شكنجه، یکی از رایجترین و مذمومترین پدیدههای اجتماعی است که با وجود گریز اخلاق و مخالفت قانون با آن در جایجای جهان آن را حس میکنیم. این نکته را نبايد فراموش کرد که قانون باید از کوچه اخلاق بگذرد و اگر از این راه گذر نکرد دیگر قانون نیست حکم زور است. شکنجه در زمره همین حکم قدرتمندان بیمنطق است که با تکیه بر قدرت آن را اجرا میکنند و اگر در جامعهای شکنجه پذیرفته شد پیامد آن خشونت و پرخاشگری در جامعه است، زیرا عموماً شکنجه هنگامي بروز و ظهور میکند كه قدرتمندان از استدلال و منطق فرومیمانند و به اذیت و آزار دست میزنند. در فرهنگ و ادب پارسی واژه شکنجه به معنی عذاب و رنج و آزار و زخم بر تن آمده که در تمام این موارد امری خلاف اصول و خرد بهشمار آمده است.
ناصرخسرو بر این باور است که شکنجهگران به قهر خداوند و سزا و جزای وی ایمان ندارند:
از قهر خداوند همی هیچ نترسی زان است که با بنده پر از مکر و شکنجی
در تاریخ کرمان آمده است: «صد هزار آدمی در پنجه شکنجه و چنگال سِگال ایشان افتادند و در زیر طشت آتش گرفتار شدند.» شکنجه به شکلهای متفاوتی انجام میشود، در روزگاران کهن حکومتگران خودکامه و مستبد بر آن بودهاند که افراد را به اجبار به خوردن آب و نمک وادارند (آنند دراج)، رنجانیدن و تنگكردن فضای زندگی برای کسانیکه از آزادیهای عرفی محرومند و به عذاب و اذیت جسمی و روحی گرفتار میشوند نيز شکنجه است. امروزه افزون بر شکنجه مادی، نوعی شکنجه سفید نیز در بازداشتگاهها و زندانها بهچشم میخورد که مانع خوابیدن متهم میشوند و با نورافکن قوی امکان آرامش و بر هم نهادن چشم را از وی دور میسازند. یا ایجاد سروصدای وحشتناک یا جلوگیری از رفتن به دستشویی و دیگر موانعی که در زندگی عرفی ایجاد میکنند نيز شکنجه است که اگر بر روح آدمی تأثیر گذارد به آن شکنجه سفید ميگويند و اگر مستقیماً گوشت و پوست آدمی را مورد ضربه، خسارات و جراحت قرار دهند شکنجه مادی نام دارد.
ما برای بررسی شکنجه و برخورد آن با تمدن، اخلاق، فرهنگ و قانونمان باید به بن مایه فرهنگ خویش توجه کنیم، فرهنگ کهن ایرانزمین بر خرد، خردورزی و اندیشه انسانگرایی بنیان نهاده شده است. پیش از میلاد، هخامنشیان هرگز به آزار، ایذاء و شکنجه تمایل نداشتهاند. شکنجه نوعی تقدیس قدرت در معبد زور است نه در خانه زندگی.
باید به این نکته توجه داشت که در طول تاریخ پیوسته سیاست و عدالت در برابر هم ایستادهاند. سیاست میخواهد از تمام اهرمها برای ماندن و بودن خود استفاده کند و عدالت در پی آن است که هیچ افزون و کاستیای دور از سزاواری انجام نشود. اگر سیاست بر عدالت چیره شود در چنین صورتی شکنجه پذیرفته میشود و فاجعهای هولناک رقم میخورد، زیرا حکمرانان عملاً به شکنجه روی میآورند که گفتهاند «الناس علی دین ملوکهم» و بدینطریق هرکس اندک قدرتی دارد آن را در پی منافع و مقاصد خود به هر طریق به کار میبرد.
