معلم انقلابی هرمز گرجی بیانی
(شعری از زنده یاد پرویز گرجی بیانی در سوگ برادرش هرمز )
گرچه فسرده گشت دراین خاک گلشنم
نزدیک ثلث قرن گذشته ز رفتنم
دارم پیامی ازپس پایان برایتان
شایدبیارمید ازافسانه گفتنم
گیرم زلوح گور ستردید نام من
نامی که گستریده دراقصای موطنم
در سینه های مردم دانا مزار ماست
ابله تویی که میشکنی سنگ مدفنم
هر سو که بنگری گل یادم شکفته ات
آلاله رسته است به هر کوی و برزنم
ظلمت سرشت و نور ستیزید لاجرم
خفاش سان رمیدید از رای روشنم
گفتم که بشکنید بتان زمانه را
آشفته خاطرید از این بت شکستنم
گویا مرا به زعم خود از ریشه کنده اید
پاجوش ها دمیده به رغم تبرزنم
دیدی چگونه گشت وبالی به گردنش
دستی نشانه رفت اگر دست و گردنم
کفتار دزد لنگ در آن شب عصازنان
با لومپنان دیگر آمد به دیدنم
تا هم مرابه بند ببیند هم از شعف
نظاره گر بشود وقت مردنم
میراث خوارگان شوم پی از ره رسیده اند
تا بشنوند لفظ ندامت زگفتنم
شد شهد شادکامی در کامشان شرنگ
با چشم خویش دیدند کوهی از آهنم
شیخی که بود آلت دست رجاله گان
حکمی نداد لیک رضا شد به کشتنم
مرد حماسه ام نهراسم زتیغ و تیر
نی مرد زاریم من و نی اهل شیونم
عمری به راه خلق و وطن گام میزدم
من هرمزم فدایی میهن منم منم
گاهی به کنج محبس و گاهی شکنجه گاه
فرسود از این معامله هم جان و هم تنم
این خوان هشتم است و شغادان روزگار
خنجرنشانده اند به چاه تهمتنم
صدبار دیگر ار به درآیم زخاک خود
با هرچه ارتجاع و ریا هست دشمنم
زودا که خشم خلق به یکباره بسترد
لوس وجودتان را از خاک میهنم
.......
(هرمز گرجی بیانی، متولد کرمانشاه، معلم فیزیک،یکی از 11 معلم انقلابی بود که در 28 مرداد 1358 به اتهام هواداری از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در زندان دیزل آباد کرمانشاه اعدام شدند. وی از کسانی بود که نخستین اعتصاب معلمان ایران را در قیام بهمن در کرمانشاه ساماندهی کردند.)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید