رفتن به محتوای اصلی

هراسهاي دنياي شكوهمند جديد

هراسهاي دنياي شكوهمند جديد

به اعتقاد آقاي جرمي ريفيكن، بشر در حال ورود به دوره و عصري جديد از دانش و تكنولوژي است. دانش بيوتكنولوژي، رقم زننده اين عصر است. شركتهاي غول‌آساي چندمليتي با اتكا به اين دانش پولساز، در پي دستكاري و تغيير در طبيعت و خلق موجودات جديد گياهي، حيواني و انساني هستند. اين تحولات اگرچه در نگاه اول، غرورآميز و افتخارآفرين به نظر مي‌رسد، اما از يك منظر عميق‌تر، حاوي تهديدها و خطرات بالقوه فراواني براي آينده بشريت است.

* تعريف شما از قرن بيوتكنولوژي چيست؟

آينده گرايان تاكنون تعاريف بسيار محدودي از قرن بيست‌ويكم ارائه نموده‌ و آن را صرفاً عصر اطلاعات ناميده‌اند، اما واقعيت اين است كه در عرصه‌ي اقتصاد جهاني، تغيير عظيمي درحال رخ دادن است. هم اينك كامپيوترها و ژنها درحال تلفيق شدن مي‌باشند تا به نيروي اقتصاد و تكنولوژي واحد و مؤثري كه در حقيقت، زيربناي قرن بيوتكنولوژي را شكل مي‌دهد، تبديل شود. هم‌اكنون از كامپيوترها به نحوي فزاينده با هدف رمزگشايي، اداره و سامان دادن اطلاعات ژنتيكي گسترده و دامنه‌داري كه به مثابه‌ي منابع خام اقتصاد عالم‌گير جديد است، استفاده مي‌شود. در حال حاضر، شركتهاي چندمليتي با خلق شركتهاي غول‌آساي فعال در حوزه علوم زيستي، در پي شكل دادن دنياي زيستي ـ صنعتي هستند. هم‌اينك شاهد ظهور منافع و مزيتهاي عظيم و كوتاه مدتي همچون خلق گياهان و حيوانات جديد، فرآورده‌هاي دارويي نوين و منابع بديع انرژي هستيم، اما واقعاً بسيار ساده‌لوحانه است كه تصور نماييم چنين مزايايي بدون هيچ هزينه‌اي باشد. پي‌آمدها و پيچيدگيهاي اجتماعي، اخلاقي و زيست‌محيطي اين علم، حقيقتاً تكان‌دهنده است. آيا خلق گونه‌هاي كلوني، شيمري1 و داراي ژن پيوندي نمي‌تواند به معناي پايان طبيعت محسوب گردد؟ آيا رهايي گسترده موجودات مهندسي شده ژنتيكي در زيست كره، نمي‌تواند به مثابه‌ي يك آلودگي ژنتيكي و خسارتي جبران‌ناپذير در قرن بيست‌ويكم تلقي شود؟ و واقعاً سؤال جدي ديگر آن است كه مخاطرات خلق يك كودك «كامل» چه خواهد بود؟

* اما سوالي كه در اينجا مطرح مي‌شود آن است كه اين رويدادها با تلاش ديرينه‌اي كه با هدف از نو طراحي كردن طبيعت وجود داشته، چه تفاوتي دارد؟

درست است كه ما مهندسي حيات را از آغاز انقلاب كشاورزي شروع كرده‌ايم، اما واقعيت آن است كه فن‌آوريهاي دوخت و دوز ژني حقيقتاً از لحاظ كيفي ماهيت متفاوتي با تلاشهاي پيشين دارد. در پرورش و توليدمثل سنتي، در گستره قلمرو زيستي، تنها امكان جفت‌گيري خويشاوندان نزديك وجود داشت و اين در حالي است كه امروزه ما ديگر خود را محدود به مرزهاي زيستي نمي‌بينيم. به عنوان مثال، دانشمندان با گرفتن ژن مسوول ساطع كردن نور در كرم شب تاب و تزريق آن به رمز ژنتيكي تنباكو، گونه‌اي از اين گياه را خلق كرده‌اند كه در تمام طول شبانه روز مي‌درخشد؛ پديده‌اي كه هيچگاه در طول روند تكامل حيات، شاهد آن نبوده‌ايم. طبيعي است كه وجود گياهان، موجودات ذره‌بيني و حيوانات ژنتيكي، مخاطرات بزرگتري را براي ما به ارمغان خواهد آورد.

* شما در كتاب خود در بحث مربوط به استفاده از ژن درماني در مداوا يا جلوگيري از بيماريهاي بشري، اين سؤال را مطرح كرده‌ايد كه چه كسي بايد تشخيص دهد كه كدام ژن «خوب» و كدامين «ژن» بد است؟ آيا اين بدين معنا است كه ما واقعاً در حال سوق داده شدن به دوران جديدي از نژاد هستيم؟

دقيقاً، اما اين دوران هيچ شباهتي با آنچه كه در دوران حكومت نازي شاهد آن بوديم، ندارد. اين به نژادي جديد به هيچ وجه يك نژادي اجتماعي نيست، بلكه از ماهيتي مبتذل و البته دوستانه سود مي‌برد. اين نوع به‌نژادي، درواقع نمونه‌اي تجاري، سودآور و متأثر از بازار است. در آينده‌اي نزديك شاهد آن خواهيم بود كه والدين قادر خواهند بود تا آينده زيستي فرزندان متولد نشده‌ي خود را برنامه‌ريزي كنند. والدين آينده به گونه‌اي تحت فشار قرار مي‌گيرند كه بايستي فرزندان خود را از شر «ويژگيهاي ناخوشايند» رها سازند. آيا اگر شما مبتلا به لوسمي باشيد، درصدد آن برنخواهيد آمد كه اين ويژگي را از اسپرم و يا تخمك خود حذف كنيد؟ در مورد چاقي و نزديك‌بيني چطور؟ زماني كه ما چنين سفري را آغاز مي‌كنيم، حقيقتاً ديگر مقصدي براي متوقف شدن وجود ندارد. پي‌آمدهاي چنين به‌نژادي مخوف و وحشتناكي، زماني هويداتر مي‌گردد كه خريد فرزندان خود را در قالب كالا تجربه كنيم.

هم‌اكنون نيز مي‌توانيم تحقق مواردي از اين دست را مشاهده نماييم. در دهه‌ي 1980 شركتهاي «جن‌تك» و «لي‌ليلي» موفق به دريافت حقوق انحصاري عرضه هورمون رشد جديدي كه تحت مهندسي ژنتيك قرار گرفته بود، شدند؛ هورموني كه تنها براي چندهزار كودك آمريكايي‌اي كه از كوتولگي رنج مي‌بردند، سودمند بود. اما در سال 1991، اين هورمون، به يكي از پرفروش‌ترين محصولات دارويي آمريكا تبديل شد. بي‌گمان اين پزشكان بودند كه با تجويز اين دارو به كودكاني كه صرفاً از هم‌سن و سالان خود تنها اندكي كوتاهتر بودند، به چنين مسأله‌اي دامن مي‌زدند. هم اينك نيز شركتهاي ذي‌نفع، پزشكان را تحت فشار قرار مي‌دهند تا كوتاه قدي طبيعي را به عنوان يك «بيماري» معرفي كنند.

* آقاي ريفيكن! برخي از منتقدين، شما را به عنوان يك آدم هوچي و جنجال‌برانگيز معرفي مي‌كنند و نظرات و ديدگاههاي شما را نظراتي ضدعلم برمي‌شمارند و حتي برخي از منتقدين پا را از اين هم فراتر گذاشته‌اند. حال سؤالي كه مطرح مي‌شود آن است كه آيا شما واقعاً بر اين عقيده‌ايد كه بايستي جلوي اين علم نوين ژنتيك را بگيريم و آن را متوقف سازيم؟

اگرچه من شخصاً بر اين باورم كه علم ژنتيك علمي بسيار ارزشمند است؛ اما انتقاد من نه به خود اين علم بلكه به كاربردهاي تكنولوژيكي آن معطوف شده است. ما بايستي براي رهسپار شدن به قرن بيست‌ويكم، بين يك «مسير دشوار» و يك «مسير سهل‌الوصول» تنها يكي را برگزينيم. به عنوان نمونه، در مورد كشاورزي، اين راه دشوار به خلق گياهان دستكاري شده‌ي ژنتيكي، مخاطرات زيست‌محيطي و مشكلات و تهديدهايي در ارتباط با سلامت خود و طبيعت منتهي مي‌گردد.

اما در نقطه مقابل، برگزيدن راه سهل‌الوصول به معناي استفاده از همين علوم ژنتيك براي خلق يك كشاورزي آلي ظريف، پيچيده و پايدار مي‌باشد. يك حساب سرانگشتي هم به ما مي‌گويد كه ما نبايستي به خود آسيب رسانيم. مسأله ديگر هم اينكه بايد همواره مسيري را انتخاب كنيم كه تا حد امكان به سدي در برابر فرصتهاي آيندگان تبديل نشوند؛ مسيري كه نه تحليل برنده و برهم زننده‌ي روابط‌مان بلكه حافظ و نگاهدارنده‌ي آن باشد.

* سؤال ديگري كه مطرح مي‌شود آن است كه به راستي پشت صحنه تجارت ژنتيكي عصر جديد چه كساني قرار دارند؟

هم‌اكنون شركتهاي غول‌آساي فعال در حوزه‌ علوم زيستي، به نحوي ماهرانه در پي در كنترل گرفتن تجارت ژنتيكي در قرن بيست‌ويكم هستند. روند ادغام شركتها و كسب منافع و يافته‌ها در حوزه صنايع علوم حياتي، درواقع به رقيبي براي بخشهاي ارتباطات راه دور، كامپيوتر و صنايع سرگرمي تبديل شده است. هم اينك شركتهاي عظيم شيميايي، مشغول فروش كامل بخشهاي مرتبط با اين صنايع با هدف متمركز نمودن فعاليتهايشان صرفاً در علوم حياتي هستند و اين بدان معنا است كه اينها در حال گذر از عصر مبتني بر محصولات پتروشيمي، به عصر تجارت ژنتيكي هستند. همانگونه كه نفت، مواد معدني و فلزات، منابع خام اصلي استعماري و عصر صنعتي بوده‌اند، ژنها اصليترين منابع خام قرن جديد خواهند بود؛ قرني كه نام جديترين رقابت آن، رقابت بر كسب «امتيازات انحصاري» خواهد بود. در ده سال آينده، عملاً ما توسط شصت‌هزار ژني كه سازنده‌ي نقشه‌ژنتيكي نژاد بشري هستند، محصور و منزوي خواهيم شد. عملاً يكايك اين ژنها تا بيست سال تحت قلمرو مالكيت فكري شركتهاي فعال در عرصه علوم حياتي قرار خواهند گرفت. واقعيت آن است كه كل ايده‌ي ثبت و انحصار ژنها يك نقشه و برنامه فريبنده است. مطابق قوانين ايالات متحده و اروپا، براي ثبت و به انحصار درآوردن يك اختراع، شما بايد ثابت كنيد كه اختراعتان جديد، غيربديهي و مفيد است. حال اين مسأله را با مورد شيميداني در قرن نوزدهم مقايسه كنيد كه به جداسازي هليوم كه ماده‌اي غيربديهي و مفيد بود اقدام نمود. امروز چنين شيميداني مطابق قانون مي‌تواند نه خود هليوم بلكه شيوه‌اي كه به كمك آن هليوم را جداسازي نموده، به ثبت و انحصار خود درآورد و عدم توانايي وي در ثبت خود عنصر آن است كه هليوم نه يك اختراع بلكه يك كشف متعلق به طبيعت است.

اما در سال 1987 دفتر اعطاي حقوق انحصاري آمريكا با صدور بيانيه‌اي كه تنها در يك پاراگراف ساده خلاصه مي‌شد، اعلام نمود كه مطابق قانون مي‌توان هر صورت جاندار اصلاح شده ژنتيكي به جز انسان متولد شده را ثبت و به انحصار خود درآورد كه تنها دليل مستثني ساختن انسان، قانون اساسي آمريكا است كه برده‌داري را منع مي‌نمايد.

* اما به نظر مي‌رسد كه شما اين مسأله را بيش از حد ساده مي‌پنداريد. چنين حقوقي واقعاً خود ژنها را شامل نمي‌شود، بلكه براي شركتها و محققين اين امكان را فراهم مي‌آورد تا به نحوي قانوني از شيوه‌هايي كه براي جداسازي و استفاده از آنها اختراع نموده‌اند، دفاع كنند؟

حقيقت آن است كه آنها عملاً خود ژنها را به ثبت و انحصار درمي‌آورند. هم اينك شاهد اعطاي هزاران امتياز انحصاري براي ژنهاي انساني و حيواني هستيم.

به عنوان مثال، شركت ميرياد از جمله شركت هاي فعال در عرصه بيوتكنولوژي، ژني را مجزا ساخته كه خاصه در زنان آشكنازي كه از نسل يهوديان اروپاي شرقي هستند، به عنوان عامل سرطان سينه شناخته مي شود. اين شركت از نوعي حق انحصاري براي اين ژن كه به عنوان اختراع اين شركت تلقي مي‌شود، برخوردار است؛ حال اگر زني در هر نقطه‌اي از جهان براي معاينه‌ي اين ژن سرطان سينه به پزشك مراجعه كند، مطابق قانون، بخشي از مبلغ ويزيت در قالب نوعي حق امتياز به شركت مذكور تعلق دارد.

يا مي‌توانيد نمونه‌ي شامپانزه‌اي را در نظر بگيريد كه در رمز ژنتيكي‌اش يك ژن انساني وجود دارد. جالب است بدانيد كه دفتر اعطاي حقوق انحصاري آمريكا هم اينك كلاً اين شامپانزه را يك اختراع محسوب مي‌كند و اين در حالي است كه چنين موردي، نمونه‌اي بارز از نقض آشكار دستورالعمل اين دفتر و قوانين مرتبط با آن است و اين همان چيزي است كه ما برآنيم تا آن را به چالش كشانيم.

* سؤال ديگري كه مطرح مي‌شود آن است كه به راستي شما چگونه مي‌توانيد به نحوي مؤثر در برابر اين جريان كه با سهامهاي مالي عظيمي هم همراه شده، مقابله نماييد؟

من در اين مورد به زيست‌شناس برجسته مولكولي دكتر استوارت نيومن استاد دانشكده پزشكي نيويورك پيوسته‌ام. ما هم‌اينك درخواست دريافت حقوق انحصاري‌اي كه خود شامل 30 درخواست جداگانه براي همه شيمرهاي انساني ـ حيواني است، به دفتر اعطاي حقوق انحصاري آمريكا ارائه نموده‌ايم؛ درخواستي كه به عنوان نمونه، شيمر انسان ـ شامپانزده، انسان ـ خوك و ديگر موارد از اين دست را در راستاي اهداف پزشكي دربرمي‌گيرند. در صورتي كه چنين حقي به ما اعطا شود، ما به نوعي امتياز «حراست ژنتيكي» دست يافته‌ايم كه با توسل بدان مي‌توانيم هر محققي را از نقض مرزهاي ژنتيكي انسانها و حيوانات بازداريم؛ امتيازي كه اعتبار بيست‌ساله‌اش مي‌تواند فرصتي براي بحث پيرامون اين موضوع براي همه كشورها را فراهم آورد تا قوانيني مناسب در راستاي غيرقانوني اعلام نمودن موجودات داراي ژن پيوندي به تصويب رسانند. ما هم چنين به نحوي جدي در پي آنيم تا ماهيت اينگونه قوانين انحصاري را در اتحاديه اروپا نيز مورد بحث و بررسي قرار دهيم.

* هم‌اينك ايالات متحده و به ويژه سازمان تجارت جهاني به كشورهاي در حال توسعه، همچون هند فشارهايي مي‌آورند تا از الگوي حقوق ثبت و انحصار آمريكا در حفاظت از منابع طبيعي و جلوگيري از استثمار و سوءاستفاده از آنها در كشور خود اقتباس نمايند. توصيه شما به چنين كشورهايي چيست؟

هم‌اينك دو جبهه در اين عرصه به رقابت با يكديگر مشغولند كه به نظر من هر دو گروه به خطا مي‌روند. در يك سو شركتهاي فعال در عرصه علوم حياتي قرار دارند و در ديگر سو بسياري از كشورهاي درحال توسعه كه مي‌گويند: «نگاه كنيد! اينها منابع متعلق به ما است، همانگونه كه نفت به خاورميانه تعلق دارد. ما بايد خسارات وارده به خود را مطالبه نماييم كه در غير اين صورت اين مصداقي از «سرقت حيات» است».

اما سؤال اساسي آن است كه به راستي شما چگونه مي‌توانيد تاوان سرقت طرح‌هاي حيات را مطالبه كنيد؟ و ثانياً چه كساني بايد اين تاوان را مطالبه نمايند؟ دانش سنتي و منابع طبيعي، سرمايه‌هايي هستند كه در تمام طول مرزهاي قبيله‌اي و ملي امتداد دارند. به عنوان مثال، شركت «مركاند كامپني» هم‌اكنون با منابع طبيعي كاستاريكا روابطي احمقانه و مضحك دارد. اين شركت با پرداخت يك ميليون دلار به يك مؤسسه غيرانتفاعي محلي اين كشور، حق دسترسي به همه تنوع غني ژنتيكي سراسر اين كشور را عايد خود ساخت و حال پرسش مطرح شده، آن است كه به راستي چه كسي چنين حقي را به اين شركت كاستاريكي براي عقد چنين قراردادي داده است؟

واقعيت آن است كه ذخيره‌ي ژني نبايد توسط دولت‌ها و يا شركت‌ها به استثمار تجاري كشيده شود. من اميدوارم كه كشورهاي غني از حيث منابع ژنتيكي همانند هند در شكل دادن به راهي سوم يعني خارج نمودن ذخيره ژني از هرگونه انحصار با توسل به معاهده‌ها و توافقها پيش‌قدم شوند؛ همانگونه كه ما در مورد قطب جنوب، شاهد چنين مسأله‌اي بوده‌ايم. در صورتي كه چنين اتفاقي نيفتد، همان‌طور كه در عصر صنعتي، شاهد بروز جنگهايي بر سر نفت، فلزات و مواد معدني بوده‌ايم، در قرن بيست‌ويكم، شاهد جنگهايي بر سر ژنها خواهيم بود. در اين صورت، چنين كشمكش و رقابت تجاري‌اي بر سر تملك و كنترل ذخيره ژني، جهان آينده را به كشورهاي غني و فقير مبدل مي‌سازد.

* اگر اين مسأله تا اين حد مهم و سرنوشت‌ساز است، پس چرا شاهد كمترين بحثهاي ممكن در اين باره بوده‌ايم؟ آيا در اين قضيه رسانه‌هاي گروهي مقصرند؟

بخش اعظمي از اين مسأله متوجه روزنامه‌نگاران فعال در عرصه‌هاي تجاري و علمي است كه با چنين موضوعاتي به شكل داستان گونه برخورد مي‌كنند و در نشريات و مطالب خود به نحوي بي‌اساس صرفاً به ارائه اخباري از پيشرفتهاي پزشكي در گوشه و كنار جهان اكتفا مي‌كنند. برخي از نويسندگان مطالب علمي نيز با زيست‌شناسان مولكولي و شركتهاي بيوتكنولوژيكي روابطي گرم و صميمانه دارند و از اين رو هيچگاه جرأت به مخاطره انداختن چنين روابطي را به خود نمي‌دهند، اما مسأله مهمتر آن است كه رسانه‌هاي گروهي نيز هنوز از چنين شرايط مهمي، درك مناسبي ندارند، چراكه توجه خود را عمدتاً به انقلاب اطلاعات معطوف ساخته‌اند، اما زماني كه اوضاع به نحوي تغيير نمايد كه عرصه اقتصادي وسيع‌تري از تجارت ژنتيكي پديدار شود، همه مسائلي كه تاكنون بدان پرداخته‌ايم، به موضوعات روز تبديل خواهند شد.

* آيا مي‌توان اينگونه نتيجه‌گيري نمود كه اين صنعت در پي ممانعت از شكل‌گيري هرگونه بحث و تبادل نظر در اين باره است؟

تصور نكنيد كه پشت اين صحنه، توطئه‌اي نهفته است، بلكه صرفاً ميل به تجارت و سوداگري است كه به سرعت در حال از كنترل خارج شدن است و رهبران تجارت بيوتكنولوژي هم‌اكنون در پي آن هستند تا علاوه بر سودآوري، در كوتاهترين زمان ممكن بر سهم خود در اين عرصه بيفزايند و از اين رو، حتي توان ديدن آينده را هم ندارند و تنها خواسته‌شان آن است كه هرگونه بحث و بررسي پيرامون چنين تحولاتي به تأخير بيفتد. آنها مي‌خواهند اين باور را تقويت نمايند كه چنين تحولاتي هيچ مشكلي را به همراه نخواهد داشت.

در لايه‌اي عميقتر، يك جريان جديد بر آن است تا بازار را به عنوان آخرين حَكَم معرفي كند. چنين رويكردي است كه از هرگونه بحث و بررسي اجتناب ورزيده و صرفاً به بازار اين اختيار را مي‌دهد تا از چه تكنولوژي‌اي و چگونه استفاده كند. براي من وحشتناكترين چشم‌انداز آن است كه به بازار و مشتريان، اين اجازه داده شود تا در مورد تكامل آينده بشريت و ديگر مخلوقات تصميم‌گيري نمايند.

* اما سؤال ديگري كه مطرح مي‌شود آن است كه توجيه شما نسبت به شور و حساسيتي كه دانشمندان اين عرصه در پاسخ به كساني كه فعاليتهاي آنها را زير سؤال مي‌برند، ابزار مي‌دارند، چيست؟

واقعيت آن است كه نخوت و تكبري خاص در علم به ويژه علمي كه به بلوغ مي‌رسد، وجود دارد. چنين مسأله‌اي را پيش‌تر در بين شيميدانان و فيزيك‌دانان و هم اينك در بين زيست‌شناسان شاهديم. اين نخوت، ريشه در علم بيكني‌اي دارد كه بر پايه قدرت بنا شده است. فرانسيس بيكن طبيعت را يك «روسپي همگاني كوچك» مي‌دانست؛ روسپي‌‌اي وحشي و سركش كه ما بايستي آن را رام كرده، تحت فشار قرار داده و بدان شكل دهيم. بيكن بر اين باور بود كه «دانش قدرت است و ما بايستي ارباب تقدير و سرنوشت خود باشيم». از همين رو است كه بسياري از زيست‌شناسان مولوكولي ـ و البته نه همه آنها ـ توان كنترل بر سرنوشت خود و درواقع نقش «خدايي» پيدا كردن را مقوله‌اي جذاب مي‌پندارند. اينان تنها كساني هستند كه نه تنها به توان رمزگشايي حيات نايل آمده‌اند بلكه آن را اداره و تحت كنترل خود درآورده‌اند. اينها بر اين باورند كه اگر ما بتوانيم از سازوكار و ماهيت اين رموز اطلاع يابيم، درواقع در جهت منافع اين رمزها گام برداشته‌ايم. حقيقتاً اين دسته از دانشمندان هيچ باوري به رويكردي كه بايد بر پايه نظر و اجماع همگان استوار باشد، ندارند كه البته پيشتر چنين نمونه‌اي را درباره آلودگيهاي شيميايي و انرژي هسته‌اي نيز شاهد بوده‌ايم.

* آيا هيچ ارتباطي بين نخوت و تكبر با بي‌احترامي روبه گسترش نسبت به ارزش ذاتي و طبيعت بنيادين گونه‌ها وجود دارد؟

دقيقا، اين يك مسأله بسيار مهم است. ديگر به موجودات زنده در قالب پرندگان و يا زنبورها نگاه نمي‌شود، بلكه اينها به مثابه مجموعه‌هايي از اطلاعات ژنتيكي نگريسته مي‌شوند. اساس و سرشت همه موجودات زنده در حال تحليل رفتن است و حيات در حال تبديل شدن به رموزي است كه بايستي رمزگشايي شوند. ديگر مقوله‌اي به نام حرمت و تقدس گونه‌ها وجود ندارد و سؤال آن است كه به راستي پي‌آمد تحقق دنيايي كه در آن مرزهاي زيستي قابل تشخيص وجود نداشته باشد، چه خواهد بود؟ در چنين شيوه‌ي تفكري نسبت به مقوله تكامل، ساختارها به كناري گذاشته مي‌شوند و همه چيز يك فرآيند محض محسوب مي‌شود و در چنين شرايطي است كه شما مي‌توانيد در قلمرو زيستي، هر چيزي را با ديگري مخلوط و يا به نحوي جفت‌وجور كنيد.

قوانين طبيعت با هدف سازگار شدن با آخرين دستكاري‌هاي جهاني طبيعي در حال بازنويسي است. انديشه قديمي داروين مبني بر «بقاي مناسبترين» جاي خود را به «بقاي آگاهترين» داده است. هم‌اينك با استفاده از ابزار مهندسي ژنتيك، انسان‌ها يا بهترين «پردازشگران اطلاعات» در گستره قلمرو زيستي به برنامه‌ريزي مجدد طبيعت مشغول شده‌اند تا به زعم خود به روند تكامل سرعت بخشند.

* شما در كتاب [قرن بيوتكنولوژي] پس از به تصوير كشانيدن افقي وحشت‌آور از قرن بيست‌ويكم، اثر خود را با اين جمله كه «با همه اين احوالات بازهم آينده بسته به نظر ما دارد» به پايان برده‌ايد. آيا اين نمي‌تواند براي خوانندگان مأيوس‌كننده تلقي شود و جداي از آن، واقعاً ما در برابر اين تحولات چه مي‌توانيم انجام دهيم؟

من براي اين قرن جديد، مسيري جداي از دو مسير متفاوت موجود را برمي‌گزينم و البته پذيرش آن به افكار عمومي و به ويژه نسل بعدي مربوط مي‌شود كه بايستي با جنبه سياسي دادن به اين قضيه، بحث و گفت‌وگو كردن درباره آن و به چالش كشانيدن اوضاع حاكم، نظرات خود را در خيابانها، دادگاهها، رسانه‌هاي گروهي و… مطرح نمايند.

درك قدرت اين تكنولوژي‌هاي جديد به سؤالاتي از اين دست دامن مي‌زند كه: آيا به كار بستن آنها نمونه‌اي مناسب از به كارگيري قدرت است؟ آيا اين قدرت قابل كنترل و هدايت است؟ و آيا چنين قدرتي نمي‌تواند سلب‌كننده انتخابهاي موجود و گزينه‌هاي آينده‌مان باشد؟

* از صحبتهايتان اينگونه برداشت مي‌شود كه تا حدودي نسبت به اين قضيه خوش‌بين شده‌ايد، حال آيا شما تصور نمي‌كنيد كه خلأ بحث و تبادل در اين باره، نشان‌دهنده‌ نقطه ضعفي جدي براي سازمانها و نهادهاي اجتماعي است؟

من نه آدمي خوش‌بين و نه آدمي بدبين هستم و البته مي‌دانم كه اگر اين نسل، تصميم صحيحي اتخاذ نكند چه خواهد شد. اما با اين وجود اميدوارم كه شاهد يك تصميم‌گيري منطقي باشيم. چنين تصميم‌گيري است كه مي‌تواند به جاي متكي كردن ما به نهاده‌ها و سازمانهاي اجتماعي كه صرفاً حافظ و ترسيم‌كننده وضع موجود هستند، راههايي براي خروج از چنين وضعي را پيش‌روي ما بگشايند.

با همه اين احوالات، عمل‌گرايي نه صرفا ً به معناي فرياد زدن بر روي بامها بلكه شكل دادن به مبنايي عقلاني براي اميال و احساسات‌مان است. در چنين رهيافتي است كه ما نه تنها بايستي چارچوبي براي بحثها و تبادل‌نظرات خود داشته باشيم، بلكه بايد به يك نگرش و بينش جايگزين نيز مجهز باشيم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
باشگاه اندیشه

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید