من تصمیم نداشتم که
ناشناس
من تصمیم نداشتم که...
دیگر مطلبی درباره نوشتههای شما بنویسم اما این پاسخ اخیرتان به کامنت نسل سوخته من رو بر آن داشت که شاید برای آخرین بار جوابی به شما بدهم . آقای شاملی باز هم با زیرکی از زیربار پاسخگوی شانه خالی میکنید و درباره دیگر گروههای اتنیکی در مناطقی که ذکر کردید از واژه اکثریت اقلیت استفاده میکنید.حال کاری به این الفاظ که در دنیای آزاد و قوانین مترقّی امروزه در باب حق شهروندی (نه سیاسی) چه محلی از اعراب دارد ندارم اما ذکر این مفاهیم و تاکید شما در دایره سکونت آنها ناخوداگاه حس نوعی همزیستی و تحمل اجباری آن اقلیتها در چار چوب حکومت اکثریت اتنیکی صد البته با حفظ حقوق رو در ذهن متبادر میسازه و این دقیقا نقطه ایه که شما رو به تناقض گویی میندازه.درباره ایران که میشه قلم شما تبدیل به کلنگی میشه که با ذکر مستمر کشور فارسی (یا حکومت فارسی) حق تعیین سرنوشت (بخوانید تجزیه)به چیزی کمتر از ویرانی این سرا رضایت نمیده (البته در سرانجام و نتیجه گیری نهایی نوشتههای شما) اما درباره آن گروهها که من از تاتها و لزگیها و تالشیها نام بردم شما رو فاقد جسارت کافی برای بیان قاطع ملت بودن آنها که طبق منطق خود شما باید باشند نمایان میسازه.دلیل روشنه شما بار حقوقی ملت دانستن یک گروه از مردم رو به خوبی میدانید و درعین حالی که این نسخه رو برای گروههای مردمی در ایران میپیچید اما این مرگ رو تنها برای همسایه طلب میکنید و نه برای کاشانه آتی خود.جواب سوال من آره یا نه خیلی ساده است آیا تاتها و تالشیها و لزگیها رو ملت (که قطعاً در آن صورت دارای حق تعیین سرنوشت و تجزیه از آذربایجان میشوند)میدانید یا نه.خواهشاً از تکرار پاسخی انحرافی که حقوق همه باید حفظ بشه و حق گروههای ملی طبق قوانین جهانی باید محترم شمرده بشه و تو ایران ظلمه و به علی اصغر آب ندادن و .... بپرهیزید. اری یآ نه؟