رفتن به محتوای اصلی

خلافت فقیه مطلق! جز پوچی انتخاب؟

خلافت فقیه مطلق! جز پوچی انتخاب؟

برای هر انسان کار، آزاده، برابریخواه، خردورز، جستجوگر و پایبند به ارزش های توان و تلاش نوع انسانی، فراموش کردنی نیست که منافع زندگی او و هموندان طبقاتی اش در برابر وجود و خلافت خودکامه ولی فقیه مطلق می باشد. زیراکه ولایت اراده ای برتر، و اهرم هدایتگراش هم ابزاری فریبنده و فراانسانی و الهی را داراست که انسان در تغییر آن حق، جان و جائی را ندارد. و بخاطر همین ویژگی مذهبی و ترفند پوششی و آخوندی آن است که کنارزدن ولایت، دگرگونی ساختار او و پابرجائی قوانین آن هیچ پیوند و گسلی به خواست و نخواستن توده های میلیونی مردم و رای دادن و ندادن آنها ندارد. و گریزناپذیرتر نیز باید بپذیریم که درین ساختار دینی هرگونه اراده و خواست جابجائی و یا تکمیلی اراده انسانی بی موافقت ولایت هرگز و هیچگاه ممکن و متصورنبوده و نیست؛ چه رسد به پوچی هریک از صندوق ها و بی هودگی هرگونه تأتر انتخاب و گزینش ذهنی مردمی که اصولن چنانچه اندکی در برابر فرامین خدا و اهداف و قوانین دینی باشد، گامی هم بسوی جلو پیش بردنی نیست، و اینچنین توهم تحولی در طول تاریخ و همینک رژیم میسر نبوده و نیست و نخواهدبود. در اینجا جبر مطلق نیز حاکم است.

 

و نباید نیز از یاد برد که تربیت سنتی و تناسل بقای خودناباور ما در ساختار ضدبشری سرمایه سالاری همیشه ی خدا برابر آسیب" دین و باور" بوده، و بسیار ناتوان تر شده، همبستگی "دین و سرمایه" برای بخشی از ما پشتوانه امید واهی و سرگشتگی تکراری بوده، و تاکنون بسیارانی "خود و خودی زن" گشته اند و درجا مانده، و در برابر دکانداران دینی دشمنی افکن،  چنددست تر شده، پراکنده مانده و پیاپی و باورنکردنی باخته ایم. درست بسان یک قمارباز که بازنده و ویرانگر زندگی خیالی خویش می شود! ما نیز چنانچه بخود و خرد اجتماعی، همبستگی طبقاتی و دانش انسانمدارمان تکیه نکنیم قربانی خیالبافی دینی شده، و گناهکارِ برباددهی فرصت های آتی و دستآوردهای نداشته ی آنیم. و از سوی دیگر می توان گفت، که ما خطاکار بالا بلند تاریخی ـ تجربی هر دور و زمانه ای هستیم که تن به این باخت تکراری داده و همچنان می دهیم. چراکه: خودزنان و خودکم بینان خویش باخته ای مانده ایم که در برابر خدا، دین و بیدادگاه های مرگبار خمینی و کنونی خامنه ای بیش از هیچ نیستیم، نبوده ایم و در آینده هم نمی توانیم باشیم. 

 

چرا؟ چون: بدلیل باور دینی ـ عقیدتی خویش بردگی و بی حقی مسلم و امروزین را بسان دیروزیان برگزیده و نسل در نسل برآمد وجود سازنده ی ما وچ شده، دچار توهم و تعهد به خود و همنوعان خویش نبوده، بل ذهن و کردارمان وابسته به تصوری از نیروی فراانسانی و دست نیافتنی وابسته گشته و به آسانی فریب خورده، و با ساده دلی شکننده از ریاکاری ملاها و مکلاها در طول تاریخ 1400 نیآموخته که هیچ، بل پشتیبانی مرگبار کرده و بارهای بار شکست های دردناک و حونینی چشیده و درد خورده ایم که دیگر سزاوار نیست و نمی باید توان عقلی و تن خونین را به دام و دندان تیز آنها سپرد. و شگفتا که از پدران و مادران آموزش ندیده، ناآگاه و نادان خویش نیز آموخته و به ارث برده ایم که خدا رحمان و رحیم و عدالتگربوده و هست؛ وهمو روزی بداد بیدادرسی مان خواهدرسید! در حالیکه خود آنها " پدرانمان" از نان و دانش عصر خود بی بهره بوده و مرگ را زندگی کرده اند! و اینک در عصر ولایت مطلق و سرمایه پرست، همگی ما کارمزدان بیدادزده می دانیم که چنین خدائی نه در میان زندگی بربادرفته ی ما، و نه برای پیشینیان مان موجود نبوده که آنها را از رحمت وجود خود بهره مند کند و ما پاکباختگان رژیم نیز درین 45 سال نکبت بار فاشیسم شیعی هرگز ازین قوم بی شرم، انگل و دروغباف بهره برنشده ایم، مگر باخت همه سر و یکدست.

