رضا شاه پهلوی نماد تمام عیار دور باطل چرخه قدرت سنتی در ایران است. فردی که از قزاقی آغاز کرد و به وزارت دفاع و وزیر الوزرائی رسید، تا در نهایت، بساط سلسله قاجار را برچیند که نماد استمرار امر کهن در ایران بود؛ اما در چرخه قدرت در ایران تحول بنیادی ایجاد نکرد. چرخه قدرت سنتی چرخه استبداد-آزادی است. از همین روی است که رضاشاه پهلوی برآیند جامعه ای بود که از پی مشروطه و تب و تاب تحولات آن، که شاخصه آن ناامنی و بی ثباتی بود، به دنبال ثبات و استقرار و دست آهنین یا اقتدار بود و از دل مشروطه، رضا شاه پهلوی پدید آمد. رضا شاه پهلوی استمرار چرخه سنتی یا آزادی یا استبداد بوده است. به واقع، رضا شاه پهلوی هم بیانگر شکست دوره اصلاحگرایی حکومتی در قد و قامت کسانی مانند عباس میرزا، امیر کبیر و عصر سپهسالار بود و هم حکایتِ شکستِ تحول طلبی دوره مشروطه و کارکردزدائی نهادهای نوپایی مانند مجلس و احزاب سیاسی و
به این عبارت عصر پهلوی در گذار ایران به چرخه مدرن قدرت اَبتَر و سترون بوده است. چرخه قدرت مدرن، چرخه قدرت آزادی-انظباط است. در حقیقت، رضا شاه پهلوی استمرار همان چرخه سنتی قدرت در ایران به اضافه فنآوری بود. به تعبیر لنینی که می گفت سوسیالیسم مساوی است با شوراها باضافه الکتریسیته و فنی سازی کشور، رضاشاه پهلوی گویی می گفت سلسله پهلوی مساوی است با استمرار چرخه قدرت سنتی باضافه برق رسانی و کارخانه سازی. استبداد رضاشاهی به این طریق تجلی استبداد سنتی به اضافه فرآیند همگن سازی در فراز نخست تجدد بود: تجدد اقتدارگرا. و تجدد اقتدارگرا پیش زمینه ضدِ تجدد اسلامگرا گشت. آن چه این پیش زمینه را مهیا و هموار کرد، درست همان نکات و عواملی است که سبب گشت از دل مشروطه که در سودای آزادی و مساوات و قانون بود، استبدادی نو پدید آمد. و این حاکی از استمرار چرخه سنتی قدرت و قدرت سنت حاکم بود. تجدد اقتدارگرای رضاشاهی تکرار این بیان هگل بود که حوادث تاریخ یک بار به شکل کُمدی رخ می دهند و باردیگر، به شکل تراژیک.