دلم زنانگی میخواهد و یک آینه قدی ؛ از آنها که تنها در خانه های قدیمی پدربزرگها پیدا میشود و بعد یک دنیا زنانگی رو بذارم زیر بغل بشینم رو به روی آینه بی ترس آرایش کنم لباسهای رنگی بپوشم و ساعتها در برابر آینه تنها خودم را نگاه کنم بدون اتهام به خودخواهی و غرق گناه کردن مردان
دلم زنانگی میخواهد ، آغوش گرم و دستی مهربان بی ترس از حضور باید و نبایدها و بدون حضور این خط کشی ها که اینروزها نهایت حضورشان به قدمگاه من رسیده است زنانگی میخواهم برای فرار از این قفس شیشه ایی برای خندیدن ، شادی کردن و موهایم را با باد هم آغوش کردن
زنانگی میخواهم به تعداد همه سالهایی که عمر کرده ام ؛ دلم میخواهد با من بزرگ شود همردیف و همراه من زنانگی ام را در بازیهای کودکی می خواهم در قایم باشک خانه پدربزرگ ؛ در میزی پر از خواستنی های زنانه و پیراهنی پر از طرح گل
زنانگیم جا ماند در پشت همان نیمکتهایی آن کلاس نمور وقتی رنگ سفید ممنوع بود و موهایم اسیر و تنم گرفتار ، وقتی خندیدن حرام بود و ورزش گناه
پس از سی سال این بار زنانگیم را میخواهم
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید