بحران اقتصادی و در پی آن جنبش های سیاسی و اجتماعی جامعه اروپا و وال استریت قلب اقتصادی ایالات متحده آمریکا را فرا گرفته است. با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و کشور های سوسیالیستی اروپای شرقی و تضعیف جنبش های کارگری و سوسیال دمکراسی غرب ، نظام سرمایه داری و لیبرالیسم نو که با تبلیغات وسیع و گسترده همراه بود و به شدت از بازار آزاد حمایت می کرد و خود را یگانه راه پیشرفت، دمکراسی و رفاه اقتصادی می پنداشت، رو به افول گذاشت.
می بایست اذعان داشت که در چنین شرایطی است که کشورهای امپریالیستی نیر مترصدند تا با استفاده از امکانات مالی و تبلیغی خود ”آلترناتیو“ های دست نشانده از قماش ”کنگره ملی“ که احمد چلبی، مزدور سیا، 8 سال پیش در عراق پایه گذاری کرد، ایجاد کنند.
در نظر آدمهای گرفتار در گرفتاریهای روزمره زندگی، این رژیمها آرمانی بزرگ را عرضه میکردند، و نیز رهبری کاریزماتیک که قرار بود آنها را از بار سنگین تصمیمگیری، مسئولیت، و خطر کردن برهاند، و علاوه بر آن آنها را سمت هدفی هدایت کند که به زندگیشان معنایی میبخشد. بسیاری از جنبههای نظام توتالیتری در آن مراحل ابتدایی شکلگیریاش بس جذاب هستند: قاطعیت آن، شفافیت برنامهاش و آن نیرو برای حل معضلاتی که در یک دموکراسی، بنا به طبیعتش به آن راحتی قابل حل نیستند.
ه راستی چرا برآیند دیپلماسی منطقه ای و تلاش سازمانهای مربوط نمی تواند راه کاری برای بحران های موجود باشد؟ چرا سازمانهایی چون «کنفرانس اسلامی»، «اتحادیه عرب»، «شورای همکاری خلیج فارس» و... تاکنون نتوانسته اند راه حل موثری برای بحرانهای موجود در پاکستان-افغانستان، بحرین، یمن، سوریه و... بیابند؟ در حالی که در غیبت و انفعال مشهود دیپلماسی منطقه ای، قدرتها و سازمانهای فرامنطقه ای چون ناتو و نیروهای ائتلاف بین المللی در افغانستان (ایساف) موفق به ایفای نقشی فعال و موثر...
نيروي پيش برنده برنامه اصلاحات ارضي در اوايل دهه چهل كه برنامه اصلي انقلاب سفيد شاه بود، زاييده دو انديشه اسطورهاي است: اول «انقلاب دهقاني قريبالوقوع» و دوم «اجتنابناپذيري انجام اصلاحات ارضي براي توسعه سرمايهداري». در اوايل دهه چهل، دولت كندي و نيز بسياري از ماركسيستهاي ايراني به اين اسطورهها اعتقاد داشتند و اسطوره اجتنابناپذيري اصلاحات ارضي براي توسعه سرمايهداري هنوز هم در بسياري محافل ماركسيستي ايراني به بقاي خود ادامه ميدهد.
مشکل عربها در سالهای اخیر همراه وهمگام با مشکل سایر ملیتهای غیرفارس مطرح گردیده است و این، کار من وهمفکرانم را قدری آسانتر کرده است. یعنی اگر مسألۀ ستم بر ترکها، کردها، بلوچها و ترکمنها نمیبود، شاید فریاد ما به جایی نمیرسید یا اساسا در هیاهوی بلند نژادگرایان گم میشد
راه ارائه دهید: نخست محکوم کردن جمهوری اسلامی و آنگاه دعوت از غرب به تساهل و تسامح راه نیست؛ گریز از واقعیت است: پناهگاهی برای فرار از عذاب وجدان، مثل تخدیر (در بهترین حالت، البته)، ورنه، دکانی دونبش: برای چه؟ کمترینش روی آنتن ماندن.... به همین خاطر عرض کردم برای برخی از امضا کنندگان نامه احترام قائلم: درد همهشان البته درد روی آنتن ماندن نیست. اما به این نتیجه رسیدهام که فرسودگیی ناشی از غربت و دردهای تلنبار شدهی دیگر از برخی از ما توطئهای ساخته است...
پروژه بحران آفرینی جدید دولتهای آمریکا و اروپا واسرائیل وسایرمتحدین آن،دراین مرحله ودرکوتاه مدت اساسا معطوف به تشدید فشارهای سیاسی واقتصادی به مردم و حکومت اسلامی است(سیاستی که تروخشک را باهم می سوزاند .) آویختن شمشیر جنگ برفرازجامعه جهانی، هم اهرم فشاری است برای تمکین جامعه جهانی ودولتهای گوناگون به سیاست های قطب ها وبلوک مسلط واصلی سرمایه جهانی وهم درصورت به بن رسیدن، بدیلی برای آن .هم چنین زمینه سازی برای هموارساختن تعمیم الگوی سرنگونی قذافی برای حلقه های بعدی است.
کیانوش توکلی ، البرز(امسال ) ، فرزین ، حمید رضا بحرانی ،جهانگیر لقایی ، سولمان ، ....... احمد تقوایی
جامعه جهانی در قبال برنامه هسته ای ایران چهار راه پیش رو دارد: 1- ایران هسته ای را بپذیرد، به شعور زمامداران ایران امیدوار باشد و در عین حال ایران را منزوی کند. 2- فشارها نتیجه بدهد، ایران برنامه هسته ایش را رها کند و در مقابل جامعه جهانی به ایران امتیاز بدهد. طبیعتا تمایل غرب و جامعه جهانی این است که این امتیازات هر چه بیشتر مربوط به چاردیواری اختیاری رژیم تهران یعنی داخل کشور و کمتر مربوط به منطقه خاورمیانه باشد.