 

همچنین می دانیم که در دم و دستگاه فاسد خامنه ای هیچ پرنسیپی برای هیچکس و گروهی وجودندارد، چه رسد به ما امت خوار و بندگان درگاه او. مگر از یادمان می رود که دوستان و روسای جمهوری دیروز که آنها در دوران هم سفره ای شان با خمینی و خامنه ای، بسیارانی را برای سرسپردگی بخدا و وفاداری به خامنه ای بسادگی در دستگاه قضا و یا پوشیده و پنهانی کشتند تا خود جانبدربرند؛ ولی می بینیم امروز خود آنها یا کشته شده و یا بخش بزرگی از آنها جزو رانده شدگان خلافتند و یا درپی تعقیب و شانس گریز. بگذریم از اینکه ما همچنان و پیوسته از آنها و ایمان شان نسبت بخدا و خامنه ای و دین دولتی و خلق خدا فراوان می شنویم. افسانه سازهای شان را می خوانیم و از این داستانپردازان شکم سیر همه جا شنیده و می خوانیم که آنها به حکومت خدا و راهبرش که ملا خامنه ای باشد وفادار، ایمان و باوردارند و از زنان و جوانان و توده های گرسنه ی کار و بیکارمی خواهند تا از رژیم مأیوس نشده و با رهبر فقید مطلق هموندی گسست ناپذیر داشته باشند تا نچندان دور رستگار و خوشبخت شوند! و درداکه بخشی همچنان نادانسته و ناچار، و از روی تنگدستی و آسیب پذیری خردگریزانه در پی آنها گمراه ترشده و شل و ول پیرو خدای همیشه غایب شان مانده و بسیارانی از ما همچنان در دام و کنام فریبخوردگی آنان گرفتارگشته و اسیرمی شوند. 

 

در این دور تازه برای برگزیدن جانشین رئیسی، پرسیدنی ست که ما تا به کی می باید در پی چنین کسانی باشیم؟ راهزنان و دکانداران خدا و شیفتگان مطلق ساختار سرمایه سالاری بهرکش! آری کسانیکه نان را از گلوی کودکان کارگران و گرسنگان نیز بیرحمانه می دزدند؛ و چندش برانگیزتر این است که ما نباید در برابر آنها معترض باشیم و یا آنان را فاسد، جانی و چپاولگر بدانیم در حالیکه می دانیم و می بینیم که در رأس آن همین ولایت فقیه مطلق است، کسی که خود نماد و نمود واقعی هرزگی، دروغ و تبهکاری ست و می توان گفت که وی آغاز و پایان همه پلیدی ها و پلشتی های ساختار خودکامگی هاست! بی ردخور ما باید او را گناهگار و خاطی همه ی امور بدانیم؛ و تبهکاریها و ترورها و نسل کشی هایش را هرگز برنتابیم، و وجود انگلی اش بیش ازین نستائیم و پردازنده ی او که احکام الهی ـ فقهی ست را نپرستیم و نپذیریم! و برابر اراده و اداره ی بی کم و کاست خلافت ولائی مطلق او و مافیاها و بانده های آخوندیسم بایستیم و برتری فراانسانی خمینی ـ خامنه ای را به چالش سازش ناپذیر بگیریم همچون و استبداد انسان ستیزشان را پاس نداریم؛ زیراکه این خواست مردمی ست و سرپیچی از آن نیز هیچگاه گناه " کبیره"  نبوده و نیست و باید این خرافه ها را از اندیشه خویش بدورریخت! شگفتا و دردا که ما تاکنون با تاوان های جانی و مالی و انسانی و فرهنگی بی شماری این شرم انگیزی ضدبشری را بنام حکومت خدا پاسداشته ایم.

 

 وزینرو فاشیسم دینی بویژه درین 45 سال بیش از گذشته های تاریک و خونبار خویش تنومندترشد و توانست با هر ریا و نیرنگ و ستم و زوری ما را به بردگی خویش درآورد و فرمان حکومت الهی و ساختار مافیای خودکامگی ولائی را نیز بی هرگونه اما و اگری مطلقن برکول مان سوار کند و کرد. و ما ناآگاهانه ولی بنام خدا پذیرفته ایم بنده وار تابع دین و رژیم باشیم و با قهر و قلدری سیستماتیک اش می بایستی کنارآمده و بی چون و چزا فرمانبردارش باشیم که تاکنون بخشی همچنان و کم و بیش بوده و مانده ایم، در حالیکه این قمار پیاپی ما تاکنون جز باخت و تباهی و مرگ و ویرانی برایمان سودی نداشته است. خلافت فقیه مطلق همین بوده و برگزاری انتخاب هایش نیز جز همین بی سرانجامی ها و پوچی های پیاپی آنها، هیچ بهره ای برای داشتن و یافتن ارزش ها و امیدهای تازه نداشته است. 

