رفتن به محتوای اصلی

اولا که در ابتدای متن جملاتی

اولا که در ابتدای متن جملاتی
ناشناس

اولا که در ابتدای متن جملاتی ناقص چاپ شده که در ادامه مجددا تکرار شده اند. به نظر میرسد منتشر کننده این مطلب که از روحیات ایشان باخبریم، آن چنان ذوق زده بوده اند که هول هولکی آن را انتشار داده اند و دقت لازمه را به خرج نداده اند. ثانیا انسان در میماند که چه بگوید به این آقای دکتر. چند وقت پیش یک کتابچه ای میخواندم راجع به نیوزلند. در آن کتابچه بخشی وجود داشت راجع به زبان مردمان بومی نیوزلند که اسمش زبان مائوری است. طبق اطلاعات آن مأخذ، زبان مائوری پس از ورود اروپاییان به نیوزلند به سرعت در مسیر اضمحلال قرار گرفت به شکلی که چند دهه قبل در معرض انقراض کامل بود.

اما جوانان مائوری یک نهضت فرهنگی راه انداختند و موفق شدند نه تنها زبان آبا و اجدادیشان را از انقراض نجات دهند، نه تنها موفق شدند آن را وارد برنامه مدارس بکنند، بلکه آن را به زبان رسمی نیوزلند در کنار انگلیسی نیز تبدیل کردند. حالا تصورش سخت نیست که اگر این آقای دکتر بر حسب تصادف یک مائوری ساکن نیوزلند به دنیا می آمد، چه گرد و خاکها که هوا نمیکرد و چه سخنرانیها که در محکومیت آن جوانان هویت طلب ایراد نمی فرمود. زبان مائوری یک زبان کاملا محدود است که در دور افتاده ترین جزیره دنیا زبان ملی بخشی از مردمان یک کشور است و با اطمینان میشود گفت که امکان این که روزی – روزگاری از چهارچوب آن جزیره بیرون رود، مطلقا صفر است. زبان انگلیسی زبانی است که امروزه بی تردید تبدیل شده به زبان علم و زبان رابط بیشتر مردمان دنیا و هر روز هم بیشتر گسترش می یابد. در مقایسه با زبان مائوری، ترکی آذری زبانی است که حداقل زبان رسمی 10 میلیون انسان در همسایگی کشور ماست و نیز زبان مادری میلیونها انسان در ایران. زبانی است که حداقل فایده یادگیری آن این است که یادگیری زبان رسمی کشور بزرگی مثل ترکیه بسیار سهل و آسان میشود و شخص میتواند با خرید و مطالعه یک خودآموز استانبولی یا با چند هفته تماشای کانالهای ترکیه خیلی راحت با 80 میلیون انسان رابطه برقرار کند. در مقایسه با انگلیسی، زبان فارسی زبانی است که هر چند به لحاظ ادبیات غنی است و از آنجا که زبان مادری میلیونها هموطن است، برای شخص من بسیار قابل احترام است، اما واقعیت این است که در هیچ نقطه دیگری از دنیا غیر از افغانستان و تاجیکستان به کار انسان نمی آید. به هر حال واقعا انسان در عجب می ماند از این همه عقب ماندگی فکری یک شخص با عنوان آکادمیک. شما میبینید که مثلا یک نفر آمریکایی یا لهستانی یا ژاپنی در یونسکو یا سازمانهای جهانی دیگر تا چه اندازه با حساسیت از در خطر بودن فلان زبان در فلان گوشه آفریقا اظهار تأسف میکند و هشدار میدهد که این زبانها باید حفظ شوند. وقت و پول خرج میکنند تا به کسانی که در صدد نجات زبان باستانی فلان قبیله ده هزار نفری هستند یاری برسانند. آن وقت این حال و روز شخصیت آکادمیک ماست. به قول معروف، خلایق هر چه لایق!. تو که روشنفکر این مملکت باشی، اقتدارش هم میشود احمدی نژاد و اوپوزوسیونش هم میشود شیخ مهدی کروبی که جنابعالی مشاور دوران انتخاباتش بودی. حالا جالب است زمان اعتراضات جنبش سبز عده ای از دوستان از مردم آذربایجان انتظار داشتند که دنبال این جماعت شوونیست راهی شوند و تبدیل شوند به سرباز صفر آنها. آخر مردم به چه چیز اینها دل خوش کنند؟. به جوک گوییهای امثال خاتمی و کواکبیان یا به اظهار فضل امثال این آقای دانشمند؟. تازه اینها قرار بود برای ما دموکراسی بیاورند. معنی دموکراسی را هم فهمیدیم!. دوستانی که گفتم همان دوستانی هستند که تا دیروز ادعا میکردند جوانان اعتراض کننده دوره جنبش سبز همه چیز را میفهمند و درست تفسیر میکنند اما امروز در مواجهه با حقایق سخت به این نتیجه رسیده اند که برای مردم پیشرو و پیشاهنگ لازم است وگر نه حکومت خیلی راحت بلد است حضرات جوانان روشنفکر را رنگشان کند و بعد هم وسط خیابان برقصاندشان که "رأیمو پس گرفتم!".
واقعیت این است که مملکت ما همین است که هست. یعنی یکی از عقب مانده ترینها در جهان. بعد این آقای دکتر با این سطح فکری که دارد این جوری اساتید دانشگاههای باکو را تحقیر میکند. به قول معروف، خدا خرش را شناخت که شاخش نداد. یکی نیست به ایشان بگوید که آقای دانشمند، اگر بفهمی، ما ملتی هستیم تحت سیطره عقب مانده ترین حکومت جهان با این همه اعدام و سنگسار و تجاوزهای داخل بازداشتگاهها و چه و چه. رژیم قبلی و قبلترش هم عقب مانده تر از رژیم فعلی. حالا این حکومتها از کجا بر گرده ما سوار شدند؟.