چند سالی است که دارم سعی میکنم منطق "خیر و شر" تو و شاهنامهات را در خط کشی میان "ایران" و "انیرانی" درک کنم. بسیار خوب، توران زمین، دشمن ایران زمین بود. اما مگر ایران زمین دوست توران زمین بود؟ تمدن باستانی ختن و ترکستان شرقی را که نمیبینی. چشم دیدن تاریخ باستانی عربهای خوشبخت یمنی با خط و تجارت و ملکهشان را هم که نداری، یکریز بند کردهای به شترسوارها و بیابانگردهایش. همانهائی که هم سرکوب میشدند و هم گروههائیشان مزدوریها دادند به شاهان پارسی و ایرانیات، از جمله به کورشات در فتح بابل.
ظريه جهانيسازي هم در اين سير خروج نخبگان تاثيرگذار است. اين ديدگاه به مسالههاي رودروي جهان به شكل راديكال نگاه ميكند، براي نمونه ساختارهاي نابرابر را به درستي ميبينيد، موقعيتهاي هژمونيك را ميبيند و اينها را مقايسه ميكند. براي نمونه امريكا يك موقعيت هژمونيكي دارد، ابزار امپراتوريهاي رسانهها هم در تبليغ آن ميكوشند، پس طبيعي است كه يك جاذبههايي براي نخبگان ايجاد ميشود كه مهاجرت كنند به امريكا. از سوي ديگري نابرابريهاي امكاناتي كه در يك تا كشور جهان سومي نسبت به امريكا وجود دارد، براي ي
هنوز راه درازی در پیش است ولی تردیدی نیست که قطار تاریخ به حرکت درآمده و به نظامی که پیش از بحران بزرگ ۲۰۰۸ بر جهان حاکم بود، بازنخواهد گشت. درنهایت دقیقا چه خواهد شد، نمیدانم. ولی در اینکه چیزی خواهد شد، تردید ندارم ...
ما ایرانیان هرازچند گاه با یک انقلاب و دگرگونی بنیادی در نظام سیاسی، تمام دستاوردها و تجربههایسازنده و سرمایههای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی که در دوران پیش از آن را داشتهایم، نابود میکنیم و همه چیز ناگهان به نقطه صفر و آغازین آن باز میگردد. این بدان معناست که ما هر از چند گاهی عمارتی نو میسازیم اما با مرور زمان (معمولا ۲۰ یا ۳۰ سال) این ساختمان نو به عنوان عمارتی کلنگی و کهنه، ویران و نابود (صاف) میشود.
دههی 70 ترکیه دههی پرستارهای از مبارزات مسلحانه، اعتصابها و تظاهرات کارگری بود. احزاب و سازمانهای سیاسی چپ در این دهه گسترش یافتند. تا جایی که سرمایه برای گسستن حلقهی اتحاد و قدرت میان آنها در اول ماه می خونین سال1977 صدها هزار کارگر و انقلابیای که در میدان تقسیم استانبول گرد هم آمده بودند را توسط افرادی که هیچگاه شناخته نشدند به گلوله بست و رسانههای دولتی شایعه دست داشتن احزاب مائوئیست در این قتل عام را در سطح وسیعی گسترش دادند.
داشتم می گفتم . سید احمد کسروی تبریزی هم ، به زور سرنیزه ی « رضاخان » ، در پالایش زبان فارسی می کوشید . وگرنه ، می خواست سر به تن زبان فارسی نباشد . این که ، کسروی در کتاب « آذری ، یا زبان باستان آذربایجان » می گوید : « زبان منطقهٔ آذربایجان تا چند سده پیش ، زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بود » ، در واقع از ترس داغ و درفش مفتشین رضاخان و آیرم و سرپاس مختاری بود. همه ی مورخین حلال زاده و منابع موثق ، متفق القول اند که ، بعد از قضایای شهریور 1320 و رفتن رضاشاه...
ممنوعیت شکنجه یکی از مهم ترین هنجارهای مقبول و به رسمیت شناخته شده در جامعه بین الملل می باشد که با پیدایش و شکلگیری نظام مدرن حقوق بشری در اسناد مدون مورد تأیید قرار گرفته و ابزارهایی جهت حمایت از افراد در مقابل این اقدام ضد بشری (شکنجه) تدارک دیده شده است.
دزدی های کنونی در نظام جمهوری اسلامی یادآور سال های پایانی رژیم شاهنشاهی است. در آن سال های پایانی بویژه در دو سال آخر تعداد زیادی از دولتمردان، مدیران و امرای ارتش فرزندان خود را با سرمایه های هنگفت به خارج از کشور می فرستادند. گویا آنان به سستی، بی پایگی و پوشالی بودن رژیم آگاه تر بودند. آنان سعی می کردند فرزندی در ایالات متحده، انگلستان و یا دیگر کشور ها بدنیا آورند که بتوانند در سال های آینده در آن کشور ها اقامت گزینند. حال تاریخ تکرار می شود.
نتایج این تحقیق به صراحت اعلام می کند: «وجود زنان كمتر در رده هاي بالاي سازماني، از تلاش هاي فمینيستی آنها براي كمك به ساير زنان مي كاهد». بر اساس اين تحقيق زنان كمتر در رده هاي بالاي سازماني باعث مي شود كه زنان در آن سازمان ها مانند «ملكه زنبور عسل» عمل كرده، هرگونه تبعيض عليه ساير زنان را انكارکرده، از تلاش براي همياري به همجنسان خویش، خودداري نمايند و به حفظ موقعيت خود بسنده كنند.
برای شرح هولوکاست ایرانی و مصیبتی که امروز بر کشور ما میرود باید فعل آخر این جمله گویا را نه تنها به «ماندند» تبدیل کرد، بلکه با توجه به غارت منابع سیاسی و اقتصادی کشور توسط همه گروههای میراثخوار انقلاب اسلامی میبایست بر آن افزود: شوربختانه نرفتند و ماندند و همچنان میسوزند و میکُشند و میبَرَند...