 

براستی چقدر دردبرانگیز است بدانیم رژیمی که کوچکترین بازتاب وجودی اش ضدبشری و ضدبرگزینی ست و جهان بینی او ازلی و ابدی و مطلق می باشد به پای صندوق رای آن برویم و خود را مچل کنیم. آنهم زمامداری آخوندی ایکه همین خلافت پست و پلشت مطلق و ویرانگرباشد که از کوچک و بزرگ، و زن و مرد چهره ها، ترفندها و کارکردهای زشت و انسان ستیزانه ی آنرا بخوبی می شناسیم و می دانیم که هرباره و بر پایه نیاز خود، ما و یا برده هایش را همچون گذشته های پیشین  به رای دادن ناگزیر و نمایشی خویش وادارکرده و می کند و اینبار هم مافیای ازلی ـ ابدی آقا برای جانشینی رئیسی، که از دور سفره ی آقا بیرون ریخته شد جانشین دلخواه خود بگمارد. یک رئیس جمهوری تازه ایکه بهررو می بایست در پس و پشت پرده تصمیمگیری های مافیای آقا، و بر پایه ی ضرورت پابرجائی ولایت بسادگی بکارگرفته  شود و خواهدشد. بد نیست یکبار برای همیشه از خود بپرسیم که این رهبر پاک خدا ما را چه و که می داند!؟  

 

 

ازینروست که رهبر و رژیم اش سرگرمی صندوق بازی تازه ای برای بازی دادن کارگران و زنان و جوانان بجان آمده فراهم کرد و می خواهد بازهم خشم خروشان مردمی علیه نیرنگکاران الهی ـ ولائی را آرام کند و همچون همیشه ی پاکباخته آنان را بازی دهد. چرا؟ چون بر کسی پوشیده نیست که رئیسی را این یا آن مافیای مخالف و موافق رژیم بخاطر منافع گروه اش کشت، و جانشین خدا در زمین که خامنه ای باشد فرمان جایگزینی او را بسادگی داده و بگفته خودش آبی هم در دل آقا و نظامش تکان نخورده است. و پرسیدنی ست! تاکی تکرار و تکرار، و بازی دادن و بازی خوردن های کارگران و زنان و جوانان؟! آیا ما انقدر هالو هستیم که باورکنیم ما رئیس جمهوری انتخاب می کنیم؟ نه نه! در ایران اسلامی ـ ولائی برگزیدن و انتخاب کردن هرگز و هیچگاه جایگاهی نداشته است و توده های میلیونی آنرا بخوبی می دانند و در برای ریاکاری آقا و دیگر باندها ایستاده و خواهند ایستاد و صندوق های نمایشی را به دور خواهندریخت. انتخابی در کار نیست و تا پاتبرجائی این خودکامگی الهی ـ فردی ما نمی توانیم ( نه که یک ساختار دیگر) که ای بسا توانائی دگرگونی دیدگاه باوری ـ عقیدتی خویش هم نداریم، چراکه تاوانش مرگ است؛ چه رسد به برگزیدن فردی که بیرون از چارچوب دین دولتی و مافیای ولائی باشد. سرنوشت روسای جمهوری فاشیسم ولائی برای هرکسی دردمند و با تجربه ای بسیار آموزنده و سازنده است.

 

ما رودرروی اراده و اداره ی فرمان خدای خیالی، مدیریت آن توسط ساختار مطلقگرای دینی و ولائی، و چندشناکتر از همه حق رای دادن مردم هیچکاره ای هستیم که در بازار بی آبروی ولایت فقیه و برای چاره بابی زندگی خویش حق برگزاری رفرماندوم و صلاحیت آنرا ندارند! ولی هر از چندگاهی آنها می توانند بمیدان نمایشی و گزینش مردمی کشانده شوند و می شوند؛ تا دمکراسی اسلامی را آبیاری کنند و بیاری آن فاشیسم شیعی ـ مافیائی آقا، سپاه و بسیج بخود ببالند و می بالد که تاکنون توانسته و همچنان بی دردسر می توانند سر بخشی از توده های ساده دل کلاه الهی ـ اسلامی ـ ولائی بگذارد و آنها را با ذهن دخالت و حفظ حرمت های بارگاه الهی ـ ولائی اسلامی این گروه ها را بدورهم گرد آورد، و پای صندوق های دیگری بکشاند و چندش برانگیزتر از همه تآتر رای گیری برای جایگزینی دستبوسی دیگر از میان مزدوران را در راستای خلافت خامنه ای بیابند، همانگونه که تاکنون یافته و اهداف خود و خودکامگی مافیاهای شیعی اسلامی را پیگری کند و کرده است. رفتن یای صندوق رای خیانت به زندگی و سرزنش خرد تجربی و انسانی ست. بهنام چنگائی دوشنبه چهارم تیر 1403

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید