رفتن به محتوای اصلی

تراژدی گمنام
30.08.2014 - 18:36

چە چیزی مارا بر جای میخکوب می کند؟ چە چیزی مارا از نفرت ورزیدن باز می دارد؟ چە چیزی ما را از اندیشە نیستی ورزی، برحذر می دارد؟ آیا تاریخ انسان کافی نیست، تا انسان انسان شود؟

 مردمانی در قلعەای پناە می گیرند، برای دفع شر از زیست بوم و جان خود دفاع می کنند، عدو آب را بر آنان می بندد و در پی سقوط قلعە، همە را قتل عام می کنند. (١)

 برادری بە نیت بستن پیمان صلح، بە مهمانی مرگ دعوت می شود، بر سر سفرە، سر از تنش جدا می گردد، خواهر بە خونخواهی برمی خیزد و جامە برادر بر تن خویش می پوشاند (٢)

 در شادیکدە عاشقان، پدری در اوج رقص و پایکوبی بر در حجلە نوعروسان، بر پیکر جوانمرگانش می نشیند و گریزان از مرگ فرزند، بە طبیعت پناە می برد، در آنجا خود، شکارچی فرزند خویش می گردد. (٣)

 بر بالای مرتفع کوە، در میعادگاە عشق، جان عاشق، فدای جان بزکوهی می گردد و مرگ معشوق پایان یک عشق محصور در طبیعت را، بە نمایش می گذارد. دو جان از تن رهیدە، فدای جان بزی می گردد.  (٤)

 از نفی جنگ، عشق بە غنچە می نشیند، در زایش دوبارە طبیعت بە هنگام روز نو، مرگ عاشق و معشوق رقم می خورد، هردوو در گوری مشترک جای می گیرند، لیک قاتل، جسد خودرا بە میان هر دو می کشاند. (٥)

Missing media item.

 هرآنچە در صدر آمد، برشی بود از ادبیات نوشتاری و گفتاری مردم این سرزمین. تاریخ این سرزمین انباشتە از تراژدی های مغان، ماد، درسیم، قلاتان، حلبجە و انفال می باشد! نە آنان از تاریخ خود درس گرفتند و نە جهان بە آنان درسی یاد داد،اینک در برابر دیدگان مردم این جهان، تراژدی بی همتا بە نمایش در می آید. آکتور اصلی این تراژدی یک کودک و تماشاچیان آن مردمان این جهانند.  

 کودکی از هزاران در کوە شنگال رها می شود، در میان انبوە فراریان و مردگان، بر جای می ماند. او در تنهایی زمین و آسمان، چشم در چشم خورشید، زاری می کند، فریاد می زند. در زمین و آسمان فریادرسی نیست، عقاب آهنی هم سراغی از او نمی گیرد. خورشید خانم قصەها، برایش لالایی نمی خواند، بینایی اش را می گیرد. هنگامی کە او را پیدا کردند، نە زبانی برای گفتن داشت، نە اشکی برای ریختن. او بە تصویر رسانەهای جهان تبدیل شد، تصویری مشهورتراز همە روسای جهان، همە سوپراستارها، همە اندیشمندان، هنرمندان و سیاستمداران. او دم فروبست و برغم مشهوربودن، مرد. کسی حرفی از او نشیند، حتا نامش را کسی نمی داند. او پرسشی بود پراز راز و رزم و معما و پرسش خواهد ماند! او کی بود؟ ما مردمان این جهان کی هستیم؟!

 ابراهیم فرشی

 ** ١-٥ اشارە بە درامهای(دمدم،کانبی، سەیدەوان،خەج و سیامند، مەم وزین)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.