بنابر نوشته سایت کنفرانس :برای فهم وضعیت موجود، باید دو وضعیت را در برابر هم قرار دهیم و این دو را با هم مقایسه کنیم. یکی وضعیت رژیم و دیگری وضعیت مجموعه مخالفان: منتقدان و مخالفان و براندازان و هر اسمی که روی آن میگذاریم. در باب وضعیت رژیم، باید گفت که حکومت در جذب طبقات کمدرآمد چندان موفق نبوده است. هدفمندی یارانهها چندان نتوانست برای رژیم پایگاه اجتماعی درست کند. ردصلاحیت مشایی بیانگر این است که این پایگاه اجتماعی، توسط دولت احمدینژاد ساخته نشد. پیش از این برخی حکومتیها بارها گفته بودند که با ردصلاحیت مشایی اتفاقی نخواهد افتاد و دیدیم که اتفاق هم نیفتاد. طبقه متوسط در ایران گرچه بسیار ضعیف شده، اما نگران وضعیت خودش است. این طبقه خود تقسیم شده است. بخشی از طبقه متوسط منتقد حکومت است. بخش حامی حکومت نیز ضعیف شده و انسجام خود را از دست داده است. به خصوص با کاهش درآمدهای حکومت و کاهش رانتهایی که از طرق مختلف توسط حکومت به آنها داده میشد. نکته سوم بحث مشکلات اقتصادی است که به رژیم ضربه وارد کرده و آن را دچار بحران است. این همان بحثی است که هاشمیرفسنجانی چه پیش از ردلاصحیت و پس از آن، مطرح کرده است.
ردصلاحیت هاشمی برای جلوگیری از ریسک بحران اقتصادی و اجتماعی انجام شد. حکومت مایل نبود و نیست که در انتخابات با مشکلی مواجه شود. نکته چهارم، خطر چنگ و تجزیه و … است. من باور ندارم که چنین اتفاقی رخ دهد. اساسا آمریکا در شرایطی نیست که به ایران حمله نظامی کند. دولت اوباما نشان داده که شوق و اشتیاق این کار را ندارد. خطر جنگ، خطری است که روی آن اغراق می شود. روی خطر تجزیه ایران هم اغراق می شود. به خصوص صحبتهای اخیر هاشمی درباره آذربایجان و بلوچستان و … هم دچار اغراق است. چون یک نماینده کنگره از میان بیش از ۵۰۰ نماینده بحث تجزیه ایران را مطرح کرده است، نمیتوان گفت این خطر نزدیک است. این مساله بیشتر برای جلب توجه مطرح میشود و به نظرم حکومت هم به خوبی میداند که این مساله به دشواری ممکن است رخ دهد.
در باب مخالفان باید به چند نکته توجه کرد: اپوزیسیون همچنان متفرق و پراکنده است. از نظر من این مساله مساله بزرگی نیست، اما مشکل ناهمسازی این نیروهاست. مانند ارکستری که هر کس، ساز خود را میزند. دلیل این مساله هم آن است که گفتوگو بین منشورهای مختلف، بین جریانهای مختلف و گفتمانهای متفاوت وجود ندارد. به همین دلیل از دل این گروهها یک برنامه حداقلی بیرون نیامده است. از سوی دیگر بخشی از تلاشهای اپوزیسیون، خنثی کننده تلاشهای بخشهای دیگر است. نهادهای مخالفان در برابر نهادهای حکومت ضعیفترند و کارآمدی کمتری هم دارند. مخالفان حکومت با رفتار خود به عنوان اپوزیسیون باید نشان دهدن که کارآمدتر هستد. مشکل دیگر این است که مخالفان جمهوری اسلامی، ظرفیت سوار شدن بر امواج نارضایتیها را ندارد و نمیتواند این نارضایتیها را تبدیل به سرمایه ملی کند. این قوت قلبی است که حکومت دارد. نکته دیگر این است که هنوز بخشی از مخالفان و منتقدان حکومت به این نتیجه نرسیدهاند که رژیم اصلاحناپذیر است. به همین جهت بحش قابل توجهی از اپوزیسیون، وقتی صحبت آمدن هاشمی شد، ذوق زده شدند. هنوز بخشی از نیروهای مخالف معتقدند رژیم اصلاحپذیر است و می شود در چهارچوب سیستم کار کرد. این مساله شاید برای بخش اصلاحطلب تا حدودی سرمایه محسوب شود، اما برای کسانی که مخالف رژیم هستند، نمیتواند مثبت باشد.
بخش دیگری از مخالفان هنوز به این مساله واقف نشدهاند که روحانیت در ایران دولتی است. روحانیت رانتی شده و رابطه ساختاری با جامعه ندارد. از سوی دیگر بخشهایی از اپوزیسیون همچنین بر این عقیدهاند که اسلام قدرت بسیج اجتماعی ندارد. شاید به همین دلیل باشد که هنوز بخشهایی از منتقدان، ایدئولوژی خود را حفظ کردهاند و بر آن تاکید دارند. نتیجه دو نکته اخیر باعث آن شده است که اعتماد به نفس اپوزیسیون به شدت کاهش یابد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید