جناب راز,
peerooz
جناب راز,
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم
این مثل بشنو که شب دزدی عنید
در بن دیوار حفره میبرید
نیمبیداری که او رنجور بود
طق طق آهستهاش را میشنود
رفت بر بام و فرو آویخت سر
گفت او را در چه کاری ای پدر؟
خیر باشد نیمشب چه میکنی؟
تو کیی؟ گفتا دهلزن, ای سنی
در چه کاری؟ گفت میکوبم دهل
گفت کو بانگ دهل ای بوسبل؟
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره یا حسرتا وا ویلتا
جمهوری اسلامی نزدیک چهل سال است که این طبل را میزند. صبر کوچک خدا چهل سال و صبر ایوب نهصد سال بود. اینکه چقدر طول بکشد تا مردم دریابند " ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را " دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد.