رفتن به محتوای اصلی

نگاهی به اصول فلسفی حاكم بر مدل پیشرفت غربی

نگاهی به اصول فلسفی حاكم بر مدل پیشرفت غربی

۱- هیچ نظریه‌ای در باب پیشرفت وجود ندارد، مگر آنكه بر یك فلسفه تاریخ استوار است؛ چرا كه فلسفه تاریخ چارچوب مفهومی یك نظام معنایی را ترسیم می‌كند؛ به عبارت دیگر، فلسفه این چارچوب مفهومی را تبدیل به معنای كنش‌ساز تاریخی می‌كند و كنش‌های تاریخ‌ساز به وجود می‌آورد.

۲- تمامی فرآیندهای فوق براساس یك جهان پدیداری شكل می‌گیرد كه از آن می‌توان به جهان پدیداری پیشرفت تعبیر كرد و اگر كسی این جهان پدیداری پیشرفت را قبول نكند، دچار نهیلیسم خواهد شد؛ چراكه بی‌جهتی را می‌آفریند و بی‌جهتی هیچ‌انگاری را می‌آفریند (مثل نیچه) و این جهت‌آفرینی از مفهوم به وجود می‌آید و نهیلیسم از معنا و اگر معنا تبدیل به مفهوم توسط عقل نشود، هیچ‌انگاری نتیجه آن است.

۳- هیچ‌انگاری در قالب زندگی‌گرایی ترسیم می‌شود و ضدیت با فلسفه كه چارچوب مفهوم‌ساز است گاهی شكل عرفان می‌گیرد كه هیچ انگار منفعل است، مثل عرفا‌ن‌های شرقی سرخ‌پوستی و شرقی و گاهی شكل فعال می‌گیرد كه در فلسفه‌های مسیحی، مثل پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم كه همه ضدپیشرفت و بدون فلسفه تاریخ هستند.

۴- شكل افراطی هیچ‌انگاری ضدیت با اجتماع است و ضدیت با قواعد اجتماعی را پی می‌گیرد، چراكه فلسفه چارچوب مفهومی را می‌آفریند و چارچوب مفهومی، قواعد اجتماعی(مناسك) را به وجود می‌آورد و قواعد اجتماعی، نظم اجتماعی را ایجاد می‌كند. پس ضدیت با فلسفه، ضدیت با جامعه را در پی دارد. به همین دلیل به نیچه، فیلسوف فرهنگ گفته می‌شود.

۵- شكل افراطی‌تر هیچ‌انگاری، به گروه‌های ضدفرهنگ نیز تبدیل می‌شود، مثل گروه‌های انحرافی عرفانی هیپی‌ها در دهه ۱۹۶۰ و پانك‌ها در دهه ۱۹۷۰ و هوی متال و وسپ‌ها و. ... در دهه ۱۹۸۰، آناها با تار و پود فرهنگ؛ یعنی مذهب و خدا مخالفت كردند و به جای یك‌سال خدایی، یك سال شیطانی تشكیل داده‌اند و شیطان‌پرستی را رواج می‌دهند و این را با موسیقی عرفانی خاص خود می‌پراكنند و این را واقعیت‌گرایی تام و تمام می‌دانند كه به جای حقیقت برگزیده‌اند.

۶- این جریان پیشرفت‌گرایی و ضدپیشرفت‌گرایی غربی، براساس یك چیز به وجود آمده و آن پدیدار شدن خدا در انسان و جهان است كه از حضرت مسیح شروع شده و به ناپلئون و هیتلر رسیده است. پس فرقی بین آنها نیست و این از یهود به عاریه گرفته شده و خدا تبدیل به انسان می‌شود و مسیح انسانی به مقام خداوند ارتقا پیدا می‌كند.

۷- فلسفه تاریخ از مسیح كه شروع می‌شود در شخصیت‌های جنگ‌طلبی و خونریز تاریخی تجلی پیدا می‌كند و جنگ قدرت محركه پیشرفت تاریخی ترسیم می‌شود كه از یك حالت جبری پدیدار شونده (خدا) و پدیدار شده (انسان و جهان) به وجود می‌آید و این همان جبر تاریخ و دترمنیسم است كه در نظریه‌های پیشرفت خطی تجلی پیدا می‌كند و یك حالت خشن ریاضی و تك‌محوری را ترسیم می‌كند كه پدیدار‌شناسی هگلی را تشكیل می‌دهد. در مقابل آن پدیدار‌شناسی هوسرلی و زندگی‌گرایان واقع می‌شدند.

۸. یكی شدن مسیح با ناپلئون و هیتلر به یك قالب ادبی اسطوره‌ای مطرح در فلسفه یونانی، برمی‌گردد كه انسان‌های افسانه‌ای، پدیدارهای جبری خداوند است كه در قومیت‌های متفاوت پدیدار می‌شوند و پدیدار خدایی در آن قوم است كه روح قومی آنها را تشكیل می‌دهد (Volksgeist) كه همان روح خدایی است و ملی‌گرایی ضدمذهبی از اینجا به وجود می‌آید و به جای وحدت‌بخشی مذهبی به تكثرگرایی خشونت‌آمیز و جنگ‌طلب، روی می‌آورد كه پیشرفت خطی براساس برتری قومی را ترسیم می‌كند كه هركس با ما نیست علیه ماست.

۹- در پس تمامی نظریه‌های پیشرفت غربی، یك نوع برتری‌طلبی قومی است و الگوی تجدد و توسعه و جهانی شدن كه طی سال‌های متمادی مطرح شده است. همان الگوگرایی غربی در باب پیشرفت است كه قومیت برتر غربی را به رخ دیگر قوم‌ها كشانده و استعمار برای عمران و آبادی دیگر كشورها، بهانه می‌شود و غربی‌سازی كشورها مطرح می‌شود و به جای آنكه مفهوم پیشرفت مطرح شود مصداق پیشرفت به جای مفهوم مطرح شده و غرب ملاك پیشرفت قرار داده می‌شود پس خلط مصداق و مفهوم و مغالطه مشهور رخ می‌دهد.

۱۰- آنچه به‌عنوان گروه‌های رقیب فكری مطرح می‌شوند كه باز بر مشمولیت جهانی قومیت غربی تاثیر دارد، ایجاد گفتمان‌های متعارض درونی است مثل چپ و سوسیالیسم كه ریشه در خواسته مسیح كاتولیك دارد در مقابل راست لیبرال كه ریشه در پروتستانیسم و یهودیسم غربی دارد و هر دو این چپ و راست با فاشیسم مسیحی كه به گونه‌ای چپ‌گرایی ملی‌گراست مخالف هستند و با چپ‌گرایی یهودیسم كه در اسرائیل و صهیونیسم پدیدار می‌شود موافقند.

۱۱- هر دو چپ و راست مذكور مرجع صفاتی و اسمی كشورهای جهان در قومیت‌گرایی غربی متجلی در پیشرفت تك جهتی و خطی، هستند كه به بلوك شرق و غرب مشهور شدند و جنگ زرگری و اسمی را ترسیم كردند و گاهی این در جنگ گرم ترسیم شد، مثل جنگ ویتنام و كوبا و... و گاهی در جنگ سرد ترسیم شد كه جنگ جاسوسی و اطلاعاتی محسوب می‌شود.

۱۲- ترسیم جهانی قومیت غربی در جهانی شدن، امروز تجلی‌یافته كه سعی در حكومت و اقتدار نرم بر جهان دارد و این را با دانشگاه‌ها و مراكز تحقیقاتی به‌عنوان مركز تولید دانش و ایجاد مفاهیم متمركز در چارچوب‌های تئوریك شروع می‌شود و با رسانه‌های عام جهانی مثل كتاب و مطبوعات و سینما و رادیو و تلویزیون آن را پراكنش جهانی بدهند و نظریه‌های بومی‌گرا در دانشگاه‌های آنها مورد مخالفت شدید و بایكوت می‌شوند كه این را با استانداردسازی معرفت و دانش رخ می‌دهند مثلISI.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
فرهیختگان

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید