رفتن به محتوای اصلی

ربط من چیست؟ - 2

ربط من چیست؟ - 2

ایا بدنبال رسالتتان هستید یا هدفتان؟ اخیرا در یک برنامه رادیوئی شنونده ای که در مورد انتخاب کردن کار مورد علاقه اش صحبت میکرد در مورد پیدا کردن رسالت یا نت فردی خودش سئوالی کرد ولی سخنراندر در جواب باو گفت که لغت رسالت یک زمینه ای برای رستاخیز و نجات دیگران داره، برای یک فرد یست که میخواهد یک جائی رو یا یک چیزی رو در جهان تغییر بدهد، و یک کاری پیدا کردن و یک نون بخورنمیری دراوردن رسالت نیست. اگر چه من به این استاد عزیز عمیقا احترام میگذارم و مخلصشون هم هستم، ولی در این مورد مطلبی رو باید بگم. بنظر من هر شخصی قادر به داشتن رسالت است (به معنی ئی که استاد میفرمایند). ولی تقسیم نکردن اهداف به دو نوع رسالتی و غیر رسالتی یک سیر تکاملی دارد که هنوز در بعضی جوامع بصورت کامل طی نشده است. برای توضیح نظرم اجازه بدید که یک تاریخچه مختصری را در این مورد خدمتتون ارائه بدهم.

فصل اول

تاریخچه ئ مختصری ازدید من

در داستانهای باستان مفهوم فرد یا فرد گرائی وجود نداشت. ولی افراد مشهوری داشتیم مثل فریدون (نماد عدالت، پیروزی، سخاوت)، رستم (مظهر قدرت و سرفرازی)، کاوه (مظهر استقلال و پایداری) و پری (سمبل نیکخواهی و خیراندیشی). اینها پادشاهان، قهرمانها و سمبلهائی بودند با رسالتهای مخصوص خود مثل حفظ و حمایت کردن ازوطن، دفاع از حق و برقراری خوبی و زیبائی درمقابل ناحقی و زشتی. و یا برعکس سمبل و نماد نیروهای ناحق و بد و زشت بودنند مثل زهاک و پتیاره که رسالتشان جنگیدن برای جایگزین کردن خوبیها و رفتارخوب مردم با بدیها و رفتارقبیح بود. این شاهان و سمبلهای باستانی بدلیل مربوط بودن به ماورائ انسان یا بدلیل رسالتهایشان ارزش وجودی داشتند، ودر عین حال وجودشان به مردم و کشوری که انها را میپرستیدند ارزش و ارج و مقام میداد.

بقیه مردم، همین بودنند، بقیه مردم، یک جمع بی هویت که خوب بودند و با شادی و ازادی در سرزمینی ازاده زندگی میکردند اگرشاهها وقهرمانهای خوب داشتنند. یا بد بودنند و دربدی و با بدی در سرزمینی بد زندگی میکردنند اگر تحت تسلط خداها، قهرمانها و شاه های بد بودند.

البته ناگفته نماند که در همین دوران یکی یواشکی داستان سیمرغ را هم اون وسط قاطی کرد، و در نتیجه نهاد، ریشه و نطفه پذیرفتن ارزش فرد در جمع، واهمیت توجه داشتن به توانائیها فرد برای رسیدن به خواستها و اهداف والا، ومهم بودن پروبال دادن به شوق و انگیزه افراد برای رساندن همه ما به اوج را درایران خودمون پاگذاشت.

بعد ازان، بین قرون 7-2 هجری (13-8 میلادی) خداها، قهرمانها و سمبلهای خوبی وبدی اکثرا در ضمیر ناخوداگاه ما نهفته شدنند و به خاطرات گذشته انسانها رفتتند. دراین زمانها اگرچه ما هنوزفرد و فردگرائی نداشتیم، پادشاهان و اشراف را داشتیم ولی در کنار انها دو نمود دیگر از تکامل انسانیت یعنی دانش و خبرگی فردی پا به میدان و صحنه زندگی جوامع گذاشتند. اشخاصی مثل فارابی، ابن سینا، ابن الخلدون، رومی، خوارزمی، قطاب شیرازی، و بسیاری دیگر درعلوم و مهارتها مثل طب، ستاره شناسی، ریاظیات، شیمی، تاریخ و جامعه شناسی، فیزیک، تئوری موزیک ودر فلسفه و منطق، معماری و ادبیات و بسیاری رشته های دیگر به میدان عمل و عملکرد زندگی وارد شدند. این مردان با دانش و خبرگیهاشان ساختن وخلق کردن انسانی جدید وخودمقصود را در سطح بسیار عمومیتر ممکن ساختند. باید در نظر داشت که یک گروه دیگری هم بود که هنوز صحبتی ازشان نبود ولی اهمیت بسیاری درتبدیل دنیای قدیم به این دنیای جدید و خود-مقصود داشتند و انها تجارو بازرگانان شرق بودند.

بقیه مردم در این دوران کشاورزان ودهقانان ویا خدمتگذاران و لشگریان بودنند.

قرنها گذشت و بسیاری وقایع اتفاق افتاد... (وای، هرچی میخوام بگم باید اول صد دفعه تومغزم حساب کتاب کنم که ایا گفتنش خطرداره یا نه؟ ادم رودیونه میکنه وکارروبه تاخیر دائمی میاندازه...درعین حال که دیگران که احتیاج به چنین نگرانیها وحساب کتاب کردنهاندارندسریع پیش میرندوخود و جامعه شون رو پیش میبرند...ما همینطورتویک محدوده کوچک هی دورمیزنیم وارزومیکنیم که شاید یک اتفاق ناخوداگاهی بیافته وماروبه خارج ازاین دایره بدمسب پرت کنه تا بتونیم دوباره قدم به پیش بگذاریم - به امید خدا!)

...تا مفهوم فرد و فردیت فرم گرفت. سه چهار قرن گذشت و رسیدیم به وقتیکه شدت فعل و انفعالات و فعالیتهای اقتصادی در اروپا (و بعد در امریکا) باعث فرم گرفتن مفهوم فرد و فردییت شد. یعنی در این زمان بود که یک فرد بعنوان یک عامل شخصی و دارای احساسات، احتیاجات، اهداف و علایق مخصوص بخود شناخته شد. فیلسوفهائی مثل تماس هابز(1651) جان لاک (1689) و جان جاک روسو (1762) این تحول و درک عظیم ذهنی را با بیانی منطقی و رسا در تئوری هائی مثل قرارداد اجتمائی (رابطه مناسب بین فرد و دولت چیست) جلوه دادند و همچنین در رشتهای دیگر مثل سیاست، قانونگذاری، فلسفه و جامعه شناسی توسعه و نشر دادند.

ولی چه اتفاقاتی افتاد که باعث یک چنین تغییر کیفیتی تکاملی شد؟ این شامل یک داستان بسیار عالی و مهیج است که ازحدود دوره کشف و سیاحت اروپائیان شروع شد، و هنوز هم در کشورهای مختلف به فرمها و میزانهای مختلف تکرار میشود و ادامه دارد. خب، اجازه بدید که مختصری از این داستان را براتون بگم.

دوره کشف و سیاحت . اروپا بعد از طی کردن قرون وسطای تاریک و دوران جنگهای قبیله ای خود، از حدود سال 1095 میلادی یک دوران لشگر کشی مذهبی به شرق را شروع کرد که بالاخره در سال 1291 میلادی به پایان رسید. به دلیل این لشگرکشیها، تجار، اشراف، مردم و دول اروپائی همه متوجه شدند که دنیای بسیار بزرگ و غنی ئ در خارج از اروپا وجود دارد و نتیجتا دوره کشف و سیاحت ( The Age of Discovery or Exploration 1600-1400 یعنی 978-778 هجری) اروپائیان شروع شد. در عرض دو قرن بعد اروپائیان با حمایت همه جانبه دولتها و همکاری مردم خود (ازطریق خرید سهام در شرکتهای سهامی عمومی که در همین زمانها بوجود امده بود) سرمایه لازم را برای این سفرها و لشگرکشیها فراهم کرده و به اقصانقاط جهان سفر کردند. انها از راهای زمین و با کشتیهای مسلح از راههای ارزانتر و سریعتر دریائی به همه قاره های دنیا سفر کردند و مراکز بندری وشبکه های مهم تجاری بین المللی خود را در همه جا برقرار کردند (در شرق دور، هند، خلیج فارس، دریای سرخ، دریای سیاه و مدیترانه، غرب و جنوب افریقا و بالاخره امریکای جنوبی و شمالی) و برای اولین مرتبه نقشه کامل دنیا را تهیه و چاپ کردند.

دوره انقلاب بازرگانی . در عرض سه قرن بعد، تجار و بازرگانان اروپائی از این تمدنها و سرزمینهای قدیمی و غنی همه جور ثروت و محصولات زمینی و زیرزمینی را به اروپا سرازیر کردند. مثلا انواع محصولات غذائی (کاکائو از افریقا، قهوه ازامریکای جنوبی، شکر از امریکای مرکزی، و محصولات دریائی، کشاورزی و از جنگل از امریکای شمالی)، مواد اولیه، انواع ادویهجات برای خوراک، انواع فرش، پارچه ها وابریشمهای مجلل، مروارید، ظروف عالی شیشه و چینی، مشک، تریاک و طلا و نقره و جواهرات. این زمان بنام دوره انقلاب بازرگانی اروپا ( Commercial Revolution1700-1500 حدود 1078-878 هجری) معروف شد.

تحولاتی که در اثر این تجارتها و بازرگانی وسیع درجامعه اروپائی بوجود امد بسیار چشمگیر و عظیم بود. مثلا در اثر کشف قاره امریکا انقدر طلا و نقره از معابد و معادن سرخپوستهای ازتک و اینکا به اروپا اورده بودنند که اینهمه پول وسرمایه سیستم ارباب-رعیتی را که اساس اقتصاد اروپای انزمان بود متزلزل کرد. دیگر اینکه تجار و بازرگانان انقدر ذخیره پولیشان بالا رفت که بانکهای شخصی باز کردند و حتی به شاهان و اشرافیان اعتبار و پول قرض میدادنند (در مقابل امتیازات مختلف از جمله لقبهای درباری و امتیاز تسخیر و کولونی کردن سرزمینهای دیگر). دیگر اینکه انواع سیستمهای جدید برای انجام کارهای دفتری و بازرگانی، انواع تئوریها و پروسه های اقتصادی، بانکی، بازرگانی، سرمایه گزاری و بیمه اختراع شد. شهرها ساخته شدند و زیربنای اقتصادی انقلاب صنعتی که در شرف انجام بود به محکمی گذاشته شد.

انقلاب صنعتی . به این ترتیت بود که انقلاب صنعتی ( Industrial Revolution1800-1600) اروپا (و بعد امریکا) با سرمایه و قدرت باور نکردنی فرم گرفت. با پیش رفتن انقلاب صنعتی در کشورهای اروپائی ابزارهای دستی و روشها و دستگاههای ابتدائی و بومی، کارگاههای کوچک و خانگی تبدیل به ابزار، ماشینها و کارخانه های سریع صنعتی شدند. چند مثال خلاصه شده ممکن است وسعت و عظمت این تغییرات را روشنتر کند:

کشاورزی

کالاهای خوراکی و کشاورزی نه تنها منبع تهیه غذا و زنده نگاهداشتن افراد هستند بلکه یک منبع غیر قابل اجتناب برای تهیه مواد خام اولیه برای کارخانجاتند. در این دوره کشت و پرورش کالاهائی مثل، کتان، پنبه، پشم، رنگهای مختلف، تنباکو نه تنها کارخانه های پارچه بافی و سیگار سازی را رونق داد، بلکه کارخانه جات، اصناف و مشاغل بزرگ جانبی دیگری مثل گله داری، شیمیائی (برای تولید کود و حشره کش و غیره)، تولید گیاهان و محصولات جدید، مهندسی ابیاری و سیستمهای جدید کشاورزی را نیز شروع و توسعه داد.

استخراج معادن

در گذشته استخراج معادن کاری بسیار کند، با زحمت و خطرناک بود. پیشرفت مهندسی در تونل سازی و در حمل و نقل از زیر زمین به روی زمین، در ماشین الات، در روشنائی تونلها، در مواد منفجره و غیره محیط کار بهتری برای انسانها بوجود اورد و استخراج رو سریعتر و تولید رو بسیار وسیعتر کرد.

قسمت سرمایه

اگر چه در گذشته سرمایه و ثروت از زمین و ملک داشتن و در مواردی از ذخیره طلا داشتن حاصل میشد در این قرون منابع جدید ثروت و قدرت بوجود امدد مثل تجارت و بازرگانی، بانکداری و بیمه، کارخانه داشتن و صاحب ماشین الات بودن و غیره.

امور انسان

در گذشته مرگ و میر انسانها بدلایل امراض و گرسنگی بالا بود. ولی در این سالها مردم دسترسی بسیار بیشتری به مواد غذائی بهتر و سالمتر پیدا کردند، لباسها و خانه ها بهتر و راحتتر شد، دستمزدها بال رفت و در نتیجه اردواج بیشتر شد و بچه کمتر از امراض میمردند، بهداشت عمومی بهتر شد، و با امراضی مثل اسکروی و ابله و طاعون مبارزه شد.

امور دولت

در امریکا، بعد ازانقلاب و گرفتن استقلال از انگلیس (1783) الکساندر هامیلتون خزانه دار (یعنی وزیرمالی) دولت مرکزی شد. چشمانداز (هدف یا رسالت) هامیلتون برای امریکا بوجود اوردن یک امریکای قوی و مستقل توسط (از جمله کارهای دیگر) تبدیل کردن کشور به یک قدرت کارخانه ای و صنعتی رده اول و برتر بود. برای فورموله کردن رسالت خود هامیلتون سخت کار کرد وشخصا تعداد زیادی نامه به سرتاسر امریکا و کشورهای دیگر نوشت. در جواب تجار، بازرگانان و کارخانه داران احتیاجاتشان را به او اطلاع دادند که انها به: پول و سرمایه، کارگر، کاردان فنون و مهارتها، پاداش و حق الامتیاز، حمایتهای گمرکی و غیره احتیاج دارند. مدارک تاریخی نشان میدهند که تمام جوابها با دقت بسیار خوانده وضبط شدند. بر اساس این جوابهای انها همیلتون این پیشنهادات را برای بوجود اوردن یک قدرت کارخانه ای و صنعتی رده اول فورموله کرد: حمایتهای گمرکی، محدود کردن واردات، دادن پاداش و حق الامتیاز به مخترعین و تولید کننده های داخلی، تشویق واردات مواد اولیه و جلوگیری از صادرات منابع زیرزمینی ئی که کارخانه داران امریکائی لازم داشتند، تشویق اختراعات و غیره - یعنی تمام چیزهائی که باعث ساختن غول صنعتی و مردم توانا و مخترعی که امریکا و امریکائیان شدند.

جمعیتی که میتواند هر چیزی را بسازد - این تغییرات اسان نبود و سالها طول کشید و در حین انجام شدن مشکلات و گره درسر هر پیچی بود. ولی در سر هر پیجی و برای هر گره ای، تجار، کارخانه داران و دولتمندان از هر دانشمند، عالم و دانشگاهی، از هر صنعتگر، پیشه ور یا فرد عادی که بدلیل علاقه یا تجربه در قسمتی خبرگی یا اختراع و خلاقیتی داشتند استفاده کردند که به اهدافشان برسند.

این همکاری نزدیک و قاطی شدن تمام قشرهای اروپائیان (و بعد امریکائیها) در پروسه تغییر و ساختن جوامعه شون پایه و ستونهای محکم اینده شون را گذاشت. این زیر بنای قوی و همه گیر علمی - صنعتی ابقا و ادامه وجود جمعیتی را که توانائی ساختن هر چیزی را دارند و مدام کیفیت زندگی و روابط خود را بالا میبرند گارانتی کرد.

با این تغییرات همه گیر و وسیع کیفیت زندگی انسانها بالا رفت، بهداشت بهتر شد، غذاها و خوراک متنوع، کافی و با طعم شد، لباسها و خانه ها راحتتر شد، کار فراوان و وسائل و محیط کار بهتر و با امنتر شدند و صنایع و پیشه های جدید بوجود امد، و دانش و هنر و نشریات و ابزار پیشرفت در دسترس همگان قرار گرفت.

ولی در اثر این رشد و جذب تمام افراد به کار، مشکل جدیدی هم پیش امد - کمبود افراد و جمعیت برای انجام هر گونه شغلی. این تغییر به صورتی همگانی بود که دستمزدها در هر زمینه ای بالا رفت. در عین حال این کمبود یک تحول اصولی در درک و ذهنیت جامعه در مورد فرد بوجود اورد. اروپائیها و امریکائیها ناگهان بصورت ملموس متوجه ارزش وجودی فرد، ارزش کار فرد، ارزش خلاقیت، توانائهای، خواست و اهداف فرد شدند. یعنی متوجه شدند که عامل و فاکتور اصلی تبدیل شدن اینهمه ثروت (طلا، نقره، مواد زیرزمینی و محصولات روزمینی) به ترقی و پیشرفت، به اختراع، به تولید بیشتر، به بهبود مدیریت و زندگی، افراد بودنند. ناگهان لمس ارزش فرد و خواستها و توانائیهای او برای عملی کردن یک چنین نتایجی غیر قابل اجتناب شد.

پس در این سالها بود که حقیقت فعل و انفعالات و عملکردهای واقعی زندگی اقتصادی و عملی انسانها باعث یک جهش تکاملی ذهنی در انها شد و مفهوم عوام ("بقیه مردم") یا رعیت و قوم و قبیله و غیره توسعه پیدا کرد و شامل فرد، فردیت، انسانیت، کار و توانائی و خواست انسان هم شد. این جهش تکاملی ذهنی که سرچشمه اش در فعالیتهای همگانی در اقتصاد، علم و صنعت و پیشرفتهای عملی زندگی بود تاثیر عمیقی روی رشته های دیگر انسانی مثل فلسفه، سیاست، قانون و جامعه شناسی این دوره و بعد گذاشت.

البته ناگفته نماند که این جهش تکامل ذهنیت در شناخت ارزش انسان در ایران هم در دوره انقلاب مشروطه 1244 هجری (1906 میلادی) پیش امد اما نه در اثر تلاشهای اقتصادی، علمی و صنعتی مانند اروپا و امریکا، بلکه در اثر برخوردها و تلاشهای سیاسی-اجتماعی که منجر به بوجود امدن مجلس مردمی برای اولین بار در ایران شد.

میپرسید، خب، منظور؟ ... حالا که این تاریخچه مختصر -- در مورد توانائی فرد برای رسیدن به رسالتهای خود در راه رسیدن به اهداف خود -- را گرفتید، اجازه بدهید که برگردیم به اون دو مورد اولمان در باره هدف و رسالت فرد، و قهرمانها و سمبلهایمان و نگاه دوباره ای بکنیم.

فصل دوم

هدف بهتر است یا رسالت؟

علم امروز واضحا نشان میدهد که در د-ن-ا موجودات (چه انسان، حیوان یا گیاه) خواست و انگیزه رشد و نمو کردن (یعنی هدف داشتن و خواست به هدف رسیدن) و توانائی تبدیل شدن به چیزی بهتر و پربارتر از انچه بوده نهفته شده است. مثلا یک کودک سالم انسان (وقتی شیرخواره است) در جهت رسیدن به اهداف خود (رفع گرسنگی، شلوار خیس نداشتن، یا محبت گرفتن) با قاطی شدن با محیطش ناخوداگاهانه تولید فعل و انفعال و عمل کردن وعکس العمل دیدن میکند (مثلا با گریه کردن و سر و صدا راه انداختن یا خندیدن) تا به هدف خود برسد (سیر بشود لباس خشک تنش کنند یا نوازش بشود.) اثر دیگر این فعل و انفعالاتی که برای رسیدن به اهداف پیش میاید، نمو کودک و تبدیل شدن او به یک شخص سالم بالغ و مفید برای خود و جامعه است. اگر موقعیت فعل و انفعال برای این کودک یا انسان بالغ نباشد، نه تنها او تبدیل به شخصی ناراضی و کج و معوج میشود و به هدفی نمیرسد، بلکه اجتماعی که چنین سدهائی بر سر راه افراد خود میگذارد دچار سردرگمی میشود، مسیر خود را گم میکند و او نیز به رسالتش نمیرسد.

هدف و رسالت - هدف هر چیزی میتونه باشه، یعنی هر فعالیت، خواسته، نیاز یا رویائی میتونه هدف انسان باشه- خوردن، درس خوندن، ازدواج، شرکت بین للمللی تشکیل دادن، کتاب نوشتن، کشف درمان سرطان، جایزه نوبل یا اسکار یا امی بردن، به ماه رفتن، تصاوی حقوق بشر، اقتصاد مملکت رو درست کردن، ازمستمندان حمایت کردن، و غیره. از خواسته های کوچک گرفته تا رسالتهای بزرگ شخصی یا جهانی همه میتوانند اهداف اشخاص باشند.

در واقع روانشناسی به نام ابراهیم مزلو اهداف انسانی رو به پنج طبقه تقسیم کرد (البته ایشان نامشان را احتیاجات انسانی گذاشتند) به این ترتیب: اول بدنی/فیزیکی که ما را زنده نگه میدارند مثل خوردن و خوابیدن و نفس کشیدن. دوم انهائی که برای ما امنیت و حفاظت بوجود میاورند مثل کاشانه و شغل داشتن یا، شهریا کشور امن و امنیت داشتن. سوم تعلق داشتن ومحبت دادن و گرفتن مثل خانواده، دوست و نامزد داشتن ویا وابستگی به گروهای مختلف داشتن. چهارم احترام، اعتبار وشهرت کسب کردن دراثر انجام و اتمام کاریا رسالتی که شهرت و اعتبار یا رشد درونی برای شخص بوجود میاورد. و بالاخره، بصورت مسلم دراوردن و واقعیت دادن به نهاد اعلا، استعداد و پتانسیل درونی خود.

این تقسیمبندی به ما نشان میدهد که سیر تکاملی انسان او را از تلاش در رسیدن به اهداف فیزیکی و طبیعی خود به خلق کردن اهداف و رسالتهای ذهنی و والاتر خود هدایت میکند. این یک پروسه طبیعی رشد مغزی و روانی انسان در جامعه است. یعنی اهداف شخصی و رسالتهای اجتماعی هر دو از ان انسان هستند و توسط او خلق میشوند. تاریخ پیشرفت جوامع غربی به ما نشان میدهند که براوردن اهداف شخصی منجر به بر اوردن رسالتهای جمعی میشوند.

سوال این است که، کارکرد قهرمانها و سمبلهای باستانی ما چه بود؟ فریدون نماد عدالت، پیروزی و سخاوت بود، رستم مظهر قدرت و سرفرازی، کاوه مظهر استقلال و پایداری و پری سمبل نیکخواهی و خیراندیشی بود.

در سالهای 1800-1600، با قاطی شدن در پروسه پیشرفت و صنعتی شدن، میلیونها انسان در غرب (که تا ان زمان در فقر و تاریکی قرون وسطا زندگی میکردند) تبدیل به افراد و انسانهای با مهارت، با دانش و خبره در همه امور زندگی و دنیا شدند. انها با کشفهای خود بر امراض کشنده پیروز شدند، با سخاوت فرد فرد مردم خود را در پروسه پیشرفت و صنعتی کردن کشورهای خود دخالت دادنند و انها به انسانهائی با مهارت، و توانا و مرفه تبدیل شدند، با قدرت و سرفرازی اختراعات خود در کشاورزی و گله داری را وسعت دادنند و گرسنگی و فقر را در کشورهای خود از بین بردنند، در کسب دانائی بیشتر پایداری کرده و مراکز علمی و اموزشی عالی در دسترس همه مردم خود قرار دادنند، خانه ها و شهرهای اباد و امن برای خود بنا کرده و پایداری و راحتی خانواده و بچه های خود را متعهد شدند، و قوانین و عدالتمندی جامعه های خود را انچنان بالا بردنند که مردمشان موقعیت افریدن زندگیهائی با حرمت و وقار و نیکخواهی برای خود را پیدا کردند – یعنی انها نهایتا به رسالتهای فردی و جمعی جامعه خود جامه عمل پوشاندندد.

در دنیای جدید ما، تقسیم کردن اهداف انسانها به معمولی و رسالتی دیگر کارائی واقعی ندارد.

تعقیب مسیر تکاملی پیشرفت غرب به ما میاموزد که پایه و اساس پیشرفت ایجاد کردن یک محیط یا کشوریست که همه بتوانند در امنیت بدنبال اهداف خود برونند و در عین حال بدانند که نتیجه تلاششان خواستار و متقاضی خواهد داشت، یعنی انها توانائی بر اوردن نیازهای خود و کشور خود را دارند.

قهرمانها و سمبلهای گذشته ئ ما و رسالتهایشان در ضمیر، قلب، روح و فکر هر مرد و زن توانای ایرانی نشسته اند. با بالا بردن مهارتهایمان و ساختن ابزار زندگیمان در شرکتها، مزارع، کارخانه ها، دبستانها و شهرهایمان عدالت، پیروزی، نیکخواهی و استقلال و سرفرازی بوجود بیاوریم و رسالت خود را به انجام برسانیم. پس، اهداف خود را مشخص کنید، نت شخصی خود را پیدا کنید و رسالت خود را دریابید، این برای همه ما خوب است.

ماه بعد در مورد چگونگی بوجود امدن پرسونال کامپیوتر صحبت خواهیم کرد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید