رفتن به محتوای اصلی

احتمالاً روحانيـت دولتی و دستگاه امنيـتی رسمی در حمله به اصلاح طلبان خود متلاشی خواهد شد و بخشی از آن با دولت احمدی نژاد سمت گيری خواهد کرد و بخش ديگر نيز به جنبش سبز خواهد پيوست. رقابتی که دولت احمدی نژاد با ميرحسين موسوی برای جلب نيروهای سکولار در پيش گرفته است برای بقای جمهوری اسلامی بسيار مهمتر از آن است که برخی روحانيون متحجر دولتی تصور می کنند. در واقع ميرحسين موسوی حمايتی را از نيروهای سکولار با ايستادگی برای خواستهای آزاديخواهانه بدست آورده است که نقش کليدی برای مناسبات بين المللی جمهوری
تاکتيک جديد مقامات ايراني در توسل به موضوع باستانگرائي و راسيسم آريائي باقيمانده از دوره حکومت پهلوي را بهتر درک نمود. در واقع جمهوري اسلامي با توسل به اين شعارها اميدوار است حمايت طبقه اي از ايرانيان را که اتفاقا بنا به تعلقات اقتصادي و اجتماعي خود صداي بلندتري در داخل و خارج دارند ودارای ارتباطات و لابي هاي پر قدرتي نيز در ميان سياستمداران خارجي هستند را کسب نمايد. سياستي که با تکيه به “ايرانيت”، “مکتب ايراني”، “استوانه کوروش”، و حتي ادعاهائي از اين قبيل که پيغمبر اسلام خودش پارسي بوده است...
جنبشی که برای حق ملت ایران در تعیین سرنوشت خویش بپا خاست و در ادامه با مطالبات نفی دیکتاتوری و شعار جمهوری ایرانی در جامعه درخشید، هنوز از ابزار لازم برای برچیدن دیکتاتوری و اعمال اراده دمکراتیک ملی برخوردار نیست!
جمهوری اسلامي، حتا با به دست آوردن بمب اتم، قادر به تهدید جدی جهان نخواهد شد، بلکه این سلاح، به عنوان سلاحی تهدید کننده علیه مردم ایران به حساب خواهد آمد، تا جهان آزاد، دیگر ریسک حمایت از حرکت‌های دموکراسی خواهانه مردم ایران را به جان نخرد و تعامل خود با رژیمی‌ مجهز به سلاح هسته‌ای را فدای حمایت از مردم تحت حاکميت آن رژيم ننمايد.

چقدر ساده‌اندیشی در این پیشفرض نهفته است که ورود دموکراسی لیبرال به ایران را قابل تحقق بدانیم بدون آن‌که مدارا و تسامح و رعایت حقوق «برابر» تمام شهروندان از تمام قومیت‌ها و جنسیت‌ها و اقشار و ادیان را در فرهنگ عامه‌ی مردم و خودمان به عنوان فعالان سیاسی رواج داده باشیم.فیلسوفان سیاسی معاصر مانند راولز (به تاثیر از هگل) و ویل کیملیکا معتقدند نسبتی میان حکومت یک جامعه و فرهنگ مردمان آن جامعه وجود دارد.
خامنه ای و باند تبهکارش از این غلیان و جوش وخروش ، شب و روز در وحشت به سر می برند و علت شتاب در اعدام جوانان بی گناه ، صدور احکام سنگین برای فعالان جنبش زنان ، دانشجوئی ، کارگری ، روزنامه نگاران و نویسندگان ، وکلا و هنرمندان و هر چه بیشتر عرصه را بر زندانیان سیاسی تنگ کردن همه را می بایستی در همین ترس و وحشت کودتاچیان از غلیان آتشفشانی که برآن نشسته اند جستجو کرد .
حاصل کارزار دو هفته ای آقای خامنه ای، شُرکا، وردستان و ابزارهای چاپی، الکترونیکی، دیداری و شنیداری آنها سرهم بندی تجمُعی با شرکت تعدادی از اوباش بدنام شهر در یکی از مساجد تهران بود که مُحتوای آن را فحاشی سُخنرانان به هم یا به ولی نعمتان یکدیگر تشکیل می داد.این افتضاح، همه ی اقتدار و مشروعیت اجتماعی مورد ادعای حُکومت را تشکیل می داد و بیم از تاثیرات باژگونی که برجای می گذاشت، به گونه ای بود که حتی تلویزیون دولتی نیز نمایش بی آرایش آن را صلاح ندانست.
به پیام علی صارمی بعد از دریافت حکم اعدامش که بنگریم می بینیم که او نیز همین را بیان میکند : همه جهانيان و انسان دوستان را، متوجه اين موضوع ميكنم كه رژيم قصد دارد من و امثال من و يا برخي ازجوانان وزندانيان را به پاي چوبه هاي دار بكشاند تا... با نمايش اجساد آنها، همه را مرعوب ومتوحش سازد...ولي ترديدي نيست كه چنين احكام وتهديدهايي كمترين خللي درآماده بودن من و هموطنانم براي تحقق ايراني آزاد به وجود نمي آورد.
سال 2011 هم آغاز شد. این سال شاید برای آنها که در داخل کشور زندگی میکنند معنی و مفهومی چندان نداشته باشد اما برای طیف میلیونی تبعیدیان در خارج از کشور بعنوان شروع فصل جدیدی بلحاظ زندگی روزمره و بشکلی آغازی نوین برای مقاومت و ایستائی در برابر جمهوری اسلامی محسوب میشود. رژیمی که آنان را به تبعید فرستاده است و از هیچ اقدامی برای فشار به آنها و به سکوت وادار کردن آنان کوتاهی نکرده و نمیکند.