گذشته از این نگرش شرقی، مارکس هم گفتهای دارد که کاملاً بیانگر فرهنگ جوامع خردسوز است او میگوید فرهنگ طبقه حاکم، فرهنگ مسلط جامعه است؛ پس اگر در جامعهای شکنجه جوانه زد سایه تباهی آن هر روز انحطاطی را رقم میزند. سکاندار پیشین قوهقضايیه آقای شاهرودی از منظر شرع اعلام داشتند که شکنجه حرام است. یادآوری این نکته بجاست که ایشان سلول انفرادی را مصداق بارزی از شکنجه دانستهاند. ما در این نوشته نخست نگاهی به پیشینه فرهنگی و جامعهنگری فرهنگ خود داریم و سپس با توجه به قواعد بینالمللی و قانوناساسی و قانون عادی، شکنجه را به بررسی مینشینیم.
در شاهنامه درحالیکه ضحاک بهعنوان نماد پلیدی و زشتی سیرت و در پستترین جایگاه انحطاط حیوانی تصویر شده است، اما هیچ جایی به شکنجه مخالفان و دشمنان خود دست نیافته و جالبتر آنکه، دشمنان او (کاوه و فریدون) هم که از ستم و بیداد او آگاه بودند و او را در دامنه دماوند به بند کشیدند، علیه آن دشمن آدمیخواره به شکنجه متوسل نشدند و باوجود عمق کینه و نفرت همگان، دامن خود را به رفتاری دونِ خرد انسانی نیالودند.
آغاز روال معمول در اعمال شکنجه و آزارهای روحی و جسمی، خشونت زبانی و پرخاشگری است، یعنی انتخاب کلمات درشت بهجای منطق درست، پس منطق خردمند بر حفظ زبان تأکید میکند:
«مگردان زبان زین سپس جز به داد که از داد باشی تو پیروز و شاد»
و احترام حیثیت و جان اشخاص را یادآور میشود:
«بیآزاری زیردستان گزین که یابی ز هر کس به داد آفرین
بی آزاری و سودمندی گزین که این است آهنگ و فرجام دین»
ندای پیغامبر اسلام را از یاد نباید برد که فرمودند: من مثله کردن را برانداختم و هیچکس را نباید مثله و شکنجه کرد.
بینش کهن ما جامعهای را پیشرو و سرآمد میداند که به آزار و رنج دیگران نیندیشد:
«چو خواهی که آزاد باشی ز رنج بیآزار آکنده باد از گنج
بد و نیک ماند ز ما یادگار تو تخم بدی تا توانی نکار»
در فرهنگ و تمدن و اسطورهها، نقش خشونت، شکنجه و هر نوع آزار، زشت و نارواست:
«میازار کس را که آزاد مرد سر اندر نیارد به آزار و درد»
و شاد و شادمانی، ستودنی و مایه جوانی است:
«چو شادی بکاهد، بکاهد روان خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان به شادی همی دار تن را جوان»
حکیم توس نیز خردمندی و بیآزاری را در یک ردیف مینشاند:
«مکن دیو را آشنا با روان چو خواهی که بختت بماند جوان
خردمند باش و بیآزار باش همیشه زبان را نگهدار باش»
بسیاری از واژهپژوهان ادبیات فارسی، "دیو" را نماد مردم آزاررسان و خشونتپیشه دانستهاند که راحت خود در رنج دیگران میبینند و از مهر و لطف انسانی در تراز زندگیشان اثری نیست.
«تو مر دیو را مردم بد شناس کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
بر این اساس اگر خرد را ریشه تمام فضایل بدانیم، شکنجه بهراستی دشمن همه فضیلتهاست. آنگاه که شکنجه نهادینه شود، فاجعه برگشتناپذیری رخ خواهد داد و هوایی برای نفس و نفسی برای حیات باقی نخواهد ماند. انسان پس از تأمین نيازهاي اولیه، همچنان که به آبوهوا برای زیستن نياز دارد به اخلاق و عدالت نيز نيازمند است. شکنجه و رفتارهای خشونتبار، جایی برای رشد یا بقای انسانیت انسان باقی نمیگذارد. حکومتهای سرکوبگر برای دوام قدرت و استمرار سلطه نامشروعشان، به مسخ انسان نیازمندند. شکنجه، تخریب بنیادین تمام سرمایه درونی انسان است و آسانترین ابزار برای تمامکردن کار آنکه میاندیشد و نباید بیندیشد!
