مهدی عزیز، 1- نوشته اید:«اینطور نوشته ها به مبارزه ی آذربایجانیها کمک نمیکند- زیان هم دارد». و دلیل هم آورده اید که « کرد ها بحث تفاوت را مطرح نمیکنند- به خاطر زیان اش». در ضمن اندیشه ی من را هم به «ایده لوژی خاص» مربوط کرده اید. از سوی دیگر «تفاوت لهجه های مناطق و شهر و روستاها» را قبول دارید. همینطور «جای بحث ادبیات و زبان» را «به هنگام موجودیت نهادهای آکادمیک محول کرده اید». 2- از همین موضوع آخری شما به مسئله نگاه کنیم. «ادبیات» در جنوب سی و چند سال است «کار میکند و جاری ست». « دهها مشکل هم دارد و از جمله مشکل زبان نوشتن و مشکل سنت و مدرنیته ، و همینطور مشکل مکتبهای ادبی -هنری». سه موضوع. و آنها را هم مورد «بحث و بررسی» قرار میدهد. دست روی دست نه نهاده و نه نشسته است. چرا؟ چون «موجود زنده» است. جان دارد،حرکت میکند،مشکلاتش را رفع مینماید؛ تا بتواند «رشد» نماید.
4- ما نمیتوانیم در حل مشکلات ادبیات به آن بگوییم « ایست!» ما هنوز نهاد نداریم. پایه نهادها با همین بحثها ریخته میشود.5- من ایده لوژیک فکر نمیکنم و این روش را نیز نادرست میدانم. اما مثل هر انسان خیرخواهی در آرزوی خوشی و سعادت همگان هستم. 5- نوشته ام شمال وطن فرهنگی ماست. ما باید از آنها بیاموزیم. اما بر اساس معیارهای دانش «ادبی -هنری ، صحیح است که خصوصیت زبان جنوب» را حفط کنیم. ادبیات ما هدیه جنوب به شمال است. همانطور که مال آنها هدیه برای ماست. اتحاد شمال و جنوب کار نسلهای آینده است و راه درستش را آنها خواهند یافت. از نظر من این راه نخست از« اتحادیه ی منطقه ای میگذرد». همینطور راه اتحاد کردها نیز. باز کار نسلهای آینده است. نباید دچار ماجرا جویی ها و خیال بافیها شویم. نه تنها توان 30 هزار کشته را نداریم حتی یک گل زندگی هم نباید برای حل این مسایل پرپرشود. که اگر بشود نشانه خطا بودن راه ماست.