این اختلافات اساسا از تعارض ساختاری در دیدگاه ها نسبت به مسئله ملی زبانی نشات می گیرد. برای بعضی ها آسیمیلاسیون ملت تورک آذربایجان در فرهنگ و زبان فارسی اهمیتی ندارد اما آشکارا از ابراز آن خودداری می نمایند چون از تبعات منفی آن چه به لحاظ ضدیت با حقوق انسانی و عدم سنخیت با جو سیاسی اجتماعی حاکم بر آذربایجان آگاهند. لذا به انحاء مختلف سعی در لوس نمودن مسئله با خلط مبخث و حاشیه سازی دارند. در دراز مدت نیز هدفشان محو شدن زبان های تورکی و غیر فارسی در ایران و سیطره کامل زبان و فرهنگ فارسی است. لذا از این منظر فارسی زبان آنها می تواند باشد و در چنین شرایطی چیزی نیز به لحاظ هویت ملی از دست نداده اند. دقیقا فرق روشنفکر فارس آگاه به منافع و حقوق ملی اش با به اصطلاح روشنفکر مآبان تورک که در اینترنشنالیسم بازی قوی سبقت را از همه ربوده اند در همین است که هیچ روشنفکر فارس؛ تورکی را زبان خود نمی داند
لذا درد آنقدر واضح و مبرهن است که نیازی به قصه سرایی نمی ماند. ملت تورک آذربایجان اگر می خواهد به عنوان تورک آذربایجانی به حقوق ملی دموکراتیک و به جامعه مدرن دست یابد راهی جز دستیابی به قدرت سیاسی و تثبیت المنت های ملی متعلق به خود از جمله زبان تورکی در ساختار سیاسی و حقوقی سیستم حکومتی ندارد! در غیر اینصورت بالفرض اگر هم بتواند به پاره ای از خواست های دموکراتیک برسد اما قطع یقین با توجه به آنچه در این مقال در مورد تفکر شووینیستی فارس محور حاکم بر جغرافیای ایران گفته شد از هویت تورکی آذربایجانی این ملت چیزی نخواهد ماند....