلاصه کلام:
ملاحظات در مورد تدوین منشور سرنگونی و آزادی مردم و ایران چنین اند:
نخست- تدوین “پیش نویس منشور” در روندی که محصول خرد جمعی جامعه سیاسی باشد.
دوم- دعوت از جنبش زنان، کارگران و دانشجویان تا با طرح و دخالت دهی نظراتشان در منشور آزادی مردم و ایران، اثر انگشت خود را پای یک سند تاریخی بگذارند.
سوم- گام پس از تدوین منشور، می تواند تشکیل کنگره سراسری ایرانیان در برونمرز (علنی) و درونمرز (مخفی) باشد.
اقبال اقبالی
12.02.2023
www.tribuneiran.org
برای ما گربه نره روباه مکار نشید دست از سر این پینوکیو(مردم) بدبخت بکشید
در مورد روشنفکرانی که رضاشاه را در این کار یاری کردند یک گوگل سرچ بکنید کلی مطلب پیدا میشود. بخصوص اگر بنویسید «کشف حجاب رضاخان» گوگل منابع رسانه های جمهوری اسلامی را ردیف می کند که به «افشای روشنفکران غرب زده» که رضاشاه را یاری کردند بر میخورید. بقیه را در ادامه نظر مطالعه بفرمایید. چیز جالبی است. نام ها را میتوان آنجا فراوان یافت که مشخص میشود روشنفکران آن دوران را اغلب فرنگ رفته ها و درس خوانده ها فرزندان متمولین و آقازاده های قاجارها که فرنگ رفته یا درس خوانده بودند تشکیل میدادند. ما بیشتر به نامهایی مثل کسروی و پروین اعتصامی و ایرج میرزا ملک الشعرای بهار علی اصغر حکمت و.. ولی بسیاری دیگر هستند که ما کمتر نام شان را شنیده ایم. اما برای ما نسل های معاصر کنش نیروهای سیاسی و روشنفکران در مقابل اجبار حجاب آخوندها چه بوده است؟ این سوال برای ما مهم است. نوشين احمدی خراسانی (حجاب و روشنفکران، تهران، ۱۳۹۰) تحلیلی از برخورد روشنفکران با موضوع حجاب زنان در دوره های مختلف تاريخ معاصر ايران را به بحث میکشد. مینویسد روشنفکران زن از قبیل صديقه دولت آبادی و يا زندخت شيرازی و يا پروين اعتصامی موافق سياست تحميل بی حجابی از سوی دولتی که نقش «پدر» با اقتدار را ايفا می کرد، بودند. کاظم زاده ایرانشهر و افضل وزیری موافق آزادی انتخاب بودند اما اجبار را رد میکردند. اما نقل کتاب در مورد نیروهای چپ پس از انقلاب و حجاب اجباری جالب است ادامه در بخش ادامه نظر
نويسنده به شماری چند از اين برخوردها از جبهه ملی و نهضت آزادی تا چريک های فدايی خلق، حزب توده و يا سازمان پيکار و اتحاديه کمونيست ها اشاره و يادآوری می کند.
برای مثال مريم فيروز عضو کميته مرکزی حزب توده ايران در برابر کسانی که دل نگران حقوق زنان هستند اعلام می کند که «در تاريخ ايران کسی همانند خمينی پيدا نشده است که زن را آن گونه که در خور مقام اوست ارجمند دارد». سازمان چريک های فدايی خلق بر اين باور است که «نمايندگان وابسته به انحصارهای امپرياليستی می کوشند تا به مخالفت با مسئله حجاب، خود را طرفدار آزادی، بخوان بی بند و باری زنان، قلمداد کنند» و يا قدسی قاضی نور نويسنده پرآوازه بر اين باور است که «برای زنان عروسکی که تمام فکرشان، خواسته شان و وقتشان صرف زيباتر شدن بوده، روسری کار نهايی است؟ با بستن يک روسری فکر نکنيم که زنان و دختران ما از حالت عروسکی به در می شوند...»
اگر کسی به دنبال خرده گرفتن از رضاشاه باشد کافیست که بگوییم از اون آدم قلدر بی سواد انتظاری بیش از این نمیرفت اما تو آدم باسواد روشنفکر انقلابی چپ چرا؟ تو چرا از حقوق زن دفاع نکردی؟ پاسخ ساده است.. شعورش نمیرسید و حقوق بشر نمی فهمید.
درووود بر آقای تاج الدّینی گرامی!
حرفهایی از لب پنجره شیشه شکسته و چارچوق پوسیده.
تصوّر نکنید که خصومت با تاریخ و فرهنگ ایرانیان، عمرش از دوران اقتدار خلفای الله از حدود چهل و پنج سال پیش تا امروز آغاز شده است. خیر اینطور نیست. جنگ زماداران نالایق و بی فرّ علیه بُنمایه های فرهنگی و تاریخی و پیکارهای مردمی به قدمت تاریخ حضور و وجود ایرانیان است. از عصر میترائیسم تا همین دقیقه که ملاحظه می فرمایید. در گذشته تا قبل از اقتدار اخانید، مبارزه در لایه های پنهان و رگ و پی جامعه ایرانی به شکلهای مختلف ادامه داشت. از تحریف و تقلیب «نامها و متون گرفته تا مصادره به مطلوب کردنهای دلبخواه و به حساب و کتاب خود نوشتنهای زحمات فکری و پژوهشی و ابتکاری متفکّران و شاعران و نویسندگان و غیره و ذالک ایران و همچنین سند جعلی صادر کردن برای اموالی که هرگز به غارتگران و خاصمان میهن و مردم، هیچ تعلّقی نداشته اند».
اگر فرض را بر این بگذارید که آخوندها پانصد سال دیگر بر ایران حکومت خواهند کرد به دلیل اینکه طیف «کنشگر و تحصیل کرده ایرانی»، هنوز خودش را به نام «ایرانی» نمیشناسد و دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهد که چه خطر هولناکی بیش از چهل و پنج سال آزگار است در بیخ گوشش کمین کرده و همچون خوره به جانش افتاده است و مدام در بیابانگردیهای دور دنیا برای «سکولار، لائیسیته، آته ایسم، دمکراسی و امثالهم» با زبانی از حدقه درآمده له له میزند، و همچنان خوار و زار مونده است، یک چیز را هرگز از یاد نبرید و آن هم اینکه «سُرخی» را هیچکس نمیتواند از برگ گل بزداید و آن را علیحده و مجزّا از گل سرخ به همانشیوه که خودش میخواهد رنگ آمیزی کند. هسته و مغزه چیزی که گوهرش سرخی است، در هر مرتبه شکوفا شدن به رنگ سرخ در خواهد آمد. اسلامیّت نوع تفسیر و تعبیر ایرانی اش که همان تشیّع باشد، تا ابد به حیث «زیر مجموعه فرهنگ و تاریخ ایران» خواهد ماند؛ ولی هیچگاه و هرگز نخواهد توانست که «هویّت فرهنگی و تاریخی ایرانیان» را متعیّن کند؛ ولو در طول تاریخ امروز و فرداها با کاربست شمشیر و گیوتین به دست انواع و اقسام متولیّان و جلّادان الهی اش مصدر آمریّت باشد.
چیزی که در این کشاکش فرهنگی مابین مردم ایران در جامعیّت وجودی و حکومتگران عقیدتی خفته در باتلاق اسلامیّت به شدّت شایان نکوهش است، نقش «مدّعیان تحصیلی و کنشگری و پژوهشگری» است که نمیدانند چه خاکی به سر خودشان بریزند؛ زیرا تا امروز نتوانسته اند به یک پرسش ساده، پاسخ فردی بدهند و آنهم اینکه: «من ایرانی کیستم و چیستم؟». هر گاه طیف تحصیل کرده و کنشگر ایرانی آموخت که به چنین پرسشی پاسخ درخور بدهد که محصول کنکاویها و تامّلات فردی خودش باشد، مطمئن باشید که پروسه اضمحلال و محو شدن اسلامیّت نوع شمشیر اقتلویی برای همیشه و ابد از سرزمین ایران اتّفاق خواهد افتاد و متعاقبش نیز ایران و ایرانیان به همان جایگاهی صعود خواهند کرد که از سپیده دم تاریخ خودشان در گستره فرهنگ جهانی، لیاقتش را داشته اند. در اروپا، متفکّری به نام «رنه دکارت» از خودش پرسید که «من از کجا میتوانم تشخیص بدهم که شناختهایم متّقن هستند؟». با یک ستوال ساده، سراسر زیر و بم جوامع اروپایی را متحوّل کرد و به راهی انداخت که نزدیک به پنج قرن است برغم تلاطمهایی خاص خودشان همچنان در حال تحوّل و دگرگشتهای نو به نو هستند. ما هنوز به طرح «پرسش خودمان» نیز هیچ راهی پیدا نکرده ایم؛ چه برسد به آنکه بخواهیم طرحش کنیم و در صدد پاسخش بر آییم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
تعجب میکنم که هنوز دست بردار نیست. آقاجان وقتی نتانیاهو میگه اخراجی یعنی کارت تمامه و دستور ایشان فصل الخطاب است. یعنی خود خدا هم نمیتوانه جلوی دستور ایشان را بگیره.تا چه رسد به هفت میلیارد نفوس کره زمین.
به سخن بزرگمردی که 45 سال پیش چنین روزی را میدید. اینست روشنفکر و سیاست مدار لایق.
شخصی که گفت « اینها میخواهند ایران را بنابودی ببرند ولی من میایستم که نگذارم».
بله دکتر شاپور بختیار. بنظر من ایرانیان باید مجسمه چنین مردی را در خانه داشته باشند و هر روز باو درود بفرستند و به مخالفینش لعنت.
مغز فاسد شازده اسدالله میرزا…
مغز فاسد شازده اسدالله میرزا، كه فكر مي كند با امدن ترامپ ، ايران آزاد خواهد شد...دوستعلی خان اگر پوتین ده تا سیاست مدار مثل تو داشت الان مثل خر ت باتلاق گلوبالیست ها گرفتار نبود بابام جان
والله بابام جان دروغ چرا ما که با چشم خودمان ندیدم ولی ما یه همشهری داشتیم که به خمیر گیر گفته بوده.. همه بدبختی های مملکت غیاث آباد قم از گور بابای اینه بعد هم در گوش طاهره زن شیرعلی قصاب نجوا کرد بود...مراقب حرامزاده باشیم
مغز فاسد شازده اسدالله میرزا، كه فكر مي كند با امدن ترامپ ، ايران آزاد خواهد شد
درووود!
مختصر و تعجیلی و ختم کلام.
معمولا شخصی را که مرتکب جُرمی/خلافی/جنایتی میشود و فرض کنیم، دله دزدی کرده و یه دو تا ادکلن از عطرفروشی سرقت کرده است و سپس او را حسب شکایتنامه شاکی به دادگاه احضار میکنند، قاضی، متناسب با جُرمی که مرتکب شده و اسناد و مدارک و شواهد و فلان و بیسار در دسترس هستند، مطابق قانون، مُجازاتی را تعیین میکند. خواه جریمه نقدی باشد. خواه حبس باشه. خواه کارهای عام المنفعه. خواه اگر مجرم نیست، تبرئه اش کنه. تا امروز من در جایی نخوانده ام یا ندیده ام که بعد از ابلاغ حکم قاضی، یک دفعه وکیل متهم یا فک و فامیلش از جا بلند شوند و با عربده و داد و فریاد و کف بر لب آوردن، یقه درانی کنند و داد بزنند بر سر قاضی که چرا فقط این را محکوم میکنی، چرا فلانی را محکوم نمیکنی که رفت بانک محل را برید. چرا غلومعلی را محکوم نمیکنی که رفت خزانه را غارت کرد. چرا فلانی را محکوم نمیکنی که تریلی تریلی جواهرات مملکت را غارت میکنه و در بانکهای خارجی تلنبار میکنه. همینطور الی آخر. بالام جان! گوز، چه ربطی به شقیقه داره؟.
یه فردی به نام «فرّخ نگهدار»، یه حرفهایی با ادّعای کنشگر سیاسی بودن تحریر و منتشر کرده است. به دلیل اینکه سائقه قدرت طلبی و جاه پرستی و فضولی خودش را در «سیاست» که هیچ سر رشته ای از آن ندارد، دخالت داده و چنانچه مثلا از سر مناسباتی یا بده بستانهایی یا غفلت مردم، مصدر قدرت بشه و بخواهد تعیین تکلیف کنه که مردم چکار بکنند و چکار نکنند و تصمیماتش را اجرا کنند، من به حیث شهروندی که مستقیما مشمول تصمیمهای سیاسی ایشون خواهم شد، حقّ مسلّم خودم میدانم که نسبت به تصمیمها و گفتارها و ادّعاهایش موضع انتقادی بگیرم. این حقّ طبیعی و ذاتی و مادرزادی من است و هیچ احدّالنّاسی آن را به من نداده که بخواهد از من بازپس بگیرد. متوجّه هستی چی میگم یا نه؟.
در ثانی، مگه مردم یا اشخاص منفرد و دیگرانی، بچّه صغیرند که شما به خودتان اجازه میدهید برایشان تعیین تکلیف کنید؟. آقای «اقبالی» خودش شعور و فهم و دانش کافی دارند و میتوانند قضاوت کنند. من تا امروز به هیچکس دیدگاههایم را تحمیل و تلقین و تزریق نکرده ام همچون جنابعالی و همپالکیهای عقیدتیتان که شبانه روز میخواهید عقیده نخ نما و پوسیده و بی پایه و منطق خودتان را به دلیل مثلا سابقه مبارزه و داغ انواع و اقسام اوینها و قزل حصارها را بر تن و روح داشتن زوچپان کنید.
آقای نگهدار، خودش سواد خوندن و نوشتن داره. میتونه راحت بیاد و در برابر دیدگاه من و صجبتهای آقای «محقّقی گرامی»، موضع بگیرد؛ یعنی اینکه به مواردی که من ذکر کرده ام بپردازد: یکی در باره دلایل خلاف نظرات من، یکی نیز در توضیح و تشریح دلایل برای مواضع خودش. سکوت او دلیل بر این نیست که من نیز سکوت کنم و هیچی نگم. همین قطره قطره سکوت کردنها بود که سیلاب باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی را بر گردن صغیر و کبیر ملت ایران، حاکم بلامنازع کرد. اگر دیگران به خودشان زحمت نمیدهند یا شهامت و بصیرت و مسئولیّت فردی و جمعی را نمیشناسند و هیچی نمیگوند، من این کاره نیستم بالام جان. من همچون آدم به قادر مطلق و جبّار در جنّت الهی اش، لگدی محکم زدم و حتّا پا را فراتر از پدرم گذاشتم و کلّ مرحمتش را به «جوی» فروختم: «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت .... ناخلف باشم اکر من به جوی نفروشم».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
در نقد کثافت کاری جدید صفحه اینستاگرام وزارت خارجه آمریکا، بییار مراقب باشیم سویه حملات به سمت غرب ستیزی نچرخد. مفهوم غرب در کلیت آن بسیار گسترده است و مانند هر تمدنی خیر و شر آن در هم تنیده است. غرب منشا انبوهی از خوبی ها برای بشریت بوده است، درست مثل شرق.
نوک تیز پیکان حمله تان را به سمت گنداب_رسانه ها و گلوبالیستهای اهریمن سرشت نشانه روید.
اینها منبع شر و فساد و خسران بشریت اند …بسیاری از غربی ها، خود قربانی این سیستم مخوف اهریمنی اند
چنگيز؛ نوروزتان پیروز. سپاسگزار
موضوع جالبی. به خصوص تقابل نگاه انترناسیونالیستی کمونیسم روسی و ناسیونالیستی در موضوع فرهنگ و ساختن انسان طراز نوین به قیمت حذف هویت ملی. هنوز هم این نگاه در میان چپ سنتی وجود دارد.
شيدا : رود بیکران به ابوالفضل و کیانوش گرامی و عزیز
با دیدن منزل زیبای جناب ابوالفضل خاطرات زیبای گذشته برایم زنده شد
نوروزتان پیروز
💚🤍❤️
سالام
بعضی ها فقط درمورد بعضی افراد وتفکرات می نویسند،
چرا فرخ نگهدار را به این شدت کوبیده،
ولی درموردمجاهدین خلق و فرستادن
جوانان و نوجوانان به قتلگاه توسط
رجوی چیزی نمی نویسید؟
چرا درمورد باستانگراهای همه خائن و
برپا کنندگان تفکرپان فارسبسم و جاعلان تاریخ وهویت و داشته های
مردم ایران چیزی نمی نویسید؟
چرا درمورد ستونهای بتنی تخت جمشید اشرف پهلوی چیزی نمی نویسید؟
چرا درموردصدسال جنایت فرهنگی و ژنوساید درایران چیزی ننوشته و اینهارا
درسایه نگه میداری؟
من هیچ وقت درهیچ جا ادعایی برمدرک
داشتن، وخود لیدر دانی،چیزی ننوشته ام،
ولی شما ها خودرا مسیح ترپاپ درهمه
چیز قلمدادمیکنید
سواد بمدرک نیست،
سواد در ذوب شدن در کوره های فرهنگی احزاب غرب وشکل گرفتن نیست.
همه فیلسوفان راردیف کنید تا
خودرا دانشمند نشان دهید،این سوادنیست،
بلکه در کوره دشمنان ملت خودشکل گرفتن است.
تنها راه حل بحران فلسطین را ایرانی
وتئوری خودمیدانید،
من با نام شخص ،شخیص کاری ندارم،
بلکه باتفکر غلط اندرغلط کار دارم،
منو درزمان شاه چندبار بازجویی کردند،
وتهدید،ولی نتوانستند،
پرونده قابل قبول خود را ارائه تا دادگاهی شوم،
درجمهوری اسلامی نیز همچنین،
شما چی کردید،
کنارگود ایستاده حکم اعدام ثادرمیکنی،
یا مشکل ایران وخاورمیانه را با تفکر
سوخته ماسونی فاشیستی ،باستانگرایی استعمارگران حل میکنید.
شما تئز های خودرا بنویسید،
بگذارید،منهم نظرات وانتقاد هایدخودرا
برتفکرات جاری و تلقینی وانحرافی
بنویسم ،
نه توهینی میکنم ونه حکم اعدام صادرمیکنم،
فقط تلاش میکنم،روشنگری کنم.
درووود!
حرفهایی مختصر برای آونگ ماندن بین زمین و آسمان!
آقای فرّخ نگهدار، به هیچ وجه، دفاعپذیر نیست؛ بلکه مستحق سرزنش و نکوهش ممتد است؛ زیرا رفتارها و گفتارهایش بر هیچ استدلالی و منطقی و برهانی قویمایه استوار نیستند. کنشها و واکنشهای وی نیز تا امروز سوای نتایج رسوا آمیز، هیچ چیز دیگری نداشته اند حتّا برای خودش. شما اگر انتقادی یا تبریک و تهنیتی نسبت به رفتارها و گفتارهای آقای نگهدار دارید، لطف کنید و انتقادهای خودتان را بنویسید. کاری نداشته باشید که دیگران چه گفته اند یا میگویند.
در ضمن، معمولا در باره/در خصوص/در زمینه/ در حول و حوش چیزی یا شخصی صحبت میکنند؛ نه روی شخصی/فردی/موجودی!!؟
اگر علّافیید و بیکار، به جای اینهمه پرت و پلاگویی بردارید اگر چیزی میدانید و حالیتان است یک دستور زبان ترکی بنویسد که خیلی به ادبیات ترک و دانش آموزان مشتاق زبان آموزی کمک شایان خواهد کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
سالام
جناب اقبالی عزیز،بانوشته های شما چندین سال است ،آشنایی دارم،
تعدادی کارشان الکی به به چه چه گفتن
است،
تاخودشان ونظرات آغشته به عوامفریبی
جا اندازند،
هرچندکه ،شماهم مقداری گرایش به ناسیونالیسم کور دارید،
ولی بازهم ناسیونالیسم شما آلوده نیست
منطق شما قابل تجدیدنظر،واصلاح است،
ولی آنها عمدا با خودلیدر دانی توهمی
فکرمیکنند،هیج کس آنهارا نمی بیند.
بهمین دلیل ،،
بشما این اخطاررا میکنم،
باستاگرایی وپان ایرانیسم کور وعقب
مانده اصلی ترین آفت این ملت است،
درصدسال گذشته این تفکرضدانسانی
وضدایرانی راعملا دیده ایم،
بانام شاه وطن،ایران،اسلام،احساسات ،
میهن،کوروش پرستی،فردوسی پرستی،.
دم ازعدالت عدل علی،اقتصاد توحیدی .
حزب الله ،همه رادیده ایم.
ازتفکرسسدضیا طباطبایی، سیدحسن
تقی زاده، سیداحمدکسروی،محمودافشار،
ایرج افشار،محمدعلی فروغی،بهار،اقبال
آشتیانی،کارنگ،خانلری،سیدجوادطباطبایی، بگیر تا حجت کلاش،ازهادی غفاری،
تا زهراخانم،ازقوچانی،تا جلایی پور،
از محسن پزشکپور،تا بیغش،
اینها همه و بلکل عاملان و آمران سازمانهای امنیتی کشورهای مسیحی
استعماری بودند.
دراین ۴۵ سال هم ،انواع واقسام شان
رادیده ایم.
اسرائیل، جا پایی برای آشفته کردن منطقه برای فروش سلاح میباشد،
ازاین نوع پروژه ها زیادداشتیم،
تفکر پان ایرانیسم پان فارسی هم
همچون پروژه اسرائیل بوده ،
وهیچ فرقی باهم ندارند.
بازهم عرض میکنم ،مواظب دام گستران
جدیدبانام باستانگرایی باشید.
که اینها بدتراز شاه وشیخی بوده ،
وخطرناکترند.
درووود!
مختصر و گذرا.
من منظور شما را از «نوآوری» نمیفهمم. اگر منظورتان، تحقیقات نو در باره کهنه گفته ها و کهنه شده هاست، که اینگونه کتابها و رساله ها و مقالات به هر زبانی نیز نوشته شوند حتّا زبان فارسی، باز هیچ سنخیّتی با «نواندیشی و زایش افکار و ایده های فردی» ندارند. تا جایی که من به تولیدات قلمی ایرانیان به زبانهای بیگانه دسترسی دارم، چیز دندانگیری کشف نکرده ام که بگویم «ایده ای نو» در آثارشان مطرح شده است. اساسا اگر ایده ای نو یا افکاری بدیع که هیچ سبقه ای نداشته باشند و ایرانیانی در باره آنها یا در باره موضوعات رایج و حادّ بشری آنقدر ژرفاندیشیده باشند که ابعاد تاریک موضوعی را توانسته باشند، شفّاف در کلمات فردی عبارتبندی کنند، مطمئن باشید که اروپائیان آنقدر تیز بینند که فوری متوجّه قضیه خواهند شد و به مطرح کردن چنان ایده ها و افکار همّت خواهند کرد کماکان که در نگرش به اسلاف خود شان که در کشف و شناخت «ابوعلی سینا و رازی و خوارزمی و خیّام و دیگران» همّت کرده بودند، اینها نیز برای معرفی و شناخت ایرانیان معاصر اقدام میکردند.
نکته دیگری که برای من حائز اهمیّت است، این است که اگر کسانی تصوّر میکنند که «فکر نو و ایده هایی بدیع »دارند، باید آنقدر دلیر باشند که افکار خود را به زبان ملّتی بنویسند که از دامن آن برخاسته اند؛ زیرا هدف از اندیشیدن، موثّر بودن بر ذهنیّت انسانها در سمت و سوی شناخت متّقن و مستدل برای آزاد شدن از کژفهمیها و جهالتها و خرافات و تلقینات و امثالهم است. اگر «کانت، هیوم، لاک، دکارت، اسپینوزا، شوپنهائور و کثیری دیگر از متفکّران»، افکار و ایده های خود را به زبان مردم خود نمینوشتند، مطمئن باشید که جوامع بشری در همان دوران قرون وسطی به بن بست ابدی رسیده بودند و تمام. اینگونه متفکّران برغم آنکه به بسیاری از زبانهای بیگانه تسلّط شگفت انگیز داشتند، تشخیص دقیق و صحیح و منطقی دادند که افکار و ایده هایشان را به زبان مردم خود بنویسند.
حال اگر ایرانیانی هستند که تصوّر میکنند «افکار و ایده های بدیع» دارند، این گوی و این میدان. با دلاوری بیایند و به زبان فارسی، آثار خود را منتشر کنند و در اختیار هموطنانشان بگذارند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
راستی چرا،ماها وسیاسیون ایران اینهمه
سطحی نگرهستند؟
حتی به تحلیل های خود قدری فکرنمیکنند؟
طرف آمده مثلا به نوشته آقای نگهدار
انتقادکند،
حتی فکرنکرده، که شاید ایشان درزمان
درزمان تشکیل سازمان چریکی فداییان
دراین فکرنبوده است.
وبعدا به فداییان پیوسته است.
که چرا ایشان درزمان حرکات چریکی
ازاین تحلیلی ها نکرده است!!
بابام جان،تغییرتفکر بستگی به مراحل سنی وشرایط دارد،
چندنفری نظرداده و هدفشان فقط کوبیدن ایشان بوده است،
اگرنظرمن رادرموردنوشته ایشان بخوانید،منهم به ایشان انتقادداشته ودارم،
ولی بامستندات غیر مغرضانه،
اگرایشان، نگهدار،درچهل سال پیش گیر
کرده و ازنظرش عدول نکرده،
شما که خودبه ۱۰۰۰ سال پیش به فردوسی پرستی ،به ۲۵۰۰ سال پیش به
باستانگرایی برگشته اید،
چرا کشتارخاوران رابگردن ایشان می اندازید؟
اتفاقا ،همفکران شما دونفربانام اسلام
ولی پان فارس شعوبیه وایرانشهری
این جنایت را بنام اسلام کردند.
شماها چرا آدرس عوضی میدهید؟
اینها اسلامی نیستند،
بلکه پان فارس شعوبیه و ایرانشهری درلباس آخوند وبنام اسلام این جنایت
رامیکنند ،
بازخدا پدر رهبران فداییان اکثریت رابیامرزد،
پاتکی زدند،طرفداران فداییان را همچون
مجاهدین ورجوی به قتلگاه نفرستاند،
اگر موضع گیری بموقع فداییان اکثریت
نبود،هزاران نفر از فداییان را پان فارسهای شعوبیه وایرانشهری همچون
مجاهدین کشتارمیکردند.
تعدادی کنارگود ایستاده ،لنگش کن میکنند،
این آقایان یکی ،جریان مهسا امینی را
راه نجات ایران اعلان کرده است
مثل اینکه مقاله محسن کردی رانخوانده
که بداند جریان مهسا امینی، در اتاق فکر سازمان سیا و اداره اطلاعات مهندسی شده و درایران اجراگشته بود.
اگرداخل این پروژه هستید،؟
پس خون جوانان این جریان بگردن شماهاست،
آیا، ،تخم مرغ های نقاشی شده ،بتوسط
خانم فاطمه داداش زاده درتبریز به
خط تورکی اورخون را دیدید؟
نکنه کورچشمی گرفته و شماهم آن حرف..
مجدّدا درووود بر ابوالفضل عزیز!
تحشیه ای نامتعارف و تلخگونه!
بی شکّ برای ایرانیانی که وجدان بیدار دارند و هنوز مسئولیّت در خون رگهایشان جاری و شاداب است، این سوال مطرح خواهد شد که اگر آقای «نگهدار» از «اصلاحگری»، فهم و درکی اسلوبی و ریشه ای و منطقی داشتند و دارند، چرا و بر شالوده کدامین دلایل متّقن و مستدل در همان دوران پادشاهی محمدّ رضا شاه به دنبال اصلاحگری سیستم شاهنشاهی نرفتند؟. مگر نبودند مبارزان مایه دار و فرهیخته و با شعوری که حتّا جان خود را بر سر تصمیم خود گذاشتند و یقین داشتند که میتوان تغییراتی کلیدی را در ساختار سیستم شاهنشاهی اجرا کرد و پیش برد؟. چرا آقای نگهدار، نه تنها خودش را؛ بلکه سازمانی را با آنهمه پتانسیل که از گردآمد جوانانی پر شور و حال و آرمانخواه و پر انرژی و تشنه افقهای دیگر تشکیل شده بود و در اکثر محافل دانشگاهی و اجتماعی محبوبیّت داشت و میتوانست در خدمت آب و خاک و مردم ایران در آید با ندانمکاریها و بلاهتها و جاه طلبیها و کینه توزیهای خودش به قعر آنچنان باتلاقی فرو تپانید که کثیری را در خاک خاوران نصیب داد و کثیری را در آوارگی و چنگال ک.گ.ب و کثیری را در سرخوردگی و یاس و کثیری را به هیچ و پوچان خوار و زار پراکنده به گرداگرد خودش. چرا؟.
چرا آقای نگهدار، اگر اهل اصلاحگری بودند و هستند، نیامدند سازمانی را که اینهمه نیروهای جوان و پر انرژی داشت در بینش و نوع نگرش متحوّل کند تا به جای مبلّغ و مروّج و مدافع و یسل کش ایدئولوژی منحط مارکسیه شدن به دامنه های جستجو و خویشاندیشی و ژرفکاوی و منشا آموزش و روشنگری از بهر شناخت اقوام و فرهنگ و زبانها و تاریخ ملّت خود بینگیزاند؟. چرا آقای نگهدار، اگر سر سوزنی فهم و درک از مسئله ای به نام «زندگی و معضلاتش» داشته باشد، در سیاه مشق بی مغز و پایه اش، اشاره ای به این نکرده است که چگونه میتوان جامعه را از حدّاقل امکانات زیستی «نون و سبزی خوردن» به آنچنان ذلالتی در افکند که کثیری از افرادش در سطل زباله و آشغالدانی به دنبال حدّاقل نان خشکه ای بگردند و هیچ اعتراضی به اینهمه غارت و چپاول و دزدی و سرقت ایلغارگونه زمامداران فقاهتی و آقازاده های انگل و مفتخور و بی شعورشان نکنند؟؛ آنهم ملّتی که یکی از غنی ترین منابع زیر زمینی جهان را در اختیار دارد و هر فردی از آحادش به اندازه یک «شاهزاده موناکویی» میتواند از منابع میهنش بهره ببرد.
اگر آقای نگهدار از «دانش سیاست و فلسفه کشور داری»، ذرّه ای آگاهی پیش پا افتاده میداشت و ریگی به کفشش نبود، هیچگاه نمی آمد مصدر نفرت پراکنی و جنگ هیستوریک و عقده ای علیه گرایشهایی را پیش ببرد که در مصاف با حکومت فقاهتی هستند یا با عقاید شخصی و فرقه ای او همخوانی ندارند. اگر آقای نگهدار، مرد میدان هماوردی و کشور آرایی بودند و هستند، چرا در سراسر سیاه مشقنویسی خودش، کوچکترین اشاره ای به توقّعات مردم نکرده است که مدام در طول چهار دهه آزگار با واکنشهای خونریزانه و کشتارگری و جنایت حکام تا امروز پاسخ داده شده اند؟؛ آنهم مردمی که بی برو برگرد، «حقّ انتخاب» دارند و چفت و بست جامعه را پی ریخته اند؟. چرا آقای نگهدار، اگر سر سوزن، فهم و شعوری داشته باشد تا امروز تلاش نکرده اند که کارنامه حکومت خلفای الله را از لحظه سیطره یابی تا همین ثانیه های گذرا – چنانچه وجدان فردی برای داوری داشته باشد- به دامنه سنجشگری فراخواند و جیک و بُک حکومت را در تمام ابعادی که تا امروز مرتکب و مصدر و بانی اجرایی بوده است به محک بزند؟.
چگونه میتوان ادّعای کنشگر سیاسی کرد و کوچکترین آگاهی پیش پا افتاده از دانش سیاست و کشورداری نداشت؟. چگونه میتوان ادّعای فعالیّت سیاسی داشت و در مجامع عمومی و شبکه های اینترنتی، کوچکترین نشانه ای از سیاستدانی و سیاستمداری رفتاری و کرداری و گفتاری از خود بروز نداد؛ ولی به حماقت و بلاهت خود، مدام غرّه ماند و افتخار کرد و هجویات تلقینی را غرغره و نشخوار کرد؟. آیا سوای این است که آقای «فرّخ نگهدار» و همپالکیهای عقیدتی اش تا امروز به حیث مُتعه و رکابدار تلاش کرده اند تا فقط «نگهدار حکومت ضحّاکیان جوانخوار» باشند؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
اگر به زبانهای بیگانه کتاب بخوانید متوجه خواهید شد که از ایرانیان در سایر کشورها کتابهایی با نوآوریهای متعدد در زمینه هایی که برشمردید منتشر شده.
درووود بر آقای اقبالی گرامی!
مختصر و فوری!
همانطور که خودتان در اخبار رسانه ها شنیدید یا ملاحظه کردید، قطعنامه آتش بس، وتو شد!. یعنی استدلال من همچنان به قوّت خودش پایدار است. ریشه اختلاف اعراب و اسرائیل بر سر یک قطعه خاک نیست؛ بلکه مسئله بر سر «مصطفائی و امتیازهای ناشی از آن» است. تمام جنگی که اسلامیّت در جوامع بشری از آغاز شکلگیری اش تا همین امروز به پیش دارد میبرد فقط برای دست یافتن به موقعیّتی شبیه عصر محمّد است که به قتل عام قبیله بنی قریظه و دیگر قبایل یهود در تاریخ آغازین اسلامیّت همّت اقتلویی کرد تا مسلمانان شمشیری بتواند از این طریق به درجه «مصطفائی و امتیازهای ناشی از آن که سیطره یابی بر کلّ جوامع بشری» است، دست یابند.
فقط یک نکته را جهت آگاهی شما و دیگرانی که احتمالا نظری به این مسائل و مشکلات دارند، گوشزد و تاکید کنم؛ آنهم اینکه مسئله جنگ و دعوای فلسطینیان و یهودیان، معضلی خانوادگیست و خود اسرائیلیها مسئله را حلّ و فصل خواهند کرد حتّا اگر لازم باشد، نحوه و پیامد حلّ و فصل مشکل از طریق پشت پرده و دستهای سیاستمداران کشورهای جهانی باشد. بله!. تا زمانی که حکومت اخانید برقرار است و ایرانیان صاحب فرّ و لایق کشورداری به زمامداری نرسیده اند، معضل فلسطین و اسرائیل برقرار خواهد ماند و فقط خود اسرائیلیها هستند که در این فاصله به رتق و فتق کردن امور نیز خواهند پرداخت. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
جناب محققی انسان دوست. شما بیش از مخالفان چپ با برنامه و سیاست چپ آشنا هستید و بهتر میدانید سرنخ گروه چپ به سازمان جاسوسی روسیه وابسته است.
اکنون رابطه روسیه و نظام اسلامی رفیقانه است و رفقا بر مدار مسکو در حرکت هستند.
شک نباید کرد که اگر روزی رابطه گلآلود شود، با یک فرمان حزبی همه غرب نشینان غرب ستیز از برلن پاریس و اسلو سراسیمه وارد ایران میشوند تا خاطره سال 57 را زنده کنند.
به عقل ....... مانند...... نباید شک کرد او مامور و قسم خورده دولت روسیه است.
آیا شما درباره قتل ناوالنی از سوی چپها وهمین مستر نگهدار لندنی مطلبی شنیدهاید؟
پیشنهاد من به شما و همه خردمندان که خود را از تار عنکبوتی چپ رها کرده اند این است که
سازمانی بر اساس منافع ملی ایران واستقلال وآزادی پایه گذاری کنید.
چپ در آینده که من وشما نباشیم باز تن به رزالت و خیانت خواهد داد و ملت را مانند سال 57 قربانی قدرت دولتی خواهد کرد. مردم کوبا پس از هفتاد سال فریاد میزنند ما گرسنه هستیم.
آینده کشور ما همچو روسیه و کوبا مباد.
سالام.
لطفا نوشته های من را سانسورچی بدرستی بخواند،بعد بلکل حذف کند.
ما باندکه درست نکردم،
به کسی هم توهین نکردم،
فقط پیشنهاددادم،
نگاه ها ازیک دریچه بزرگ باشد.
جناب بهزادکریمی ،
درموردرهبری وانتخاب حسن خمینی را
مطرح کرده بود،
منهم نوشتم ،تفکر و ویژگی این سه نفربرای کشورهای غربی دررهبری برای
ایران و برای چاپیدن آینده ایران
عقلانی تراست.
حتی ،ویژه گی و شرایط وزمینه راهم
شرح دادم.
تلاش میکنم،استانداردهای مانیفست ایرانگلوبال را مراعات کنم،
بعضی مواقع ،شرایط را خارج استانداردهای تعیین کننده می بینم،همچون قانون اساسی ناقص جمهوری اسلامی.
مدیریت جهانی گلوبالیستها رانگاه کنید،
بعد خودرا گلوبالیست بخوانید.
ماهم به احترام این نام زیبا و گوناگونی
مطالب و حل شدن مسائل ایران ومنطقه
وجهان درخدمت شماهستیم،
تا بهم یاری کنیم ،
مفهوم گلوبالیست را دربین لاقل روشنفکران خودمان جا اندازیم،
بخدا نقاط خوبی رامطرح کرده بودم،
مگرگلوبالیستها دیوانه هستند که افسارحکومتی منطقه حساس را به
فردی به امثال حاجی حسن بدهند؟
یا به رضا ربعی بدهند؟
حالا شرایط را خودشان درزمان پالانی
ها آماده کردند،
همه ماراگول زدند،
حاج روح الله رابما چپاندند،جای خود،
ولی الان دیگر حسن،رضا کی باشند؟
پیشنهاد بنده راچاپ کنید،
بعدا مشاوران رهبران جدید را بامشخصاتی که دارند
معرف حضورتان خواهم شد.
غربی مگر دیوانه اند که افسار متطقه نفت وگاز به هرکس بدهند؟
بخدا، اگر به تفکر گلوبالیسم اعتقاد دارید،
گلوبالیستی به نوشته ها برخوردکنید.
دوستتان دارم،
من بخدا ،بخاطر تفگرگلوبالیستی،
مسائل ونوشته های غیر گلوبالیستها را
نقدمیکنم.