Skip to main content

آقای محمد رضا لوائی ، باز به

آقای محمد رضا لوائی ، باز به
Anonymous

آقای محمد رضا لوائی ، باز به پراکنده گوئی پرداخته ، من من گفته و مطالبی عمدتا بی سر و ته از هم مجزا را بهم بافته و مثل همیشه در سایت ایران گلوبال، مقاله ای جنجالی تحت عنوان " از کوروش و گوناز ... "، درج کرده است .اما در سرتاسر این مقاله کوتاه انشا مانند، تنها مطلبی که به چشم نمی خورد ، همانا موضع گیری نویسنده در باره رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی است که در کنار انواع ستمگری ها و انسان ستیزی ها، ستم ملی نیز در حق میلیون ها ایرانی غیر فارس ، اعمال میدارد. طبق معمول، در این مقاله نیز نویسنده معلوم نمی کند مخالفت اصلی خلق آذربایجان همچون دیگر خلق های ایران با کیست؟ با رژیم آزادیکش و شوونیست جمهوری اسلامی است یا با کوروش و داریوش 2500 سال پیش و دیگر شاهان و حکمرانان اعصار و قرون گذشته؟ .در این مقاله نیز نظیر اغلب نوشته های

کوتاه آقای لوائی، جملات گنگ و نا مفهوم " ادبی" همه جا به چشم میخورد . به نظر من، اگر صاحب نظر و نویسنده ای مطلبی برای مردم عادی می نویسد باید طرز نوشتار چنان باشد که خواننده به آسانی بتواند مفهوم و معنای نوشته را فهم و درک کند. اینجانب به نوبه خود،هر قدر کوشیدم نتوانستم منظور آقای لوائی را از جملات قصار زیر به فهمم." جهانی شدگی فقط این نیست که بر اکنون جهان گل کنی، جهان نیز باید در اکنون تو ، گل کند." ( !) " شاعرانگی ما برای جهان دیوانگی است. درست بهمان اندازه که جهان برای ما دیوانگی است." (!) " من کجای جهان ایستاده ام ؟ عین خیالم نیست. سئوال این است که جهان کجای من و ما ایستاده است." " مکتب تبریز ( راستی کدام مکتب تبریز!) اصلا زبانش فارسی نیست. من از مکتبی حرف میزنم که فارس ها با آن بیگانه اند." " اهل ایستادن در یک نقطه خاص نیستم . از .... سکونت کردن می ترسم . از ایستادن می ترسم . مدام باید جا عوض کنم .... و بیشتر بر عاشقانگی خویش عمق بخشم " (!) " ما ته چاه فرهنگ و سیاست نه نشسته ایم که فقط سر چاه را به بینیم." (!) ضمنا این نوشته، آقای لوائی، به مثابه آگهی تبلیغاتی زیرکانه ای برای تلویزیون " گوناز " می باشد که مواضع سیاسی آقای اوبالی و کسانی نظیر آقای لوائی را منعکس می سازد و به هیچ وجه متعلق به کارگران و زحمتکشان و روشنفکران ترقی خواه و انقلابی خلق تحت ستم آذربایجان نیست.