رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: سه‌شنبه, 19. مارس 2024 - 07:52
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: معنی و مفهموم واقعی…
دیدگاه:

معنی و مفهموم واقعی گلوبالیسم چیست؟

سه سال پیش در این باره گفته بودم

 

در سیاست و تئوری‌های توطئه راست و راست تندرو «گلوبالیست» به عنوان لفظی تحقیرآمیز مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ مثلاً، در جریان ریاست جمهوری رئیس جمهور آمریکا دونالد ترامپ، او و اعضای دولتش در موارد متعدد از لفظ گلوبالیست استفاده کردند... پیروان تئوری توطئه کیوانان از «کابال گلوبالیست» در اشاره به یک سازمان نخبه جهانی مخفی که قصد تضعیف دموکراسی و آزادی و پیاده کردن برنامه‌های گلوبالیستی خود دارند استفاده می‌کنند

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 19. مارس 2024 - 07:47
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: معنی و مفهموم واقعی…
دیدگاه:

معنی و مفهموم واقعی گلوبالیسم چیست؟

_اما این واژه گلوبالیسم  نخستین بار در ایالات متحده مورد استفادهٔ گسترده قرار گرفت. مفهوم نوین گلوبالیسم در بحث‌های پس از جنگ در دههٔ ۱۹۴۰ در ایالات متحده شکل گرفت. در ان زمان: « امریکا حدود ۵۰٪ از ثروت جهان را در اختیار داشت؛  اما فقط ۶٫۳٪ از جمعیت  جهان را تشکیل می داد . از این رو مدافعان گلوبالیسم در امریکا  مطرح می کردند  وظیفهٔ اصلی آنان در دورهٔ آینده ایجاد الگویی از روابط است که به این کشور امکان ‌دهد که موقعیت عدم توازن را در جهان حفظ کنند.

_نسل جدید اروپایی و غیر اروپایی هایی که امروزه در اروپا زندگی می کنند، مشکل بتوانند تصور کنند که اروپای مرفه و آزاد امروز، در آغاز و میانه سده بیستم، جنگ هایی ویرانگر شبیه آنچه که امروز در خاورمیانه شاهد آن هستیم را از سر گذرانده باشد. ینس استولتنبرگ رییس نروژی اتحادیه نظامی اتلانتیک شمالی-ناتو- همین مضمون را سال گذشته در گفتگو با رسانه ها چنین بیان کرد:« به سادگی فراموش می شود که [وضع] اروپا [شبیه] خاورمیانه بوده است». حال با گذشت یک دوره نسبتا طولانی ثبات سیاسی و رفاه اقتصادی، بار دیگر دراروپا شاهد رشد گرایشاتی هستیم که ثبات سیاسی اروپا و غرب صنعتی و دیگر نقاط جهان را تحت تاثیر قرار داده است. گروهبندی های سنتی چپ و راست تحت تاثیر گروهبندی جدیدی قرار گرفته اند که گلوبالیست ها و ناسیونالیست ها خوانده می شوند.

-

ادامه نظر:

معنی و مفهموم واقعی گلوبالیسم چیست؟
https://iranglobal.info/node/84145
تاریخ: سه‌شنبه, 19. مارس 2024 - 07:37
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: جهانی‌گرایی[۱] یا گلوبالیسم …
دیدگاه:

جهانی‌گرایی[۱] یا گلوبالیسم (انگلیسیGlobalism) امروزه به ایدئولوژی‌های سیاسی گفته می‌شود که به جهانی‌شدن هنجار، ارزش و معنا می‌بخشند. در حالی که جهانی شدن مجموعه فرآیندهای اجتماعی چندبُعدی‌ای است که ارتباطات اجتماعی را در سراسر جهان بسط و شدت می‌دهد.[۲]

عالم سیاسی آمریکایی جوزف نای، یکی از مؤسسان نظریهٔ روابط بین‌الملل نولیبرالیسم، استدلال کرده که منظور از گلوبالیسم هر تفسیر و توضیح جهانی‌ست که مشخصهٔ آن شبکه‌هایی از ارتباطات است که در فواصل میان‌قاره‌ای پراکنده‌اند؛ در حالی که منظور از جهانی‌شدن افزایش یا کاهش درجهٔ گلوبالیسم است.

ادامه نظر:
این لفظ نخستین بار در ایالات متحده مورد استفادهٔ گسترده قرار گرفت.[۴] مفهوم نوین گلوبالیسم در بحث‌های پس از جنگ در دههٔ ۱۹۴۰ در ایالات متحده شکل گرفت. برنامه‌ریزان ایالات متحده، که قدرتی بی‌سابقه پیدا کرده بودند، سیاست‌هایی را برای شکل‌دادن به جهان پس از جنگی که مورد نظرشان بود تدوین کردند، که از نظر اقتصادی، به معنای یک نظام جهانی سرمایه‌داری بود که منحصراً متمرکز بر ایالات متحده باشد. این دوره‌ای بود که قدرت جهانی ایالات متحده در اوج خود بود: این کشور بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی بود که جهان تا آن زمان شناخته بود، با بزرگ‌ترین ماشین نظامی در تاریخ بشر.[۵] همان‌طور که ستاد برنامه‌ریزی سیاسیِ جورج کنان در فوریهٔ ۱۹۴۸ بیان کرده: «حدود ۵۰٪ از ثروت جهان را داریم اما فقط ۶٫۳٪ از جمعیت آن را داریم. […] وظیفهٔ اصلی ما در دورهٔ آینده ایجاد الگویی از روابط است که به ما امکان می‌دهد این موقعیت عدم توازن را حفظ کنیم».[۶] متحدان و دشمنان آمریکا در اوراسیا در این زمان هنوز در حال بهبود یافتن از خسارات جنگ جهانی دوم بودند.[۷]

جیمز پک، مورخ آمریکایی، این نسخه از جهانی‌سازی را «گلوبالیسم بصیر» توصیف کرده‌است. به عقیدهٔ پک، این شکل‌گیری پردامنه‌ای از «گلوبالیسم دولتی آمریکا-محور با استفاده از سرمایه‌داری به عنوان کلیدی برای رسیدن فراگیری جهانی، و ادغام هر آنچه که ممکن است در چنین اقدامی» بود. این ادغام اقتصادی جهانی که در جنگ جهانی اول و رکود بزرگ سقوط کرده بود را شامل می‌شد.[۸]

گلوبالیسم مدرن با ایده‌های ادغام اقتصادی و سیاسی کشورها و اقتصادها پیوند خورده‌است. اولین شخصی که در ایالات متحده از اصطلاح «ادغام اقتصادی» به معنای امروزی آن استفاده کرد (یعنی ترکیب از اقتصادهای مجزا به صورت مناطق بزرگتر اقتصادی) جان ده بیرز، از اقتصاددانان وزارت خزانه‌داری ایالات متحده، در اواخر ۱۹۴۱ بود.[۹] تا سال ۱۹۴۸، «ادغام اقتصادی» در تعداد فزاینده‌ای از اسناد و سخنرانی‌های آمریکایی ظاهر شد.[۱۰] پال هافمن، رئیس وقت ادارهٔ همکاری اقتصادی، این اصطلاح را در سخنرانی ۱۹۴۹ در سازمان همکاری اقتصادی اروپا به کار برد.

جهانی‌شدن به عنوان یک مجموعه مسلط از ایدئولوژی‌ها در اواخر قرن بیستم ظهور کرد. با استقرار این ایدئولوژی‌ها و تشدید روندهای مختلف جهانی شدن، آن‌ها به تحکیم یک ساحت خیالی متصل جهانی کمک کردند.[۱۱] در سال ۲۰۱۰، مانفرد استگر و پال جیمز این فرایند را به صورت متشکل از چهار سطح تغییر نظریه‌پردازی کردند: تغییر ایده‌ها، ایدئولوژی‌ها، ساحت‌های خیالی و هستی‌شناسی‌ها
در سیاست و تئوری‌های توطئه راست و راست تندرو «گلوبالیست» به عنوان لفظی تحقیرآمیز مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ مثلاً، در جریان ریاست جمهوری رئیس جمهور آمریکا دونالد ترامپ، او و اعضای دولتش در موارد متعدد از لفظ گلوبالیست استفاده کردند. این دولت متهم شد که از این لفظ به عنوان نوعی سخن رمزگونه یهودستیزانه برای مرتبط ساختن منتقدینش با توطئه یهودی استفاده می‌کند.[۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸] پیروان تئوری توطئه کیوانان از «کابال گلوبالیست» در اشاره به یک سازمان نخبه جهانی مخفی که قصد تضعیف دموکراسی و آزادی و پیاده کردن برنامه‌های گلوبالیستی خود دارند استفاده می‌کنند
تاریخ: سه‌شنبه, 19. مارس 2024 - 07:11
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: همشهری و هم ولایتی بازی راتمام کنید.
دیدگاه:

سالام
من دوستان زیادی مازندرانی دارم،
هرکاربکنی، اینها هرفکری راصاحب
باشند،
دست ازطرفداری ازاین ......ها برنمی
دارند.
حتی چپ هایی که زمانی طرفدارچریک
فدایی وغیربودند.
حال دراین سایت هم ،
ازاین تحفه ها دست برنمی دارند.
هرکسی چیزی به عقل ناقص اش برسد،
چیزی بنویسد،
فورا چاپش میکنند.
والله ،بالله دیگر ساققیز پالانی ها چورئییب.
کسی برایشان تره خردنخواهدکرد.
این مفت خوران بیسواد وعقب مانده
وجنایتکاررا ول کنید،
پ

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 19. مارس 2024 - 06:00
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

شبح ترامپیسم بر بالای سر گلوبالیست های اقتصادی و جهان-وطنان ضد وطن ِ انترناسیونالیسم پرولتری در ایران و آمریکا و جهان
...پنداری همین دیروز بود ...چپ وطنی وُ جهانی و نیز گلوبالیست ها در آن روزهای حمله و هجوم به ترامپ را به یاد دارید همه دیدن و الخصوص مردم ایران با چشمان خود دیدن که چپ ایرانی چگونه از شنیدن نام ترامپ کهیر می زدند و می زنند و شلوارشان را خیس کرده بودند و می کنند.
امروز دیگر ترامپ یک فرد نیست بلکه یک پدیده است که میهن دوستی اش خواب و آرامش گلوبالیست های اقتصادی را در تاراج منابع کشورهای ضعیف و کار ِ کارگر و همچنین تفکر زیاده خواهی ها و توسعه طلبی های جاطلبانه ی انترناسیونالیسم پرولتری را آشفته کرده است.
برای همین است که این هردو با اینکه از نظر ماهیت و دیدگاه جهانی با هم تفاوت برجسته و آشتی ناپذیر دارند در دو سر طیف برای زمین زدن ایده ی میهن دوستی ترامپ با هم همدست شدند و با بکارگیری مافیای دروغ پرداز رسانه ها و مدیا افکار عمومی جهان را که دل در گرو میهن خود دارند هر ثانیه و دقیقه و ساعت بمباران تبلیغاتی که سرشار از دروغ و بی انصافی است می کنند
حتمن خوانندگان ایران گلوبال این پرسش برایشان پیش می آید که چرا وقتی این دو از نظر و نگاه جهانی با هم اختلاف آشتی ناپذیر دارند در مخالفت با پدیده ی ترامپ با هم همدست شده اند؟
پرسشی است به جا که در حد سواد و تجربه ناپلئون بناپارت به آن پاسخ میدهد
...دلیل این اتحاد شوم و ناهمگون اما همسو در مخالفت با ترامپ از اینجا ریشه می گیرد که هر دوی این جهان وطنان مخالف بیداری ملت ها در گره خوردن به خویشتن خویش و میهن دوستی و ملی گرایی شان هستند.
و امروز ترامپ در راس ابرقدرت جهان این پرچم میهن دوستی

ادامه نظر:
را در دست گرفته و با شعار ..اول آمریکا.. به قدرت رسیده است.
وچنین بود که گلوبالیست های اقتصادی که به دنبال غارت آ کار ِ ارزان ِ کارگر در کشورهای ضعیف و منابع و ثروت آنها بودند، منافع خودشان را در خطر دیدند و تمام عیار با کمک مافیای رسانه های ِ دروغ پرداز و مدیا از همان آغاز کاندیداتوری ترامپ در سال دو هزار و شانزده از بام تا شام و هر روزه علیه او سمپاشی و دروغزنی کردند.
زیرا از همان آغاز به قذرت رسیدن- ترامپ- هم با چین در افتاد و هم اتحادیه ی اروپا را مجازات کرد و تهدید کرد که همه سرمایه های آمریکایی را به داخل آمریکا خواهد برد و رونق و رفاه را در خانواده های آمریکا جاری می کند تا حاصل کارشان به خودشان برگردد
و این موضوع نه چین را خوش آمد و نه اتحادیه ی اروپا آن را استقبال کرد.
پس چاره را در این دیدند که به کمک حزب دموکرات بروند و با همکاری هم و کمک گرفتن از رسانه های دروغ پرداز و مدیا افکار عمومی را سرکوب و مایوس کنند تا پشت ترامپ را به خاک بمالند.
اما با همه ی این اتحاد شوم و غیر منصفانه و غیر انسانی نتوانستند او را زمین بزنند.
زیرا ملت آمریکا در اکثریتشان پشت ترامپ بودند و هستند.
نه فقط ملت آمریکا بلکه میهندوستان جای جای جهان از ترامپ هواداری کردند و می کنند.
بویژه در ایران
جهان-وطنان و نان به نرخ روز خوران ایرانی چه کمونیست و چه مذهبی و حتا در این وسط به اصطلاح ملیون هر روزه و هر ساعته در حمایت از حکومت تبهکار اسلامی شلی پا را به غمزه رفع می کردند و فریاد وا تحریما می زدند که ترامپ بر حکومت تبهکار اسلامی تحمیل کرده بود.
و اینجا و آنجا می گفتند که تحریم دودش به چشم ملت ایران می رود و نتیجه می گرفتند که این تحریم ها نه تنها خللی در اراده مردم ایجاد نمی کند بلکه آنها را به حکومت تبهکار اسلامی پیوند می دهد.
اما همگی ما دیدیم که همه شان دروغ می گفتند و با ایستادن در پشت حکومت تبهکار اسلامی و گلوبالیست های اقتصاد و جهان-طنان ِ بی وطن و ضد وطن و مافیای دروغ پرداز رسانه ها و مدیا برای به زمین زدن ترامپ خواب و آرام نداشتند و امروز هم خوشحالی خودشان را از پیروزی کاذب بایدن که هنوز به لحاظ حقوقی مشکل دارد دریغ نمی کنند.
و در این سو هم دیدیم که با آمدن ترامپ چندین خیزش سراسری انجام گرفت و حکومت تبهکاران اسلامی را در یک قدمی سرنگونی پیش برد که هیچ بلکه در همین انتخابات بیش از هفتاد تا هشتاد درصد ملت ایران از ترامپ حمایت کردند.
بگذریم
و چنین بود که در خبرها آمده است که جورج سوروس مولتی میلیادر آمریکایی یک میلیارد دلار از دارایی خودش را صرف سرکوب ایده های میهندوستی در جای جای جهان اختصاص داده است.
چرا؟
برای اینکه گلوبالیست های اقتصادی شکست نخورند و بتوانند با صدور سرمایه کشورهای ضعیف و منابع و نیروی کار آنها را غارت کنند.
مستاصل تر از گلوبالیست های اقتصادی، جهان وطنان بی وطن ِ انترناسیونالیسم پرولتری است که در این هنگام با اینکه شعار مرگ بر امپریالیسم و مرگ بر سرمایه داری شعار محوری آنها است برای به زمین زدن ترامپ ِ میهن دوست، با گلوبالیست های اقتصادی همدست شدند.
زیرا آنها هم مثل گلوبالیست ها از میهندوستی ملت ها نفرت دارند و می خواهند همه ی جهان را کمونیست کنند و بر ثروت و منابع و فکر و وجدان و فرهنگ و تاریخ و شخصیت آنها حاکم گردند تا آنها را چون گوسپندان به دنبال خودشان بکشانند و فقط برای نمردنشان تکه نانی به آنها بدهند.
مثل چین...
با اینکه پایی در سرمایه داری دارد اما آن پا و دستان دیگرش را در مهار کردن همه جانبه ی ملت اسیر چین بکار می گیرد.
یعنی شما می توانید با این نگاه چین را چون آغُلی به مساحت چین در نظر بگیرید که هر روز میلیون ها گوسپند چینی که اسیر رهبران توتالیتر خودشان هستند، با صدای سوتی بیرون می آیند و بیش از دوازده ساعت بدور از زن و بچه و خانواده در کارگاه ها و کارخانه جات کار می کنند و شب به آغل خودشان برمی گردند
بی آنکه کوچکترین اختیار و آزادی و کرامت انسانی شان رعایت شود.
حاصل کار طاقت فرسایشان فقط تکه نانی است که بخورند و نمیرند.
حال همه ی اینها که در طیف انترناسیونالیسم پرولتری جای می گیرند‌ با گلوبالیست های اقتصادی همدست شدند تا ترامپ را حذف کنند.
نمونه...نوام چامسکی رهبر فعلی جهان-وطنان ِ ضد وطن ِ انترناسیونالیسم پرولتری است که گفته بود،
ما برای زمین زدن ترامپ در کنار گلوبالیست ها به بایدن رای می دهیم.
یعنی وقتی ترامپ را انداختیم دعوای ما با گلوبالیست ها را ادامه می دهیم.
حالا با این توضیحات می شود فهمید که چرا گلوبالیست های اقتصادی با جهان-وطنان ِ ضد وطن ِ مذهبی و کمونیستی برای زمین زدن پریزیدنت ترامپ، همدست شدند.
برای اینکه هر دو میهن دوستی ملت ها را قبول ندارند که هیچ بلکه از آن تنفر دارند.
اما نمی دانند و نمی خواهند هم بفهمند و بدانند که شبح ترامپیسم از این پس بر بالای سرشان است و امروز فقط در آمریکا بیش از هفتاد میلیون رای ِ رای دهندگان را پشت سر خود دارد که هیچ بلکه افکار عمومی مهین دوستان را در جای جای جهان، فتح کرده است.
و مطمئن باشیم که اگر بتوانند بطور فیزیکی و از طریق کودتا و تقلب و تخلف او را حذف کنند، ترامپ باز تولید می شود و در سال های در پیش بر آمریکا مسلط و حاکم می شود و ملت آمریکا را پشت خود متحد خواهد کرد.
اگر چنین شود، فتح جهان کاری بسیار آسان خواهد بود
چون بیشترین ِ ملت ها، اول از همه میهن دوست هستد
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 22:31
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مسیح علی نژاد فرزند برومند…
دیدگاه:

مسیح علی نژاد فرزند برومند زمانه خویش است ویک تنه به جای گاه کنونی دست یافته است زنده وپایدار باشند امید به میدان امدن هزاران نفر چون ایشان به احترام ایشان کلاه از سربرمیدارم وتعظیم میکنم

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 21:56
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: سعید
دیدگاه:

 میگم عمو اسدلله! هیچ دقت کردی وقتی این روانی ها با کلام منطق آچمز میشن چطور به هذیان گویی میافتن؟  ما اینجا داریم یه تبادل نظری میکنیم از تاریخ و انتخاب های بناچار مردان عمل میگیم اینا یه دفه قلب شون میگیره نکته نظام پادشاهی بیاد ایران اینا دق کنن! موندم اینا چرا اینقدر از نظام پادشاهی وحشت دارن؟ مگه میخواد کسی اینارو بخوره؟ ما ایرانی ها راحت میتونیم تو یک ایران سکولار و دمکرات زندگی خوبی داشته باشیم و برامون شکل پادشاهی یا جمهوری فقط یک دکور هست نه بیشتر. اما برای اینا چرا موضوع مرگ و زندگیه؟ اینا چه مرگ شونه؟ از نگاه من اینا دشمن ایران و ایرانی هستن. میخوان ایرانو تکه تکه ببینند و احساس میکنند که یک ایران پادشاهی قوی تر میتونه جلوشون بایسته برای همین از محبوبیت شاهزاده دارن قالب تهی میکنن. یکی میگه من کمونیستم و معلوم نیست کی هست. چپ ترین کمونیست های ایران از حب کمونیست کارگری ایران اینقدر از نظام پادشاهی وحشت ندارن که این مستعار کمونیست و مستعار فدرالیست. چقدر قابل ترحم است که تا این حد تعصب روی عقیده ات داشته باشی و جرات ابرازش با نام حقیقی ات رو نداشته باشی و از زیر چادر مبارز بطلبی. میدونی عمو اسدالله.. اینا حتا دوستعلی خان هم نیستن. اینا حمدوالله های بی مقداری هستند که عقده هاشون رو با فرغون میارن اینجا خالی کنن که حس خوبی بگیرن. خیلی بیچاره هستن. یکیشون داره میره نزد روانپزشک. میگه لای گوشت براش قرص آرامبخش میذارن میدن میخوره. بامزه نیست؟ 

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 18:40
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نقل این دلایل و حرفهای…
دیدگاه:

نقل این دلایل و حرفهای عوامانه و عامیانه، نشان میدهد که.......... و روشنفکر ضد اپوزیسیون، خودش چقدر دچار ضعف تحلیل است ،و دلیل و معلول را در قانون علیت و کاوزال، تشخیص نمیدهد،چون 30 سال زیر تبلیغات ژورنالیسم زرد بوده. عامل اصلی سیاهی لشکر شدن مردم، دیکتاتوری شاه بود که نگذاشت در طول نیم قرن پیش از خمینی، مردم با الفبای سیاست آشنا شوند و دوست و دشمن را بشناسند و دین مصلح اخلاق مدار را ، از دین خرافات و انتقام و خون و گریه و شهید پرستی، تشخیص نمایند. جمهوری اسلامی فرزند خلف سلطنت پهلوی؛ مخصوصا .....غ شیعه خرافاتی است. تبار و نسل پهلوی حتی امروزه مانند:رضا پهلوی و فرح پهلوی، دچار خرافات شیعه عامیانه پایان زمان قاجار هستند.کمونیست ستیزان و آزادی ستیزان نمی توانند در کنار مردم و زحمتکشان باشند.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 18:10
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آخوندخوب آخوند بد پلیس خوب پلیس بد.
دیدگاه:

بدید من دعوای بین الآخوندی یک شامورتی بازی استعمار است که نگران رهایی ملت ایران از دام اسلام شیعه است.
برای همین قصد دارد برای زاپاس هم که شده چند آخوندی را نجات بدهد.
کسی قصد ندارد در فردای آزادی ایرانیان اسلام را از مردم بگیرد. هدف اینستکه هرکس هر ایده یا دینی را که میپسندد میتواند داشته باشد. تبلیغش را هم انجام بدهد. ولی زورکی و با آدم کشی خیر.
جناب فرامرز حیدریان در پارگراف پایانی میگویند:
«در یک ائتلاف خردمندانه حتّا «مذهبیون» نیز میتوانند مشارکت کنند و حزب دلخواه خود را آنهم به نام «حزب الله» تشکیل بدهند و در انتخابات سهیم شوند و این به معنای این نیست که رای آوردن یا نیاوردن آنها، دلیلی و بهانه ای باشد برای دیگران جهت قلع و قمع آنها.».
تا جائی که بخاطر دارم درانقلاب 57 هم قرار با مسلمین همین بود. و خمینی خدعه کرد و زیرش زد.
حالا ایشان دوباره همان شروط خیلی خوب را پیشنهاد میدهند ولی ضامن اجرائی چیست؟
هیچی ! وقتی سیستم بهم خورد هرکس که آدمکش ها را در اختیار دارد برنده است. از قدیم گفته اند یک چاقوکش برای اداره ی یک محله کافیست. ایراد اینستکه اکثریت ایرانیان درک درستی از قوانین دمکراسی ندارند. و از نظر سیاسی بیسواد هستند. یعنی فردا کسی پیدا شود و بگوید (من یا حزب من همه ی شما را خانه دار میکند) در بست دنبالش میافتند و بخاطر آن شعارش حاضرند مخالفش را بکشند.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 15:53
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: سلام امیر گرامی مقاله را دو…
دیدگاه:

سلام امیر گرامی مقاله را دو باره ارسال کنید

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 14:48
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: شباهت فرهنگی.
دیدگاه:

--اسم این خواننده زن ، مارلینه بود و نه مارلین!
-- اسم آن ترانه مشهور: گلها در کجا ماندند؟ -- احتمالا منظور سربازان کشته شده متفقین هستند.
--- این خانم هیچگاه چاق نبود چون همیشه زنجیری سیگار میکشید و ویسکی مینوشید.
--- اغلب عمرش ساکن فرانسه بود چون امریکا را غیر اروپایی و دور از وطن میدید.
نتیجه : سلطنت طلبها از آخوندها بیسوادتر و لوس ترهستند. طنز برای جامعه دیکتاتوریست، و نه برای محیط این سایت؛ با فضای آزاد و دمکرات و سکولار.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 14:39
عنوان دیدگاه: حقیرانی که به دمب شتر وصلند!
دیدگاه:

دروووود!

حرفهای روغن کرچکی برای فروخغتگان در باتلاق مذهب منحط مارکسیه!

احتمالا ماجرایش را در جایی شنیده اید یا خوانده اید. داستان از این قرار است که یک روباهی به بزرگی شتر به شدّت حسادت میکرد. روباه هیچگاه متوجّه این نبود که خودش چه استعدادها و زیباییها و توانمندیها و وجودی منحصر به فرد دارد و در جستجوی فروزه های خودش نیز هیچوقت نبود؛ بلکه از لهیب آتش حسادت نسبت به بزرگی شتر، در تب و تاب میسوخت تا اینکه به حقّه ای متوسّل شد. وقتی که شتر نشسته بود و چُرت میزد، روباه آمد و دمب خودش را یواشکی به دمب شتر بست. نتیجه این شد که شتر نیز وقتی بلند شد و به کار و بار هر روزه اش مشغول بود در حین خوردن و تخلیه بر سراسر وجود روباه میرید و میشاشید و روباه نیز از فیض بزرگی خودش در شور و شعف بود.

حالا حکایت مومنان به مذهب منحط مارکسیه است و امثال این مذاهب مخرّب و منحط. از بیمایگی و حقارت و هیچ و پوچ بودن، خودشان را به دمب «مارکس» میبندند. به دمب« هایدگر» میبندند. به دمب «پوپر» میبندند. به دمب انواع و اقسام فیلسوفان و متفکّران و پژوهشگران و اساتید دانشگاههای باختری میبندند و در غرغره و نشخوار کردن سخنان آنان که لام تا کامشان را اصلا و ابدا نمیفهمند، شبانه روز همّت و عرقریزی و سگدو میزنند. به این گونه آدمها میگویند، حمّالان ابلهی که جویده و تف شده دیگران را با افتخار فقط نشخوار میکنند و در مجامع مختلف از نشخوارگری خود خیلی خیلی و سخت مغرورند؛ زیرا تمام عمرشان حمّال و مفعول و مقلّد و متابع و توسری خور دیگران هستند و هرگز عزّت نفس و کرامت و شرافت فردی ندارند.

ادامه نظر:
آن انسانی که نان بازویش را میخورد و از صبح تا شب در کنار میدانها می ایستد تا با تکیه به زور بازو و کمر استوار خودش به انواع و اقسام کارها، تن در دهد برای لقمه نانی که محصول زور و بازوی خودش باشد، چنان انسانی کرامت و شرافت و بزرگی شاهنشاهی و خدایی دارد؛ زیرا نانی را که میخورد محصول زحمات خودش است و گفتن «حمّال» به او به معنای پایمالی کرامت و شرافت اوست.
حمّال باید به آنانی گفت که ادعاها میکنند و باد به غبغب می اندازند و خیال میکنند که دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص میدهند و هنوز شهامت آن را ندارند که با نام و چهره خود در انظار دیگران پدیدار شون؛ امّا میخواهند برای دیگران تعیین حکومت و جامعه ایده آلی کنند. آنقدر ذلیل و ترسو و ریاکار و مزوّر و متظاهر وحقیرند و جاهل که حتّا نمیتوانند دو جمله از خودشان بنویسند که سه چهار تا غلط املایی داشته باشد؛ ولی حرف خودشان باشد و از ژرفای وجود خودشان تراوش کرده باشد. همش آویزون «شترهای رنگارنگ» میشوند و افتخار خود میدانند که از صبح تا شب در مدفوع شترها برای اینکه احساس بزرگی کنند و بر عقده حقارت خودشان چیره شوند، مدام غوطه ور باشند و غرّه. همین حمّالان ابله هستند که شبانه روز در هر سوراخی سرک میکشند و دنبال این هستند که خودشان را به دمب کسی ببندند و احساس بزرگ بودن را از دست ندهند.
مومنان مذهب منحط مارکسیه و همینطور تالی همزاد آنها؛ یعنی مومنان به باتلاق اسلامیت و دیگر مذاهب و نحله هایی که دست کمی از این دو باتلاق ندارند، همه جا و هر وقت انسانها و جوامع را فقط به رنگ اعتقادات منحط خودشان میخواهند و برای این کار حاضرند و مستعدند که به هر جنایتی و تبهکاری و ویرانگریی و کشتار و شکنجه با جان و دل مایه بگذارند. همینها هستند که برای به کرسی نشاندن عقاید منحط خود مستعدند که به نوامیس مردم تجاوز کنند. همینا هستند که طناب دار را بر گردن زیباترین و رشیدترین و نجیترین فرزندان ایران می اندازند. همینها هستند که خواهر و مادر و همسر و دختر خود را برای حفظ عقاید خود در بازار بردگان میفروشند. همینها هستند که وقتی در رقابت برای حکومتگران مطلق و بی لیاقت و غارتگر به جان همدیگر می افتند و به مقصودی نمیرسند و پا به گریز میگزارند، وقتی از روسیه سر در می آوردند، متعه و نوکر ک.گ. ب. میشوند و رفقای سازمانی و حزبی خود را میفروشند و به حیث آدم فروش به نوکری و رکابداری و متعگی عقیدتی خود با جان دل کوشش میکنند. وطن آدمی، مادر آدمیست. ولی همینها هستند که برای عقایدشان مام وطن را حاضرند به روسها بفروشند و از دادن امتیاز نفت شمال به روسها حرف میزنند. همینها هستند که حاضرند وطن را تیکه و پاره کنند تا عقایدشان جاوید بمانند. همینها هستند که در رکابدرای و متعگی برای لو دادن مبارزان و اعضا سازمانها و گروههای رقیب خودشان تقلّاها میکنند. همینها هستند که با شهوتی جنون آمیز به تماشای «ضجّه ها و ناله های دلخراش مادر محمّد قبادلو» بر سر قبر فرزند ناکام و رشیدش به نوشیدن ودکا و خوردن دیزی و چلوکباب و بازی تخته نرد و گنده گوزیهای آنجنانی در خصوص «مدرن و مدرنیته و ماتریالیسم و مبارزه طبقاتی» و دیگر زر مفت زدنهای نخ نما شده مشغول میشوند. همینها هستند که اگر تاریخچه هشتاد ساله کنشها واکنشها و خزعبلات نویسیها و مبارزات مدّعیانشان را بر روی هم بریزی و از آنها یک شخص واحد تولید کنی، هرگز و هیچگاه به اندازه «نوار بهداشتی» لای پای «روزا لوگزامبورگ» نیز با آن قد یک و نیم تری اش نمی شوند که «خایه های شهامت و شعور و دانشش» از کره زمین نیز بزرگتر بودند.
همینها هستند که پلکانی میشوند برای جاه طلبان و قدرت پرستان بی مایه و بی استعداد و هرزه ای همچون «کیانوریها و فرّخ نگهدارها» که تمام سوخت و ساز بدنشان برای رکابداری و متعگی رقم خورده است. همینها هستند که حمّالان عقاید نصوصی اند و مسبب قهقرایی و فلاکت اجتماعات و انسانها. همینها هستند که بیش از چهار دهه آزگار به مُتعگی و رکابداری و نوکری آخوند جماعت رفتند و همچنان مصدر متعگی هستند. همینها هستند که در هر کوی و برزنی فقط «شیپور گوشخراش حقیقت بی حقیقتی خود» را با شنیعترین رفتارها و مزخرفگوییا به صدا در میآورند و فقط خودشان را رسوای خاص و عام میکنند. همینها هستند که همه انسانها و جوامع بشری را همسان عقاید منحط خود میخواهند. همینها هستند که وقتی به قدرت میرسند، فقط همپالکیهای خودشان را مصدر اجرایی میگذارند تا با همدیگر به غارت و چپاول و دزدی و کشتار و شکنجه و لفت و لیس مشترک موفّق شوند؛ همچون تالی همزاد خودشان آخوندها که عقاید مشترک دارند و غارت مشترک را بیش از چهار دهه است با توفیقات الهی و عقیدتی به پیش میبرند.
همینها هستند که هیچگاه در تمام عمرشان در جستجوی «شناخت و دانش و کشف اصالت فردیّت خود» نبوده و نیستند و از خاصمان خونی و سرسخت انسانهایی هستند که به تن خویش میاندیشند و شخصیّت با کرامت دارند.
تا زمانی که چنین حقیران و بیمایگان و بی مزگان بی «هویّت و بی کاراکتر» وجود دارند، حکومت خلفای الله دوام خواهد آورد و به نابودی ایران و ایرانی ادامه خواهند داد.
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 13:31
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: علل شکست گروه مهسا
دیدگاه:

دوستان سپاس از زحمات شما اما متاسفانه در چاپ این مقاله اشتباهات چاپی بسیاری مشاهده میشود که موضوع را تفهیم نمی کند!

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 09:15
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پیشمیش تویوغون گول ماغی گلیر. مرغ پخته خنده اش میگیرد
دیدگاه:

ســـلام دوســـلار....
باور بکنید آدم نمی داند به حرف های ایشان بخندد و یا گریه بکند. از اطلاعاتی که ایشان میدهند ( بوی مشکوک ) نمی آید. بوی ایرانشهری , بوی ضد ترک بودن , بوی شونیست فارس , بوی پان ایرانیست و تمام بو های دیگر که در معده تولید می شوند, می آید. مخصوصا که در جمله آخر که از (( ایران بزرگ )) حرف زد. در باره حوادث ( سومقایت ) حرف زد ولی نسل کشی (( خوجالی )) به وسیله ارمنی های وحشی هیچ حرفی به میان کشیده نشد. از شهر ( اقدم ) که به هیروشیمای قافقاز معروف است حرفی زده نشد. این آقا آنقدر بی سواد است که زنده یاد ( حیدر علی اف ) را اولین رئیس جمهور آزربایجان می داند. در صورتی که زنده یاد (( ابولفضل ایلچی بیگ )) اولین رئیس جمهور آزربایجان بعد از فروپاشی شوروی بود که توانست تمام ارتش شوروی به روسیه برگرداند.
دوســلار... « تو.ران و یا کشور های مشترک الممالک ترک زبان » در حال شکل گیری است که هیچ کس نمی تواند انکار بکند و بزرگترین مرکز این ممالک تبــــــــــریــــــــز خواهد بود..سیز ساغ من سلامت.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 04:57
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بی حرمتی، فحاشی و بی سوادی رضا شاه.
دیدگاه:

ســـلام دوســلار..
خیلی جالبه همه کامنتهای طرفداران پهلوی فحش هستند.. این نشان دهنده بی سوادی و بی اطلاعی این قشر هست که بدون اطلاع و حتی ذره ای منطق و بحث علمی طرفداری یکی از مستبد ترین و در عین حال بی اراده ترین حکومتهای تاریخ بشر را میکنند .
تاریخ را ورق بزنیم.................
به قدرت رسیدن رضاشاه
رضاشاه با کمک و حمایت انگلیس و اشخاصی چون آیرونساید به حکومت رسید. هدف اصلی انگلیس از به قدرت رساندن رضا شاه، نه انتصاب فردی لایق و کاردان بلکه تثبیت حاکمیت و منافع خود در ایران بود. همانطور که آیرونساید به این موضوع اشاره کرده: «یک دیکتاتور نظامی می‌تواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا می‌کنیم بی هیچ دردسری قوایمان را از ایران بیرون ببریم.» .رضاشاه از همان دوران حکومتداری فردی سرکش و مستبد بود. البته برخی از رفتارهای وی ریشه در دوران کودکی او داشت. عمده ترین ویژگی وی قبل از رسیدن به سلطنت؛ رفتارهایی آمیخته با فرهنگ هرزگی و یا عیاشی بود؛ که این نوع رفتار، بعدها در دوران سلطنت وی و در برخورد با مردم و گروههای خاص نیز نمودار گشت.اولین شاه خاندان پهلوی علاوه بر روحیه خودمحوری، گاه دست به رفتارهایی می زد که در بسیاری از موارد بسیار سطحی به نظر می‌رسید. از مصادیق مهم رفتارهای سوءاخلاقی رضاشاه می توان به، سوءظن، فحاشی و بدرفتاری وی با اطرافیان اشاره نمود.
سوء ظن و بدبینی............
رضاشاه به شدت نسبت به اطرافیان خود به خصوص کسانی که نقش مهمی در به قدرت رسیدن وی داشتند، بدبین بود. این نوع سوءظن که خود را به شکل رفتارهای تند و سختگیرانه نشان می داد، باعث شد تا بسیاری از دوستان و حامیان وی از قدرت برکنار و یا توسط وی کشته و شکنجه گردند. رفتار خصمانه رضاشاه در حدی بود که گفته می

ادامه نظر:
که گفته می شد برخی از وزرا و نزدیکان وی مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه از ترس شاه و اقدامات او خودکشی کردند.

بی حرمتی، فحاشی و بی سوادی..
یکی از نزدیکان رضاشاه در وصف رفتارهای رضاشاه او را فردی فحاش و بددهن معرفی نموده و می­گوید: «ابدا به حال کسی که مورد خطاب و عتاب رضا شاه قرار می‌گرفت دیگر چیزی نبود که به او و خاندانش حواله ندهد! فحاشی رضاشاه آنقدر زننده بود که در یک جمله می‌توان گفت: رضاشاه شان فحش را هم از بین برده بود!»
نقل است که در یکی از گفتگوهای تیمورتاش با دولت انگلیس بر سر موضوع نفت، شاه به علت طولانی شدن مذاکرات، کنترل اعصاب خود را از دست داده و یک روز غرش کنان وارد جلسه هیأت دولت شده و پرونده نفت را داخل بخاری پرتاب می کند. رضاشاه با تکیه بر این تندخوییها به راحتی به فحاشی و رفتارهای لات منشانه می پرداخت که البته بخشی از آن ناشی از بی سوادی و یا کم سوادی او بود. چنانچه فرزندش محمدرضا پهلوی نیز به موضوع بی سوادی پدرش اشاره کرده و به نوعی آن را تأیید می کند و می-کوید: «...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»

چنانچه ارتشبد نصیری در این رابطه به کم سوادی رضاخان در زمینه نظامی و در حین انجام یک مانور نظامی تحت نظر سرهنگ عبدالله هدایت اشاره می کند و در بخشی از خاطرات خود می نویسد: این مانور که برای اولین بار اجرا می‌شد، برای رضاخان چیز عجیب و غریبی بود و او که سواد نظامی درست و حسابی نداشت، تعجب می‌کرد که یک تیپ پیاده ظرف ربع ساعت خود را به موضعی برساند و...» این موضوع یعنی کم سوادی باعث شده بود تا بسیاری از کارهای اداری شاه از جمله نوشتن نامه و... توسط اطرافیان وی انجام گیرد.


بد دهنی رضاشاه


محمود حکیمی در بخشی دیگر از کتاب خود به طور مفصل به این بعد غیراخلاقی رضاشاه اشاره کرده و می نویسد: «رضاشاه پیوسته با رفتارهای لات منشانه و تکرار فحشها و دشنامهای زشت، آن دشنامها را در میان مردم رایج ساخت. هیچکس حتی نزدیکترین دوستان وی از این دشنامها در امان نبودند.» از جمله این رفتارها که با هنجارهای جامعه نیز در تضاد بود، می توان به استعمال مواد مخدر اشاره نمود که به تدریج در جامعه و در بین جوانان نیز گسترش یافت.ملکه تاج الملوک همسر رضاشاه در اشاره به این موضوع در خاطرات خود آورده: «روزانه یک بار صبح موقع رفتن به کاخ شهری، چند بست تریاک استعمال می کرد، من هم این عادت را از رضا گرفتم...»خاطرات ملکه پهلوی،پاورقی ص224


البته رفتارهای غیراخلاقی رضاشاه تنها به مردم و یا رجال سیاسی مربوط نمی شد، بلکه خانواده وی را نیز در برمی گرفت. چنانچه گفته می شود رفتار او با سه همسرش همچون حیوانات خانگی بود.11با این حال اشتباهات محاسباتی و نیز اخلاقی رضاشاه زمانی نمایان گشت که وی در برابر متفقین نتوانست از حکومت خود دفاع کرده و از این رو برکناریش از قدرت توسط انگلیسیها به بهانه نزدیک شدن او به آلمانها و با اشغال کشور توسط متفقین، صورت گرفت.

از این رو در سخن نهایی باید گفت در نظام اقتدارگرای عصر پهلوی، رضاشاه به عنوان عنصر اصلی در ساختار سیاسی کشور و قدرت، به دلیل سوءظن، بدبینی و فحاشی با اطرافیان، بخش مهمی از توان جذب نخبگان را از دست داد. بنابراین تنها پشتیبان حکومت وی محدود به قدرتهای بیگانه به خصوص انگلیس بود که در نهایت پایان کار وی نیز توسط اراده این کشور رقم خورد. این نوع رویکرد و رفتار سیاسی علاوه بر آنکه بر فضای سیاسی جامعه تأثیرگذار بود در فرهنگ عمومی نیز رواج یافت...
در پایان بایستی اضافه شود که .....
دوســلار...ما هیچ وقت یک شغلی را نسبت به یک شغل دیگر ارجحیت داده و نمی کنیم. کسی که با درست کاری مشغول پول درآوردن است ( به غیر از دزدی- قاچاق مواد مخدر- رشوه گرفتن و............) را ارج می نهیم. همانطور که میدانیم تمام شغل ها دارای فرهنگ نسبی به همان شغل را دارند. پروش اسب, سوار کاری و نگهداری از اسب یکی از این شغل هایی است که احترامش واجب است.
شغل رضا شاه (( مهتری )) بوده. داشتن فرهنگ ( مهتری ) از جمله استفاده از فحش و (( طویله )) درست بر میگردد به شعل ایشان که با داشتن فرهنگ ( مهتری ) بوسیله انگلیسی ها به سر قدرت رسید. طرفداران ایشان هم این فرهنگ را در این عصر به دنبال خود میکشند و از ادبیات شعبان بی مخی استفاده میکنند.
سیز ساغ من سلامت.
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 04:03
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

خوش به حال آقا بزرگ این کد رمز فراموش‌نشدنی را همۀ دوست‌داران دایی جان ناپلئون به یاد دارند:
مرحوم آقای بزرگ با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش می‌خورند، با ترشی لیته و گلپر.

مارلین دیتریش خواننده و بازیگر آلمانی تقریباً سی ساله بوده که به امریکا مهاجرت می‌کند و هنگام جنگ جهانی دوم بیشتر هم و غمش را روی اجرای برنامه برای سربازان امریکایی در سرزمین‌های دور می‌گذارد. او از دید خیلی از آلمانی‌ها یک خائن محسوب می‌شده و در آن زمان چند ترانۀ ضد نازی هم به زبان آلمانی خوانده‌است.
عکس‌هایش را که نگاه کنید می‌بینید که هر چه سنش بالاتر رفته لپش بیشتر گود افتاده و لاغرتر شده، در بیوگرافی‌اش نوشته‌اند که کارگردان مشهوری به او پیشنهاد کرده برای این که در یادها بماند بهتر است لاغر شود. ظاهراً این پیشنهاد کارساز بوده چون بنیاد فیلم امریکا در درجه بندی خود او را نهمین بازیگر زن برجستۀ سینمای امریکا شناخته‌است.
جالب است که مارلین در سال 1960 کنسرتی هم در اسرائیل برگزار کرده و برای اولین بار در آن تابوی ناگفتۀ اجرای ترانه به زبان آلمانی را (به خاطر حساسیت بازماندگان هالاکاست ) شکسته‌است. ترانۀ ضد جنگ و مشهور"همۀ گل‌ها کجا رفتند؟" هم که در کلیپ می‌شنوید در این کنسرت اجرا شده‌است. متن ترانه یک شاهکار و اجرای جوان بائز بسیار

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 18. مارس 2024 - 03:53
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

چه باک مرا از دشنام تو موریانه وقتی من ستون های این خاکم چه باک مرا از گنداب دهان تو من غسل تعمید را در محکمه تاریخ گرفته ام... سردار سپه

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 23:45
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چرا ما ایرانی ها ومسلمان ،برای سیاستمداران خارجی سینه چاک میکنیم
دیدگاه:

سالام
چراما ایرانیها که مسلمان هم هستیم،
برای مسیحیان ارمنی وحتی اروپا،
فرانسه،روس،سینه سپرمیکنیم؟
موضوع ساده است،
استعمارگران مسیحی برای چپاول سرزمین ایران ومنطقه نوچگانی استخدام کرده و در وجود ما هویت
............
تا بتوسط ما باباستانگرایی وباتفکرات
منحرف وبی نتیجه مارا ،ملت مارا،سرزمین مارا،ومنطقه راتاراج کند،
..........
تبار بخوانی دری زبان ،وباکاشتن واسکان آنها درمناطقی ازایران ،
ایران وایرانی را باتفکرات تلقینی وهویت خودساخته ،گروگانمان گرفته اند،
این گروگانگیران فقط شکل عوض میکنند،
جنگ ارمنی و تورکان آزربایجان ،،
و تفسیرهای عوامفریبانه همگی ریشه
دراین ادبیات استعماری باتفکر استعماری نهفته است،

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 23:05
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .خواب شتری حرامی.
دیدگاه:

سلطنت طلبان هنوز از بی فرهنگی و ابتذال 100 ساله رها نشده اند و دنبال لجنزار خاطرات نوستالژیک سریال های دائی جان ناپلئون و مش قاسم و عین الله باقرزاده و رضا پالانی غیاث آبادی هستند. احتمال اینکه دیکتاتوری سلطنتی بتواند در آینده چایگزینی برای نظام سیاسی اتحاد جماهیر شورایی سوسیالیستی ایران را بگیرد مانند برقرای حکومت عدل علی آخوندهای لواطکار صیغه زاده پیش از ظهور امام قائم در پایان ماه مبارک است.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 21:31
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بوی مشکوک
دیدگاه:

اطلاعات ارائه شده در مورد جمهوری آذربایجان (آذربایجان شمالی‌) توسط علی‌ فیضی عمدتا غلط و با هدف زمینه سازی برای مقاله بعدی ایشان که دیدگاه پان فارسی و ضد تورک و ضد آذری اوست. او در مورد سازمانهای اطلاعاتی‌ چندین کشور مقاله نوشته ولی‌ بر خلاف خواسته‌های متعدد هرگز در مورد سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی مخوف رژیم فاشیستی اسلامی حاکم چیزی ارائه نداده است (بوی مشکوک).

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 21:20
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اگر رضاخان از مادر زاده نشده…
دیدگاه:

اگر رضاخان از مادر زاده نشده بود پدر بزرگم که اولین جمهوری سوسياليستی رو در گیلان پايه گذاشته بود آن جمهوری را به مازندران صادر میکرد و پدر بزرگ جناب کیانوش دومین جمهوری سکولار و مدرن رو در مازندران تاسیس می کرد و در نظر بگیرید با همکاری رفیق .پیشوری ..در آزربايجان رفیق..قاضی محمد در کردستان رفیق شیخ خزعل در خوزستان و ....کلان دور تا دور ایران با جمهوری های رنگارنگ خلقی توده ای دمکراتیک و سوسياليستی احاطه می‌شود و از مملکت ايران پادشاهی کویر لوتی میموند حداکثر به مرکزيت غیاث آباد قم و مش قاسمو همشهریاش...زنده باد...مرده باده

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 21:16
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .ازتبار مکتب فرانکفورت.
دیدگاه:

چپ آلمانی همیشه خودرای و استثنایی و غیر ارتدکس بوده مخصوصا منتقد یا مخالف چپ روس یا چپ استالینیستی یا چپ شوروی سابق. به این دلیل روسها آنها را رویزیونیست و چپ اروپایی و چپ امریکایی و سوسیال دمکرات و غیره می نامیدند. هابرماس گویا آخرین عضو و بازمانده مکتب فرانکفورت باشد که با دیکتاتوری پرولتاریا مانند نظر مارکس و لنین مخالف باشد. در زمان فاشیسم 1945-1933 اعضای این مکتب بجای شوروی به امریکا فرار کردند تا در آنجا بتوانند از استالینیسم انتقاد کنند. امروزه میتوان هابرماس را نیز یک سوسیال دمکرات نامید تا یک کمونیست وگرنه در دانشگاههای امریکا تدریس نمی کرد. او گویا چند بار نیز به ایران سفر کرده و سخنرانی نموده و آخوندهای فرهنگی و فیلسوفان الاهیاتی جمهوری اسلامی با شرکت هابرماس در جلساتشان کلی ژست داده اند. شرکت هابرماس در اتفاقات و بحث های سیاسی سابقه دارد و گویا مخالفتش با جنبش دانشجویی اروپا و امریکا از سال 1968 میلادی مانند آدرنو موجب بدنامی اش میان نسل جوان چپ آنارشیست در آلمان شد که تاکنون ادامه دارد. فکر کنم حزب سوسیال دمکرات آلمان اغلب او را بعنوان نماینده فرهنگی چپ آلمان به کشورهای فلک زده ای مانند ایران یا گینه بیسائو یا برای مصاحبه به رادیو ایروان ! میفرستد.

ادامه نظر:

هابرماس ، متولد 1929 میلادی ، فیلسوف پست مدرن ، یکی از جامعه شناسان مهم نیمه دوم قرن بیست در آلمان است . نوشته هایش زیر تعثیر انسانشناسی فلسفی ، میان جامعه شناسی و فلسفه دور میزنند . تعثیر آدرنو روی او موجب شد که از چپ هایدگری بسوی مارکسیسم رویزیونیستی برود . درک آثار و نوشته های او بدلیل زبان خاص علمی وی قدری مشکل است . موضوع مورد علاقه هابرماس ، اخلاق مدرن است گرچه فلسفه او نوعی " تئوری انتقادی " است . او موجب خروج مکتب فرانکفورت از بن بست بدبینی و نا امیدی گردید . وی اشاره میکند که تحولات و تغییرات دمکراتیک اجتماعی در عصر ما بدون انقلاب نیز ممکن است .
هابرماس بیشتر زیر تعثیر کانت است تا مارکس ، گرچه او خود را از نظر سیاسی چپ میداند . وی با اشاره به کانت میگوید که روشنگری در عمل باید مقدمه جستجوی حقیقت باشد . او استالینیسم را سوسیالیسم بوروکراتیک و مدیریت شده از بالا نامید . هابرماس در مورد مارکس و مارکسیسم موضعی انتقادی دارد . نوشته های او غالبن نوع دانشگاهی انتقاد از سرمایه داری گلوبال و جهانی است .
او در سال 1963 در کتاب " تئوری و عمل " مرزبندی خود با اراده گرایی گروههای مائوئیستی را نشان داد . هابرماس بعدها نظریه ضد آمریکایی مارکوزه را ادامه داد . در سال 1986 در بحث تاریخ گرایی به حمایت از موضع آدرنو ، فاشیسم را نتیجه و محصول تهدید آنزمان کمونیسم روسی ندانست . او نوشته های 1935 هایدگر را فاشیستی نامید .
هابرماس مهمترین نماینده تئوری انتقادی اجتماعی نسل دوم مکتب فرانکفورت و ادامه دهنده نظرات آدرنو و هورکهایمر است . او در بحث پوزیویتیسم در مقابل عقلگرایی ، نماینده نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت بود . هابرماس کوشید تا فلسفه و نظزیه اجتماعی را با هم ترکیب کند و پایه و اصل تئوری جامعه مدرن را شرح دهد . در نظر او جامعه به دو بخش یعنی جامعه زندگی و جامعه سنتی تقسیم میشود و جامعه سنتی بر اساس پول ، قدرت ، و اقتصاد سازماندهی شده است . در سیستم مدرن جامعه سرمایه داری ، پول ، قدرت ، و اقتصاد بر انسان حاکم هستند .
شاهکار هابرماس کتاب " نظریه عمل تفهیمی " در سال 1981 در دو جلد و بیش از هزار صفحه در مخالفت با بدبینی و ناامیدی مکتب فرانکفورت منتشر شد . گرچه این کتاب یکی از پیچیده ترین آثار جامعه شناسی و فلسفه در قرن بیست بود ولی سالها مورد بحث و بررسی جهانی قرار گرفت . هابرماس در آمریکا از فلسفه عملگرایی و سودجویانه آنان انتقاد کرد . او مدعی است که غرب را نه تروریسم بلکه سیاست خارجی غلط آمریکا از هم پاشیده است . وی در مقابل سیاست اتوریته امریکا درزمان حال ، خواهان یک حکومت اروپایی است .
هابرماس به نقل از هگل میگوید که قانون و حقوق مدنی در یک کشور نشانه آزادی در آنجاست . دولت قانونی بدون دمکراسی رادیکال نه عملی است و نه قابل دسترسی . برای هابرماس عقل مفهومی اصلی و مرکزی دارد . او فرق بین دونوع عقل میکذارد - عقل ابزاری و عقل تفهیمی. عقل تفهیمی دارای خصوصیات بحثی ، جدلی ، و ارتباطی است . او میگوید که خانه عقل در سرزمین زبان قرار دارد .
هر فلسفه باید یک نقش شارح و مفسر در اجتماع و جهان داشته باشد . فلسفه و تئوری اجتماعی، نور افکنی قوی هستند که موظف به روشن کردن ایده آلهای مدرنیته میباشند . زبان فلسفه متافیزیک سپری شده است و فلسفه دیگر صاحب حقایق متافیزیک نمی تواند باشد . برای گفتمان فلسفی دوران مدرن انسان نیازمند به یک تفکر بعد از متافیزیک دارد . هر شناختی وسیله ایست برای تنازع بقا یا برای بقای خود چون هر شناختی زیر تعثیر علایق و منافعی است که آنرا دستکاری و هدایت میکند .
هابرماس از آغاز دهه هشتاد قرن بیست نقش فلسفه زبان را در تحولات سیاسی ، ارتباطی و اجتماعی مهم دانست . وظیفه اصلی تئوریهای او تجزیه و تحلیل هایی پیرامون زبان است . برای هابرماس فلسفه زبان بسیار مهم است چون زبان ابزاری است در خدمت فهم و درک و روشنگری . او مدعی است که شناخت معمولا وابسته به علایق و منافع شخصی است . یک انتقاد شناختی رادیکال تنها بعنوان تئوری اجتماعی مهم است .
از جمله آثار یورگن هابرماس - شناخت و منافع ، تئوری رابطه اجتماعی ، پیرامون فلسفه اجتماعی ، تکنیک و علم بعنوان ایدئولوژی ، اعتراض دانشجویی و رفرم دانشگاهی ، منطق علوم اجتماعی ، تئوری جامعه ، بازسازی ماتریالیسم تاریخی ، تحولات ساختاری جامعه و نظر عمومی ، دیالکتیک عقلگرایی ، دانشجو و سیاست ، فرهنگ و انتقاد ، تئوری و عمل ، شناخت و علایق شخصی ، منطق علوم اجتماعی ، تئوری یا تکنولوژی اجتماعی ، آگاهی اخلاقی و عمل تفهیمی ، فلسفه گفتمان مدرن ، افکار بعد از متافیزیک ، عملی نمودن انقلاب ، جمهوری برلین ، دعوت از شرکت کنندگان ، تئوری و حقیقت ، عملگرایی جهانی چپ ، انتقاد از دین , هرمنوتیک ، و نقد ایدئولوژی ، هستند .
او در کتاب " عمل و رفتار تفهیمی " نظریه علمی اجتماعی جامعه را مطرح میکند . موضوع پایان نامه دکترایش در باره " فلسفه تاریخ " شلینگ بود .






تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 19:49
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: به سگ حسن دله
دیدگاه:

 قرصهات نوش جونت. همچی میگی رضاخان به مجلس میگفت طویله که انگار اخبار جدیده خخخخخ . اگه اطلاع نداری برات بگم که رضاشاه دست به فحش ملسی داشت. طویله که فحش نبود.. طیبات بود که از دهن مبارکش میبارید. باید فوش های خارمادر رکیکش رو می شنیدی. مرحوم عموجانم دوران سربازی نگهبان کاخ رضاشاه بود و تعریف میکرد که همانطور ایستاده تریاک می کشید و به وزرایی که دست به سینه ایستاده بودند امر و نهی میکرد و وقتی عصبانی میشد فحش های دبشی میداد. فک کنم رضاشاه اگر میدید من در رابطه با تو اینقدر سوسول هستم و فحش های سوسولی میدم منو فرزند ایران به حساب نمی آورد. دیگر این که اینا رو چرا به کسانی میگی که همه کتاب خوانده اند و رضاشاه رو می شناسند. خیلی بدتر از اینها رو در ایران به کودکان ایران از دبستان تا دانشگاه درس میدهند و باز در تظاهرات فریاد میزنند رضاشاه روحت شاد و ای شاه ایران برگرد به ایران. فک نکنم کسی زحمت خوندن حرفهای تکراری تو را به خودش بدهد و داری جوش بیخود میزنی. بجای این کارها برو قرص و داروهایت را بخور و کمی قدم بزن فشارت بالاست یه وخ میری اون دنیا ما رو از دلقک بازی هات و دم تکان دادن هات برای اردوغان و دست انداخته شدن ات محروم میکنی. یه استخون گذاشتم تو ظرفت زیر بخش کامنت ها برو بخور. ضمنا همسایه شکایت کرده که بعد از غذا میری پای درخت کاج اونا کارتو میکنی درست نیست. همینجا زیر بخش کامنت ها مثل گذشته کارت رو بکن و برو. راستی.. جوکه رو شنیدی؟ یارو میره داروخانه میگه زغال داری؟ تو هم میایی اینجا کارت رو بکن برو قصه ی حسین کرد تعریف نکن. 

قرص امشبت یادت نره این دووازده دفه

 

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 18:29
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: موضوع را بدرستی نگاه کنید
دیدگاه:

سالام
ازاول باید بگویم،کلمات را بدرستی دریافته ،بعدنظردهید.
چرا ما نتوانستیم ،دراین صدسال همپا
با دنیا روبسوی پیشرفت برویم؟
درصورتیکه تمام کشورهای پیشرفته ،،لاقل منطقه دراین صدسال یا ۷۰ سال
اخیرپیشرفت کرده اند.
وچرا تقصیررا گردن،عرب واسلام وقاجار
وغیرمی اندازند؟
چرا برای قاجارحرمسرادرست میکنند،
ولی فاحشه خانه های شهرهای مختلف
دوران پالانی را نمی بینند؟
چرا چند پروژه سفارشی دوران پالانی
را که همگی مونتاژ و غیراصولی بودند،
رابا هزاران تبلیغ کوه میکنند؟
ولی پیشرفت جهانی رانمی بینند؟
چرا؟؟
من فکرمیکنم ،پان فارس وپان ایرانیست
ها نوچه گری به غرب چپاولگرکرده وظیفه خودرا انجام میدهند،
من تابحال حتی یک باستانگرا ویک پان فارس ویک پان ایرانیست ندیده ام ،
که جاسوس ونوکرغرب نباشد،
یا دادامن غرب پرورش نیافته باشد،
اگر گناه وتقصیرعرب واسلام است،
چرا ،این تقصیرات را بگردن آنها می اندازیم،
درصورتیکه آنها حتی درعربستان مثل
ما ارتجاعی فکرنمی کنند،
درعراق،سوریه،مصر،یمن،دوبی،اردن،
زنان درمجلس بدون حجاب نشسته و
ولی درایران اسلام را ازآنهاهم بدترگرفته
وول نمیکنند،
آیا این اسلام ،امریکایی،انگلیسی،فرانسوی،روسی،
فارسی نیست؟

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 18:03
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سازمان اطلاعاتی آذربایجان
دیدگاه:

همان جمله اول این شخص مشخص میکند که از کدام آخور معده اش را پر کرده و دارد نشخوار میکند . دوم اینکه میگوید جنگ ایران - روس ولی اصل مسئله را نمیگوید آیا در این جنگ در مقابل روسها بجز ما تورکها کس دیگری جنگیده ؟ مثلا کدام اصفهانی و یا شیرازی تشریف آورده و در این جنگ شرکت کرد و زخمی یا کشته شده ؟ یک ملتی با یک تاریخ جعلی توسط انگلیس ها ساخته شده و اسم جغرافیا از ممالک محروسه قاجار به ایران تغیر داده شده و این بچه ننه ها تحلیلگر و مفسر شده اند و یک رژیم کثیف با بکار گیری این افراد به حیات ننگ اش ادامه میدهد.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 17:26
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: خدا را شکر که آتا تورک بود و آتا ژرمن نبود!
دیدگاه:

خیلی ممنون از این که این صفحه را دوباره با کلام زشتت نیالودی و دو کلمه حرف حساب ما از تو شنیدیم. خدا پدر آتاتورک را بیامرزد که با رضاشاه دیدار کرد و بجای آتاتورک رضاشاه به دیدن آتاژرمن نرفت اگرنه رفیق مان دوباره اینجا را با لیچارهایش آلوده میکرد. اگر نفرت از ایرانیان را کنار بگذاری و از لجن گویی دست برداری و دو کلمه حرف حساب بزنی حاضریم تو بیگانه ی بیگانه پرست دشمن ایران را قابل همسخنی بدانیم و همان اندازه که محترمانه بنویسی محترمانه هم پاسخ بگیری.  بالاخره دشمنان هم شاید دو کلمه حرف حساب بلد باشند. بله.. رضاشاه تاثیر بسیاری از پیشرفت های اجتماعی ترکیه تحت مدیریت آتاتورک بزرگ قرار گرفت. از این رو زنان ایران میتوانند خود را نه تنها مدیون رضاشاه، بلکه مدیون آتاتورک نیز بدانند. و حیرت آور این که سال 1307 که پادشاه افغانستان با همسرش ملکه ثریا از سفر اروپایی باز میگشت در تهران مهمان رضاشاه بود.  از قرار در دیدار خصوصی ملکه ثریا با ملکه پهلوی، از آن جا که خانم تاج الملوک مادر ولیعهد، چادرنمازی بر سر داشت، روگرفته و ساده بود، ملکه ثریا در ورود متوجه سرورالسلطنه همسر تیمورتاش که بی حجاب بود شد، به خیال این که ملکه اوست. 

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 15:44
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کشف حجاب , تقلیدی از آتا ترک
دیدگاه:

ســـلام دوســلار ....

اگر چه نام آتاترک برای ترک‌ها٬ یادآور دورانی پر از تجدد و مبتنی بر اعتلای هویت ترکی و ناسیونالیسم افراطی کمالیستی است اما آتاترک برای ایران و ایرانیان٬ از جهات دیگری اهمیت دارد.

محمدعلی فروغی و آتاترک.............
محمدعلی فروغی یکی از مهم‌ترین رجال سیاسی تاریخ معاصر ایران است که در هر سه دوران قاجار٬ پهلوی اول و پهلوی دوم٬ نقش مهمی در تحولات سیاسی ایران ایفا کرده است. این سیاستمدار ادیب‌ مسلک و سخنور٬ پس از پایان نظام پادشاهی قاجار٬ رضاخان سردار سپه را به عنوان نخستین پادشاه دودمان پهلوی بر تخت نشاند.

پس از بروز اختلافات مرزی جدی بین ایران و ترکیه٬ لازم بود دیپلمات و رجل سیاسی کارکشته‌ای برای حل این اختلاف اقدام کند. کسی که دست کم به اندازه امیرکبیر٬ تاثیرگذرا باشد. امیرکبیر در دوران قاجار به مدت دو ماه در ترکیه با ترک‌های عثمانی مذاکره کرد و به نتایج مهمی رسید و در دوران آتاترک و رضاخان نیز٬ لازم بود کسی در همان قد و قواره به ترکیه فرستاده شود. چنین بود که قرعه به نام فروغی افتاد و او برای مذاکره به ترکیه رفت و در همان جا مقام سفارت را در دست گرفت.

زمانی که فروغی در ترکیه در مقام سفیر کبیر فعالیت می کرد٬ از نزدیک با آتاترک آشنا شد و روابط صمیمانه‌ای با او پیدا کرد. به پیشنهاد فروغی٬ در سال ۱۹۳۴ میلادی رضاه شاه به ترکیه سفر کرد. فیلم به جای مانده از دیدار آتاترک و رضاشاه٬ نشان می‌دهد که رئیس‌جمهور ترکیه بسیار به گرمی از پادشاه ایران استقبال می‌کند و رضاشاه هم تلاش می‌کند به زبان ترکی با آتاترک صحبت کند. می توان

ادامه نظر:
گفت ٬ این سفر چهل روزه تاثیر بسیاری بر روحیات و تصمیمات رضاشاه گذاشت. او نیز در بازگشت به ایران٬ در دو حوزه از کارهای آتاترک تقلید کرد: نخست٬ اعتلای بیشتر ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم. دوم٬ دامن زدن به تجدد٬ تاسیس نهادهای آموزشی و ملی جدید و از همه مهم‌تر٬ کشف حجاب. شاید به همین خاطر واقعه مسجد گوهرشاد مشهد٬ یکی از پیامدهای تلخ تلاش رضاشاه برای تقلید از کشف حجاب مدل آتاترکی است.
سیز ساغ من سلامت.
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 10:38
نوشته شده در: ما با هم هستیم
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .انقلاب زنان.
دیدگاه:

اخیرا گفته شد که زنان ایرانی تنها آغاز گر انقلاب در تاریخ بشر شده اند. زنان ایرانی که غالبا آشکارا یا زیرزمینی علیه ارتجاع قرون وسطایی آخوندی مبارزه میکنند. روستائیان و عشایر و زنان مزارع و خانواده با لباس رنگین و رقص در مراسم جشنها و عروسی به فرهنگ ماتم و سیاهپوش شیعه آخوندی دهن کجی میکنند. زنان که با واقعیات ملوس خانواده و درون خانه و با محیط کار و زحمت و رنج در طبیعت برخورد دارند همچون طبیعت از رنگ و شادی و اصالت پیروی میکنند و لائیتسه و سکولاریسم غربی و فمنیسم و برابری حقوق در جامعه و نظام پدرسالاری و مرد سالاری را در ایران مخوف دنبال میکنند. اکنون وحدت این 2 جنسیست مهم است و نه تفرقه و خاطرات تلخ تحقیر چند هزار ساله طبقاتی گذشته.

ادامه نظر:
زنان- پیشگام مبارزه سکولار.
بحث سکولاریسم جامعه وجهان، سرانجام گورستان خدا شد. هیچ چیز نمی بایست دینی و الهیاتی تفسیر میشد. ادیان سیاسی ابراهیمی تاکنون از سکولاریسم در غرب و شرق دهها قربانی گرفته اند. با اینجود رقم ادبیات سکولاریستی در غرب بیشمار است. سوروکین میگفت سکولاریسم غرب، افول و غروب ادیان بود چون خدا موجودیست لال و کم حرف.
در راه جدایی دین از دولت، و در راه روشنگری، گروهی از مبارزان سکولاریسم موجب شکست دوئالیسم زمین-آسمان، این جهان-آن جهان، و جسم- روح، قرون وسطایی آگوستینی شدند، گرچه در عصر جدید،فویرباخ از دانشگاه اخراج شد، روگه به پاریس فرار کرد، مارکس تحت پیگرد قانونی قرار گرفت، باور از تدریس محروم گردید، اشتیرنر اجازه معلمی نیافت و محبور شد دکان شیرفروشی باز کند و سپس در فرانسه پناهنده شود، کیرکگارد وادار شد از ارثیه پدری امرار معاش کند، و هگل محبور به تملق و چاپلوسی از دولت پروس گردد.
مفهوم سکولاریسم بخشی از تاریخ ایده و اندیشه اروپایی از سال 1800 میلادی تا زمان حال است. این اندیشه، منطقه بیطرف و کانال آبی برای ممانعت از جنگهای مذهبی بیشتردر اروپا گردید، گرچه رویزیونیست های درون آن؛ مانند ماکس وبر و هگل، گاهی از دین شهروندی، الهیات سکولار، الهیات سیاسی، دین شخصی و خصوصی، الهیات دیالکتیکی، روح زمان، روح مطلق، و غیره سخن گفتند.
از نظر لغوی ریشه سکولاریسم به معنی- تولید، تولید مثل، تخم و بذر پاشی است. غیر از جدایی دین از دولت، سکولاریسم خواهان مسئولیت شخصی انسان عاقل و بالغ در مقابل ارزشهای مذهبی، سنتی و متافیزیک است. آن نشانه عصر جدبد است، مفهومی است کلیدی برای بحث های اخلاقی، سیاسی، فلسفی، وحقوقی. سکولاریسم هر شکل این جهانی نمودن، زمینی کردن، استقلال نوع زندگی و جهانبینی در مقابل نظام کلیسا و دین است. شعار انسان عقلگرای عصرجدید در غرب، تسخیر و تسلط بر جهان،طبیعت و کائنات؛ بجای تسلط بر ارواح و بر نفس بود.
سکولاریسم اکنون نوعی مفهوم " فلسفه تاریخ " شده است. از آغاز عصر روشنگری از این مفهوم سیاسی فلسفی، در راه مبارزات فرهنگی استفاده گردیده. ماکس وبر دلیل پیشرفت جوامع غربی اروپایی مدرن را در پروسه سکولاریسم میدید و میگفت برای جادوزدایی و اسطوره زدایی از جهان، نیاز به عقل و منطق است. هاینه میگفت بهشت آسمانی را باید روی کره زمین ساخت. مارکس فلسفه را سکولار نمود.
در عصر جدید در رابطه با اندیشه سکولار غالبا از فیلسوفانی مانند هگل،فویرباخ، و مارکس نام برده میشود. فیلسوفان پایانی فلسفه غرب را- باور، اشتیرنر، کیرکگارد، و هگلی های چپ و راست میدانند. هانا آرنت درونگرایی را نوعی بیگانگی انسان با جهان میدانست. جرج زیمل میگفت مد و مدرن، سکولاریسم و این جهانی بودن فرهنگ، با هم مرتبط و خویشاوند هستند. جهان مدرن غرب بعد از موفقیت سکولاریسم در سیاست، فرهنگ، اخلاق و حقوق شروع شد. آینده گرایی های مذهبی،لیبرالی، و بورژوایی، ریشه در نجات مسیحایی و ظهور امام زمانی دارند.
درباره تاریخ واژه ومفهوم سکولاریسم اشاره میشود که نخستین بار در سال 1646 میلادی بعد از شکست آلمان از فرانسه، فرستنده فرانسوی از این کلمه استفاده نمود و خواهان خلع ثروت و مالکیت کلیساهای بیشمار محلی آنزمان آلمان شد و میگفت باید دارایی کلیساها را در تصرف یک کلیسای مرکزی-ملی و یا در اختیار امیران، حاکمان و شاهزادگان مناطق تحت کنترل دولت قرار داد. هدف او تشکیل یک دولت مدرن،غیرمذهبی و مسئول بود. سرانجام ناپلئون در سال 1893 از تمام کلیساها خلع مالکیت و ثروت نمود. در فرانسه از سال 1690 از این مفهوم به معنی سیاسی فرهنگی فلسفی و در آلمان از سال 1734 استفاده شد. در سال 1645 بعد از شکست آلمان از فزانسه، دولت ادعای انحصار قدرت نمود و کلیساها را قدری عقب راند. از سال 1800 میلادی سکولاریسم از مرزهای کلیسایی، حقوقی، و سیاسی عبور کرد و واژه ای اجتماعی شد. از سال 1900 میلادی، آن کاملا مفهوم دوئالیستی آگوستینی یعنی تئوری و عقیده، زمین-آسمان، این دنیا-آن دنیا، را کنار گذاشت.
در طول سالهای 1900-1800 میلادی این واژه کاملا به معنی جدایی دین از دولت، و این جهانی بودن بکار برده میشود. بحث و اندیشه مفهوم سکولاریسم طی 2 قرن اخیر به حوزههای مختلف جوامع غرب رسید؛ ابتدا در حوزههای سیاسی حقوقی، بعد در حوزههای الهیات و فلسفه تاریخ، در پایان در حوزههای اخلاقی و جامعه شناسی، و در سالهای اخیر حتی از سکولاریسم" پیشرفت اجتماعی" و "سکولاریسم فلسفه" سخن میرود.
در رابطه با تاریخ سکولاریسم در قرون وسطا، از ابن رشد؛ در کنار آگوستین و آکوین نیز نام برده شده است.تکلیف موضوع سکولاریسم معمولا در بحث و جدلهای فلسفی-دینی تعیین میشود. بحث هگل شناسی باعث شد که تصور "الهیات فلسفی" عقب زده شود. رادیکال ترین ارثیه فلسفه هگلی، تئوری "پایان تاریخ" بود و در تئوری " پایان فلسفه "، مارکس بر این باور بود که از طریق او رشته فلسفه به نقطه اوج و تکامل خود رسیده است. هگلی های جوان زمان مارکس کوشیدند تا "تاریخ فلسفه" را بشکل کلید رمز "تاریخ جهان" به بحث بگذارند. اخیرا ادعا شده که بحث سکولاریسم مثال مهمی برای درک مفهوم کلیدی مقوله های اندیشه،فرهنگ و سیاست زمان حال است.







تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 08:41
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نظر رضاخان درباره رأی مردم/ شاهی که مجلس را «طویله» می‌دانست
دیدگاه:

ســالام دوســلار...
خبر مهم... دیروز روان پزشک من , مرا به یک ( دامپزشک ) معرفی کرد. امروز صبح که با این دامپزشک درد دل میکردم , برایم نسخه قرص نوشت که این قرصها بگذارم لای غذای سگ بخورم , من هم دستورات دامپزشکم را اجرا کردم و خوردم . چون این قرص ها فکر میکنم ساخت چین بود زیاد اثری نداشت و خوشبختانه خودم را در یک بحث تاریخی و ریشه ای و درختی و ساقه ای و بررگی یافتم . بدان جهت به صفحات تاریخ سر زدم تا ریشه اش را پیدا بکنم. و خوشبختانه ریشه رضا میرپنجه را پیدا کردم که در باره ( طویله ) نامیدن مجلس شورایی ملی بود , گفتگو می شد.
نمونه ای از این گفتگو ها......................................

رییس پژوهشکده تاریخ : رضاخان، مجلس را که نهاد مردم‌سالاری است، طویله می‌نامید. دیگر تکلیف رأی مردم و مشارکت سیاسی هم روشن است و مجلس جز ماشین امضاء برای آن چیزی که پهلوی اراده می‌کرد، نبود.

انتخابات و مشارکت سیاسی یکی از مسائل مهم در تعیین سرنوشت ملت‌ها است. آرزوی دیرینه ملت ایران برای تعیین سرنوشت خود نخستین بار در قالب نهضت مشروطه تحقق پیدا کرد و با تأسیس مجلس مردم توانستند از طریق انتخاب نمایندگانشان، در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشند.
با دکتر موسی حقانی رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر به گفت‌وگو نشستیم . آقای

ادامه نظر:
آقای دکتر! با ذکر مصادیق و جزئیات برای مخاطبان ما بفرمایید سرکوب مشارکت سیاسی در ایران از چه زمانی بعد از انقلاب مشروطه به‌خصوص در انتخابات مجلس روی داد؟

وثوق الدوله عامل قرارداد ۱۹۱۹

یکی از مصادیق سرکوب مشارکت سیاسی را ما در مجلس چهارم شورای ملی شاهد بودیم. البته انتخابات دوره اول از سوی اصناف صورت گرفت. در دوره دوم مردم رأی دادند، ولی با دخالت روس‌ها مجلس تعطیل شد. مجلس سوم هم در جنگ جهانی اول تعطیل شد. مجلس چهارم مجلسی بود که انتخابات آن برگزار شد، منتها دولتی که انتخابات را برگزار کرد دنبال این بود که متأسفانه با قرارداد ۱۹۱۹ ایران را مستعمره بریتانیا کند. از یک طرف شاهد تمایل مردم به مشارکت جدی هستیم و دخالت دولت برای این بود که کسانی را به مجلس بفرستد تا قرارداد را تصویب کنند. همین باعث شد که شاهد درگیری گسترده در کشور باشیم. عبدالله مستوفی می‌گوید که با ضرب شلاق و با انواع و اقسام روش‌های ارعاب، آنها تلاش داشتند مردم را از مشارکت سیاسی بازدارند و نام کسانی را از صندوق‌ها درآورند که قرارداد ۱۹۱۹ را تصویب کنند. این کار به‌قدری مفتضحانه صورت گرفت که در همان مقطع بازتاب بسیار بدی پیدا کرد.

در یک منطقه که ۱۵ هزار برگ رأی توزیع شده بود نماینده‌ای با ۲۵ هزار رأی نامش از صندوق بیرون آمد. تقریباً در اغلب شهرهای ایران نظامیان با ارعاب و با ضرب و شتم مردم را وادار می‌کردند که به فرد مورد نظر وثوق‌الدوله رأی بدهند. یکی از مواردی که در تاریخ مشارکت سیاسی ایران می‌توان از آن به‌عنوان نقض حقوق مردم نام برد، همین انتخابات مجلس چهارم بود.

رضاخان در مجلس پنجم با تقلب در انتخابات زمینه سقوط قاجاریه را فراهم کرد؛ در این زمینه توضیح بدهید.


عده‌ای از نمایندگان مجلس دوره پنجم در ملاقات با رضاخان. در این تصویر محمدتقی بهار مشاهده می‌شود

یکی دیگر از موارد نقض مشارکت سیاسی مردم در تعیین سرنوشتشان که در تاریخ ما هم بااهمیت است، انتخابات مجلس پنجم است؛ یعنی سرکوب مشارکت سیاسی مردم از یک سو و از طرف دیگر تلاش برای استفاده از رأی نمایندگانی که با تقلب نام آنها برای انجام کارهای مهم در کشور از صندوق درآمده بود. از مسائلی که مجلس پنجم می‌خواست به آن سامان بدهد، رئیس‌جمهور کردن رضاخان بود که هیچ بویی از جمهوریت نبرده بود. وی به بهانه جمهوریت می‌خواست نظام سیاسی ایران را تغییر بدهد که البته نشد و همین مجلس رفت و زمینه به سلطنت رساندن او را فراهم کرد. در جریان انتخابات مجلس پنجم، ما شاهد سرکوب گسترده مردم از سوی نظامی‌ها هستیم. از ابتدا کسانی که تعیین‌کننده سرنوشت انتخابات بودند، غیر از رضاخان که در رأس آنها قرار داشت، فرماندهان نظامی بودند که در سراسر کشور پراکنده بودند و آنها با تأیید رضاخان مشخص می‌کردند که چه کسی وارد مجلس بشود. در کاشان، خراسان و آذربایجان شاهد سرکوب گسترده مردم هستیم. در تمام شهرهای ایران برای ترتیب دادن مجلسی که می‌خواست درباره مسائل اساسی کشور ازجمله نوع نظام سیاسی تصمیم‌گیری کند تقلب گسترده‌ای صورت گرفت و نهایتاً همان مجلس به خلع قاجاریه از سلطنت و تأسیس پهلوی رأی داد که بنای خود و رفتار سیاسی خودش را بر سرکوب مشارکت سیاسی قرار داده بود.

انتخابات مجلس ششم چگونه برگزار شد و مسئول اجرای انتخابات چه کسی بود؟


محمدعلی فروغی (نخست ‌وزیر) به همراه چند تن از اعضای کابینه خود هنگام شرکت در یک مراسم رسمی در مجلس شورای ملی

انتخابات مجلس ششم در دولت محمدعلی فروغی صورت گرفت. فروغی با توجه به اینکه در زمره روشنفکران غربگرا در ایران بود و آنها هم ادعای مردم‌سالاری و دموکراسی داشتند، اعلام کرد که انتخابات آزاد است. نامگذاری انتخابات این دوره به جهت افتضاحی بود که در دوره پنجم رخ داده بود و علناً مشارکت سیاسی مردم سرکوب شده بود. با این شعار وارد انتخابات می‌شوند، اما از همان ابتدا روش‌های انتخابات دوره پنجم به کار گرفته می‌شود و مشارکت مردم در اقصی نقاط کشور سرکوب می‌شود. اینقدر این مسئله به صورت آشکار انجام می‌شود که مردم به طنز می‌گفتند انتخابات آزاد است، ولی فقط برای دولتی‌ها. یکی از کارهای عجیبی که در این دوره صورت گرفت این بود که انجمن نُظار می‌آمد و برگه رأی مردم را می‌گرفت و اگر اسمی که در برگ رأی بود با لیستی که قرار بود وارد مجلس بشود انطباق نداشت فرد مورد تعقیب قضایی قرار می‌گرفت. این غیر از تقلبات گسترده بود که صورت می‌گرفت. از این مقطع پرداخت رشوه برای نماینده شدن یکی از مواردی بود که اضافه شد و این منجر به سرکوب مشارکت سیاسی مردم می‌شد و وقتی نماینده اصلی مردم وارد مجلس نمی‌شود و کسی براساس رشوه و یا لیست از قبل تعیین‌شده وارد مجلس بشود صد درصد در راستای منافع مردم تصمیم نمی‌گیرد.

در مجلس ششم با وجود همه دخالت‌ها افرادی مانند شهید مدرس حضور داشتند، اما در انتخابات دوره هفتم عملاً از ورود شهید مدرس به مجلس جلوگیری شد.

از دیگر موارد سرکوب مشارکت سیاسی مردم از سوی حکومت پهلوی، انتخابات مجلس هفتم بود. در انتخابات مجلس ششم علی‌رغم تقلب‌هایی که صورت گرفت افرادی نظیر شهید مدرس وارد مجلس شدند و نقش‌آفرینی هم کردند. معدودی از نمایندگان مجلس که تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست هم نبود سعی می‌کردند از حقوق مردم دفاع کنند؛ علی‌رغم اینکه مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند و ترور می‌شدند چه در مجلس پنجم و چه در مجلس ششم، ولی در مجلس هفتم همین چند نفر هم نتوانستند به مجلس راه پیدا کنند. شهید مدرس علی‌رغم اینکه رأی بالایی آورده بود تمام آرای او حذف شد و شخص دیگری جایگزین ایشان شد. مخبرالسلطنه هدایت که خودش نخست‌وزیر این دوره بود می‌گوید از این دوره به بعد رأی فقط رأی پهلوی؛ یعنی اساساً مشارکت سیاسی مردم و رأی و نظر مردم به هیچ گرفته می‌شد و این پهلوی بود که مشخص می‌کرد چه کسی وارد مجلس بشود. البته در این دوره هم تقلب گسترده، پرداخت رشوه و سرکوب کسانی که رأی برخلاف نظر پهلوی به صندوق‌ها می‌ریختند در دستور کار قرار گرفت که یکی از مفتضح‌ترین انتخابات آن دوره بود.


حسین موتمن‌الملک، رئیس مجلس شورای ملی به اتفاق سیدحسن مدرس و آیت‌الله میرزا‌ هاشم آشتیانی

انتخابات دوره هفتم عملاً تبدیل به انتصابات شد و به‌طور جدی رژیم پهلوی تلاش داشت از مشارکت گسترده مردم جلوگیری کند. یکی از ترفندهایی که به کار می‌بردند این بود که تعرفه به اندازه کافی در مراکز اخذ رأی توزیع نمی‌شد، در حالی که مردم آمده بودند به کسانی که فکر می‌کردند در تغییر سرنوشت آنها مؤثرند رأی بدهند که با عدم دریافت تعرفه به اندازه کافی مواجه می‌شدند و همین باعث شد که ترکیب مجلس هفتم مانند مجلس ششم ترکیبی مطابق با میل رضاخان پهلوی بشود.

انتخابات مجلس هشتم به چه صورت بود؟


تیمورتاش، رضاخان و محمدعلی فروغی

این لیست از سوی تیمورتاش به تمام مراکز کشور ارسال شد و تأکید شد افرادی که در این لیست نامشان آمده می‌بایست به نمایندگی مجلس انتخاب بشوند، وگرنه فردی که این دستور را اجرا نکند مورد بی‌میلی اعلیحضرت قرار خواهد گرفت. مورد بی‌میلی قرار گرفتن یعنی تبعید، زندان و کشته شدن. تیمورتاش تأکید می‌کند کسانی که نمی‌توانند این بخشنامه را اجرا کنند از سمت خودشان استعفا بدهند و افرادی بیایند که بتوانند این بخشنامه را اجرا کنند. کسانی که خلاف این لیست رأی می‌دهند هم از شهرشان تبعید می‌شوند. مشخصات این لیست از این قرار بود که در آن افراد را براساس سلایق سیاسی و منش شخصی تقسیم‌‌بندی می‌کردند. مثلاً موافق، مخالف، موذی یا سیاسی، مجسمه است. این عین عبارتی است که در لیست به کار برده شده است و معمولاً افرادی که از نظر آنها موافق و یا مجسمه بودند، یعنی هیچ عکس‌العملی در برابر تخلفات نداشتند شایستگی حضور در مجلس را پیدا می‌کردند. در این دوره ما شاهد سرکوب گسترده هستیم. انتخابات براساس لیست تیمورتاش بود و تیمورتاش براساس رشوه‌ای که دریافت می‌کرد افراد را وارد لیست می‌کرد و مشارکت واقعی مردم در سراسر کشور سرکوب می‌شد.

یکی از مصوبات مهم مجلس نهم واگذاری حق امتیاز انحصاری نفت ایران به انگلیس است. این قرارداد در سال ۱۹۳۳ به امضا رسیده است که یکی از بزرگ‌ترین قراردادهای استعماری تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود. در این باره توضیح دهید؟

سرکوب مشارکت سیاسی مردم در دوران پهلوی به یک امر عادی تبدیل شده بود و با توجه به اینکه آنها موفق شده بودند در مجلس هفتم و هشتم تمام توان خود را برای جلوگیری از حضور گسترده مردم در انتخابات به کار بگیرند در مجلس نهم کار ساده‌تری داشتند. البته یک اتفاق مهم در انتخابات مجلس نهم رخ داد و آن این بود که عدل‌الملک دادگر به جای تیمورتاش گرداننده انتخابات می‌شود و تیمورتاش گرفتار خشم و غضب رضاخان شده و کشته می‌شود.

در این انتخابات هم با تقلب گسترده و نیز به خاطر اینکه مردم هم میل و رغبتی برای شرکت در انتخابات نداشتند افراد مورد نظر وارد مجلس شدند. یکی از کارهای این مجلس تأیید قرارداد ۱۹۳۳ بود و به قرارداد دارسی مشروعیت داد و بعدها در دعوای بین‌ دولت دکتر مصدق و شرکت نفت ایران و انگلیس، دکتر مصدق با ارائه اسناد مربوط به تقلب گسترده در انتخابات مجلس نهم که بدون مشارکت مردم برگزار شده بود توانست ثابت بکند که اساس تأیید این قرارداد باطل است؛ چون مجلسی که آن را تصویب کرده بود نمایندگان مردم ایران نبودند.

مطابق اسنادی که شما توضیح دادید انتخابات در دوره پهلوی اول کاملاً فرمایشی بود و اراده مردم در آن دوره جایگاهی نداشت. آیا این روند تا آخرین انتخاباتی که رضاخان برگزار کرد، ادامه داشت؟

متأسفانه سرکوب مشارکت سیاسی در دوره پهلوی در انتخابات دوره‌های دهم، یازدهم و دوازدهم مجلس شورای ملی هم تکرار شد. اساساً رضاخان اعتقادی به رأی و نظر مردم نداشت و اسناد و منابع هم حکایت از این دارند که او کل ایران را برای خودش می‌‌خواست. نه مردم و نه رجالی که در گرد او جمع شده بودند جرأت و حق اظهار نظر نداشتند.

به همین جهت در این سه دوره مجالسی شکل گرفت که چشمش را روی بسیاری از جنایت‌ها بست؛ ازجمله کشتار مجلس گوهرشاد و به شهادت رساندن یک نماینده مجلس یعنی شهید مدرس که در سال ۱۳۱۶ به شهادت رسید. صدالبته مجلسی که بنای آن بر تقلب باشد فرجامی جز این نخواهد داشت. آخرین مجلس هم که مجلس دوازدهم بود مصادف شد با آغاز جنگ جهانی دوم که البته در این دوره تغییرات سیاسی هم به وجود آمد. در هر سه دوره اساساً مردم حضور نداشتند و براساس همان لیست افراد نظامی در سراسر کشور صندوق‌ها را پر می‌کردند و افرادی انتخاب می‌شدند که می‌بایست سیاست‌های دیکته شده رضاخان را انجام دهند که مجلس را طویله می‌خواند. کسی که مجلس را ـ که نهاد مردم‌سالاری است ـ طویله بنامد دیگر تکلیف رأی مردم و مشارکت سیاسی هم روشن است و مجلس جز ماشین امضا برای آن چیزی که پهلوی اراده می‌کرد، نبود.
..............................................................................................
در دوران پهلوی و دوران خفقان رضا خان مجلس به عنوان یک نهاد مردم‌سالار بسیار از اهدافش فاصله گرفت و حتی رضا خان با طویله نامیدن مجلس کاملا رای مردم و مشارکت سیاسی آن‌ها را زیر سوال برد و نایده گرفت و این نادیده گرفته شدن مشارکت سیاسی مردم در دوران محمدرضا شاه نیز ادامه داشت.

در این دوران بیگانگان به صورت صریح در تعیین نمایندگان مجلس نقش داشتند به عنوان نمونه ، در جنوب ایران محمدرضا پهلوی نظرش این بود که یکی از برادران مسعودی انتخاب بشود، ولی انگلیسی‌ها تأکید کردند که بایستی عبدالله گله‌داری در آن منطقه انتخاب شود و یا در کرمانشاه هم نماینده انگلیسی‌ها جای یکی از نماینده‌ها را گرفت که مورد نظر محمدرضا شاه بود و از همه مهم‌تر این بود که رأی مرحوم آیت‌الله کاشانی که جزو ۱۲ نفر اول منتخب مجلس چهاردهم بودند با دخالت آشکار سفارت انگلستان باطل شد و نام ایشان از میان منتخبان حذف شد.
...........................................................................................................
مشروطیت ورشکسته ایران!
شکست مشروطه در رسیدن به آرمان‌های خود تا آنجا روشن و واضح بود که نشریه حکومتی تهران مصور در یادداشتی که ۲۰ مرداد ۱۳۴۰ آن را منتشر ساخت، مشروطه را ورشکسته خواند و نوشت: این سخن [علی‌امینی] نخست‌وزیر که «آرمان‌های مشروطه‌طلبان ایران هنوز تحقق پیدا نکرده و آرزوی مردم از حکومت مشروطه برآورده نشده است» کاملا با حقیقت مطابق است. در بخش دیگری از این یادداشت آمده بود: «مجلس چهارم که فقط برای تصویب قرارداد ۱۹۱۸ انتخاب شده بود با کودتای ۱۲۹۹ روبه‌رو شد و طبعا ناگزیر از انحراف خط سیر سیاسی خود شد و بدون اینکه در ظاهر بخواهد خود را تابع مقتضیات حکومت کودتا وانمود کند دست بسته تسلیم گشت و وقتی مجلس پنجم انتخاب می‌شد نشانه نفوذ مستقیم حکومت در تعیین وکلای ولایات نمودار بود و تنها در تهران هنوز نشانه‌ای از آزادی انتخابات باقی بود، وکلای مجلس چهارم و پنجم با وجودی که به مقتضیات سیاست روز آشنا بودند کوچک‌ترین قدمی برای استقرار اساس متزلزل مشروطه برنداشتند و راه را برای شرکت‌دادن کسانی در حکومت مشروطه باز کردند که دست خود و کسان ایشان به خون شهدای مشروطه آلوده شده بود و به طور کلی برای مجلس شورا وظیفه‌ای جز تصویب قوانینی که بر آن عرضه می‌شد باقی نماند.» تهران مصور نتیجه گرفت: «این بود محصول حکومت مشروطه که از عهده حفظ حدود و حقوق خود برنیامد و هر چه بر عمر آن افزوده شد بر انحراف خط سیر آن نیز بیفزود. حق انتخاب نمایندگان، تفکیک قوای سه‌گانه، استقلال نیروی قضایی، قدرت مراقبت مجلس بر دولت، همه از دست او به‌تدریج بیرون رفت و اکنون [مرداد ۱۳۴۰] که ۵۶ سال از عمر مشروطه می‌گذرد پس از دو بار انتخاب که به قیمت میلیون‌ها تومان پول و ده‌ها جان تمام شد، مجلس بیستم در آستانه تشکیل آن منحل گشت و دولتی که روی کار آمد زمینه اجتماعی را برای امر انتخاب جدید که نخستین مقدمه و اساس حکومت مشروطه است مساعد نمی‌نگرد و اعلام می‌کند که ملت ایران پس از ۵۶ سال حکومت مشروطه هنوز لیاقت داشتن مجلس و حکومت مشروطه را به‌نحو شأن ندارد (شأنش را ندارد)!
......................................
دوســـلار... فکر میکنم اگر ریشه تاریخ دوران پهلوی را زیاد باز کنیم به یک ریشه (( پوسیده )) خواهیم رسید. سیز ساغ من سلامت.

تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 07:25
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .انسانهای فضایی.
دیدگاه:

اگر مسئول سایت پاسخ ها را سانسور نمیکرد، مارکسیست ه......... را چنان نشانت میدادند که.........را نکنی. اشتباه مریخی ها همیشه این بوده که حریفشان را نشناخته اند. حتی آخوندها، لیبرالها، دانشگاهها، مراکز علمی و امپریالیستها و کاپیتایست ها، ترامپیست ها، و آنتی گلوبالیست ها، سلطنت طلبها، شاهزاده ها، و بودیستها، به وجود و نیرو و نقش سوسیالیست ها، در میدان مبارزه و در جامعه و در فرهنگ و در رسانه ها و در کارخانه و .... اعتراف کرده اند ،ولی جزم اندیشان سبک مغز مهاجر مریخی حسود تنگ نظر، هنوز لجاجت میکنند با حقیقت و با واقعیت و با انسانیت و با روشنگری و با بحث و جدل افشاگرانه! با افشای خرافات باستانی.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 07:07
عنوان دیدگاه: ابلهانی که ادّعای رسولی دارند!
دیدگاه:

درووووود!

بعضی حرفهای دم دست.

چند سال پیش، یکی از فرزانگان ایرانی که هیچ ادّعایی نداشت، ولی مسئولیّت را مییشناخت و انسان رادمنشی بود، در گفتگوی با من گفت که:« تفاوت آخوند جماعت با آنهایی که در باتلاق ایدئولوژهایی مثل مارکسیسم افتاده اند، در این است که آخوند جماعت، حدّاقل قرآن را یک بار از اول تا آخرش خونده و درست هم خونده و محتویات آن را خوب فهمیده است. امّا حضرات ایدئولوژیگرا اصلا و ابدا نمیدانند نام «کارل مارکس» را چطوری مینویسند و تلفّظ میکنند، چه برسد به اینکه یک پاراگرافی یا جمله ای از آثار او را خوانده و فهمیده باشند». اگر فرض را بر این بگذارید که عمری هشتاد ساله خواهید داشت و از بیست سالگی تا هشتاد سالگی، شبانه روز به اکابر حزبی حضرات ایدئولوژیگرا بروید و ششدانگ حواستان نیز به کلپتره گوییهای استاد استادان علمگرای آنها باشد، مطمئن باشید که نه تنها ذرّه ای آگاهی دوره کودکستانی و شناخت پیش پا افتاده به چنگ نخواهید آورد؛ بلکه به پروسه جهالت و بیخبری شما نیز آنقدر افزوده خواهد شد که دست آخر به سنگ خارای حماقت محض تبدیل خواهید شد.

ادامه نظر:
مارکسیست ایرانی شعور ندارد؛ زیرا اگر شعور میداشت، مطمئنا تشخیص میداد که «مارکسیسم»، جنبشی مذهبی است با تمام مشخّصات و صفاتی که هر جنبش مذهبی در جوامع مختلف دارد. مارکسیسم ایرانی، نفهم است؛ زیرا اگر بویی از فهم میداشت، هیچوقت نمی آمد متفکّران و فیلسوفان و استادان نامدار عرصه های مختلف پژوهشی را سوپر مارکتی در نظر بگیرد که آثارشان را همچون «آجیل» به حضرات مارکسیست بفروشند و بخواهند بیایند در هر مجلسی افاضات بر ما مگوزید سر بدهند و دائم زر مفت زیادی بزنند که کدام متفکّر چی گفته و نگفته. مارکسیست ایرانی از فرق سرش تا نوک پنجه هایش و سلول به سلول وجودش در دیگ مذاب شرایع اسلامیّت ، چزیده و حلیم حلیم شده است و به این تصوّر اجمقانه به شدّت مبتلاست که مثلا خیلی آته ایست و مترقی و مدرن به سلاح بی همتای «علم» مسلّح است و وظیفه خودش میداند که مدام در جبهه مبارزه طبقاتی، شعارهای هل من یزیدی سر دهد. مارکسیست ایرانی آنقدر احمق است که خیال میکنه از وقتی که نافش را از مادرش بریدند، تا توی گور بر تمام وجودش «مارکسیسم» خالکوبی شده است و سلطان صاحبقران و ترازوی قیراطی برای «خیر و شرّ« انسانهاست. تا زمانی که احمقهایی به نام مارکسیست ایرانی در اقصاء نقاط ایران و جهان وجود دارند، حاکمیّت بلامنازع گیوتین خلفای الله بر شاهرگ مردم ایران و فرزندانشان فعّال مایشا خواهد ماند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 06:38
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: به خانم آناهیتا بردبار
دیدگاه:

  خانم بردبار گرامی، نظر به این که این مطلب در سایت بالاترین نیز بازخورد زیادی داشت و مباحث تازه ای مطرح شد مقاله دیگری در دست دارم که به نظرات هم میهنانی مانند شما خواهم پرداخت. همانگونه که در پاسخ به هم میهنان در بالاترین آمده است مقوله کشف حجاب از نوع خاکستری است. نه میتوان صد درصد سیاه و سفید کرد و کار رضاشاه را تایید کرد و نه کاملا رد کرد. بسته به نوع نگاه مردمان به تاریخ و جامعه «گروهی این گروهی آن پسندند». اما به باور من رضاشاه با خریدن ایرادات و بدنامی ها - به باور من خوشنامی- با شجاعتی تاریخی و بینظیر این کار را انجام داد. اگر سخن شما را ملاک قرار دهیم که به باور شما این قضیه کند تر هم میشد با آسیب کمتر کار به انجام برسد من تقریبا اطمینان دارم که شما تحصیلاتی نمیداشتید که این سطور را بنویسید.  اگر فرض من درست باشد آیا بازهم شما کار رضاشاه را در کشیدن چادر تایید نمی کردید؟ زنان امروز افغانستان تحت تاثیر زنان ایران تلاش برای بیرون آمدن از چادر می کنند و آنها هم مدیون رضاشاه.. و از یاد نبریم که ما نیز مدیون آتاتورک هستیم. اگر رضاشاه از او و نیز شاه افغانستان که همسرش بی حجاب بود تاثیر نمیگرفت شما امروز به باور من بازهم سواد نوشتن نداشتید. 

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 06:25
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: خررررررر مگس معرکه و سگه حسن دله
دیدگاه:

  میگن سنگ را که بر میداری گربه دزده پیام رو میگیره، حالا حکایت ماست با سگ حسن دله و خررررررررر مگس معرکه - ی ش -  که اینجا عرعر و وزوز میکنه.. چخه آقاجان! وقتی محل سگ به شما نمیگذارند چرا خودتونو سبک می کنید؟ به دامپزشک تان بگید قرصها رو بذاره لای غذای سگ بزاره جلوتون چون یادتون میره هی رم می کنید مزاحم دوتا آدم حسابی میشید که دارند باهم بحث تاریخی و ریشه ای می کنند. 

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 03:13
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نمی دانم چرا تعدادی برای تفکرخود دنبال هرابزاری هستند؟
دیدگاه:

سالام.
نمی دانم،چرا ،تعدادی برای تلقین تفکرخود به هرابزاری دست می اندازند.
ممنون،ازنوشته های علمی و جواب های
مستندها.
ما هرچه گرفتاری داریم ،بخاطرچپاول
کشورهای منطقه توسط غرب بوده وهست.
ازطرفی هرچه علوم پیشرفته داریم،
ازآنهاست.
آنچه را لایق مامیدانند،به درون ملت ما
وبه کشورهای ما صادرمی کنند،
ازطرفی آنچه برای خودمیخواهند،
ازمامیگیرند.
حتی تاریخ جعلی،حکومت های توهمی،
هویت جعلی ،تفکراتی انحرافی،رابتوسط.ساده لوحان آنچنان به گلوی آنها می ریزند،وبه آنها مدرک وعنوان میدهند،که روح آنها هم خبردارنمیشود.
تعدادی، تمام گرفتاری مارا ازورود عرب و
تورک وغیر برای خودشان توتم کرده
و حتی قادربدیدن پیشرفت های عربستان امارات،عمان،دوبی،بحرین،
حتی عراق نیستند،
ولی بی عرضگی خود و توهمات تلقینی
دیگران بخودشان را هرروز و هرساعت
برسرمردم ایران میکوبند.
زمان راخود وتفکرشان سوزانده،
دوست دارند،یک شبه ساخته تا تقصیرات خودرا بگردن آنها انداخته ،وخودرا وتفکر عوضی خودرا مخفی کنند،
باکلمات قلمه ،سلمبه، وخودرا دانشمند
واندیشمند نشان دادن،مردم رابازهم
به توهمات تاریک تاریخ حواله می‌دهند
حتی نمی دانند،ایران ومرزهای خیالی ذهن خود ازایران کجا بوده است،
اصلا کی این جغرافیا را در ذهن وفکرآنها
کاشته است.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 17. مارس 2024 - 00:05
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .ابتذال اندیشه.
دیدگاه:

آخرین برنامه داریوش کریمی در پرگار بی بی سی، بحث دعا - است.
آخوندها بعضی از افراد اپوزیسیون را بجایی رسانده اند که یک برنامه اندیشگی و فرهنگ را به موضوع دعا اختصاص دهند !
https://www.youtube.com/watch?v=64hwPNGZ3-k

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 18:17
نوشته شده در: نسبت زبان با تفکر
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: زبانها
دیدگاه:

سالام
این گفتارهایی زبانی واقعن عالی بود،
ازجناب غفاری هم تشکر،.که بسیار مدلل وبا فاکت ها اززبانشناسان
مارا آگاه کردند،
دراین گفتار و مقاله خیلی مسائل
بنیادی درمورد ایران ومنطقه می‌توان
یافت و نتیجه گرفت.
این گفتارنشان داد،که علت عقب ماندگی کشورما وافغانستان درچیست.
حتی اصرار،واسرار حاکمان در تفکر
غلط شان را بدرستی می‌توان تشخیص
داد.
تعدادی نیز آزروی بیسوادی ،
واز روی احساس وظیفه به اتینیک
خود آب به آسیاب حکومتی های
صدساله می‌ریزند،

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 18:11
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: رضا قلدر بزور درب حرامسرای…
دیدگاه:

رضا قلدر بزور درب حرامسرای قاجار را بست و حقوق مادربزرگم من را قطع کرد مادر بزرگ من مجبور شد با رهبر حزب توده ازدواج کند و ترک وطن کرده در آلمان شرقی سکنا بجوید و بابت حقوقش بجای ریال با عکس پادشاهان قاجار روبل با عکس رفیق لنین استالين بگیرد درود بر شما انقلابیون ۵۷ که هم انتقام فرزندان قاجار و هم فرزندان شیخ نوری را ابن این پهلوی ها گرفتید تشکر میکنم

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 17:35
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .کدام مکتب؟
دیدگاه:

راه اولیا و انبیا، صواب و بهشت آسمانی؟ یا راه تجربه و علم و جزم گریزی و انسان مداری و اتوپیای این جهانی ؟
برای ورود به بحث فلسفه باید دو مکتب مهم ان در طول 2800 ساله گذشته در ضرق و غرب را شناخت.شرق هنوز دچار ایده آلیسم و عرفان و وضعیت خلسه و پاسیو بودن و تهیه صواب برای روز قیامت و آن دنیا و غرب در جستجوی عملی کردن بهشت زمینی و اتوپیا و کشف ستارگان و زندگی در فلک الافلاک. شرق در کشف حقایق عصر روشنگری منحرف شد و راه جاده خاکی را دنبال نمود و غرب از طریق مکاتب و دورههای رنسانس و روشنگری برای ما فراریان فرهنگ شرقی امکانات سوسیال و پناهگاه و قلم ودفتر و رایانه و یارانه فراهم کرد تا اکنون به ادامه از ارتجاع شرق ادامه دهیم یا یک اشهدی بگوییم و اعتراف به دستاوردهای رنگین غرب کنیم و از آنها بیاموزیم یا اشتباهاتشان را مورد سنجسگری قرار دهیم.

ادامه نظر:

فلسفه ایده آلیسم و تداوم آن، محصول جامعه طبقاتی و تضادهایش است. این اندیشه طبق ریشه و منابعش، اشتراکاتی با دین و خداباوری دارد. مورخین، تاریخ فلسفه را به دو شاخه: ایده آلیسم و ماتریالیسم تقسیم میکنند. فلسفه ایده آلیستی خود به دو رشته: ایده آلیسم ذهنی و ایده الیسم عینی تقسیم میگردد. مارکس و انگلس فرق بین ایده الیسم و ماتریالیسم را در ارتباط با تئوری شناخت و با سیستم های فلسفی آندو میدانند. آن گروه از فیلسوفان که طبیعت را دلیل نخست اندیشیدن میدانند به مکاتب مختلف ماتریالیستی تقسیم میشوند. بزرگترین دستاورد کوشش مارکس، رد و نفی آگاهانه آشتی دو فلسفه ماتریالیسم و ایده آلیسم بود. طرفداران فلسفه ایده آلیستی باور به تقدم آگاهی در مقابل ماده برای شناخت و قضاوت نهایی دارند. فلسفه ایده آلیستی شامل تمام: سیستم ها، بینش های فلسفی، و جریانات فلسفی است که: ایده، روح، اندیشه، و روان را برای شناخت تعیین کننده میدانند و به ماده و کل واقعیت عینی نقش دوم را واگذار میکنند. تمام جریانات، سیستم ها، و بینش های گوناگون فلسفه ایده آلیستی؛ با وجود تنوع ظاهری به دو شاخه ذهنی و عینی تقسیم میشوند. تاریخ فلسفه ایده الیستی در آلمان شامل سه بخش: ایده آلیسم ذهنی فیشته، ایده آلیسم عینی شلینگ، و ایده آلیسم مطلق هگل، شده بود.
فلسفه متافیزیکی بخشی از مکتب ایده آلیسم است که خود را با موضوعات غیرواقعی و یا آن جهانی مانند بحث وجود خدا و ابدیت مشغول میکند. کمونیست ها فلسفه متافیزیکی را ضد دیالکتیکی و ضد ماتریالیستی میدانند چون آن تضادهای دیالکتیکی را بعنوان دلیل خودکاری، حرکت و تحول پدیدهها انکار میکند و نیاز به موتور نخست دارد. از جمله موضوعات مورد بحث فلسفه متافیزیک: هستی شناسی ایده آلیستی، الهیات و خداشناسی، روح و روان شناسی، و جهان و کائنات شناسی است. ارسطو فلسفه متافیزیک را فلسفه اولی نامید و در 8 جلد کتاب به آن پرداخت. او در 14 جلد کتاب دیگر به موضوع و مقوله و بحث فیزیک و طبیعت پرداخت. وی متافیزیک را موضوعی فرا طبیعی و فرا مادی میدانست. کمونیست ها مدعی هستند که فلسفه متافیزیکی امروزه نقشی ارتجاعی در فرهنگ و سیاست جهان دارد چون مدافع شرایط ایستای موجود است و از خرافات و ارتجاع دینی حمایت میکند و نظم طبقاتی سرمایه داری را: طبیعی، ابدی، و خداخواسته، معرفی میکند.
فلسفه متافیزیکی در قرون وسطا ملکه علوم بشمار می آمد ولی بعد از رقابت فلسفه آیده آلیسم آلمانی با رشد و شکوفایی علوم تجربی، اعتبار خود را تا حدوودی از دست داد. بعد از مرگ هگل در سال 1832 میلادی ایده آلیسم از علوم تجربی جدا شد و غالبا بشکل علوم انسانی درآمد. فرهنگ و هنر جوامع مسیحی غربی که اساس متافیزیکی خود را ار دست داده بودند به سمت مکتب ادبی هنری ناتورالیسم تمایل یافتند. متافیزیک مدرن در قرون 18-17 میلادی شکل گرفت ولی اهمیت پیشین را قدری از دست داد و با رشد علوم تجربی و علوم مادی، موضوعات غیرمادی مانند تفکر متافیریکی برای رقابت با دیگری، مورد توجه قرار گرفتند.
در فلسفه ایده آلیسم عینی متفکرانی مانند: افلاتون، توماس اکوین، لایبنیتس، و هگل، واقعیات جهان بیرون را قبول دارند ولی آنرا نتیجه وجود یک اصل ماوراءالبیعی مانند: خدا، ایده مطلق، و یا عقل کل میدانند. افلاتون نخستین بار ایده آلیسم عینی را بشکل سیستم فلسفی درآورد. نمایندگان مهم آن در سدههای میانه توماس آکوین و در عصر جدید بورژوایی، لایبنیتس و هگل بودند. جریانات فلسفه ایده آلیسم عینی زمان ما: توماس گرایی نو، هگل گرایی جدید، و نمایندگان فلسفه وجود، هستند. قرنها ریشه و منبع تئوریک و شناختی ایده آلیسم عینی، موضوع و پرسش مهم فلسفه بوده است. جریانات و مکاتب گوناگون ایده آلیسم عینی میکوشند واقعیات عینی را محصول و نتیجه تصورات و آگاهی معرفی کنند. کانت میگفت: فقط ظاهر واقعیات عینی قابل دسترسی و شناخت است و نه ماهیت و ذات آنان. ریشه های تئوریک شناختی فلسفه ایده آلیسم عینی در مطلق کردن و مستقل نمودن عناصر شناختی- احساسی، در ذهنیت گرایی، و در اندیشیدن صوری و آبستراکت مستقل است. ایده آلیسم عینی توسط: برکلی، کانت، ماخ، فیشته و مکتب پوزیویتیسم، امکان شناخت شکاکی و آگنوستیکی لا ادری را نفی میکند. در تئوری برگزیدگان و الیت ها، ایده آلیسم عینی در توجهات اجتماعی بشکل اغراق آمیز در نقش شخصیت در تاریخ، اغراق میکند. مارکسیست ها ریشه ایده آلیسم را در روابط آناگونیستی جوامع طبقاتی و در تقسیم کار اجتماعی؛ مانند کار یدی و کار فکری، میدانند که در طول تاریخ بشر مدام عمیق تر شده.
مفهوم و واژه یونانی-لاتین ایده آلیسم در قرن 18 میلادی نخست برای مواضع نظری شناختی برکلی بوجود آمد. دیدرو در سال 1749 میلادی آنرا دقیق نمود و در "نامه پیرامون نابینایان" اشاره کرد که: ایده آلیست ها فیلسوفانی هستند که فقط وچود تفکر و احساسات و درک شخصی خود را قبول دارند. این سیستم فکری موجب شرم و خجالت بشریت و رشته فلسفه است! از طریق فلسفه و ادبیات کلاسیک بورژوایی آلمان؛ مخصوصا از طریق شیلر مفهوم ایده آلیسم تغییر معنی داد. خلاف رئالیست ها، به انسانی ایده الیست گفته میشد که دارای ایده آل های عقلی است و از آن طریق در زندگی هدایت میشود. رئالیست ها ولی از طریق ضرورت های مادی و طبیعی هدایت میگردند. شلینگ در کتاب "تاریخ جدید فلسفه" در سال 1827 دوباره به نکات و مواضع نظری-شناختی ایده آلیسم ذهنی پرداخت و آنان را بکار برد. او میگفت از فلسفه دو انتظار میرود: تئوری طبیعت را چه عینی و چه ذهنی تصوری یا ایده آلیستی بیان کند. هگل در "دانشنامه علوم فلسفی" در سال 1830 میلادی نشان داد که فلسفه ایده آلیسم محدود است، با این وجود، موضوع اصلی کل فلسفه، ایده آلیسم است. هاینه در کتاب "پیرامون تاریخ دین و فلسفه در آلمان" در سال 1834 ایده آلیسم را مساوی با آموزش ایدههای ذاتی نامید. او احساس گرایی و ماتریالیسم را مساوی با عرفان گرایی ایده آلیستی و راسیونالیسم معرفی نمود. مارکس در کتاب "تزهایی در باره فویرباخ" نوشت: کمبودهای ماتریالیسم امثال فویرباخ تا کنون این بوده که عین و واقعیت و اشیاء را تصور و احساس و نظر مشاهده کننده خیال میکرده و نه بشکل عملی و درکی؛ چون ایده آلیسم ابستراکت خلاف ماتریالیسم، جنبه واقعی و درکی را نمی شناخت.
انگلس در کتاب "فویرباخ، پایان فلسفه کلاسیک آلمان" در سال 1888 میلادی نوشت: آنهایی که قدرت تصور و روح را بیشتر از قدرت طبیعت و ماده و واقعیات میدانند، به نیاز خالقی برای جهان میرسند. فیلسوفانی مانند هگل و شدیدتر از آن، مسیحیان، باورمندان مواضع ایده آلیستی هستند. هر دو جریان ایده آلیسم و ماتریالیسم در تاریخ فلسفه مراحل و سطوح مختلفی را از نظر تنوع پشت سر گذاشتند. انگلس در کتاب "آنتی دورینگ" میگوید: فلسفه یونان باستان اصالتا ماتریالیسم طبیعی بود. به این دلیل قادر نبود رابطه تفکر با ماده را بشکل منطقی و دیالکتیکی تمیز و تشخیص دهد و از این طریق به دوئالیسم جدایی روح-جسم رسید، و سپس به ابدی بودن روح باور یافت، و سرانجام به احدیت و دین تک خدایی اعتقاد پیدا کرد. سرانجام در ادامه این تحولات فلسفی، ایده آلیسم دیگر در میان بعضی محافل منطقی قابل دفاع نبود بلکه توسط ماتریالیسم مدرن مورد نقد قرار گرفت. این نفی نفی یا تضاد اضداد، تاریخ 2700 ساله فلسفه و علوم را در غرب تاکنون تعیین کرده. لنین در کتاب "ماتریالیسم و امپیریوکریتیسم" در سال 1908 میلادی، پیرامون تضاد دو روش و متد نظریه شناخت ماتریالیستی و ایده آلیستی مینویسد: ایده آلیسم از آنجا شروع شد که فیلسوف مدعی شد که اشیاء و واقعیات نتیجه تصورات و احساسات شخصی اوست. ولی مارکس و انگلس با پشت سرگذاشتن ماتریالیسم غیردیالکتیکی، ایده آلیسم را نیز پشت سر گذاشتند. نبوغ مارکی و انگلس، کوشش در راه رشد و تکامل ماتریالیسم دیالکتیکی بود. آنها قاطعانه تفکر ماتریالیستی را در فلسفه به پیش بردند و هرگونه مکتب و شاخه سازی از ایده آلیسم را تحقیر و افشا نمودند. با رشد فلسفه ماتریالیستی، مفهوم ایده آلیسم نیز تغییر کرد و ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی بوجود آمد و علمی پایه گذاری شد که با مفهوم و تاریخ فلسفه ایده آلیستی بی ارتباط نیست.
جریانات ایده آلیسم ذهنی زمان حال معمولا در لباس: پوزیویتیسم، پراکماتیسم، فلسفه زندگی، و غیره ظاهر میشوند یا بشکل ایده آلیسم فردی و شخصی منتهی میشود که فقط وجود آگاهی و درک فردی خود را قبول دارد و برای فرار از این تضاد و توهم ،اغلب از ایده الیسم عینی کمک میگیرد تا در بحث های فلسفی ضایع نشود. یکی دیگر از دلایل و ریشه های اجتماعی ایده آلیسم، اغراق در ارزش گذاری کار فکری در مقابل کار یدی و مطلق کردن عناصر جریان و پروسه شناخت است. گرچه فلسفه ایده آلیسم در تاریخ سیر اندیشه بشر، جنبه ها و صفات و نکات مثبتی نیز داشته ولی به دلایل لاپوشانی نمودن اصول ماتریالیستی، قدرت طبقات استثمارگر را نیز مخفی و سانسور کرده. به این دلیل معمولا فلسفه طبقات ارتجاعی و محافظه کار این است که علاقه ای به شناخت و تغییرات و تحولات اجتماعی در روابط سنتی ندارند.










تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 15:04
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: من مثل نویسنده پیشگو نیستم .
دیدگاه:

ولی میدانم که در همین حاکمیت طالبان در افغانستان نسل جدید کمتر سراغ آن لباس مخصوص طالبانی میروند.
این یعنی چی یعنی اینکه چیز خوب و درست تر و همرنگ بقیه مردم شدن یک چیزیست در ذات فکر آدمها.
شکی نیست که اگر آجان چادر مادربزرگ نویسنده را از سرش نمیکشید او همچنان روبنده و چاقچور را حفظ میکرد ولی جامعه پویاست و نگاه میکنید به بقیه و در این روزگار بقیه یعنی آمریکایی و ژاپنی و برزیلی و روسی. نسل بعد از مادر بزرگ آرام آرام و شتابنده یعنی با ضریب هندسی دختران گرایش بیشتری به لباس غربی پیدا میکردند. مگر ندیدید خمینی چی گفت؟
او گفت اگر چند سال دیگر میکشید و انقلاب اتفاق نمیافتاد دیگر ناموسمان برباد رفته بود. چون دیده بود که دختر خودش و نوه ی خودش دیگر نمیخواهند چادر بسر کنند. پس بدید من بدون آجان هم نوع پوشش ایرانیان مثل سایری مردم جهان میشد قدری کند تر ولی ریشه دار تر.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 14:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: باز هم حواله به آینده!
دیدگاه:

من نمیفهمم چرا ملت ایران هنوز متوجه نشده اند که کار دین بویژه اسلام ناب محمدی گرفتن نقد و پرداخت در آینده است.
تو امروز خمس و ذکات بده ما در آینده بهشت میدهیم.
در آینده یکی میاد بنام مهدی که همه چیز را درست میکنه.
تو مدام نماز بخوان و روزه بگیر تا خدا اجرت بدهد.
و از این قبیل حواله به آینده دادن ها بینهایت داریم.
رژیم اشغالگر اسلامی هم حواله میده که سال دیگه دارو تولید میکنیم. البته قبلا هم رئیسی گفته بود شما ساکت باشین انقلاب نکنید ما سالی یکمیلیون خانه میسازیم.
واقعا که ملت سربزیری داریم و توقع داریم وضع مان بهتر هم بشود؟
حواله به آینده دادن راحت و مجانی است. تازه اگر سال دیگه هنوز زنده بودین و از دارو خبری نبود, خواهند گفت ما نیت کرده بودیم ولی خدا نخواست. حالا چی میخواهی جواب بدی؟ برو یقه خدا را بگیر.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 13:17
نوشته شده در: نسبت زبان با تفکر
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .فیلسوف زیرزمینی.
دیدگاه:

سالام.
سوء تفاهم و ناتوانی زبان در بیان اندیشه بسیار زیاد است و فیلسوفان گوناگونی به آن اشاره کرده اند.برای اینکار غربی ها از لاتین و یونانی کمک میگیرند. زبان فارسی بدون زبان عربی بساطش کساد خواهد بود مانند زبان دری و افغانی. ولی چون زبان عربی به روز و مدرن نشده نمی تواند تفکر امروزی را بیان کند. دلایل دیگر ضعف زبانهای پارسی/عربی ناتوانی در طرح موضوعات جدید مانند معرفی مکاتب فلسفی اجتماعی غربی است. در غرب انواع ایده آلیسم و ماتریالیسم و سکولاریسم و لیبرالیسم و استتیک و سوسیالیسم و دیالکتیک و .........وجود دارد که فرهنگ لغت پارسی و عربی ناتوان از طرح آنان بشکل قابل فهم هستند.

ادامه نظر:




سوء تفاهم زبان در بیان اندیشه امروزی.

ویتگنشتاین (1951-1889 م)،فیلسوف اتریشی میگوید، هدف فلسفه، توضیح منطقی افکار است وتمام فلسفه، یک نقد و انتقاد زبانی است. فلسفه سنتی تاکنون به یک سوء استفاده منطقی زبان متکی بوده و نتایج فلسفی، جملات فلسفی نیستند بلکه روشن نمودن آنان هست. هر اثر فلسفی از توضیخات اندیشه تشکیل شده. فلسفه یک پروسه و عمل است و نه یک آموزش یا تئوری. فلسفه باید افکار تار و غیرروشن را واضح بیان کند.راسل میگفت فلسفه ویتگنشتاین نوعی "زبان درمانی" است. مشکل شناخت و ارتباط انسانی، نقص زبان و کمبود واژههاست.
در نظر ویتگنشتاین، مقوله متافیزیک بحثی است پوچ و بی معنی و فلسفه سرانجام خود را به نفع رشد علوم تجربی منحل خواهد کرد و به انکار هر نوع متافیزیک خواهد پرداخت. مقوله منطق نیز آموزش و تئوری نیست بلکه آینه تصویر جهان است. جهان مجموعه ای از واقعیات است و نه اشیاء. واقعیات در فضای منطقی، جهان را تشکیل میدهند. اخلاق را نیز نمی توان به زبان آورد و توضیح داد چون در ذات خود فاقد صفات خوب و بد است. انسان نمی تواند سعادتمند باشد چون او در جبر و ضرورت این جهان، محاط و اسیر است وحتی اگر تمام پرسشهای علمی ممکن جواب داده شوند، روی حل مشکلات زندگی انسان تاثیری نخواهند داشت. شخص فلسفی یک انسان نیست، او جسم و روح انسانی هم نیست،بلکه یک "ذهن متافیزیک" است ؛یعنی یک مرز از جهان است و نه بخشی از آن.
ویتگنشتاین پیرامون رابطه زبان و فلسفه مینویسد، مشکل فلسفه، ناتوانی و مشکل زبان در بیان مقصود است. زبان،لباس اندیشه است و فقط ظاهر آنرا نشان میدهد و نه ماهیت را. موضوعی مانند عرفان را که نتوان نشان داد، نمی توان هم بیان نمود. در باره اخلاق، استتیک، و معنی زندگی هم چیزی نمی توان گفت و باید سکوت کرد. در جهان عمدا چیزی قرار داده نشده بلکه وجود همه چیز اتفاقی است. احساس جهان به عنوان" کل محدود" را عرفان گویند.
اهمیت یک واژه در شکل استفاده از آنست. به این دلیل باید" منطق و گرامر" هر واژه ای را آموخت. زبان دارای مرز است. چیزی که ورای این مرز باشد پوچ و بی معنی است. باید چیزهایی را اندیشید که قابل اندیشیدن نباشند. مرز اندیشیدن را زبان تعیین میکند. چیزی را که نتوان اندیشید ،نمی توان بیان کرد. مرزهای زبان انسان، مرزهای اندیشه او هستند. طبق "تئوری تصویری" ،زبان و جهان از نظر ساختاری یکی هستند. زبان از جملات تشکیل شده،و جملات از کلمات و نامها تشکیل شده اند، جهان از واقعیات تشکیل شده و واقعیات از اشیاء تشکیل شده اند.
تفکر یک جمله معنی دار است، و زبان مجموعه جملات میباشد. جمله باید به واقعیت شباهت داشته باشد، به این دلیل توصیف فرم عمومی جمله یا فرم منطقی آن، مهم است. جمله منطقی ساختمان جهان را توصیف میکند. جمله نمیتواند فرم منطقی را نشان دهد بلکه انعکاس خود درآن را نشان میدهد. جمله فرم منطقی واقعیت را نشان میدهد.جملات معنی دار، تصاویر واقعیت در جهان هستند. زبان، حهان را تصویر میکند.عامیت یک جمله، یعنی بطور اتفاقی برای کل اشیاء درست و معتبر باشد.
عکس و تصویر، یک مدل از واقعیت است. جمله نیز تصویری از واقعیت است.تصویر منطقی واقعی، تفکر است.محموعه افکار حقیقی،تصویری از جهان است.تئوری"تصویر منطقی" از طریق زبان، معمولا نشان میدهد که آن جمله غلط یا صحیح است. حقیقت واسطه ایست میان جمله و وضعیت موضوع. اگرجمله حقیقی، واقعیتی را نشان دهد، با جهان رابطه دارد. اگر غلط باشد،جهان چیز دیگری است.
کتاب "مقاله طویل فلسفی منطقی"، مهمترین اثر ویتگنشتاین، اثری است ادبی-فلسفی. این کتاب 100 صفحه ای در سال 1921 میلادی با کمک راسل در انگلیس منتشر شد و بعدها یکی از مشهورترین کتب فرهنگ بورژوازی در قرن 20 بشمار آمد. به دلیل ساختار عجیب آن؛ غیر از راسل، ناشری حاضر نشد آنرا منتشر کند. بقول ویتگنشتاین مهمترین موضع این کتاب "سوء تفاهم منطق زبان انسان" است. او مدعی شد که جملات پراکنده این کتاب را حین جنگ جهانی اول بین سالهای 1914-1917 در سنگر جبهه جنگ جمع آوری نموده و فکر میکرد با طرح این کتاب به غالب مسائل فلسفی تاریخ اندیشه بشر پاسخ داده است.
این کتاب یکی از کلاسیکهای فلسفه زبان مدرن است که در آن زبان مهمترین موضوع فلسفه قرن 20 شد. در این کتاب نباید از نویسنده انتظار طرح یک تئوری جامع زبان داشت. ویتگنشتاین در آنجا اشتباهات فلسفی و اغتشاشات تفکر را در تجزیه و تحلیل غلط زبان می داند. این کتاب کوششی در باره منطق و زبان نیست بلکه در باره پرسش های هستی شناسی است.موضوع کتاب تجربه "مرزها" است؛ از جمله مرزهای جهان،مرز های اندیشه، و مرزهای زبان. ویتگنشتاین به طنز میگفت این کتاب از دو قسمت تشکیل شده, قسمتی که اینجا نوشته شده و قسمتی که اینجا نوشته نشد، ولی قسمت دوم برای خواننده مهم است.
منتقدین، سبک نوشتن این کتاب را به سبک کتاب انجیل و یا سبک نوشتن" قانون اساسی" یک کشور تشبیه کرده اند, یعنی جزمی و غیرمدلل. هر جمله آن میتواند عنوان یک کتاب جدید باشد. این کتاب یک پروسه است و نه یک محصول تولیدی میان دو جلد کتاب. راسل میگفت او خیلی نکات غیرقابل بیان را در این کتاب به زبان آورده. این کتاب را "مانیفست فلسفه پوزیویتیسم" هم نامیده اند که قهرمانانش دو راهنمای ویتگنشتاین؛ یعنی فرگه و راسل هستند. از جمله دیگر موضوعات این کتاب؛ غیر از زبان و جمله، تفکر و جهان شناسی است.
در این کتاب ویتگنشتاین از موضوع "اصول منطق" به بحث "ماهیت جهان" ارتقاء پیدا کرد. او میگفت ذهن متعلق به جهان نیست بلکه یکی از مرزهای آنست. غالب جملات و پرسشهایی که موضوعات فلسفی را توصیف میکنند غلط نیستند بلکه پوچ ، بی معنی و مزخرف هستند. علم منطق، نظم را به نمایش میگذارد؛ از جمله نظم جهان،نظم اندیشه، و نظم امکانات را. دلیل قضاوت و حکم خوب و بد دادن، ذهن است، ولی ذهن متعلق به این جهان نیست بلکه یک "مرز" آن است.
سبک نوشتن این کتاب را عرفانی دانسته اند، گرچه تئوری نوشتن آنرا "اتم گرایی منطقی " نامیدند. این کتاب برای بیان اندیشه مرزها تعیین میکند و درس اخلاق آن، سکوت است، چون ویتگنشتاین در آنجا میگوید " در باره چیزی که نتوان حرف زد،باید سکوت نمود" .در این کتاب زبان بشکل "تصویرمنطقی جهان" فهمیده میشود. این کتاب تاثیرمهمی روی هنر و ادبیات قرن 20 گذاشت. نویسندگانی مانند خانم باخمن،و آقایانی چون برنهارد و هندکه در کشور اتریش،و در زبان آلمانی، زیر تاثیر آن، آثاری آفریدند و بجای شرح و توصیف و گفتن، به نشان دادن و تصویرنمودن موضوع پرداختند. نظرات ویتگنشتاین در این کتاب روی محفل وین و دانشمندان علوم تحربی دراروپا نیز اثر گذاشت. او میکوشد در آنجا مرز بین گفتن و نگفتن، معنی دار و بی معنی، را تعیین کند.
کتاب مشهور دوم ویتگنشتاین یعنی "تحقیقات فلسفی" نشان داد که نویسنده در موضوع کتاب اولش تجدید نظر نموده و دچار تضاد و تناقض و حتی پریشان گویی شده است، یعنی فلسفه زبان و "آنالیز زبان شناسی" فلسفه ویتگنشتاین سرانجام تبدیل به نوعی اسکولاستیک قرون وسطایی گردید.
آنچه پیرامون بیوگرافی "لودویک ویتگنشتاین" میتوان گفت اینست که وی رافیلسوف،منطق دان، ریاضی دان، و نماینده" نئوپوزیویتیسم "دانسته اند که روی "منطق ریاضی مدرن" تاثیر گذاشت. او مهمترین نماینده" فلسفه آنالیزی منطقی" است که در کشورهای انگلیسی زبان قرن 20 مشهور گردید.وی محفل وین را نیز "نئوپوزیویتیستی" نمود. او بعدها از علم منطق بسوی "آنالیز زبانشناسی" رفت و مانند ارسطو، دکارت،و اسپینوزا، از متفکران هستی شناسی شد، ولی خلاف آنها جهان را مجموعه ای از اشیاء نمیدانست بلکه از واقعیات.
پوپر میگفت در نظر ویتگنشتاین، جملات فلسفی "شبه جملات" پوچ و بی معنی هستند ولی خلاف راسل میکوشد نشان دهد که حقایق ریاضی و منطقی ربطی به حقایق علمی ندارند، و برای درک بهتر اصول منطقی و ریاضی، سراغ فلسفه زبان رفت. ویتگنشتاین نه متفکری تاریخی و نه فیلسوف زبان بود. او به مبارزه برای رسیدن به شناخت و هویت در شرایط سخت پرداخت. وی زیر تاثیر آثار تولستوی در جوانی دست به خودکشی نزد گرچه دچار بیماری افسردگی شده بود. داستایوسکی میگفت سعادتمند کسی است که اهداف هستی را برآورده کند و بتواند خود را با شرایط جهان تطبیق دهد. ویتگنشتاین بدلیل اعتقادات مذهبی یهودی اش میگفت خودکشی یک گناه بنیادین است.
از دیگر آثار او، کتاب "درباره وجدان" و کتاب "یادداشتهای روزانه" است که بخشی از تاریخ زندگی او و رابطه با فلسفه را نشان میدهد. در باره کتاب "تحقیقات فلسفی"، وی به زبان مانند یک بازی منطقی مینگرد و نه بصورت یک حسابگری منطقی. ویتگنشتاین همچون نیچه جملات فلسفی کوتاه مینوشت و چون او مدام در سفر بود و اغلب اوقات زندگی دچار بیماری جسمی و روحی بود. او چون دیوگنس؛فیلسوف رواقی یونان باستان، در قناعت زیست و همه ثروت بجا مانده از ارث پدری را میان ادیبان، هنرمندان و خانواده خود تقسیم نمود تا بقول خودش وابستگی مادی و مالی نداشته باشد و بتواند در آرامش به خلاقیت و اندیشه فلسفی بپردازد.



تاریخ: شنبه, 16. مارس 2024 - 01:26
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: روان پزشک من و غارت ثروت ملی ایرانیان توسط رضا میر پنجه ( شاه ).
دیدگاه:

ســـالام دوسلار...
همانطور که متوجه هستید کاربری مرا برای دیدن یک روان پزشک راهنمایی کرد. خبر خوشی که برای شما دارم این است که چند روز است که به یک روان پزشک , مراجعه میکنم و تحت درمان روانی ایشان قرار گرفته ام. در جلسه ای که دیروز باهم داشتیم .
برای اینکه فشار های روحی و روانی من زودتر درمان شود, آقای روان پزشک کتابی را برایم توصیه کرد که بخوانم.
اسم این کتاب (( رضا شاه و بریتانیا Great Britain & Reza Shah, The Plunder of Iran 1921-1941 )) است که توسط تحقیقات با ارزش دکتر محمد قلی مجد بر اساس اسناد وزارت خارجه امریکا در پی غارت ثروت ملی ایرانیان توسط رضا شاه نوشته شده است. این کتاب در سال 1389 با بیش از 3000 نسخه چاپ شد و دارای شماره شابک و یا ISBN --
978-600-5786-00-2 lمی باشد. متاسفانه من هنوز این کتاب را تمام نکرده ام ولی بعد از خواندن چند بخش مثل
-گزارش های نفتی و امور مالی: غارت نفت ایران ( ص 28)
-نظرات دکتر سموئیا ام. جردن ( ص 88)
-درآمدهای نفتی ایران چگونه ناپدید شد. گزارش دریفوس ( ص 274)
-حساب های شاهنشاهی در لندن (ص 279)
-تغیر مسیر درآمدهای نفتی ایران و حساب های بانکی خارجی رضا شاه ( ص343)
-اسناد اداره آگاهی فدرال اف .بی.آی. بر اساس واریز شدن بیش از یک میلیون دلار از حساب شخصی رضا شاه در نیویورک به حساب نشنال بانک سوئیس ( ص355)
-محموله های طلای نیویورک از درآمد های نفتی ایران ( ص358)
- اطلاعیه رئیس بانک کانادا در باره دو معامله بزرگ محموله های طلا و بانک ملی ایران که از طریق بانک کانادا و بانک کمیکال نشنال مرکز بولیوی انجام شد (ص 359)
-حساب های بانکی رضا شاه در کشور های خارجی ( ص 361)
- چطور درآمدهای غارت شده ایران توسط رضا شاه بعد از مرگش به پسر

ادامه نظر:
و جانشینش رسید ( ص367)
-تغیر مسیر در آمدهای نفتی ایران : نامه محرمانه وزارت امور خارجه امریکا تاریخ 9 اکتبر 1957 ( ص 369)
- ثروت رضا شاه در نیویورک ( ص 371)
-حساب های بانکی رضا شاه در سوییس ( ص374)
-نامه روزولت به استتینیوس - گرفتن حکم محافظ درآمدت های پهلوی توسط امریکا بجای بریتانیا (ص384)
-و....و خیلی اسناد دیگر
دیگر حالم یک کمی خوب شد . به این جهت که فهمیدم چطور پدر تاجدار که با دزدی و غارت ثروت ملی ایرانیان به (( بیل گئیت ) زمان خود تبدیل شده بود ایران را آباد کرد که هنوز هم که هنوز است آثارش را می بینیم. اگر کتاب را تمام بکنم فکر میکنم حال روانی من خیلی بهتر خواهد شد و بعد از خوردن هلیم و یا حلیم همه را فیتیله پیج خواهم کرد.
سیز ساغ, من سلامت.
سیز ساغ من سلامت.
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 19:10
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سالام
وصدسالام.
کسی که نداند…
دیدگاه:

سالام
وصدسالام.
کسی که نداند،موضوعاتی همچون حجاب باید در بطن جامعه وبا دموکراسی حل شود،واقعن یک عقب
مانده ازنوع عصرحجراست،
اسم دیگری نمی گذارم ،که شاید حذفش
کنند.
باصغرا،کبری چیدن میخواهند،
صورت مسئله راپاک کنند.
آقام جان،
این گوشواره را گوشتان کنید،
...........
تاریخ مصرفشان تمام شده است،
آنهارا در سگدانی هم راه نخواهندداد.
عقده های عقب ماندگی ونژادپرستی
وعصرحجری خودرا سر قاجار وفدایی، مجاهد،توده ایی،مولا ،غیرنریزید.
شاه س،،،کن چوخدان بوردان سوروشوب،
کسانیکه ندانند،علت فقراقتصادی،سیاسی،فرهنگی ،وو،،،چیست،والله ورودشان درجمع ،
وآنهم در رسانه مجازی عیب است.
موضوعاتی همچون حجاب،فقر،آزادی،
فرهنگ تعالی از چهارچوب تفکر وذهن
شما دور است.
اصلا نمی توانید،وارد این فازفکری شوید.
برای ورودبه این تفکر یک نگاه وسیع
وصادقانه میخواهد،
شما رااگر به نیورک،لندن،مسکو،پکن ،پاریس هم ببرند،
مغز و داشته های دهنی خودرا باخود
حمل کرده وتوان اندیشیدن نو رانداری،
مسافرتی درده سال پیش با توری به استانبول داشتم.
درساحل که تور رابه جزیره ایی میبردند،
توریست و اتوبوس‌های توریست‌ها و
کشتی های تفریحی موج میزدند،
درتورما همهدچورآدم بود،
ازجوانان تا پیرمرد وپیرزن و میانسان،
یکباره یک خانمی وقتی این زیبایی واین
همه توریست را دید.
باصدای بلندگفت،
ببین این جامال ایران بوده و ازماگرفتند.
منهم با همان تون صدا گفتم ،
خانم میشه بفرمایید،
درچه زمانی و در چه تاریخی،
خانم سکوت کرد وحرفی نداشت،
شوهرش ناراحت گشته گفت ،
خانم نگفته بودم ازاین حرفها نزنی.
الان هم اینجا تعدادی ،
درزمان دیکتاتوری پالانی ها،یا ستوان
سواراخی بودند،یا عرضه کوچکترین اعتراض نداشتند،
وشایدهم ساواکی زاده و مفت خورزاده

