رفتن به محتوای اصلی

در ٢٤ اکتبر سا ٢٠٠٨ غلامرضا امانی از فعالان سرشناس سیاسی در آذربایجان به اتفاق دو تن از برادرانش در سانحه رانندگی جان باختند به ادعای بسیاری این سانحه رانندگی عمدا از طرف وزارت اطلاعات و به منظور کشتن غلامرضا امانی بوجود آمده است.
آیاهمانطورکه اوباما ودیگرشرکای جنگی اش درپی کشته شدن قذافی ازلیبی آزاد سخن گفته وبه سران دولت انتقالی ومردم لیبی تبریک گفته اند،براستی لیبی آزاد شد ویا درمسیرآزادشدن قراردارد،یا آنکه قدرت دربالاترین سطوح ازچنگ دیکتاتورنگون بختی که دوران مصرف و عمرسیاسی اش به پایان رسیده بود و حاضربه پذیرش آن نبود به زورقوه قهریه خارج شد وبه دست غارتگران ودیکتاتورهای جدیدی،دراتحاد تنگاتنگ با قدرت های بزرگ وشرکت های چندملیتی برای بلعیدن تمام عیار نفت لیبی جابجاشد ومردم هم دراین میان نقشی جزپیاده نظام نداشتند؟
همزمان با چنین تبلیغاتی تمام شعارهای مرگ برآمریکا،مرگ براستکبار وآمریکا شیطان بزرگ ، قورط داده شد و در جانبی دیگر قاسم سلیمانیها و لشکرقدس، درجلساتی در قصرفیروزه افسریه طهران ،مشغول هماهنگی با ستون پنجم خود که اکثرا شیعه های ایرانی تبار عراق هستند بودند، تا پس از سقوط حکومت عراق بدست غربیها و آمریکا، تدارک به اجرا درآوردن گفته های سران اصلاحات وعلاء الدین بروجردی را دیده تا عراق را به ویرانه تبدیل کنند.
خشونت در جامعه ما اپیدمی شده است و حکومت برای خنثی کردن آن ، خود به خشونت دست میزند و در واقع به نهادین شدن خشونت و وحشت یاری میرساند. با کمال تاسف مشاهده میشود که حتی آن دسته از مطبوعات کشور که سیاست حکومت را تائید نمی کنند لاجرم به پاشیدن بذر خشونت و نفاق در جامعه با متولیان خشونت در دستگاه حکومت رقابت می کنند. تز آنتی سمیتستیم ،غرب ستیزی ، ضدیت با اقلیت های دینی و قومی رژیم سیاسی را دنبال کرده و بجای پرهیز از این مفاهیم نفرت و نفاق انگیز ، به نآرامی و آشفتگی در جامعه یاری میرسانند.
رودررویی مستقیم با خشونت به شدت فریبنده خواهد بود. زیستن در جهانی به غایت خشن که هر روز اخباری از فاجعه بار ترین اشکال خشونت خویش را منتشر می کند، به ناگاه ما را در وضعیتی اضطراری قرار می دهد. وضعیتی دروغین که فرصت اندیشیدن حقیقی را از فرد می رباید و به واسطه ی حس هم دردی با قربانیان او را در موقعیتی رمانتیک قرار می دهد. در این موقعیت مذمت خشونت با حمله ی بی وقفه به نمایان ترین وجه خشونت آغاز می شود و در نهایت در همان نقطه نیز درباره ی وضعیت خشونت در جامعه قضاوت خواهد شد.
از این گذشته در یک سیستم پارلمانی سکولار که همهء انتخابات و تقسیم قدرت سیاسی باید بوسیله و در پارلمان و مجلس صورت گیرد، دیگر ضرورت وجود اعضای مجلس خبرگان که همه متخصصان دینی هستند و از قانون اساسی دین سالار پاسداری و شخص رهبر انقلاب را انتخاب میکند، دیگر نهادی است اضافی و بی مصرف.
تنها به‌ عنوان بیان یک واقعیت دراینجا بر سیاست همیشگی حزب دمکرات کردستان تأکید می¬ورزیم که‌ نه‌ خواستار حمله‌ی نظامی هیچ کشوری به‌ ایران هستیم و نه‌ وظیفه‌ی نجات ایران و تأمین حقوق حقه‌ی مردم کردستان¬را به‌عهده‌ی کسی جز مبارزان راه‌ رهائی در کردستان¬و سراسر ایران واگزار می¬کنیم، ولی در عین حال جزو مبارزانی نیستیم که‌ آماده‌اند در دفاع از حاکمیت ضدمردمی جمهوری اسلامی علیه‌ هموطنان آزاده‌ی خویش بجنگند که‌ مسلما شما نیز از آنها نیستید.
از همان روزی که قطعنامه شورای امنیت علیه لیبی تصویب شد و غرب با تفسیر دلبخواه از آن، فعالیت‌های نظامی خود را در لیبی آغاز کرد، معلوم بود که قذافی رفتنی است، دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز نداشت. دیر و زودی آن هم تا حدی به نحوه عمل غربی‌ها بستگی داشت که از یک سو کوشیدند تا از خلال اقدام برای حذف قذافی، فرصتی برای خود فراهم نمایند تا بتوانند زیر ساخت‌های نظامی و حتی غیر نظامی لیبی ‌را هم نابود کرده تا در مرحله پس از قذافی، دولت‌ها و شرکت‌های غربی آن‌ها را بازسازی و تامین کنند...
آنچه در لیبی اتفاق افتاد سندی برای اثبات این سخن است که «خشونت، خشونت می آفریند»؛ و گواهی برای ایجاد این سئوال که آیا برای مقابله با دیکتاتوری و خشونت باید به خشونت متوسل شد؟ پاسخ روشنفکرانه ی آن بسیار واضح است؛ اما فردای لیبی نامعلوم، که چه بسا فردایی بس ناامید کننده تر از افغانستان و عراق را انتظار کشد. آنچه واضح تر از هر افقی به نظر می رسد بحث «منافع» است؛ چه دولت یا حکومتی به اندازه خود مردم می تواند منافع شهروندان یک کشور را بسنجد و درصدد اجرای آن باشد؟
کشتید و می کشید! دزدیدید و می دزدید! غارت کردید و غارت می کنید! دروغ گفتید و دروغ می گویید! خرافه بافتید و خرافه می بافید! مالیخولیایی هرچه خواستید به ناروا بر سر مردم ما و سرزمین ما آوردید و می آورید!. در همه ی این جنایتها و ریاکاریها و نابجاییهایتان اما از تاریخ پند نگرفتید! و از زمانه ی خودتان هم درس نمی گیرید!