Skip to main content

جان گیلیه‌س نویسنده سرشناس

جان گیلیه‌س نویسنده سرشناس
Anonymous

جان گیلیه‌س نویسنده سرشناس انگلیسی سده هجده میلادی همه صفات منفی را از ایرانیان باستان دانسته ‌است و عناصر شرقیت و بربریت و زنانگی را لحاظ کرده است. (تقریبا هیچ بیهودگی و رذالت و پستی نبود که آنان از هوس بی‌بند و بار و تباهی همگانی حاکم بر بابل سراپا فساد اخذ نکرده باشند!‌ (گیلیه ‌ س ۱۷۸۶ ج۱ ص ۳۱۰) او بی‌هیچ شرمی می‌نویسد: “سپاه شرقی خشایارشا انبوهی از مردمان بودند که مانند گاو و بدون هیچ نظم و ترتیب و انضباطی گرد آمده بودند” (همان، ص ۳۵۰) داوری کاملا جاهلانه او درباره زرتشت و دین ایرانیان باستان از این هم سیاه‌تر است. در اثری از پونس اوگوستن آلتز فرانسوی که به دست رابرتسون به انگلیسی برگردانده شده‌ نیز بدترین نسبت‌ها به هخامنشیان داده شده‌است و جالب آن‌که بزرگ‌ترین گناه آنان، دادن نقشی مهم به زنان بوده است!

جان گیلیه‌س نویسنده سرشناس انگلیسی سده هجده میلادی همه صفات منفی را از ایرانیان باستان دانسته ‌است و عناصر شرقیت و بربریت و زنانگی را لحاظ کرده است. (تقریبا هیچ بیهودگی و رذالت و پستی نبود که آنان از هوس بی‌بند و بار و تباهی همگانی حاکم بر بابل سراپا فساد اخذ نکرده باشند!‌ (گیلیه ‌ س ۱۷۸۶ ج۱ ص ۳۱۰) او بی‌هیچ شرمی می‌نویسد: “سپاه شرقی خشایارشا انبوهی از مردمان بودند که مانند گاو و بدون هیچ نظم و ترتیب و انضباطی گرد آمده بودند” (همان، ص ۳۵۰) داوری کاملا جاهلانه او درباره زرتشت و دین ایرانیان باستان از این هم سیاه‌تر است. در اثری از پونس اوگوستن آلتز فرانسوی که به دست رابرتسون به انگلیسی برگردانده شده‌ نیز بدترین نسبت‌ها به هخامنشیان داده شده‌است و جالب آن‌که بزرگ‌ترین گناه آنان، دادن نقشی مهم به زنان بوده است!
اصل کلام مقاله “تخت جمشید” جناب فضل‌الله موحد که البته رونوشتی بی‌نام از کارهای جناب پورپیرار است، آن است که کاوشگران غربی آثار ایلامی تخت جمشید را زدوده و آثار ناقص هخامنشی را تکمیل کرده‌اند! پس در نتیجه پروژه مشترک یهود و استعمار، ایلامی‌زدایی تاریخ ایران به سود هخامنشیان است. راست است که هرتسفلد و اشمیت در تخت جمشید به ترمیم و بازسازی و اصلاح آن هم با دانش تازه پاگرفته و نابالغ باستان‌شناسی ۸۰ سال پیش، دست زدند. دیوارهای خشتی را به عمد تا نیمه کوتاه کردند تا به کل فرو نریزند. سرستون‌ها و تخت سنگ‌های فروریخته را تا آن‌جا که می‌شد بر سر جاشان گذاشتند و با جابجایی سنگ‌ها، نگاره‌های نابود و ویران‌شده توسط فرسایش طبیعی و دشمنی و غارت در درازای ۲۵۰۰ سال را ترمیم کردند. این ترتیب و روالی است که باستان‌شناسی در آن زمان در همه جا به کار می‌گرفت.
شاید تنها در دوره آلمان نازی است که به دلایل ایدئولوژیک (دیدگاه‌های نژادی آریایی) پژوهش‌های تاریخی درباره ایران نه تجاری و مادی‌گرایانه بود و نه تحقیرآمیز. ولی این دوره کوتاه (۱۲ ساله) تاثیری کلی بر فضای تاریخ و باستان‌شناسی غرب ایجاد نکرده است. دانشگاه‌های آلمانی هرگز فرصت کافی نیافتند تا در ایران کار کنند و یهودیانی که در ایران به کاوش پرداختند، اصلا دشمن هیتلر و آریایی‌گراها بوده‌اند. درست وارون دروغ بزرگ این عالی‌جنابان، اگر قرار بود جعلی به نام هخامنشیان انجام گرفته و شکوه و بزرگی آنان به رخ کشیده شود، سرنخ عروسک‌گردانان آن نه در دست آژانس یهود که در دست نازی‌های آلمان می‌بود. آلفرد روزنبرگ سرشناس و از نزدیکان هیتلر که همچو بیش‌تر دانشمندان، تنها ژرمن‌ها را در جهان معاصر دارای خون خالص آریایی می‌دانست، می‌نویسد : “روزگاری یکی از شاهان ایران در تخته‌سنگ‌های کوه بیستون این واژه‌ها را حک کرد: من داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان از تخمه آریا… اما امروز فلان خرکچی ایرانی بی‌بهره از روح و جان و بی‌خبر و بی‌اعتنا به گذشته از کنار این کتیبه می‌گذرد و این یک نشانه از هزاران مورد است که ثابت می‌کند شخصیت با نژاد زاده می‌شود و همراه با نژاد می‌میرد.” (تاریخ هخامنشیان جلد پنجم_جوزف ویسه هوفر)