ینیی لیک گرامی
بحث تاریخ به مثابه "گسست" یا "پیوست" یک بحث است و "تاریخ یکپارچه" بحث دیگر. تاریخ، برخلاف ذوق زدگی و اشتیاق روشنگران قرن هجدهم، خطی نیست و بیانگر گذار از حضیض به اوج نیست. "گسست" در متن "پیوستار" صورت می گیرد. تاریخ، به مثابه نوزادگی، بر بستر گذار از بن بست های معرفتی و کنشی نقش می بندد. آن جا که این گذار روی نمی دهد، تکرار به وحی مُنزَل بدل می گردد. "پرسش" زمانی در ذهن نقش می بندد، که پاسخ های تکراری به گِل نشسته اند. بحث جامعه پساسنتی یک بحث است و بحث جامعه در گذار از سنت، بحث دیگر. گسست معرفتی ناشی از گسل های ترجمان ناپذیر اجتماعی است که توسط نگاه سنت زده، که اغلب در بازگشت به ریشه ها و بازگشت به اصل خویشتن تجلی پیدا می کند، به بازگشت به اولیای تاریخ تحویل می شود. هابز با نقد ارسطو پروژه تجدد را کلید می زند نه با نفی وانکار آن. اومانیسم بازگشت به دوران طلایی یونان است در
جامعه ایرانی با عصر مشروطیت که روال عادی تاریخ نبود بلکه ماحصل کنش اجتماعی در سایه نوزادگی بود عزم خود را برای گذار از سنت به تجدد جزم کرد. اما هم از حیث عملی ناتوان بود و هم از حیث نظری درک درستی از تجدد نداشت. او بر آن بود "سنت" را تجدید کند و "تجدید" را دال بر "تجدد" گرفته بود. اما از حیث صورتبندی تاریخی و واقعیات موجود آن جامعه چنین رقم خورد که کسانی که در سر غوغای تجدد داشتند، به سایه بدل گشتند و گروه های مرجع سنتی معرکه را گرم.