Skip to main content

آقای مزدک لیماکشی عزیز!عرض به

آقای مزدک لیماکشی عزیز!عرض به
Anonymous

آقای مزدک لیماکشی عزیز!عرض به محضرت شاخصهای یک تدریس خوب، علمی و دمکراتیک در کشور چند ملیتی مثل ایران، در واقع تدریس زبان مادری ملیتهای جغرافیای موسم به ایران در کنار زبان انگلیسی از همان روز اول دبستان است، تا دانشگاه. بچه در عرض کمتر از شش ماه قادر به تکلم زبان انگلیس میشود، و در کلاسهای دوم و سوم میتواند نظر خود را بیان دارد. چندی نمی کشد که قادر میشود به زبان انگلیسی با جوامع جهانی ایجاد ارتباط علمی فرهتگی نماید. اطلاعات علمی و دانش خود را بسط و گسترش دهد. فردا در بهترین دانشگاههای جهان تحصیل نماید. جنابعالی که دبیر تشریف داری و در سوئد هم که هستی! به نظر میرسد، با همان افکار بتن آرمه شده عصر فئودالیزم به جامعه نگاه میکنی! در تمام کشورهای دمکراتیک جهان در جوامع چند مللیتی زبان و فرهنگ، هیچ ملتی قدغن نیست و سرکوب نمی شود. در همان سوئد که جنابعالی تشریف داری برای ملیتهای دیگر کلاسها و

مراکز آموزش به زبان مادری دایر است. هر فرد میتواد بنا بر استعداد و ارزشهای دمکراتیک به شکوفائی استعداد خود همت گذارد. پانفارسیسم و شونیسم فارس تا زمانی از حقوق بشر و ارزشهای دمکراتیک صحبت میکنند، که پای قوم فارس و جهنم ایران در بین نباشد. وقتی صحبت از جغرافیای موسوم به ایران میشود، و از حقوق زبانی فرهنگی، ملی مدنی، آزادیهای سیاسی ملل غیر فارس صحبت بمیان میآید، پانفارسها بلافاصله میزنند زیر تمام ارزشهای دمکراتیک، فکر میکنند که حقوق بشر مختص قوم فارس است. و گویا حضرت کوروش صلوات الله علیه و صلم به حق مبارک آقا امام زمان، به میمنت امدادهای غیبی چاه جمکرانش، فقط و فقط در اجاره و سر قفلی قوم فارس است. و گویا حقوق انسانی از نطر اینان شامل ملیتهای دیگر نمیشود. از این لحضه به بعد هر پانفارس میشود یک دیکتاتور تمام عیار! در اینجا لازم است به محضر آن عزیز عرض شود، چنین تفکر ارتجاعی و انحصارطلبانه در قرن بیست و بیکم مخصوصا درعصر اینترنت و انفجار اخبار و اطلاعات در گستره جهان، دیگر اعتبار اخلاقی و اجتماعی ندارد. ملل غیر فارس جغرافیای موسوم به ایران را با صدای بلند به خنده میفکند. آنان میگویند، کسی که خود را به عنوان یک فرد روشنفکر و آگاه در چنبره افکار انحصار طلبی و دیگر ستیزی زندانی میکند، آیا صلاح است از آموزش و پرورش علمی و دمکراتیک سخن راند؟ کسی که در گفتارش حتا برای مثال اشاره ای به قتل عام و سرکوب زبانهای ملل غیر فارس در جغرافیای موسوم به ایران نمیکند؟ و احیانا خود نیز پناهنده است و دم از آزادی و حقوق بشر و دمکراسی میزند، آیا سزاوار است بدون باور واقعی به حقوق بشر و ارزشهای برابر انسانی در جامعه ایران، و بدون اشاره به معضل ملیتهای جهنم ایران، با وجدان راحت، و آسوده، از باصطلاح آموزش و پرورش دموکراتیک واهی صحبت کند؟ و ادعای دمکرات بودن کند؟ خوانندگان از خود میپرسند آیا چنین فردی که عمری در جامعه دمکراتیک سوئد زندگی میکند، چیزی از حقوق انسانی، ارزشهای دمکراسی و حقوق بشر جامعه سوئد کسب نکرده است و افکارش در عصر جامعه فئودالیسم در جا میزند؟ آیا ایشان با چنین کلی گوئیهای آخوند مابانه چه چیزی را میخواهد به خوانندگان بیاموزد؟ فکر میگند با مشتی بیسواد سر و کار دارد؟!