ادامه نظر:
آن دوران،آمده ازفدایی،ازتوده ایی،ازمجاهد،آزمولاهای مبارز آن دوران
ایرادمیگیرند،
من کاری به درست ویانادرست بودن
کارآنها ندارم،
آیا کار این کودتایی های اجنبی درست بود؟
چرا یکطرفه به قاضی میروید؟
نه الان این برخوردباحجاب درست است ،
نه آنکه بزوربخواهند،حجاب ازسرزنان بردارند،
سنت های عقب مانده راباید در دموکراسی وبایک برنامه درست به مردم
حالی کرد.
مگر در میان کردها،
می‌توان ختنه کردن دختران را به یکباره
ازآنها گرفت؟

دختران را بزور به مردم سنتی
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 17:33
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: آقای حیدریان گرامی
دیدگاه:

نکته جالبی رو مطرح کردید. من هم بر همین باور بودم که موضوع عشق و رابطه و واپسماندگی مسئول خانه تیمی و غیرتی شدن او بود.  اگر اشتباه نکنم مهدی فتاپور نیز در یک مصاحبه بازهم اگر اشتباه نکنم با بی بی سی گفت که قضیه غیرت و این چیزا بوده و پنجه شاهی بخاطر رابطه با یکی از دختران تیمی به قتل رسیده. اما این نظر شما که موضوع حسادت هم در بین بوده مرا به فکر فرو برد. آیا این حسادت به خاطر جایگاه در تیم و سازمان بوده یا موضوع عشقی یا هردو. بهرحال آنچنانکه بنظر میرسد اعضای یک سازمان ماشین نیستند که بر اساس سوسیالیسم فکر کنند وبر اساس اخلاقیات دیکته شده از بالا باهم مراوده داشته باشند. این گونه نیست که در میان این مبارزان همگی از روانی سالم برخوردار بوده باشند. حمید اشرف نمونه یک روانی عوضی از جنس کیم ایل سونگ و پل پت بود. تصور این که چنین آدم روانی روزی رهبر ایران میشد مو به تن آدم سیخ می کند. متلک نمی اندازم واقعا عقیده دارم که شانس آوردیم که از میان مخالفین شاه خمینی بقیه را تار و مار کرد. حزب توده، مجاهدین خلق و چریک های فدایی یکی از یکی روانی تر و با ایده هدف وسیله را توجیح میکند آماده قتل های هزار هزار بودند. یادم هست که میگفتند ارتشی های ایران از سروان به بالا را باید اعدام کرد. در مورد خانه تیمی توجه داشته باشیم که در سنین زیر سی سال هم هورمون های جنسی بیداد می کند. افتضاح اقرارهای جنسی در سازمان مجاهدین یک نمونه دیگرش است. مشتاقم نظرات شما را در این مورد بیشتر بدانم. پاینده باشید. 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 17:19
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

رضاشاه فرزند ملت بود. او پیش از آنکه به مقام پادشاهی برسد، در جایگاه یک نظامی میهن‌پرست، دور تا دور ایران را گشته و دیده بود که نبود یک دولت کارآمد و قدرتمند چه رنج و فلاکتی برای ملت به بار آورده است.

‏سردارسپه در روزگاری برای نجات میهن به پا خاست که فقدان سازوکار مدرن و دخالت دولت‌های خارجی، مشروطیت نوپای ایران را زمینگیر کرده و سال‌ها بود که مجلس شورای ملی به عنوان نماد مشروطیت، تعطیل بود. بعد از بازگرداندن نظم و امنیت به کشور، رضاشاه و یاران ایران‌سازش، استقلال ایران از بیگانه و تاسیس نهادهای کارا و مدرن را در دستور کار خود قرار دادند و مشروطیت نیمه‌جان را جانی دوباره بخشیدند.

‏میهن‌پرستی و مردم‌دوستی، حکومت قانون و نظم، تجددگرایی، ورود زنان به اجتماع، و تفکیک دین و دولت، از مهم‌ترین اصول و ارزش‌هایی بودند که رضاشاه و یارانش برای نجات و ساخت ایران سرلوحه کار خود قرار دادند. ما نیز اگرچه در زمانه‌ای متفاوت هستیم، اما نیاز داریم تا آن اصول را در کنار ارزش‌های دنیای امروز هم‌چون دموکراسی لیبرال و حقوق بشر در دستور کار خود برای بازپس‌گیری و بازسازی ایران قرار دهیم.

‏زادروز رضاشاه، فرصت و بهانه‌ای است تا بار دیگر خدمات ماندگار او به ایران و ایرانی را یادآوری کنیم. موجب خشنودی من است که چند نسل از نوجوانان و جوانان امروز با گذشت یک قرن، قدردان آن مرد بزرگ هستند.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 17:07
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: صفحه ات خط افتاده
دیدگاه:

 لینکی که گذاشتی متعلق به تلویزیون بدنام و دشمن ایران و صدام دوست سازمان مجاهدین خلق است. حتا گفتارهایشان نیز تهوع آور است. خیال میکنی خوانندگان اینجا گوسفند هستند؟ میخواهی آنان را از گمراهی نجات بدهی؟ یکی باید خودت را ببرد نزد روانپزشک. در آن لینک تلویزیون متعفن سازمان مجاهدین رضاشاه را موجودی مثل تو روانی و عوضی نشان میدهد که کارش نوکری انگلیس و کشتن ایرانیان بوده. نوکری اردوغان کافی نبود حالا به درگاه برادر مسعود پناه بردی. خرمگس معرکه همینه دیگه.. برای بار هزارم یک مطلبی رو میگذاره بلکه یکی پیدا بشه با نام و نشان واقعی بگه حرف تو درسته. در شرایطی که یکی آروق بزنه دستکم چند کا بازدید کننده براش میرن آن لینک کذایی تو زیر هفتصد بازدید داشته گماشتگان سایبری برادر مسعود هستند و نوکرانش امثال تو. یه چیزی در مورد رضاشاه بگو که ما ندونیم. یه حرف تازه ... یه تحلیل تازه. میترسم آخرش دق کنی بری لادست سازاخ و ما رو از شر خودت راحت کنی. 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 12:56
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جنایات رضا شاه به روایت تاریخ.
دیدگاه:

ســالام دوســلار...
کسانی که میخواهند با جنایات رضا شاه آشنا شوند, لطفآ به ویدیو زیر رجوع بکنند.
https://www.youtube.com/watch?v=O7BDb9ZBIk4&…
دوستان... در این دوره شکوفایی عصر دیجیتالی, تحریف تاریخ را می توان بطور آسانی بررسی کرده و دروغ های بزرگ را به دوستداران حقیقت نشان داد. سیــــــــز ســـــــاغ, من ســــلامت.
سیز ساغ من سلامت..

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 12:46
عنوان دیدگاه: آنچه هرگز به حساب نمی آید؛ کلید حلّ معمّاست
دیدگاه:

مجدّدا دروود بر آقای کردی عزیز!

توضیحی مختصر در باره سائقه حسادت.

من قبلا در یکی از پاره گفتارهایم در باره مسئله حسادت، اشاره ای  کرده ام و گفته ام تنها متفکّر اروپایی که معضل «سائقه حسادت« را در عرصه سیاست مطرح کرده و در باره اش نظر داده است، «آلکسیس دوتوکویل» فرانسوی است. وی یکی از ژرف اندیش ترین متفکّران فلسفه سیاست است که من می شناسم. در تاریخ ایران خودمان، موارد کثیری از عهد باستان تا همین امروز میتوان ردیف و شمارش کرد که چگونه «سائقه حسادت»  نه تنها به «حاسد و محسود» آسیبهای هرگز جبران ناپذیر زد؛ بلکه عواقبش به خوار و زاری افتادن و نکبت گرفتکی هولناک ایران و مردم نیز مختوم شد. تاریخ فرهنگی ایران با «اسطوره ایرج شاه» آغاز میشود که نشان میدهد چگونه مردم ایران در تجربیات بی واسطه ای که از عواقب حسادت در مناسبات اجتماعی و کشوری داشته اند، به منظور چیره شدن بر آن، برایشان چه چیزی اولویّت داشته است. نیاکان ما فهمیده بودند که تنها چیزی که میتواند بر سائقه «حسادت» چیره شود، همانا «مهرورزی و جشن و پایکوبی» است. تنها چیزی که «دادگزاری اجتماعی» را تضمین میکند، «مهر» است. به همین دلیل نیز «جنبش چپ در ایران با مهرورزی» پیوند سرشته شده داشت. «چپ اصیل» به جنبشی میگویند که در گسترش «مهرورزی» برای دوام و ضمانت «دادگزاری» پیشاهنگ پیکارهای اجتماعی باشد؛ نه به کسانی که آویزون نظریّه «کارل مارکس» شده باشند و ندانند که پسزمینه های تئوریک دیدگاههای مارکس از «بطن شرایع یهودیّت» ریشه گرفته اند و ادیان ابراهیمی و مذاهب منشعب از آنها نیز بزرگترین دلایل فلاکتهای بشری تا امروز بوده اند و در آینده نیز خواهند بود.

ادامه نظر:
معضل حسادت را نیاکان ما به خطرناک بودنش خیلی آگاه بودند و مدام کوشش میکردند که از راه برگزاری جشنهای مختلف بر تمایزها و فرقها و اختلافات اجتماعی و لایه ای افراد اجتماع چیره شوند. به همین دلیل در ایران کهن از وجود انواع و اقسام جشنها به وفور یاد میشود و وجود داشته است که کثیری از آنها متاسفانه در پروسه سرکوبگریهای حکومتی و متولّیان اسلامیّت فراموش شده اند یا خیلی ردّ پاهای اندکی از آنها در متون کلاسیک و اعتقادات و آداب و رسوم ایرانیان و اقوام عربی باقی مانده است. از نمونه های جالب آن که مسئله بر سر «حسادت عوام به لایه ثروتمند اجتماع» بوده است، نشانه ای خردلسان در «شاهنامه» باقی مانده است. اگر حافظه من به خطا نرود، گویا ثروتمندان به برگزاری جشن و پایکوبی مشغول بوده اند و بانگ شادیهای آنها به گوش عوام میرسد. آنها جمع میشوند و برای شکایت به نزد پادشاه میروند. «شاه» اجازه حضور میدهد و در میان آنها ظاهر میشود و علّت شکایت از ثروتمندان را جویا میشود. نماینده عوام به «شاه» میگوید که : «پادشاها! آنها نوا دارند و ما نوا نداریم!». بلافاصله «شاه» دستور میدهد که از هندوستان انواع و اقسام نوازندگان و رقاصان را برای رقص و شادمانی و «با نوایی مردم» به ایران بیاورند.
امروزه روز ما به دلیل اینکه پیوند خودمان را با تجربیات بیهمتا و اصیل نیاکان خود را از دست داده ایم، «بینوایی» را معادل فقر و بدبختی مالی و معیشتی و اقتصادی و امثالهم میدانیم؛ در حالیکه «بی نوایی»، یعنی نداشتن امکانهای شادی و خوشی و رقص و پایکوبی. انسان در رقص و پایکوبی و شادمانی، هیچگاه به تفاوتها پی نمیبرد؛ زیرا آنقدر از شادمانی و رقص و بزن و بکوب به وجد می آید و غرق در شادمانی روحی و روانی از خودش سرشار میشود که هرگز جایی برای حسادت به دیگری در وجودش باقی نخواهد ماند. در رقص و شادی، فقیر و غنی به هم می آمیزند و دلشاد در کنار یکدیگر به پایکوبی و دست و دل بازی انگیخته میشوند. بنیان تجربی و بسیار تکاندهنده این میراث فکری نیاکان ایرانی را تا امروز یک نفر نتوانسته است در مفاهیم تئوریک و فکری و دانشی بیندیشد و وااندیشی کند و نقش آن را در مناسبات کشورداری نشان دهد. ای دریغا از اینهمه ثروتی که ما داریم و ارزشش را نمیدانیم و غرق در فقر جهالت با کاسه گدایی به دور دنیا افتاده ایم!. و علاج دردهای خود را از کسانی میخواهیم که خودشان به صدها درد ناعلاج مبتلایند و اسیر. ای دریغ!.
اندیشیدن و بحث در باره «سائقه حسادت» در دامنه های مختلف میتواند بسیاری از ابعاد تاریک و فاجعه بار مصایب میهنی را آشکار کند. من در فرصتی دیگر حتما به یک مورد معاصر در باره «سازمان چریکهای فدایی خلق» اشاره ای خواهم کرد که از مته به خشخاش گذاشتنهایم به کشف آن موفّق شدم و قضیه نیز برمیگردد به ماجرای «قتل پنجه شاهی». تا امروز شایع کرده اند که قتل «پنجه شاهی» به دلیل مناسبات عاشقانه و جنسی با «ادنا ثابت» بوده است که البته ادّعایی چرت و مزخرف است. علت اصلی «قتل» به معضلی دیگر که ناشی از «حسادت و رقابت و هژمونی قدرت» بوده است، برمیگردد. مسئله استتارگری و روپوش «مناسبات جنسی» برای ایذ گم کردن در بین اعضاء سازمان رواج و شایعه پیدا کرده است. این مسئله را من خیلی با دقّت پیگیری کرده و زیر ذرّه بین گذاشته ام که در فرصت مناسب به آن خواهم پرداخت.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 11:45
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تنگ چشمی مخالفان پهلوی
دیدگاه:

آقای حیدریان گرامی، تشکر از ابراز نظرتان. همانگونه که در مطلبی جلوتر نوشته بودید تنگ چشمی هم یکی از معضلات جامعه سیاسی ایران است. من این را باور نمیکردم. با زنده یاد دکتر عزت الله همایونفر که از نویسندگان کیهان لندن و قبل از آن استاد تاریخ در دانشگاه تهران و نیز حضور در چند کابینه بعنوان وزیر و معاون وزیر بود را به مناسبتی ارتباط برقرار کردم. وقتی در مورد چرایی همکاری نکردن مردان سیاست آن زمان در اپوزیسیون تبعیدی پرسیدم نگاهی به من کرد و گفت شما جوان هستید و در سیاست نبودید. متاسفانه یکی از دلایل زمین خوردن ما ایرانیان و نیز موفق نشدن در پیشرفت کشور حسادتی بود که دولتمردان چه در دولت و چه در مخالفان دولت وجود داشت. وقتی زنده یاد همایونفر این سخن را گفت باورش برای من مشکل بود و تا سالها درک نمیکردم. امروز نمونه های این رفتار و کردار را بخوبی مشاهده می کنیم. در جبهه طیف راست دلیلی برای نبود همکاری بین شاهزاده و سایر جمهوریخواهان طیف راست به لحاظ ایدئولوژیک پیدا نمی کنیم اما می بینیم که بسیارند که چشم دیدن یکدیگر را ندارند. این مقوله دستکم در رابطه با مسیح علینژاد مشخص است. بسیاری خانم های فعال چشم ندارند این زن را ببینند! حیرت آور است! برویم نزد پرزیدنت مکرون بپرسد مشکل چیست بگوییم فلان خانم به فلانی حسودی می کند! درد و مشکل ببین تا به کجاست! شاه یک سری برنامه های سازندگی کشور را در دست داشت. طرحهایی مثل تغذیه رایگان. پول در دست بود اما آشپزخانه در مدرسه نبود و حتا مدرسه به اندازه کافی نبود. گفت بروید به کودکان بیسکوییت و موز و سیب وشیر و هرچه دست تان میرسد برسانید تا آشپزخانه حاضر شود. یک سری احمق برایش دست گرفتند. خرچنگهای داخل سطل اجازه خروج بهم نمیدهند و تا ابد گرفتارند.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 15. مارس 2024 - 09:05
عنوان دیدگاه: آن که آفریننده جان و زندگیست، زن است.
دیدگاه:

درووود!

شاد زیید و دیر زیید!

این هم شعری ازانسانی بیدارفهم در هجو آن احمقی که به توهم چیزدانی، شبانه روز وظیفه و تکلیف خودش میداند برای مطرح شدن مداوم فقط در «چاه زمزم» بشاشد!

ادامه نظر:
باز چیزی گفت این ف.‌ م. سخن
کآتشی زد گفته‌اش بر جان من
گفت آمد آن مسیح از پشت کوه
اجنبی‌ها داده اندش این شکوه
گر مرا شک بود در نادانی‌اش
دُم برای استخوان جنبانی‌اش
مطمئن گشتم که مزدور کسی است
یا رژیم و یا کس و یا نا کسی است
ما همه دانیم تاریخ مسیح
کز کجا آمد چگونه شد مسیح
او توانا دختری بود از شمال
صاحب احساس و بس پر شور و حال
در نوشتن با کفایت هوشیار
در مقام گفتگو با اقتدار
کس نکندی همچو او جانانه پوست
از وکیل مجلس ار دشمن چه دوست
آنچنان بر مجلسی‌ها شد هوار
کآمدند از دست او در جیغ و جار
هر وکیل الدوله‌ای زو خسته شد
عاقبت راهش به مجلس بسته شد
چون که شد هشتاد و هشت و جنگ شد
شهر تهران از برایش تنگ شد
لاجرم ترک وطن کرد او به قهر
بی پناه آمد به غرب از ده به شهر
لیکن از یاد وطن غافل نشد
سوی خاموشی دلش مایل نشد
از همان لحظه که پاش اینجا رسید
از ندا گفت و ز سهراب شهید
یک به یک نام شهیدان ثبت کرد
نام آن نیکان به نیکی ضبط کرد
هر کجا دربی به رویش باز شد
از قیام سبز گفت و آنچه شد
اندک اندک با لیاقت‌های خویش
پله پله رفت بالا بیش و بیش
او به زور بازوی خود شد سدید
تا که خلقی را به سوی خود کشید
همتش همسنگ یک صد پادشاه
جز که احساسش ندارد فر و جاه
لیک ما مردان کم زور و حسود
می‌زنیمش بی امان اما چه سود
او به هر ضربه، قوی تر می‌شود
راه خود را می‌گشاید می‌رود
عزم او جزم است اندر این نبرد
آتش او نفسرد زین آب سرد
او به نسل تازه جنگی یاد داد
کآتش‌اش بنیاد خصمان باد داد
گر که ملایان به خونش تشنه‌اند
بر کمین بنشسته در کف دشنه‌اند
بهر آن باشد که چون رستم زد او
تیر بر چشمان رویین تن عدو
تیر زد بر چشم آن اسفندیار
کرد دنیا را به چشمش شام تار
او به خوبی پوشش زن را گُزید
پاشنه یْ آشیل ملا را بدید
گر یکی زین کارهایی را که کرد
کرده بودی کافی آمد نزد مرد
گر رژیم و نوچه‌هایش زخمی‌اند
در پی اِمحاش با بی رحمی‌اند
خود نشان قدرتش در کارهاست
چون ز سوراخی کشیده مارهاست
می‌دهم معیار، دستت‌ای عزیز
تا توانی یافت آلوده از تمیز
هر کسی دشنام او گوید بدان
از شمار جاهلان بُد یا بَدان
یک نفر از موی او آید به خشم
شخصی از آواز او گرید به چشم
یک نفر گوید چرا هست او شلوغ؟
شمع او از چه شدستی پر فروغ؟
یک نفر گوید چرا او لاغر است؟
وان دگر غمگین که دستش ساغر است
یک نفر گوید که او صد سال پیش
پیش ملایی بخواند آواز خویش
بس کنید‌ای لشکر جهل و جمود
دست بردارید از این جنگ و عنود
یک زنی از خطه مازندران
با سلاح عشق و نیروی زبان
اقتداری در کف آورده سترگ
تا به توفیق‌اش کند کاری یزرگ
گر توان‌ات نیست تا یاری کنی
پس چرا در چشم او خاری کنی
او پی آزادی ایران ماست
او شراری زآتش ایمان ماست
شعله‌هامان را به دست هم دهیم
تا از این تاریکی شب وا رهیم
کاشکی ف.‌م. سخن ساکت شود
وآتش این شعله داران نفسرد

علی اصفهانی
کانادا
۱۴ مارچ ۲۰۲۴