رفتن به محتوای اصلی

درد دلى با شاعر

درد دلى با شاعر

.
تو اى شاعر كه از كوچم به درد آمد صدايت //////
و اشكت بدرقه كردش مرا تا به قيامت///
تو دانستى ،توانى من دگر بر تن نداشتم ////
وجز آزاده بودن در وطن چيزى نخواستم ////
بيا اكنون نظر افكن بر اين رخسار زردم ///
كه ريشه در وطن جامانده اى ، مشغول جنگم ////
اگر روزى مرا تزوير غمخواران ز پا افكند ///
و يا شومى افكار شغالان به ستوه آورد ///
اگر ديدى خميده گشته بود جسمم ز بيداد///
كنون ايستاده سروى هستم و يكپارچه فرياد///
اگر شاملو دوباره آيدش از آسمانها///
شكافد با قلم زنجير دست بنديان را ///

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
امیل رسبده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید