Skip to main content

با درود و سلام مجدد

با درود و سلام مجدد
Anonymous

با درود و سلام مجدد.
بله. استاد ارسطو، یعنی الاطون نظر و دیدگاه دیگری نسبت به قضیه ی برده داری و عدالت داشته است. افلاطون باور دارد که هر کسی در جامعه، چه زن و چه مرد و از هر قشری، در کشور مطابق استعدادهایش تربیت بشود. از اینرو به زن هم بایستی این امکان تعلق بگیرد و مسیر رشد و تعالی را طی نماید. این گفتار افلاطون چیزی است در تقابل با برده داری و می دانیم که افلاطون نگاه فرد گرایانه به امور و سیاست و مجموع جامعه را به شدت تقویت کرد و این موضوع که افراد جامعه ی یونان آنزمان به حقوق فردی خود آگاه شدند، باعث شکافی عمیق بین آنان و سیستم سیاسی و حکومتی یونان شد که نتیجه ی کار به دادگاهی سقراط انجامید و نهایتا او مجبور شد جام شوکران را بنوشد. غیر از افلاطون و بسیار پیشتر اندیشمندان دیگری بوده اند که درست مخالف دستگاه فلسفی ارسطو نظریاتشان را ابراز داشته و تاثیر عظیم داشته اند.

کسانی چون هراکلیتوس که بعد از مرگ پدر، و طبق رسوم دیرینه می بایستی او جانشین و پادشاه می شد ولی هراکلیتوس، به واسطه ی درک فلسفی خاصی، از پذیرش آن امتناع کرد و تاج شاهی را به برادر کوچکتر داد. هراکلیتوس باور دارد که انسانها و سرتاسر گیتی یا جهان هستی مداما در حال تغییر هستند و به این خاطر از لحاظ اجتماعی از مردم گریزان بود چون می گفت : ایشان مداما تغییر می کنند از نظر او دوست و دشمن یکی بود چون دوستان پس از دوره ای به دشمنان و به عکس تغییر چهره می دهند. یعنی دشمن ، دوست و دوست دشمن می شود!
کس دیگری به نام پروتاگوراس که همعصر سقراط است و یکی از رسالات افلاطون به همین نام است، با برده داری موافق نیست. او کسی است که سیستم نوشتاری را برای اولین بار طرح ریزی نمود و از فلاسفه ای است که در تخریب جایگاه اسطوره ها در یونان، نقشی بزرگ داشته است. دموکریتوس و اپیکور که اتم گرایان پیشا سقراطی هستند و پایان نامه ی دانشگاهی مارکس روی فلسفه ی این دو و در خصوص تخالف نگاههایشان در مورد «اتم» و جهت حرکت است ؛ نیز با برده داری موافق نبوده نبوده اند.
هر چند من به تمامی با فلسفه ی افلاطون مخالف هستم ( به خاطر موضوع رشنالیسم_ عقل و عقلانیت و بی نتیجه بودن پایانی رسالات و نوشته هایش...) اما هنوز برایش احترام خاصی قائلم و هنوز هم روی بعضی از کتابهایش کار می کنم...
شما اگر دقت کنید به آسانی متوجه می شوید که اختلاف افلاطون و ارسطو تا جایی است که ارسطو پس از دوره ی تبعید 12 ساله از شهر آتن، و باز گشت به شهر؛ در رقابت با فلسفه ی افلاطون شروع می کند به ساختن مدرسه ای یا بهتر بگوییم دانشگاهی که دقیقا روبروی آکادمیا قرار دارد( آکادمیا اولین دانشگاه جهان است که توسط افلاطون ساخته شد) قدر مسلم ارسطو موار اندیشه و فلسفه را از استاد خود یعنی افلاطون گرفت، مثلا موضوع روح و بعدا همآن اندیشه ها را در قالب ها ی دیگر پرورش داد. بعضی ها به اشتباه فکر می کنند که فلسفه ی ارسطو زمینی است( به خاطر یک تابلوی نقاشی قدیمی...) اما چنین نیست و فلسفه ی ارسطو خود زمینه ساز ایده آلیسم و بروز مسیحیت می شود و چنانکه آشکار است، آگوستینوس که قدیسی کلیسایی است، آراء ارسطو را تدریس می کند( قرون وسطی). مسئله تنها در این نیست که ارسطو از برده داری دفاع کرده است، مسئله در این است که او بر روی فلاسفه ی ایده آلیست تاثیر فراوانی داشته از جمله آگوستینوس_ توماس آکویناس _ آنسلم و همینطور دکارت در قرن یازدهم. هر چند بعدها دکارت تغییر روش داد و مکتب اسکولاستیک و صورت های ارسطویی را به زیان مسیحیت ارزیابی نمود و اتحاد با آگوستینوسرا در سخنرانی علامگان دانشگاه سوربورن اعلام داشت_ در هر حال به نظرمی آید که چون ارسطو پسر پزشک دربار مقدونیه بود و از یک زندگی اشرافی برخوردار بود، درک بردگی و ستمی که بر آن می رود برای او جایی ندارد و از اینرو می گوید: چون اشراف زادگان دارای وقت کافی برای مطالعه و تحقیق دارند، به تمامی(کمال) دارای حقوقشهر وندی هستند اما کشاورزان_ ملوانان برای نمونه از این حق عاری هستند...! توهین او به زنان بدتر از اینهاست... توضیح مجموع این مفاهیم نیاز به نوشتاری وسیعتر دارد و در این مختصر نمی گنجد.
پیروز و ماندگار باشید