Skip to main content

جناب حسین بر گرامی؛

جناب حسین بر گرامی؛
اقبال اقبالی

جناب حسین بر گرامی؛
لازم می دانم چند نکته در باره آنچه را مکتوب کرده اید خدمتتان عرض کنم.
1- نوشتید که "شما هیچوقت قادر بدرک درست مسایل ایران نشده آید." بر خلاف ادعای شما من از روند موضعگیری ها سیاسی خود دفاع می کنم. زمانی که شما زیر پرچم حزب رستاخیز فعالیت می کردید (در دوران پهلوی) من بجرم دفاع از خلق های ایران شکنجه و زندان را تحمل میکردم. من از نسل جوانان سال های 1350 بودم که از خاستگاه نفی بیعدالتی در کشور بمبارزه علیه نظام ستمشاهی بپا خاستیم و هنگامی که در زندان های شاه بودیم؛ مرزهای خود را با اسلامگرایان روشن کردیم.
من افتخار می کنم که در زمره کسانی بودم که سازمان راه کارگر را ایجاد کردند و خود نیز حتی قبل از بقدرت رسیدن اسلامگرایان، از خطر قدرتگیری جریانی فاشیستی شبیه فالانژهای لبنان سخن گفتم.

2-حدود 25 سال پیش (پس از اشعاب نخست راه کارگر)، بجرم عدم تحمل بیعدالتی و سرکوب محفل حاکم بر تشکیلات راه کارگر و عدم گردن گذاشتن به خواست تشکیل کنگره و .. همکاری من با یارانم پایان یافت. من زندگی سیاسی خود در راه کارگر و خانواده چپ را مورد بررسی و نقد قرار دادم که حاصل آن پذیرش سمتگیری سیاسی سوسیال دمکراسی بود. در همین دوران بود که در کنار عزیزانم در تشکیل جمهوریخواهان دمکرات لائیک شرکت داشتم و در 15 سال گذشته در مقام دفاع سیاسی از یک جمهوری لائیک دمکراتیک (جمهوری ایران) ایستاده ام.
3-جناب حسین بر گرامی؛ بر خلاف ادعای شما من متاسفانه تا کنون در کنار هیچ جمع ملی گرائی حضور نداشته ام. تاریخ سیاسی زندگی من با سه جریان راه کارگر، جمهوریخواهان دمکرات لائیک و بیش از یکسال با سکولار دمکراتها تنیده شده و کاراکتر سیاسی من ، مهر و نشان این سه جریان را بر خود دارد.
در مورد کار با "جنبش سکولار دمکراتهای ایران" بدرازا نیانجامید و بهمان دلیل که از راه کارگر جدا شدم، بیعدالتی و بی توجهی و توهین به شعور دیگران را توسط هیئت دبیران جنبش سکولار دمکراسی را هم تحمل نکردم و از هیئت دبیران جنبش سکولار دمکراسی کناره گیری کردم.
4- حال این شما هستید که با استناد به نوشته های من، تصورات خود را مکتوب و مستدل کنید و نشان دهید که "تمام آن تحلیل هایتان غلط بوده است".
5-در مورد احزاب و سازمانهای قومی باید خدمت شما عرض کنم که در ایران حزب ارگانیک طبقاتی- اجتماعی نداریم. علت آنرا هم باید در فرهنگ رستاخیزی جستجو کرد که در این زمینه شما بیشتر حرف برای زدن دارید.
یک استثناء در ارتباط با کومله زحمتکشان و حزب دمکرات وجود دارد. در واقع تنها دو جریان در کردستان توانستند سیاسی اجتماعی شوند.
6-در مورد ادعای من در باره خوزستان. من جنگ زمین با هیچکدام از باشندگان ایران ندارم. هر نقطه ایران که باشم، آنجا خانه من و وجب به وجب ایران را متعلق به ساکنان کشور می دانم. سخن من در ارتباط با کسانی بود که با فزون طلبی قومی، مالکیت ارضی را طرح کرده و نام سرزمین تاریخی ما و استان مشترک خوزستانی ها را جعل کرده اند. برای اطلاع شما، اگر مرا مجبور کنید از خاستگاه قومی سخن بگویم، باید بگویم که بختیاری ها و لرها نزدیک ترین پیوندها را با ایرانیان عرب تبار داشته و دارند و مشکلی با هم نداشته و ندارند.
اما گروهی که بنام ایرانیان عرب تبار و با حنجره حاکمان عربستان سخن می گویند و در گذشته برهبری صدام و اکنون برهبری عربستان، داعیه ایجاد "عربستان" را دارند، باید نسبت به عواقب بازی با روحیات قومگرایانه و تملک گرایانه ارضی در استانی که پراکنده و در اقلیت هستند، هشیار باشند!
فرمایش شما که "خوزستان محل زندگی عربهای ایرانی است ولی در بخش هایی از آن لرها و بختیاری هم زندگی میکنند" برای من قابل درک است؛ زیارت قبول جناب حسین بر گرامی!
با احترام
اقبال اقبالی