Skip to main content

جناب سعید سلام؛

جناب سعید سلام؛
بهنام چنگائی

جناب سعید سلام؛
به نکته ی بسیار برجسته و پایه ای اشاره کرده و نوشته اید:
جناب چنگایی، از کلیدی‌ترین کانون‌های بحث فرهنگ سیاسی در ایران ضعیف بودن فرد در "راستای کسب حقوق شهروندی" است.

درست است منهم چنین فکر می کنم و لازمه دگرگون کردن این ناتوانائی های قریب به اتفاق و تقویت اراده ی فرد در جامعه طبقاتی ما و ملیت های بی حقوقمان، بی گمان پاسخ درست و سراسری به همه حقوق شهروندی هاست که دچار دیرکرد شده و در دوران شاه، و شیخ کنونی بسیار تلنبارشده اند.
جناب سعید! مفهوم این فاکت شما چیست؟
به قول لنین چپ و محافل تجزیه طلب"ایرانی" به خاطر مرافعه تنگ نظرانه بر سر زبان هر گونه زندگی اجتمایی و سیاسی را در آینده میخواهند با رکود مواجه کنند.
بدون آنکه قصد کنایه و کاری مشابه آن روش غلط داشته باشم، از شما می خواهم به درک لنین از حق تعیین سرنوشت ملت ها ملیت ها، و ای بسا که " تا سرحد جدائی"

نیز می تواند بینجامد دقت کنید.

در ضمن اینجا اصلا دعوا به تنهائی بر سر حق آموزش به زبان مادری و یا نقد و رد اعِمال اراده ی فرهنگی این و یا آن ملت و ملیت که دارای دیدگاه های تنگ نظرانه باشند نسیت؛ بلکه این درخواست جزو حقوق ابتدائی آنهاست که تاکنون و در طی تاریخ بی پاسخ مانده است. و تاکید بر فاکت لنین پیرامون فدرالیسم نیز از همیروست و البته من اهل فاکت آوردن نیستم؛ اما برای آگاهی شما ضروریست.

همزمان اما! بارها و در بسیاری از مقاله هایم شفاف ساخته ام که من با دیدگاه ها و درک طبقاتی از جامعه ی رنگین، هیچگونه دلبستگی خونی و جغرافیائی و زبانی و فرهنگی ِملت و ملیتی از ملت ها و ملیت های دیگر را برتر و مترقی تر از هیچکدام ندانسته و نمی دانم و محور این وابستگی ها را در دایره ی زندگی سیاسی و اجتماعی خویش کنارنهاده ام و فراملی و انسانمدانه به دنای بیرون از دهنم پاسخ می دهم.
اما فراموش نکنیم که اغلب دلبستگان فرهنگی زبانی ملت ها و ملیت ها از کله ی من بیرون نمی آیند و آنها بیرون از توان من و شما و دیگران، قائم به باور خویشند و با دیدگاه های فردی من و شما و دیگران نمی شود همه را متقاعد به فرهنگ مسلط و طبعا سراسری کرد.
پرسش! چه اشکالی دارد که زبان هرکدام برای خود آنها اهرم آموزش های آغازین تا دانشگاهی باشد و هریک برای مناطق خود قوانین و مصوبه های خاص خودمدیریتی داشته باشند؟ آنهم در شرایطی که فرهنگ خودکامه شاه و شیخ دیگر کارائی ندارد و همینک یک عده فرصتطلب ناسیونالیست و شوینسیتِ ضدایرانی قصد دارند پروژه عراق و سوریه را در ایران پیاده کنند.
تمرکز فوق قدرت قلدران تاکنونی مادر فسادها بوده و هست؛ اما تقسیم قدرت بیش از آنکه به پراکندگی و تجزیه کشور بینجامد، ایده و اهرم تازه ای ست که می تواند همبستگی ملت ها ـ ملیت ها را در صورت تحقق حقوق شهروندی ـ ملیتی آنان و داشتن سهم و حق برابر در قدرت سیاسی و اقتصادی به میدان دلبستگی های آگاهانه و اختیاری با دیگران همسان تشویق کند؛ و هریک را در دیار خود بنام ایرانی پاسدار حقوق دریافت کرده ی خویش نماید و مسئول حفظ تمامیت کشور خود سازد.

من و شما و دیگران اگر تعهدی به نوع انسان داریم، باید ستم و سرکوب گذشته تا بحال را به بازخواست بکشانیم و سازناپذیرانه با این شیوه ی درست به جنگ ناسیونالیسم کور، راسیسم پنهان برتریجو و فاشیسم مذهبی هار را به یاری همین ملیت ها و توده های زحمتکش کار آنها از رمق بیندازیم. جز این چاره مطمئن دیگری نیست.
تندرست باشید