با وجود این، اندیشه اگرچه روزی سرکوب شود، هرگز نمیمیرد و راه خود را بازمیگشاید، هوا میخورد، نفس میکشد و رشد میکند و میبالد. شکنجه در برابر اندیشه، ناتوان است. از آنجا كه پرسشگری و اندیشه شکنجه را برنمیتابد، هر نوع عمل فارغ از منطق و دستیازی به شکنجه از منظر علم، قانون، منطق و اخلاق به دور است. اندیشهورزانِ حوزه حقوق بینالملل بر این امر پای فشردهاند که دولت کارآمد و مفید، بدون مشارکت مردم و روشنی اقدامات خود، نمیتواند بر سرزمین خویش حکمرانی کند. حقوقبانان بر این نظرند که حکمرانی مؤثر و مفید تنها در حوزه مشارکت، پاسخگویی، اثربخشی، کارآیی و حاکمیت قانون، مشروعیت دارد از آن رو که هیچیک از این موارد، شکنجه را در خود جای نمیدهد، پس بدون تردید هر نوع آزار و شکنجه اعم از فعل مادی و یا شکنجه سفید در حکومتهای مردمی جایگاهی نخواهد داشت.
اکنون نگاهی به قوانین بینالمللی مرتبط میاندازیم؛ وقوع دو جنگ عالمگیر و عافیتسوز و نقض گسترده حقوقبشر در ابعاد گسترده جهانی، تردیدی باقی نگذاشت که شناسایی حیثیت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است.(1)
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اعضای جامعه جهانی با تدوین و تصویب منشور ملل متحد و تشکیل سازمان مللمتحد (1945)، اعتقاد خود را به حقوق اساسی بشر، حیثیت، کرامت و ارزش شخص انسان و اعتقاد به برابری حقوق مردان، زنان و ملتها اعم از کوچک و بزرگ و ایجاد شرایط لازم برای حفظ عدالت و... کمک به ترقی اجتماعی و شرایط زندگی بهتر توأم با آزادی بیشتر(2)... اعلام داشتند. با این همه، تا بوده، حکایت همیشگی نقض حیثیت و کرامت آدمی بوده و اعلام بینالمللی آمال جامعه جهانی و تمهیدساز و کارهای حمایتی الزامآور برای دولتهای متعهد نسبت به احترام و رعایت حقوقبشر، به توقف روند نقض حقوقبشر در سراسر دنیا نینجامیده است. ازجمله مصادیق بارز نقض حقوقبشر، اعمال شکنجه و رفتارهای خشن، غیرانسانی و تحقیرکننده است که نفی آن، به قاعده آمره بینالمللی (Juse cogense ) تبدیل شده است. با وجود این استاندارد جهانی (محکومیت شکنجه)، هر روزه هزاران مورد از انواع شکنجههای جسمی و روحی در تمام مناطق دنیا بهوسیله قدرتمداران سرکوبگر علیه مخالفان اعمال میشود و به یک ایدئولوژی سیاسی، مذهبی یا اقتصادی محدود نمیشود. در بند 55 ماده 2 اعلامیه و برنامه عمل وین (1993) آمده است: "عمل شکنجه یکی از فجیعترین تجاوزات به حیثیت و کرامت بشر است که درنتیجه آن، حیثیت و کرامت قربانیان سلب میشود و به توانایی آنان در ادامه حیات و فعالیتهای عادیشان آسیب میرساند."
شکنجه را با هیچ توجیه اخلاقی، حقوقی و قانونی نمیتوان روا دانست. تمام دولتهای عضو سازمان مللمتحد به موجب اسناد متعدد لازمالاجرا ازجمله ماده 5 اعلامیه جهانی حقوقبشر از اعمال شکنجه ممنوع شدهاند و بیشتر قوانین ملی و بینالمللی، کاربرد شکنجه را به هر صورتی، به صراحت نفی کردهاند: "هیچکس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد."(3)
ماده یک کنوانسیون منع شکنجه و دیگر رفتارها و مجازاتهای خشن، غیرانسانی و تحقیرآمیز (مصوب 10 دسامبر 1984 مجمععمومی ملل متحد(4) شکنجه را اینگونه تعریف کرده است:
«هر عمل عمدیای است که بر اثر آن درد یا رنجهای شدید جسمی یا روانی به شخصی وارد شود و هدفهای زیر را دنبال میکند: کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار از او یا از شخص ثالث، تنبیهکردن شخصی به علت عملی که او یا شخص ثالثی انجام داده یا مضمون به انجامدادن آن است، تهدید یا اجبار او یا شخص ثالث، تنبیه شخص به هر علت دیگری برمبنای هر نوع تبعیض، البته در صورتیکه چنین درد یا رنجهایی را مقامات صلاحیتدار دولتی یا اشخاص دیگری که مأموریت رسمی دارند، اعمال کنند یا با تحریک و رضایت آشکار یا پنهان آنان اعمال شوند.»
اما در مورد "رفتار ظالمانه، ضد انسانی و تحقیرآمیز" تاکنون توافق بینالمللی در هیچ سند حقوقی بهدست نیامده است، اگرچه کارشناسان و سازمانهای بینالمللی ناظر بر اجرای حقوق بشر، مصادیقی از این رفتارها را برشمردهاند؛ اعمالی از قبیل تنبیهات بدنی، بازجویی زیر تهدید و فشار روانی، تحمیل دارو به زندانیان، کاهش سهمیه غذای روزانه، زندان انفرادی، حبس در سلولهای تاریک، زنجیر بستن به دست و پای زندانیان و...البته می توان گفت هر یک از این اعمال، در عین حال به خودی خود شکنجه محسوب ميشود و شاید به این دلیل تعریفی از چنان رفتارهایی به عمل نیامده است. در عمل و نتیجه، میان مفهوم شکنجه و نوع رفتارهای ظالمانه، ضد انسانی یا تحقیرآمیز همپوشانی وجود دارد.
هر دولت عضو باید اقدامات مؤثر قانونگذاری، اداری، قضایی یا دیگر اقدامات را به منظور پیشگیری از شکنجه در سرزمینهای تحت صلاحیتش صورت بخشد.(5) اوضاع و احوال استثنایی اعم از وضعیت جنگی یا خطر جنگ، بیثباتی سیاسی داخلی یا هر وضعیت فوقالعاده دیگری همچنین دستور یک مقام ارشد نظامی یا انتظامی یا عمومی نمیتواند بهعنوان دستاویز و عامل توجیهکننده شکنجه مورد استناد قرار گیرد.(6)
گفتنی است جامعه بینالمللی پیش از تصویب کنوانسیون منع شکنجه (1984)، در مواضع و اسناد متعدد دیگری هم توجه و حساسیت خود را نسبت به این مقوله نشان داده بود، ازجمله در ماده 5 اعلامیه جهانی حقوقبشر (1948)، ماده 7 میثاق حقوق مدنی و سیاسی (1966) و ماده 5 اعلامیه حمایت از كلیه افراد در مقابل شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازاتهای بیرحمانه، غیر انسانی یا موهن (1975)
در سطح منطقهای نیز معاهده اروپایی منع شکنجه و مجازاتها یا رفتارهای غیرانسانی یا تحقیرکننده (1987) در اول فوریه 1989 به اجرا گذاشته شده و معاهده سازمان دولتهای امریکایی برای منع، مجازات و شکنجه (1985) در 1987 به موضع اجرا درآمده است.
در نظام حقوقی ایران نیز این موضع جهانی، از منظر احترام به کرامت انسانی (مبتنی بر رهیافت اسلامی) مورد توجه و تأیید و تصریح قرار گرفته است. چنانکه اصل سیوهشتم قانوناساسی به روشنی و بیهیچ قید و استثنایی، اعلام میدارد: "هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است؛ اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود."
همچنین در ادامه، اصل سیونهم "هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده" را "به هر صورت که باشد"، ممنوع و موجب مجازات دانسته است.
ماده 578 قانون مجازات اسلامی نیز این چنین بر موضع رد شکنجه و رفتارهای آزاردهنده پایمیفشارد: "هر یک از مستخدمین و مأمورین قضایی یا غیرقضایی دولتی برای اینکه متهمی را مجبور به اقرار کند، او را اذیت و آزار بدنی نماید، علاوه بر قصاص یا پرداخت دیه، حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم میگردد و چنانچه کسی در این خصوص دستور داده باشد فقط دستوردهنده به مجازات حبس مذکور محکوم خواهد شد و اگر متهم بهواسطه اذیت و آزار فوت کند، مباشر مجازات قاتل و آمر، مجازات آمر قتل را خواهد داشت."
ضمن رعایت قوانین موضوعه داخلی، مجریان (دولت) و ناظران (قوهقضايیه) بایستی به مفاد معاهدات بینالمللیای که دولت ایران بدانها ملحق شده و مجلس قانونگذاری آن را به تصویب رسانده است، متعهد و پایبند باشد؛ چرا که وفق ماده 9 قانون مدنی: «مقررات عهودی که بر طبق قانوناساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد، در حکم قانون است.» بنابراین اگرچه ایران هنوز به کنوانسیون منع شکنجه نپیوسته است، اما اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی را امضا کرده و چنانکه گفتیم ماده 5 اعلامیه و ماده 7 میثاق، بر ممنوعیت مطلق شکنجه دلالت و تصریح دارند، از اينر. بهرغم این تعهدات بینالمللی پذیرفته شده و اصول 38 و 39 قانوناساسی که مبتنی بر اصل 4، براساس موازین اسلامی است چندان پذیرفتنی نیست که شوراینگهبان در مقابل پذیرش و تصویب کنوانسیون منع شکنجه از سوی دولت مخالفت بورزد و مفاد کنوانسیونی را که مطابق شرع، قانوناساسی و تعهدات بینالمللی ایران است، مغایر موازین شرعی تشخیص دهد. چنین تصمیمی با توجه به فضای سیاست و نظم حقوق بینالملل، دستکم برای موضع و چهره نظام، ابهامآفرین است و به نظر نمیرسد از آن برکتی و منفعتی برخیزد.
گذشته از موضع قوانین موجود، شایسته است که نگاهی تیزبینانه به فرهنگ متمدن و تمدن فرهنگی سرزمین عزیزمان داشته باشیم؛ تمدنی که بر پایه خرد و فضیلت انسانی پا گرفت و در سراسر میراث ارزشمند ادبی و تاریخی آن، تأکید بر پیروی از خرد و پرهیز از رفتارهای خردسوز به روشنی و فراوانی یافت میشود.
"نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جان است و بانِ سپاس
سپاس تو گوش است و چشم و زبان وزین رسد نیک و بد بیگمان"
پينوشت:
1ـ سطر اول دیباچه اعلامیه جهانی حقوق بشر (1948).
2ـ دیباچه منشور ملل متحد (1945).
3ـ ماده 5 اعلامیه جهانی حقوقبشر.
4-Official Documents of the General Assembly- Thirty-ninth session- supplement No.51 (A/39/15)PP.197-201
5ـ بند یک ماده دو کنوانسیون منع شکنجه و ... .
6ـ بند دو و سه ماده دو کنوانسیون منع شکنجه و ... .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید