Skip to main content

جناب اسامه مجددی سلام؛

جناب اسامه مجددی سلام؛
بهنام چنگائی

جناب اسامه مجددی سلام؛

کوتاه شده ی نقدهای شما این ها هستند:
فرمول هایی که حضرت عالی می پیچی برای ایران ناکارامد است به دلایل زیر
الف: ایران نه اروپا است و نه حتی کشوری در یک منطقه ارام، ایران در جایی قرار گرفته با نام خاورمیانه که الان نزدیک به 100 سال است رنگ ارامش را ندیده(تاکید میشود حتی یک ثانیه در این صد سال بی درگیری و جنگ نبوده)
ب: تکثر گرایی در جامعه جهان سومی ؟
پ- فدرالیسم در جهان سوم = عراق = سوریه = نیجریه

اگرچه شما ننوشته اید که جایگزین پیشنهادی شما برای ایران فردا چیست! اما می توانید در پانویس بعدی به آنها اشاره کنید.

دوست من! ایران اگرچه در خاورمیانه ی دیکتاتورهای لائیک و مذهبی، و سرسپردگان امپریالیسم آمریکا و یارانش قرارداشته، و پیگیر مبارزه های گسترده آزادی و استقلال طلبانه، ضداستبدادی و برابری جویانه اش سرکوب و نیروهای انقلابی و مردمی اش تار و مار شده اند ـ

و شگفتا که همینک پاسداران حماقت مذهبی بر کشورشان شلاق جهل و جنایت و کشتار می کشانند، و خود مغرورانه بر سفینه ی سروری شان نشسته و آنرا بر آسمان تاریک ایران می رانند! با اینوجود بخاطر بیاورید که همین مردم، بیش از همه ی ملیت های دیگر آسیا و بویژه مسلمانان منطقه در صدسال گذشته برای دمکراسی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود تلاش و نبرد درخشان و بی مانندی کرده است.

همان ناگزیری همت و ممارست ایرانیانی که به بیداری کنونی مردم منطقه برای رهائی از فقر و ستم و نابرابری های خود انجامیده، و با این تاوان های سنگین که توسط داعش ها به راه افتاده دست به آشوب و مبارزه زده اند.

اما هرگز فراموش نکنید که همین مردم و ملیت های ایران پیش و بیش از همه ی مردمان خاورمیانه و آسیا استعداد شناخت تاریخی و بلوغ سیاسی داشته و رسما سه انقلاب بزرگ دمکراسی خواهی را پشت سر نهاده است.

تناقض قضیه در این نافرجامی ها بیش از همه ناشی از عدم امکان دخالت مردم در ساختارهای حاکم بوده، که این جدائی هانی های بلند میان توده ها، ملیت ها و دولت ها، همیشه و پیوسته بسود تحکیم زنجیرهای استبداد داخلی، و در راستای وابستگی بی چون و چرا دیکتاتورها به خواست جهانخواران جهانی بوده است؛ که عملا همه انقلاب های پیشین مردمی ما و جملگی تجربه های آن تاکنون شکست خورده و فعلا به نتیجه نرسیده است.

بی گمان ما می توانیم این قانونمندی واقعی و عام را شامل همه کشورهای (( پیشین بلوک شرق هم بدانیم که حاکمیت های مطلق "احزاب کمونیست" با بی خردی و خودکامگی بی کم و کاست خویش، جای توده ها و طبقه ی کارگر را در سیاست و یا همه عرصه گرفتند )) و در نتیجه آن، یکایک دستآوردهای انسانی مردم و انقلاب های خونین شان را که بدست آورده بودند یکجا به تباهی و نابودی کشاندند.

(( بنا بر این انقلاب کردن و نگهداری دست آورده های آن تنها و تنها کار خود توده ها، ملیت ها و طبقه مترقی کارگران است.)) این نیروها همان 99% های مردبگیر ایران و جهان می باشند که درد و نبرد مشترک برای رهائی خویش از ستم سرمایه و مستبدان دارند! اینها کارمزدان رنگین فرهنگ اگر گوشت هم را بخورند، مطمن باشید که استخوان های همدیگر را به دور نمی ریزند.

پس، برای پیشگیری از چنان فجایعی خودکامگی ها و تمرکز قدرت در دست این و یا آن مدعی نجاتبخش عموم توده ها و ملیت ها، بهتر و مطمئن تر است که خود مردم ( عامی و ساده ) دست بکارشده و وارد گود زندگی روزمره و میدان خودمدیریتی های صنفی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و...خویش شوند و به مرور راه و روش خودگردانی ها را کجدار و نریز فرابگیرند و قائم به ذات و توان خود باشند و آگاه تر به منافع و هوشیارتر به توانائی و یا ناتوانائی های خویش بشوند!

این امکان تنها در یک ظرف بزرک غیرمتمرکز، سکولار، پلورال و همزمان با اهرم های موازی و سیاست تکثرگرائی های گسترده و مستقل ممکن، میسر و جاری می تواند بشود. این یگانه ابزارِ تشویق اراده ی مدیریت مردمی در تعیین چگونگی زندگی خود آنهاست، که می تواند هرچه بیشتر و بهتر توسط خود آنها آموخته شود، تغییر داده شده و به سود شیوه های مفیدتر و مدرن تر و کارآمدتر با خواست و اراده ی جمعی دگرگون و بشیوه پیشروتر تبدیل شود.

اگر غیر از این باشد، پس پرسیدنی ست! که آیا دمکراسی وارد کردنی ست؟ به باور من نه و هرگز! بلکه آموختنی ست و ما ناچاریم با همه ی ضعف های تاریخی ستمگری ها آنرا فرابگیریم.
باسپاس

و سرآخر دست آویز منطقی فدرالیسم، بیش از همه بدرد ما ایرانی های چند ملیتی ـ فرهنگی می خورد تا با این راهکار به ملیت ها قدرت اراده ی مستقل در راستای مشترک مشکلات مان دهیم تا حضور مردم ملیت ها با سبک و سیاق تجربه ی تاریخیف اتنیکی و سنتی آنها شکوفا شود و نه دیگران با دخالت بی ربط خود استعداد آنها را سرکوب کنند.