رفتن به محتوای اصلی

نگاهی به نوشته ی «چرا استقلال می خواهیم؟» از اسماعیل آل بایراق
18.12.2014 - 01:36

کاظم ثانی

کتاب قدیمی-چرا استقلال می خواهیم؟- آقای آل بایراق به جای مقاله در سایت ایران گلوبال منتشر شد.نویسنده جا به جا از <ملت حاکم فارس> صحبت می کند و به این ترتیب با تکرار آنچه که در کتابها در مورد ستم ملی (ستم یک ملت به ملت دیگر) خوانده است، عدم درک خود از واقعیت های ایران را به نمایش می گذارد.
او که گویا خود یک سوسیالیست است، فراموش می کند که فقط گفتن اینکه <ملت فارس حاکم است> چیزی حل نمی شود و باید با دلیل و مدرک و ارقام و اسناد نشان بدهد که این <ملت فارس> است که حاکم است و نه سرمایه داری.
در همین جا این سوال پیش می آید که آیا صرف رسمی بودن زبان یک ملت و غیررسمی بودن زبان دیگر ملتها دلیل حاکم بودن آن ملت می شود؟ حاکم بودن یک ملت را باید بتوان در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و... نشان داد.
باز یک سوال دیگر پیش می آید و آن اینکه اگر حاکمان ایران به نفعشان باشد، آیا همین امروز زبان فارسی را غیررسمی و یک زبان دیگر را جایگزین آن نمی کنند؟
او می نویسد که: <جریانات چپ شونیستی ایران در مخالفت با استقلال ملی تورکها، کوردها، عربها، بلوچها، ترکمنها و حفظ مرزهای ایران به تبلیغ اتحاد و همبستگی ملتها و کارگران ایران سرگرم هستند>.
و در توضیح خود برای <جریانات چپ شوینیستی ایران> می نویسد: <لنینستهای ایران متشکل درهمه طیفهای مختلف فدائی، حزب کمونیست ها، راه کارگر، حزب توده و احزاب مائونیست> ولی تا آخر کتابش نمی نویسد که این جریانات کجا با این استقلال مخالفت کرده اند. این بخش از حرف ایشان درست است که این سازمانها <به تبلیغ اتحاد و همبستگی ملتها و کارگران ایران سرگرم هستند> ولی تبلیغ اتحاد به معنی مخالفت با حق ملل در تعیین سرنوشت خود نیست و فقط می تواند به معنی مخالفت آنها با جدایی هر یک از این ملل در شرایط فعلی باشد و تحلیل از این زاویه که جدایی به نفع هیچ یک از طرفین نیست و اعتقاد به اینکه خود آنها می توانند شرایط خوبی را برای این همزیستی بوجود آورند.
بخش <ملت ترک آذربایجان موجودیت عینی و انکارناپذیری دارد> گذشته از اطلاعات ناقص و نادرست در مورد برنامه های سازمانهای چپ، کلیاتی است شعار مانند و انشایی است در <فواید استقلال از نظر احساسی>.
علاوه بر این در مقدمه کتاب جدول بلندبالایی آورده شده که مساحت و جمعیت ها را مقایسه می کند و از این مقایسه نتیجه می گیرد که چون آذربایجان از خیلی از این کشورها بزرگتر است، و یا چون جمعیتش از خیلی از آنها بیشتر است، پس باید مستقل شود.
و به این ترتیب باز هم نشان می دهد که در امر سیاست و کشورداری، یک مبتدی احساساتی بیش نیست.
نویسنده نمی تواند این را درک کند که ملتهایی هم وجود دارند که بسیار بزرگتر از آذربایجان هستند و یا جمعیت آنها بیشتر از آذربایجان است و با دیگران زیر یک سقف زندگی می کنند و جدا نمی شوند. نویسنده این را درک نمی کند که استقلال یک ملت یا یک کشور، یا اگر دقیقتر گفته باشیم، <حق تعیین سرنوشت> هیچ ربطی به بزرگی یا کوچکی یا تعداد جمعیت آن ندارد.
نویسنده سعی می کند تعریفی از ملت به دست بدهد و تا آخر هم موفق به این کار نمی شود.
نویسنده حکم می دهد که: <اگر دولتهای سرکوبگر و دیکتاتوری فارسها در ایران اجازه رفراندم، انتخاب و حق رای و تصمیم گیری به مردم تورک بدهند، مردم اذربایجان قطعا از ایران جدا خواهند شد.> معلوم نیست که آقای آل بایراق بر اساس کدام رفراندم یا نظرسنجی این حکم را می دهد.
بخشهای <مقدمه> و <ملت ترک آذربایجان موجودیت عینی و انکارناپذیری دارد> و <حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و استقلال ملی حقی عادی، طبیعی و قانونی ملت تورک است> و <حق ملل در تعیین سرنوشت خویش یا حق استقلال ملی مطالبه ای دمکراتیک میباشد> کلیاتی هستند که آنها را می توان در هر انشا و اعلامیه و شعاری پیدا کرد و در چند جمله خلاصه نمود.

مسلما نقد این کتاب نمی تواند در یک کامنت کوتاه نقد شود و قصد من هم نقد همه مطالب این کتاب نیست. از این رو سعی می کنم نگاهی به بعضی از مطالب و بخشهای آن داشته باشم. 
قبلا از طولانی شدن مطلب عذر می خواهم و می دانم که بخش زیادی از کامنتهای زیر این مقاله را خواهد گرفت.

مقدمه کتاب در حقیقت انشایی است که در بسیاری از کامنتهایی که در این سایت نوشته می شوند، به نحوی تکرار می شود.
یکی از مشخصات این کتاب این است که نویسنده در آن، تمامی چپها و سازمانهای چپ را در یک گونی می ریزد و از اینکه حزب کمونیست کارگری <جق تعیین سرنوشت> را از برنامه خود حذف کرده، به این نتیجه می رسد که <گروهها چپ و کمونیست ایرانی "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" را بعنوان اصلی غیر کمونیستی، خرافی، ویروسی و ضد دمکراتیک معرفی میکنند>.

در بخش <دلایل اقتصادی مطالبه استقلال آذربایجان> انتظار می رود که دلایل اقتصادی با آمار و ارقام و به طور مستند نشان داده شوند.
آل بایراق می نویسد که: <در گذشته آذربایجان یکی از عمده ترین مرکز تجاری بود ولی در دوران سلطنت پهلوی کم کم اهمیت خود را از دست داد و مرکز تجاری به تهران منتقل شد و صنایع ستگین مختلف از قبیل نساجی، ذوب آهن و غیره را در استانهای مرکزی تهران و اصفهان مستقر ساختند و بتدریج مرکز ایران را به قلب تولید صنایع سنگین تبدیل کردند.>
ولی نشان نمی دهد که در این میان چه چیزی نصیب دیگر مناطق این <ملت فارس> مانند شیراز و کرمان و سمنان و خراسان و... شد. و نشان نمی دهد که کردستان و سیستان و بلوجستان و لرستان و گیلان و مازنداران و... چه وضعیتی پیدا کرده اند.

در ادامه می نویسد که: <دولت با افزایش مالیاتها سرمایه گزاران را از سرمایه گذاری در آذربایجان منصرف و مجبور به فرار ساخته است.> و با این نوشته چنین القا می کند که مالیاتها فقط در آذربایجان افزایش یافته و برای <فارسها> افزایش نیافته است!
و ادامه می دهد که: <دولتهای اسلامی و فارس صنایع مادر و شرکتهای اقتصادی مهم را انحصاری و دولتی نمودند و بطور سیستماتیک مانع سرمایه گذاری های کلان، خرد و سرمایه گذاریهای خصوصی در آذربایجان شده اند. > و فراموش می کند که یکی از اصول دولتهای کمونیستی هم همین دولتی و انحصاری کردن است و از طرف دیگر نمی گوید که این دولتی و انحصاری کردن که سیاستی عمومی است و همه کشور را شامل می شود، چه رابطه ای با آذربایجان دارد.
آقای آل بایراق ادامه می دهد که: <جمهوری اسلامی ایران بیش از 80 درصد اقتصاد ایران را در کنترل و مالکیت سپاه پاسداران، وزارت خانه ها و دیگر ارگانهای جمهوری اسلامی در آورده است. دولت اسلامی همه سرمایه ها بویژه سرمایه های مالی، نفتی، صنایع نظامی، صنایع تولیدی، پتروشیمی، بانکی، تجارت داخلی، تجارت داخلی را در انحصار خود درآورده اند> و نشان نمی دهد که این مسئله چه رابطه ای با <ملت فارس> دارد و <فارسها> از این مسئله چه سودی می برند و چه چیزی به جیب بقال فارس می رود؟
آنجایی هم که پای آمار پیش می آید، آدرس مشخصی داده نمی شود. مثلا خواننده باید صدها هزار صفحه <اداره آمار اقتصادی و مدیریت کل آمارهای اقتصادی بانک مرکزی> را بخواند و آماری را که آقای آل بایراق داده پیدا کند و بخواند. و یا شماره های یک ماه (تیر ماه) نوروز را مطالعه کند تا آن چیزی را که ایشان می گوید پیدا کند. و یا باید تمام سمینارهایی را که در شهر تبریز با شرکت استاندار آذربایجان شرقی در سال 1371 تشکیل شده را بگردد و پیدا کند تا به آن چیزی که ایشان می گویند برسد! یعنی برو دنبال نخود سیاه! به این می گویند مقاله مستند!
توجه داشته باشید که تقریبا تمامی مستندات ایشان راه به ناکجا آباد می برد.
وقتی بخش اقتصادی به پایان می رسد، می بینم که تمامی مشکلات را بدون آمار و ارقام مستند ارائه داده است ولی هیچ دلیل اقتصادی که آذربایجان بتواند با استناد به آن بعنوان یک کشور مستقل پیشرفت کند، ارائه نشده است. آقای آل بایراق به ما نمی گوید که چطور می خواهد اقتصاد آذربایجان را شکوفا کند، چطور می خواهد بیکاری را از بین ببرد، پول برای سرمایه گذاری در یک کشور مستقل را از کجا خواهد آورد؟ چطور می خواهد با توسل به قدرت اقتصادی و امکانات اقتصادی، دریاچه اورمیه را زنده کند. معضل آب را چطور می خواهد حل کند. به ما نشان نمی دهد که آذربایجان کدام معادن و ثروتهای زیرزمینی را دارد که بتواند روی پای خودش بایستد (البته در جایی دیگر و نامربوط حرفهایی در این مورد می زند). برای او این مسائل اصلا اهمیت ندارد. برای او فقط استقلال جذاب است، نه خوشبختی و رفاه مردم آذربایجان.

 میرسیم به بخش <دلایل فرهنگی مطالبه استقلال آذربایجان>
در این بخش هم نویسنده داد سخن سر می دهد و باید انصاف داد که بسیاری از حقایق را می گوید و در آخر به نتیجه ای که از اول مشخص کرده است، می رسد: استقلال.
نویسنده از یک طرف می گوید که: <سوسیالیستها نمیتوانند محرومیت زبانی و فرهنگی دهها میلیون آذربایجانی را لحظه ای تحمل کنند> و از طرف دیگر مشخص نمی کند که چرا او که خود را سوسیالیست می داند، دنبال برقراری نظامی سوسیالیستی و یا حداقل یک نظام رفاهی از جنس اسکاندیناوی در ایران نمی رود. او مشخص نمی کند که اگر در ایران یک رژیم دمکراتیک سر کار بیاید که تمامی این مسائل را حل کند، چرا نباید در همان نظام و در کنار دیگران ماند؟ و چرا برای برقراری یک نظام دمکراتیک در کل ایران مبارزه نمی کند؟ (البته در جایی دیگر مدعی می شود که دمکراسی در ایران غیر ممکن است

و در همانجا به این مسئله خواهم رسید) مگر آقای ال بایراق سوسیالیست نیست؟ مگر برای سوسیالیستها سعادت انسان اصل نیست؟ چرا این سعادت را فقط برای مردم آذربایجان می خواهد و برای دیگران نمی خواهد؟ این دیگر چه سوسیالیسمی است؟
در بخش <دلایل سیاسی مطالبه استقلال آذربایجان> آقای آل بایراق ادعا می کند که: <در دوران حاکمیت شاهنشاهی ترکها در حاکمیت سیاسی ایران هیچ قدرتی نداشتند> این خلاف واقعیت است مگر اینکه ادعا کند که منظور از <ترکها> همان <ملت ترک> بطور جمعی است. این درست است که نه فقط ترکها، بلکه کردها، بلوچها و... بعنوان یک ملت در امر سیاسی دخالت داده نشدند بلکه حتی <فارسها> هم بعنوان یک ملت در سیاست دخالت داده نشدند. این در واقع حاکمیت سرمایه داری بود که بر جامعه حکم می راند.
ولی اگر منطور افراد <ترک> باشد، ایشان باید کمی چشمهایشان را بشویند و ببینند که چند در صد از وزرا و وکلا و فرماندهان ارتش و... از همین <ترکها> بودند. تنها چیزی که اینجا می ماند این است که ایشان جواب بدهند که آنها دیگر <ترک> نبودند بلکه <مانقورد> بودند که در ادامه هم همین کار را می کند و تمامی ترکهایی را که منصبی در حاکمیت دارند را خودفروخته و از خود بیگانه و... می نامد.
ایشان به درستی می گویند که: <آذزبایجانیها تاکنون حتی یک کرسی با عنوان آذربایجان در دستگاهای دولتی و اداری تحت حاکمیت ملت فارس نداشته اند> ولی نمی گویند که کدام یک از ملتهای ساکن ایران یک کرسی با عنوان ملت خود در دستگاههای دولتی و اداری داشته است که آذربایجان داشته باشد؟ چون جواب این است که: هیچکدام! ایشان نه این سوال را مطرح می کنند و نه حاضرند به آن جواب بدهند چون پایه و اساس استدلالهای انشای ایشان را بر باد می دهد.
ایشان در خاتمه این بخش یاز هم شعار می دهند که: <سوسیالیستها، کارگران و زحمتکشان آذربایجان برای بدست گرفتن حاکمیت و قدرت سیاسی مبارزه سخت و بی امانی را با اشغالگران و دولت فارس پیش می برند چونکه استقلال آذربایجان، تشکیل دولت و بدست گرفتن قدرت سیاسی ضامن آزادی، برابری و پیشرفت آذربایحان می باشند.> ولی نمی گویند که چرا سوسیالیستها، کارگران و زحمتکشان آذربایجان، دوش به دوش سوسیالیستها، کارگران و زحمتکشان دیگر نقاط ایران برای بدست گرفتن حاکمیت و قدرت سیاسی در ایران مبارزه نمی کنند تا همه مردم ایران به خوشبختی و سعادت موعود ایشان برسند؟
می رسیم به بخش <استقلال آذربایجان جنوبی ممکن و عملی است>
نویسنده در اول این بخش تکلیف همه مخالفان استقلال آذربایجان را مشخص می کند و میخش را همان اول می کوبد و بقول معروف گربه را همان دم حجله می کشد و می نویسد که: <افراد و گروههای مخالف استقلال، آگاهانه یا نا آگاهانه همصدا با دشمن آشتی ناپذیر هزار و یک دلیل در مخالفت با استقلال آذربایجان مطرح میکنند. نتیجه و یا هدف همه مخالفتها دشمنی با آزادی ملی تورکها و در بند نگه داشتن آذربایجان در اشغال ایران است.>
ایشان در این بخش مقاله حتی ادعای ارضی به شهرستان قروه را هم فراموش نمی کند و معدن طلای داشکسن واقع در قروه را از همین حالا به آذربایجان ملحق می کند.
این بخش که مطالب آن بیشتر به بخش اقتصادی می خورد، به درستی از ذخایر نفت صحبت می کند ولی نمی گوید و نمی خواهد بگوید که این نفت را چطور می خواهد استخراج کند؟ با کدام سرمایه و آیا می تواند با جمهوری آذربایجان و روسیه به برای استخراج نفت به توافق برسد یا نه و اگر بله، می خواهد امتیاز استخراج و سرمایه گذاری را به کدام کشور تقدیم کند: روسیه؟ جمهوری آذربایجان یا ترکیه؟ و بالاخره این استقلال را با این وابستگی چطور می خواهد تضمین کند؟

آقای آل بایراق با خوشبینی می نویسد که: <اگر برنامه ریزی و پروژه های علمی و درستی درآذربایجان بکار گرفته شوند تنها با در آمدهای محصولات کشاورزی مردم آذربایجان مرفه تر ازامروز زندگی میکنند.> ولی فراموش می کند که با خشک شدن دریاچه اورمیه، کشاورزی هم دیگر در بسیاری از مناطق آذربایجان از بین می رود و در درجه اول باید این دریاچه را نجات دهد. ولی چطور؟ آیا راه حل مناسبی برای این کار دارد؟
باید به ایشان گفت که دوران شعار و دادن وعده های خوش تمام شده است. مردم به وعده گوش نمی دهند. آنها برنامه عملی می خواهند. برنامه ای که بتوانند آن را لمس کنند و به کارآیی اش پی ببرند. خمینی وعده داد که آب و برق و گاز مجانی خواهد شد. که پول نفت را تقسیم خوهد کرد. که ایران بهشت خواهد شد. و ایران را به جهنمی سوزان برای همه ایرانیان تبدیل کرد. حالا این مردم

چطور می توانند به وعده های آقای آل بایراق دل خوش کنند؟
آقای آل بایراق در بخش <ناتوانی و شکست آلترناتیوهای اسارت بار در حل مسئله ملی> انشایی دیگر می نویسد و خوشبختانه کوتاه! ایشان ضمن تعریف از سوسیالیسم می نویسد که بسیاری از احزاب <....استراتژی و آلترناتیوهای سیستم دمکراسی، حقوق شهروندی، فدرالیسم و سوسیالیسم را ارائه داده اند تا تبعیض ملی را در ایران ریشه کن کنند> و نتیجه می گیرد که: <این آلترناتیوها بر اساس تئوریهای سوسیالیستی..... به تداوم ستم ملی منجر میشوند.> جالب نیست؟ یک سوسیالیست می نویسد که راه حل سوسیالیستی بر اساس تئوریهای سوسیالیستی به تداوم ستم ملی منجر می شود!!!
تیتر بخش بعدی عبارت است از این حکم از پیش تعیین شده: <برقراری و حاکمیت " دمکراسی" در ایران غیر ممکن است>
خوب، تکلیف این بخش با این تیتر کاملا مشخص است. تمام راهها به رم ختم می شوند. بالا بروید و زمین بیایید، حاکمیت دمکراسی در ایران غیرممکن است دلایلش هم مشخص است: تا به حال هیچ حکومت دمکراتیکی در ایران وجود نداشته است. پس هیچ وقت هم نمی تواند وجود داشته باشد!!! (جل الخالق!). نفت عامل استبداد و خودکامگی در ایران است. (پس ایشان که می خواهند نفت را در آذربایجان به یکی از منابع اصلی درآمد تبدیل کنند، چه تضمینی می دهند که استبداد و خودکامگی را در آذربایجان حاکم نکنند؟)
ایشان در ادامه استدلال می کنند که: <انسانهایی که سالیان طولانی با افکار وعقاید ضد دمکراتیک اسلامی پرورده شده اند ظرفیت قبول و اجرای اصول "دمکراسی" را ندارند.> سوال این است که آیا مردم آذربایجان سالیان طولانی با افکار و عقاید ضد دمکراتیک اسلامی پرورده نشده اند؟ آیا مردم آذربایجان تافته جدابافته ای از مردم سایر نقاط ایران هستند؟ ایشان چطور می خواهند دمکراسی را در آذربایجانی که مردم آن سالیان طولانی با افکار و عقاید ضد دمکراتیک اسلامی پرورده شده اند، برقرار کنند؟ نکند به جای اسلام می خواهند، سوسیالیسم را بنشانند؟
ایشان در ادامه می پرسند که: <چه کسانی یا احزابی میخواهند دمکراسی را در ایران رهبری و نهادینه بکنند؟> و خودشان جواب می دهند که: <امروز هیچ یک از احزاب سیاسی چپ و راست سراسری و ایرانی دمکراتیک نیستند. احزاب ضد دمکراتیک نمی توانند دولت دمکراتیک تشکیل دهند.> حالا سوال اینجاست که آیا در آذربایجان احزاب سیاسی دمکراتیک وجود دارند؟ کدام حزبی در آذربایجان دمکراتیک است؟ احزابی که از همین حالا حکم می دهند که هر کسی علیه من حرفی بزند مانقورد است و باید سرکوب شوند؟
در واقع تمام سعی ایشان این است که ثابت کنند دیکتاتوری حاکم در ایران بد است، بیایید زیر دیکتاتوری من!!!
بقیه کتاب باز هم انشایی است درباره فواید استقلال. و در جایی هم به امکان استقلال می پردازد. در این قسمت با شمردن بدیها و معضلات جمهوری اسلامی به نتیجه مطلوب می رسد: شرایط برای استقلال آماده است. ولی فراموش می کند که شرط اصلی برای استقلال، در درجه اول خواست مردم این منطقه است. آیا واقعا مردم آذربایجان خواستار استقلال هستند؟ من که تا به حال هیچ نظر خواهی ای در این رابطه ندیده ام. آقای آل بایراق چطور؟ شرط بعدی استقلال این است که شرایط جامعه و وضعیت سیاسی موجود، این کار را ممکن کند. آیا اعلام استقلال آذربایجان (توسط چه کسی و کدام نماینده آذربایجان و کدام حزب سیاسی نماینده آذربایجان؟) در این شرایط به معنی جنگ خانمانسوز فرسایشی نخواهد بود؟ (همان جنگی که به طریقی در سوریه جریان دارد؟ همان جنگی که کارخانه های اسلحه سازی غرب برای آن روز شماری می کنند؟) و شرط بعدی هم توازن قوا در آذربایجان و ایران و منطقه است. آیا توازن قوا به نفع استقلال طلبان است؟

آقای آل بایراق در بخش <قدرت سیاسی و سوسیالیستهای آذربایجان جنوبی> باز هم از فواید سوسالیسم می نویسد و آن را بهترین آلترناتیو مطرح می کند و فراموش می کند که قبلا این آلترناتیو را رد کرده است.
خوشبختانه می رسیم به آخر کتاب و نتیجه گیری آن که از همان اول کتاب هم مشخص بود: استقلال خوب است. باید مستقل شویم. ای آذربایجانیان، سوسیالیسم خوب است و با وجود اینکه دمکراسی در زیر لوای سوسیالیسم خواب و خیالی بیش نیست و امکان ندارد، زیر پرچم سوسیالیسم جمع شوید تا شما را در آذربایجان مستقل از ایران و وابسته به جاهای دیگر، به خوشبختی و سعادت موعود خودمان برسانیم. انشااله که گربه است!!!
به این ترتیب آقا ی آل بایراق از یک سوسیالیست به یک ناسیونال سوسیالیست تمام عیار تبدیل می شود!!!

آ.ائلیار
این مقاله یا کتاب که در گذشته نوشته شده و نویسنده ی گرامی همچنان بر تئوری خود پابند است نظر «راست و چپ ناسیونالیست» آذربایجان را نشان میدهد.
مقولات این تئوری توسط افراد مختلف رایج شده و توسط اسماعیل آل بایراق در این نوشته جمع بندی شده است. 
ایده ی راست ناسیونالیست آذربایجان و چپ ناسیونالیست در این نوشته و حتی در کل تفاوت اساسی باهم ندارند و ماهیتشان یکی ست. این نقل قول از مقاله هم آنرا تأیید میکند:
«تأکید می کنیم که کسب استقلال حتی به رهبری سرکوبگرترین و جنایتکارترین جناح بورژوازی آذربایجان، کارگران و زحمتکشان آذربایجان را از شر ستم ملی آزاد و رها خواهد کرد و موقعیت و وضعیت عمومی کارگران نسبت به آذربایجان اشغالی امروز بهبود خواهد یافت»

عدالت اجتماعی نسبی در دموکراسی ممکن است . و دموکراسی نیز با عدالت اجتماعی پیوند متقابل دارد. و هردوی اینها حقوقی ست که توسط مبارزه جمعی گروهها و اقشار اجتماعی و تشکلهای سیاسی-مدنی میتواند تأمین شود. استقلال در اصل به معنی تأمین حقوق مردم و زحمتکشان است. گروه اجتماعی سرمایه دار حاکم دیکتاتور ابداً نمی تواند حقوق مردم را رعایت کند که مردم هم استقلال داشته باشند. این گروه اجتماعی استقلال عمل خود را برای غارت لازم دارد و مردم در این سلطه فاقد استقلال هستند. راست و چپ ناسیونالیست استقلال را برای دیکتاتوری سرمایه داران که بخشی از سرمایه داران جهانی هستند میخواهند. یعنی برای حاکمیت سرمایه وابسته. از این رو نیز ماهیت هر دو ناسیونالیست یکی ست.
-هردوی اینها جنگ طلب اند و تکیه به حمایت جنگ طلبان جهانی دارند. این جنگ طلبی با منافع مردم متضاد است. 
اشکالات تئوری:
-راست و چپ ناسیونالسیت ماهیتشان یکی ست.
- حکومت فرا ملی ایران را که یک حکومت ایده لوژیک دینی-نظامی ست؛ حکومت ملی ملت فارس میداند.
- تزاستعمار و مستعمره که کپی تز دوران مستعمره ی کلاسیک است. و فاقد تطبیق با حکومت داخلی و فراملی ایران.
-تجزیه ایران به 7 کشور با تکیه براین که «خواستن توانستن است. و مثال از دیگران». بدون توجه به توازون نیروها در داخل ایران و شرایط خاص جامعه. سنگ بزرگ. قوپباز داش.
-انتخاب استراتژی -تاکتیک جنگ داخلی.که در برنامه خاورمیانه بزرگ قرار دارد و برجنگ افروزی قدرتهای جهانی. ماهیت این تئوری همان است که مهران بهاری مبلغ آن است. و در خدمت دوام حکومت ایران 
- عدم توجه به « ترکیسم» در «ملت ترک آذربایجان» که درست آن «ملت بدون دولت آذربایجان» است. با زبان ترکی آذربایجان. درحالی این خبط را میکند که خود کتابی در ترکیسم نوسته و آن را نقد کرده، ولی عملاً در این نوشته خود به ترکیسم غلطیده است.
-اینکه آذربایجان معادن دارد، نمی تواند دلیل عملی بودن جدایی باشد. یا اینکه تحت ستم و تبعیض است . جدایی باید نیروی داخلی و پشتیبان جهانی داشته باشد و توازون قوا در داخل عملاً امکان جدایی را فراهم کند. و مسئله از راه صلح مطرح شده و جریان یابد. چنین شرایطی ابداً موجود نیست.
- هیچ شرایط عینی و ذهنی و داخلی و جهانی برای تشکیل 7 کشور در ایران وجود ندارد. که از میان جنگ داخلی میگذرد. این راه فقط میتواند یک اتوپی خونین باشد.
- در مقالاتم به تئوری و مقولات این نوشته بارها پرداخته ام و علاقمندان میتوانند مراجعه کنند.
-ناسیونال-سوسیالیسم با مارکسیسم و سوسیالیسم بیگانه است. نویسنده هم ناسیونالیست است و هم سوسیالیست. این است که نوشته و نگرش نویسنده تبدیل به جهان بینی ناسیونال-سوسیالیسم شده بدون اینکه خود متوجه باشد.
اندیشه ی «ناسیونالیستهای سوسیالیست» چیز تازه ای نیست و ما آنرا در «انورخوجه- تیتو- پولپوت و...» آزموده ایم. بدترین حالت آن هم احزاب ناسیونال سوسیالیست بودند و هستند.
- من برای «افت سطح اندیشه در آذربایجان» به «ناسیونالیسم-سوسیالیسم» یا «راست ناسیونالیسم» واقعاً متاسفم. هردوی این جریانات فکری درخدمت «دیکتاتوریها و استثمار و تداوم ستمدیدگی» ست.
-تأمین جدایی حتی توسط هارترین جناح بورژواری ، همان تز ماکیاولی «هدف وسیله را توجیه میکند» است. یعنی همدستی با شیطان برای رسیدن به جدایی. در عمل میشود پذیرش نوکری قدرتمندان جهانی برای جدایی. جریان تبدیل میشود به آلت دست بیگانه. برای کسب جدایی. ستارخان با آن بیسوادی این خطای فکری را مرتکب نشد که با شیطان همدستی کند و از استقلال عمل خود در مقابل «هفت دولت» حرف زد. اما اکنون بعد از یک قرن دوستان تز ماکیاولی را سرمشق خود قرار داده اند.

- «تئوری 7کشوریعنی تئوری جدایی» ، برخلاف گفته ی نویسنده نه با صلح قرابتی دارد و نه با پیشرفت. این تئوری همانطورکه ذکر شد، بخشی ازطرح خاورمیانه ی بزرگ است که چگونگی پیاده شدن آنرا در «یوگسلاوی-لیبی-سوریه و اکنون در اوکراین» مشاهده میکنیم. راه جنگ و کشتار و ویرانی ست. راه آذربایجان راه «چک و اسلاواکی» ست. که با «همبستگی- مبارزه ی متحد علیه ستم شکل گرفت و با صلح و مسالمت جدایی حاصل شد و امکان اتحاد دوباره هم موجود است».
من این راه را در مقالات «تاکتیک و استراتژی آذربایجان- رهایی خلقهای تحت ستم- عبور از حکومت اسلامی ایران و غیره» توضیح داده ام.
ملاحظاتی پیرامون آزادی خلقهای تحت ستم
http://www.iranglobal.info/node/38894
عبور از حکومت اسلامی ایران چگونه ممکن است؟
http://www.iranglobal.info/node/39826
چرا تز مستعمره و استعمار داخلی صحیح نیست؟
http://www.iranglobal.info/node/28266

مبارزۀ برابر حقوقی مسالمت آمیز هم استراتژی هم تاکتیک جنبش آذربایجان
http://www.iranglobal.info/node/11857
نگاهی به مقولات ناسیونالیسم موجود در آذربایجان (ایران)1 و 2
http://www.iranglobal.info/node/11234
http://www.iranglobal.info/node/11554
بینش« فارس و ترک» گرایی در خدمت سیاست جنگ داخلی
http://www.iranglobal.info/node/35396
استبداد حاکم یا ملت حاکم
http://www.iranglobal.info/node/7645

با توجه به اینکه «ثانی» گرامی به بسیاری از نکات نادرست موجود درمقاله اشاره کرده من دیگر به این زوایا نمی پردازم.
همانطور که قید شد من این نوشته را «طرح راست و چپ ناسیونالیست آذربایجان» می نامم و این تئوری را در خدمت «جنگ داخلی،حاکمیت دیکتاتوری سرمایه وابسته، حفظ تداوم حکومت اسلامی حاکم و تبعیض موجود، و ویرانی و ستمدیگی » میدانم. 
آلترناتیو این بیراهه راه « تأمین استقلال ممکن و دموکراسی و عدالت اجتماعی نسبی در ایران فدرال» است. بر اساس همبستگی و صلح و مبارزه ی مشترک برای خواسته های عمومی - رفع دیکتاتوری،تبعیض، استقرار نظام فدرالی،دموکراسی و عدالت اجتماعی ممکن و نسبی ست.

 

آذرگون

شما اینجا بیشتر از ان که شرایط موجود را بسنجید و امکان تحقق استقلال اذربایجان را معین کنید بر روی امکانات بلقوه اذربایجان در جدای از ایران و استقلال تاکید کردید. یعنی شما فرمودید که اذربایجان دارای منابع است ، اذربایجان سرزمین وسیعی است و اینکه ایران بر خلاف قراددهای امضا شده بین حکومت مرکزی ایران وارد اذربایجان شده و انجا را اشغال کرده است. اینها همه گی صحیح است اما امروز نه شرایط بین المللی با نا امنیها ی منطقه ای و نه شرایط گروهای اذربایجانی و مردم اذربایجان برای جدایی اماده نیست.

در حالی که دولت تورکیه رسما سرزمین تورکمنها را با حکومت شمال عراق معامله کرد بعید نیست که در تکرار وضعیتی مشابه در ایران ما را هم به یکی از همسایگان بفروشد. هیچ تضمینی برای حمایت جمهوری اذربایجان که خود درگیر جنگ قرهباغ است و حمایت تورکیه به عنوان دو دولت همسایه وجود ندارد. بدون کمکهای نظامی و سیاسی دوول بزرگ هم جدای عملا غیر ممکن است. 
حقیقت این است که مردم اذربایجان به شکل عمومی هرگز خواستار جدایی از ایران نیستند. تا جای که هیچ گروه سیاسی در مناطق اذربایجانی نشین توانای بسیج 100 نفر برای تظاهرات روز زبان مادری ندارد. بعضی از دوستان قضیه فوتبال و شعارهای ملی را مثال میزنند که از نظر من عوام فریبی است.
پنجاه هزار نفر موجود در ورزشگاه را نه حرکت ملی جمع کرده است نه گروههای مرتبط با ان بلکه ان جمعیت به خاطر فوتبال و هیجان در انجا جمع شده اند و تنها کاری که گروهها تورکگرا انجام داده اند این است که شعارهای خود در میان جوانانی که به دنبال هیجان هستند انتقال داده اند. علاوه بر شعارهای ملی شعارهای دیگری نیز سر داده میشود که من تا به حال ندیدم هیچ فعال حرکت ملی حتی به شکلی گذرا هم از انها یاد کند مانند شعار :
گوتو بویوک اوتور یره !!!
یعنی: باسن بزرگ بشین زمین. 

اگر شعارهای ملی موجود در ورزشگاه را نماد تعلق 50 هزار نفر به حرکت ملی به حساب بیاوریم، منطق حکم میکند که این شعارها را که چندین دقیقه به شکل ممتد در ورزشگاه سر داده میشود را هم باید جز شعارهای دانست که حرکت ملی در ارزوی تحقق ان است!!!! چون این امکان ندارد که قبول کنیم کل استادیوم ملی و سرشار از اگاهی ملی است و ناگهان همان استادیوم خالی شده و جای خود را به یک مشت جوان هیجان زده داده است. اگر هر دو شعار متعلق به یک گروه است کاملا واضح است دلایل سر داده شدن ان شعارها ربطی به اموزه های ملی ندارد. می خواهم بگویم مسئله فقط تخلیه هیجان است نه چیز دیگر.
گروههای تورکگرای آذربایجان که قالب مدیا در دست انهاست شدیدا ضد ملی و وابسته هستند. تقریبا تمام گروههای بزرگ و سرتاسری حرکت ملی رسما به دست تورکیه و یا اذربایجان ساخته شده است. از کنگره اذربایجان جنوبی دولت تورکیه تا کنگره اذربایجانیان جهان و پارلمان اذربایجان جنوبی دولت جمهوری اذربایجان.

ایا شما میتوانید در ایران نشسته یکی از ماشینهای جادهای امریکا را دلبخواهی معامله کنید ؟؟؟ هرگز این امکان ندارد. چون ان ماشین در کنترل شما نیست در مالکیت شما نیست. 
دولت اذربایجان در مقابل دخالتهای مذهبی ایران و کمکهای نظامی ایران به ارمنستان سعی میکند حرکت ملی را در دست بگیرد تا بتواند ان را با ایران معامله کند. دقیقا تورکیه هم همین کار را انجام میدهد. و این امری پنهان نیست هر هفته نمایندگان مجلس اذربایجان در تلوزیون لیدر تیوی حاضر شده میگویند: اگر ایران اهرم فشار مذهبی را اعمال کند باید بداند که ما اهرمهای به مراتب قویتر در اختیار داریم. نا گفته پیداست که ان اهرم شما و من هستیم. پس ما از دید نزدیکترین دولت به ما چیزی جز اهرم فشار نیستیم و این کاملا طبیعی است انچیزی که غیر طبیعی است دروغهای برادری تورکی فعالان حرکت ملی اذربایجان است . فعالانی که کارشان در 20 سال اخیر چیزی جز تحریف تاریخ ملی اذربایجان ، توهین به شخصیتهای بزرگ اذربایجان و اشاعه ادبیات لاتی در فضای سیاسی اذربایجان نبوده است.

غیر از ماشالله رزمی در بین کل چهره های حرکت ملی اذربایجان حتی یک نفر از بزرگان و طبقه روشنفکر اذربایجان حضور ندارد همه اشخاص بدون استثنا گمنام هستند. چون شخص قوی و شناخته شده احتیاجی به تبلیغ و حمایت ندارد پس احتیاجی به تورکیه و اذربایجان ندارد. اما اینها امده اند تمام افراد گمنام و بیسواد را حاکم حرکت ملی و زندگی و اینده مردم اذربایجان جنوبی کردند تا همیشه انها را در کنترل خود داشته باشند. به همین دلیل است که به تمام نویسندگان و بزرگان اذربایجان فحش میدهند به همه. چون بزرگترین ترسشان از دست رفتن کنترلشان بر جریانات حرکت ملی است. به همین دلیل است که وقتی سناتور امریکای از اذربایجان جنوبی صحبت میکند فوری به باکو دعوت میشود تا هیچ حرکتی بدون کنترل جمهوری اذربایجان و تورکیه محقق نشود. چون باید مالک ما باشند تا بتوانند ان را معامه کرده و در هنمگام نیاز فیتیله اش را بالا و پایین دهند.

همه باید حذف شوند. حتی خودشان هم خود درگیری دارند مانند دعواهای اوبالی و حزب استقلال. و تکرویهای اوبالی در ساخت پارلمان و غیره که دستورش از جمهوری اذربایجان امده بود. 
حرکت ملی تورکگرایان هرگز موفق نخواهد شد چون معامله و توافق با ایران اینگونه بوده است.
در این میان چه بر سر اذربایجان جنوبی می اید؟؟ روشنفکران و نویسندگان جامعه اذربایجان رابطه ای با توده های مردم ندارند چون انها به دست گروه فحاشان حرکت ملی و تنگ نظریهای حاکمان حرکت ملی حذف شده اند. پس اموزش حقیقی سیاسی و علمی هم در کار نیست. کار به جای رسیده است که نتنها بر تفکرات مخالفان و منتقید حرکت ملی سانسور اعمال میکنند بلکه حتی انتشار مقاله در سایتهای سراسری ایران مانند ایرانگلوبال را هم تحمل نکرده سیل توهین تحقیرهای خود را نثار نویسنده میکنند. اگر چنین اموزشهایی در کار نباشد ظهور رجال بزرگ سیاسی و علمی هم غیر ممکن است. اذربایجان از لحاض فرهنگی و سیاسی عقیم خواهد شد و این در حال وقوع است. اذربایجان به دلیل حذف فدرالگرایان و طبقه الیت جامعه دیگر هیچ اهرمی برای فشار و تغییر و دخالت در جریانات سراسری ایران ندارد. اذربایجان از معادلات داخلی ایران در حال حذف شدن است و این به ارامی در حال انجام است.

اینها تلاش میکنند جامعه اذربایجان را از تمام جریانات ایران و جریانات منطقه ای حذف کنند ، اذربایجان باید مجبور باشد باید منزوی باشد تا چاره جز توصل به تورکگریان نداشته باشد. دقیقا بلای تورکمنها را به سر ما می اورند بلای که سر قبرس شمالی اوردند. 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
کامنتهای ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.