رفتن به محتوای اصلی

بخشی از گفتگوی تلویزیون سوئیس

بخشی از گفتگوی تلویزیون سوئیس
ناشناس

بخشی از گفتگوی تلویزیون سوئیس با نوام چامسکی، دانشمند و روشنفکر آنارشیست یهودی تبار آمریکائی///
اعراب با ایران خوب نیستند اما آن را خطر نمی دانند!/// ترجمه رضا نافعی

انتقاد اساسی شما به سیاست خارجی آمریکا چیست؟ آیا می توان آن را به یک اصل تقلیل داد.

ــ انتقاد اساسی من به رفتار آمریکاست، چنان که گوئی جهان متعلق به آمریکاست و این که هر کس در برابر این دعوی مالکیت بایستد باید جلو او را گرفت . نگاهی به سرخط جراید در باره ایران می افکنیم و یک پرسش ساده را مطرح می سازیم. چرا ایران باید یک تهدید باشد؟ حکومت این کشوربیمار است، اما بسیارند کشورهائی که حکومتی بیمار دارند. عربستان سعودی، مهمترین همپیمان آمریکا در منطقه، حکومتی بمراتب بد تر از ایران دارد، آن چیست که ایران را به یک عامل خطر تبدیل می کند؟ بنظر افکار عمومی در اروپا اسرائیل بزرگترین منبع خطر است. افکار عمومی در کشور های عربی اسرائیل را خطر عمده و آمریکا را دومین منبع خطر می داند. جهان عرب از ایران خوشش نمی آید ولی آنرا برای خود خطرناک نمی داند. پس چرا آمریکا و همپیمانهایش چنین شیفته این اندیشه هستند که ایران خطرناک است؟ ما برای این پرسش پاسخ هائی داریم: پاسخ هائی از پنتاگون و سیا، سازمان اطلاعاتی آمریکا. در گزارش های آن سازمان ها در باره وضعیت امنیت جهانی می توان آن را دید، من از آنها نقل قول کرده ام، روزنامه ها چیزی در این باره نمی نویسند ولی این گزارش ها علنی هستند ومی توان به آنها مراجعه کرد. در آنجا ایران بعنوان خطری که باید جدی گرفته شود معرفی شده است، در درجه اول به این دلیل که آن کشور احیانا می تواند وسیله ای برای ترساندن آمریکا تولید کند، می گویند تولید سلاح اتمی بخشی از استراتژی آن کشور برای ایجاد وحشت است. آنها تاکید می کنند که امکان ایران در بکار بردن استراتژی قدرت محدود است، ایران دارای یک استراتژی دفاعی است، و نمی تواند اعمال قدرت کند ولی احتمالا می تواند سلاحی برای ایجاد وحشت تولید کند. منظور ما از این حرف چیست؟ منظور این است که : ما نمی توانیم ایجاد ترس را تحمل کنیم. چون ما باید دستمان باز باشد تا همه جا و هر جا که می خواهیم، بدون محدودیت، قدرت و خشونت بکار ببریم. بعبارت دیگر جهان متعلق به ماست. این در مورد چالش چین و آمریکا هم صادق است. ایراد های زیادی می توان از چین گرفت. همسایگانش از رشد اقتصادی و همچنین از جنگ طلبی آن راضی نیستند ولی آنچه ما را اذیت می کند این نیست. مسئله ما یک مسئله کلاسیک است که دوراهه امنیت نام دارد . یعنی چین و آمریکا هر دو دارای یک نیاز حیاتی هستند. این نیاز آن دو است که با یکدیگر تصادم می کند و این نیاز از جمله آن چیزهائیست که اغلب به جنگ انجامیده. این نیاز حیاتی چیست؟ برای چینی ها کنترل آبهای نزدیک به سواحلشان است، که راههای اصلی تجاری آنها هستند. حمل و نقل نفت از خاورمیانه به چین از این راه صورت می گیرد. آمریکا هم می خواهد این آبها را کنترل کند . این چالش نه مربوط به کاریبیک است و نه اتلانتیک شرقی، صحبت بر سر کنترل آبهای نزدیک به چین است. کنترل این آبها از سوی چین برای آمریکا تحمل ناپذیر است. نگاهی بیفکنیم به بحران کوبا در حدود 50 سال پیش، که واقعه مهمی بود و می توانست جهان را نابود کند. در نقطه اوج این بحران در 27 و 28 اکتبر 1962 خروشچف نخست وزیر اتحاد شوروی برای پایان دادن به بحران به کندی رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد اگر آمریکا راکت هائی را که از مدت ها پیش در ترکیه مستقر ساخته از آنجا خارج کند او هم حاضر است راکتهای خود را از کوبا بازگرداند . کندی مخالفت کرد. در این مورد او فقط با انعقاد یک قرار داد سری موافق بود. راکتهای آمریکا کهنه شده بودند و خود کندی قبلا دستور جمع آوری آنها را داده بود. جای آنها را می بایستی موشک های های قاره پیمای کروس میسایل بگیرند، که در دریای مدیترانه مستقر بودند، موشک هائی که در واقع انهدام ناپذیر و بسیار خطرناک تر بودند. ولی او می بایستی این اصل را تحکیم کند که این مائیم که حق داریم هدف مورد نظر را با سنگین ترین سلاحها و هزارن سرباز محاصره کنیم ولی دیگران حق ندارند بیرون از منطقه تحت حکومت خود موشکی مستقر سازند. این به آن معنی است که جهان متعلق به ماست . این شیوه عمل قدرت های بزرگ است که شیوه معمولی آنهاست. آمریکا کشوریست غیر عادی اما فقط به این دلیل که قدرتمند است. قرارداد های 1945 به آمریکا قدرتی دادند که در تاریخ جهان نظیر نداشت. گرچه امروز آمریکا دیگر آن قدرت را ندارد معهذا هنوز هم قوی است.

ــ بازگردیم به چالش اسرائیل و فلسطینی ها. شما، در اصل یهودی، هستید. یک پیشداوری شایع این است که یهودیان مقیم آمریکا تعیین کننده سیاست خارجی آمریکا هستند. آیا این نظر را تایید می کنید؟

ـ آنچه در این مورد می توانم بگویم این است که اگر علائق لابی یهودی با اهداف مرکز قدرت در آمریکا همآهنگ باشد، این لابی تقریبا بانفوذ است ولی اگر خواست آنها مغایر با اهداف آمریکا باشد، دیگر نفوذی ندارند. در این مورد می توان از نمونه های متعددی یاد کرد. یکی از آنها در همین روزها 30 ساله شد. در حمله اسرائیل به لبنان 20 هزار نفر کشته شدند و جنوب لبنان در واقع ویران شد. این اشغال از حمایت ریگان برخودار بود، ولی اواسط ماه اوت دولت آمریکا متوجه شد که این جنگ برای علائق آمریکا زیانبار است . ریگان به بگین نخست وزیر اسرائیل دستورداد جنگ را پایان دهد. بگین از این تصمیم بسیار ناراضی بود چون او عرفات را محاصره کرده بود و چیزی به از بین بردن او باقی نمانده بود. ولی ریگان به بگین دستور داد که جنگ را تمام کند و بگین جنگ را تمام کرد. اسرائیل یک کشور کوچک است که به آمریکا وابسته است. از این نمونه ها فراوان است. اگر آمریکا خواستار انجام کاری نباشد جلوی آن را می گیرد.

http://www.youtube.com/watch?v=S5pURkeWmFo