Skip to main content

" و ز آن سو می رود بیرون،

" و ز آن سو می رود بیرون،
peerooz

" و ز آن سو می رود بیرون، بسوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه آزاد
ولی آنجا حدیث بنگ و افیونست
و درویشی که می خواند
جهان پیرست و بی بنیاد، از این فرهاد کش فریاد...

وز آنجا می رود بیرون، به سوی جمله ساحلها...

پس از گشتی کسالت بار
بدآنسان
باز می پرسد
سر اندر غرفه با پرده های تار
کسی اینجاست؟
و می بیند همان شمع و همان نجواست...". مهدی اخوان ثالث.

و بعد از ۵۴ کامنت " می بیند همان شمع و همان نجواست..." ".