رفتن به محتوای اصلی

نبرد با اشباح در جنگ جهاني دوم

نبرد با اشباح در جنگ جهاني دوم

 معناي واقعي اين جمله چرچيل كه جنگ جهاني دوم را نبرد جادوگران توصيف نمود، درك نخواهيم كرد، مگر اين كه بازي دوگانه جنگ بر روي صحنه و ساخت و پاخت هاي در پشت صحنه با آلمان را درك كرده باشيم. از سطح خرد تا كلان انگلستان به اين دودوزه بازي اش ادامه داد تا عاقبت آلمان را شكست داد.

 

عمليات گوشت قيمه شده

پس از تصرف شمال آفريقا و شكست نيروهاي رومل ملقب به روباه صحرا توسط نيروهاي متفقي كه تقريباً ده برابر نيروهاي آلماني بودند، همه نگاه ها به سيسيل بود و همگان تصور مي كردند كه متفقين براي اين كه دوباره پا به اروپا بگذارند، نياز به نخستين جاپا در جزيره سيسل دارند. از سيسيل چون بقيه خاك ايتاليا، ارتش موسليني دفاع مي كرد و در جنگ جهاني دوم نشان داد كه داراي ضعيف ترين و بي نظم ترين ارتش متحدين است و ناتوان در مقابل نيروهاي متفق. به همين سبب ارتش آلمان بايد نيروهاي دفاعي در خطوط مرزي ايتاليا را تقويت مي كرد. از آنجايي كه نيروهاي آلماني در جبهه هاي مختلف در حال جنگ بودند، ناگزير بودند تا مواضع دفاعي شان را با نفرات و تجهيزاتي كمتر، اما محاسبات و مديريت بهتر اداره كرده و ارتقاء مي بخشيدند و ديوار دفاعي موسوم به آتلانتيس شاهدي بر اين نوع دفاع شان بود. پس تقويت نيروها تنها بايد در مكان هاي ضروري كه احتمال درگيري در آن بيشتر است، صورت مي گرفت.

 

عمليات گوشت قيمه شده نام رمزي عملياتي بود كه ارتش بريتانيا ريخت تا با فريب هيتلر و ژنرال هاي ارتش اش، نقطه حمله را به جاي سيسيل در سواحل يونان نشان دهد تا آلمان ها به جاي تقويت خطوط دفاعي سيسيل، خطوط دفاعي در يونان را استحكام بخشند و  منتظر حمله در جايي باشند كه هرگز حمله اي از آنجا به وقوع نپيوست.

بايد آن نمايش بي نقص و كاملاً تصادفي نشان داده شود تا امكان هر گونه شائبه اي را درخصوص فريفتاري آن عمليات، به دور ساخته و عمليات را پنهان نگه دارد. قرار بود تا وانمود شود كه جسد يك سرهنگ انگليسي كه نقشه هاي بعدي عمليات متفقين را حمل مي كرد، بر اثر يك سانحه هوايي در سواحلي يافت شود كه ارتش آلمان حضور دارد. براي اين كه دسترسي آلمان ها به جسد بسيار سهل الوصول نباشد تا ترديدي را برنيانگيزد، سواحل اسپانيا به عنوان بهترين گزينه انتخاب شد. چون نيروهاي نظامي آلمان در آنجا ظاهراً حضور نداشتند، ولي دولت فاشيست اسپانيا كاملاً در ارتباط و متحد پنهان آلمان بود و مأموران و جاسوسان آلماني مثل مور و ملخ در همه جاي اسپانيا پرسه مي زدند و به محض رسيدن آن مدارك بدست اسپانيا حتماً آن را در اختيار نيروهاي آلماني قرار مي دادند. جسد بايد توسط يك زيردريايي شب هنگام در جايي رها مي شد كه كارشناسان انگليسي پيش بيني كرده بودند، برحسب جهت وزش باد، جريان هاي آب آن مناطق، جسد را به سواحلي از اسپانيا مي رساند تا ساكنان سواحل از وجودش مطلع شوند.

 

براي اين كه از هر نظر حادثه طبيعي نشان داده شود، چنان جزئياتي توسط انگليسي رعايت شده بود كه مايه بهت انسان حتي در امروز مي شود. از وسائلي كه بايد يك سرهنگ نزديك به بازنشستگي در كيف يا جيب هايشان داشتند تا مقدار پول و حتي اندازه مداد داخل كيف اش كه يك كارمند مقتصد را معرفي كرد! بعد از رهاسازي جسد به همراه مداركي كه به دست سرهنگ با دستبند بسته شده بود (تا اهميت و سري بودن مدارك را نشان دهد)، مدت زيادي نگذشت تا يكي از روزنامه هاي محلي اسپانيا خبر از پيدا شدن جسدي در سواحل اش داد كه به مقامات محلي تحويل داده شده تا در موردش تحقيقات بيشتر صورت گيرد. جاسوسان انگليسي نيز خبر از ترتيب نشستي با ديپلمات هاي آلماني توسط اسپانيايي ها دادند كه مي شد حدث زد، براي گفتگو درباره مدارك يافت شده بود. تا اينجا كار طبق برنامه پيش رفته بود و بايد متفقين منتظر مي ماندند تا ببينند كه مدارك تا به چه حد جدي گرفته شده و تا به چه سطحي براي بررسي فرستاده مي شوند. مدارك تا زير دست هيتلر هم رفت و او را هم گول زد؛ به طوري كه هيتلر دستور داد تا نيروهاي تقويتي از سيسيل به سواحلي از يونان كه در نقشه هاي جعلي عمليات گوشت قيمه شده ذكر شده بود، بروند. شروع حمله به سيسيل حسابي ارتش آلمان را غافلگير كرد و نيروهاي متفقين توانستند با موفقيت و تلفاتي نسبتاً كم سيسيل را اشغال كنند.

 

شعبده بازي در شمال آفريقا

اين تنها فريبي بود كه بريتانياي كبير براي تصاحب يك جزيره كوچك به كار برده بود و جاي جاي جنگ پر است از جادوگران انگليسي كه ارتش رعدآساي آلمان را به بازي گرفتند. آنان حتي يك شهر دروغين با نورافكن ها ساخته بودند؛ به طوري كه وقتي هواپيماهاي آلماني از مديترانه عبور مي كردند تا مواضع متفقين را در قاهره بمب باران كنند، شهر قاهره در خاموشي فرو مي رفت و به جاي آن تعدادي نورافكن كه در كويرهاي نزديك قاهره نصب شده بودند، روشن مي شدند تا خلبانان را فريب دهند كه قاهره در آنجا و زير اين نورها خوابيده است و بارها و بارها لوفت وافه بر روي قاهره جعلي خروارها بمب ريختند. طراح اصلي اين نقشه نيز يك شعبده باز انگليسي بود. در نبرد العلمين نيز براي غافلگيري رومل، ارتش بريتانيا، تانك ها و كاميون هايي پلاستيكي ساخته و در جايي مستقر كرده بود كه حمله از آنجا صورت نمي گرفت. عكس هاي هوايي كه از پروازهاي شناسايي آلماني بدست آمدند، آن ها را چون تسليحاتي واقعي نشان مي داد كه تجمع شان در جايي به خصوص، خبر از حمله اي غريب الوقوع از آن نقطه مي داد و همان فريب نيز كارگر افتاد.

 

جادوگران در نبرد نرماندي

بازي با تانك ها و كاميون هاي پلاستيكي به همانجا ختم نشد و براي پياده كردن نيرو در شمال فرانسه نيز كارآمد نشان داد. زماني كه متفقين مي خواستند در نرماندي نيرو پياده كنند، نياز داشتند تا دست به گمراهي آلمان ها بزنند و گرنه نيروهاي تقويتي اي كه توسط هيتلر براي كمك به نقاط مورد حمله واقع شده، ترتيب داده شده بودند، به سرعت آنجا را تقويت مي كردند و متفقين نمي توانستند جاپايي در سواحل نرماندي باز كنند و در نطفه خفه مي شدند. بريتانيايي ها به همين خاطر دوباره دست به كار ساحري شدند. تانك ها و كاميون ها و تسليحات اسباب بازي دوباره به بازي گرفته شدند. قرار بود كه نقطه اي در سواحل نروژ به عنوان نقطه صفر حمله وانمود شود. پس اسباب بازي ها نيز در نزديك ترين مكان براي انتقال بدان نقطه توسط لندركرافت ها مستقر گرديدند.

آلمان ها معمولاً جاسوساني را كه دستگير مي كردند، تحت شكنجه هاي وحشيانه براي اعتراف گيري قرار مي دادند تا هر اطلاعي مهمي كه دارند و ندارند، بيرون بريزند. اما بريتانيايي ها راهي هوشمندانه تر برگزيدند. آنان از جاسوسان آلماني كه در بريتانيا دستگير كردند، خواستند كه به كارشان ادامه دهند و فقط از اين پس گزارش هايي را كه سرويس هاي جاسوسي انگليسي بدان ها مي دهند، مخابره كنند. يك مأمور انگليسي هم گذاشتند بالاي سرشان تا كارشان را كنترل كنند. سپس جاسوسان آلماني -پيوسته به شبكه جاسوسي بريتانيا شروع كردند به جذب نيروهاي جعلي و مدام شبكه اي از جاسوسان جديد را به آلمان معرفي مي كردند كه به گروه شان پيوسته و اطلاعات مي دهند. آنان براي طبيعي جلوه دادن همه چيز پس از بمباران بريتانيا توسط هواپيماهاي آلماني نيز تعدادي را به عنوان كشته يا زخمي معرفي مي كردند و براي تأييد خبر نيز روزنامه هاي محلي اسامي اشخاصي را كه اصلاً وجود خارجي نداشتند، به عنوان كشته شدگان درج مي كردند. پيش از عمليات نرماندي همين جاسوسان شروع كردند به ارسال اخباري مبني بر تمركز نيروها در مناطقي از سواحل بريتانيا براي حمله به سواحلي در نروژ و عكس هاي هوايي گرفته شده توسط هواپيماهاي آلماني نيز آن ها (اسباب بازي ها) را تأييد كردند. به همين خاطر حتي وقتي ارتش متفقين در سواحل نرماندي پياده شدند، هيتلر تصور مي كرد كه اين حمله اي انحرافي است و حمله اصلي در سواحل نروژ خواهد بود و نيروهاي تقويتي را از آنجا به سواحل شمال فرانسه منتقل نساخت و وقتي فهميد كه چه رودستي خورده است كه ديگر خيلي دير شده بود و متفقين متصرفات شان را در شمال فرانسه تحكيم بخشيده بودند.

 

بازي هنوز تمام نشده!

با اين همه، هنوز براي تشريح ابعاد نبرد جادوگران بريتانيايي حق مطلب ادا نشده است، مگر آن كه ابعاد فريفتاري شان تا به سطحي رسد كه دريابيم، آلماني ها نمي دانستند خلاصه بريتانيا متحدشان است يا دشمن شان!؟ مقامات بريتانيايي از ابتداي جنگ با ارسال پالس هايي متناقض براي هيتلر كاملاً او را گيج كرده بودند و مابين يك متحد مخفي تا دشمني ظاهري به بازي گرفته بودند. از ابتداي جنگ طيفي از مقامات انگليسي با روان شناسي اي كه از هيتلر دستگيرشان شده بود، سعي مي كردند به عنوان دوستان آلمان نشان دهند. در ازاي كلي گويي هايي مثل "در طي جنگ جهاني اول، بريتانيايي ها براي آلماني احترام قائل بودند"!، سعي مي كردند اطمينان وي را جلب كنند و امتيازات كليدي از او بگيرند. حتي سعي كردند تا پالس هاي متناقض ديپلمات هاي انگليسي را نيز به حساب اختلاف نظرات مقامات انگليسي بر سر نوع رابطه با آلمان جلوه دهند و هيتلر نيز براي تقويت مقامات انگليسي متمايل به خود، هزينه هايي را متقبل مي شد. بيهوده نبود، وقتي كه هيتلر شمال اروپا و فرانسه را اشغال كرد، انتظار داشت كه بريتانيايي ها با او قرارداد صلح امضاء كنند و از امتناع شان دچار تعجب شد. استالين نيز چون توانسته بود يكي از منشي هاي هيتلر را به خبرچيني براي روسيه جلب كند، در جريان سري ترين اطلاعاتي كه لندن در اختيار هيتلر مي گذاشت بود و به همين خاطر با وجود هشدارهاي مكرر چرچيل به او درباره تدارك يك حمله قريب الوقوع از مرزهاي شرقي آلمان به روسيه، سخنان او را باور نكرد و آن را بخشي از نقشه چرچيل جهت به جان هم انداختن روسيه و آلمان پنداشت تا عمليات باربادوسو توسط ارتش آلمان شروع شد. حتي در مراحل پاياني جنگ نيز چرچيل مخالف شكست كامل آلمان بود و اعتقاد د اشت كه براي مقابله با روسيه، آنان به نازي ها در آينده نياز خواهند داشت و روزولت بود كه مصر به سقوط بي چون و چراي رايش سوم بود. بزرگترين ارتشي كه آلمان ها از آن شكسته خوردند، هيچ يك از ارتش هاي شناخته شده متفقين نبودند، بلكه آنان درحقيقت، از ارتشي از اشباح شكست خورده بود.

 

 

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

فوق دكتراي فلسفه علم از آمريكا

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید