Skip to main content

وقتی خشت اول تحلیل سیاسی تان

وقتی خشت اول تحلیل سیاسی تان
Anonymous

وقتی خشت اول تحلیل سیاسی تان از اوضاع سیاسی-تاریخی ایران را کج نهادی تا ثریا می رود دیوار سمتگیری تان کج.نه تنها شما بلکه چپ "ایرانی" تنها با رجعت به متون مارکس و لنین نظریه سیاسی تدوین میکنند(کپی برداری).واقیتهای  جامعه ایران در تئوریهای چپ پوپولیست از کارگر بریده قوم گرای راهی ندارد . آبشخور نظرات شما آموزه های مبارزاتی تاریخی جامعه ایران نیست. نوشته شما در مورد مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت از هم گسیخته است و یادآور تکرار نظرات تئوریک حزب توده بر گرفته از استالین مقارن جریان تجزیه آذربایجان و کردستان است.در این زمینه درتنگنای الگوی نظری لنینی به تقلید و شباهت‌سازی با روسیه‌ تزاری دست زدید و به عمد الگوی پراتیک لنینی در روسیه در سال ۱۹۲۲را در چگونگی حل این مسئله را به طورکل فراموش کردید ....

چون چپ های پوپولیست" ایرانی" را  درباره مسله به اصطلاح ملی با تناقضات تئوریک و درون پراتیک حل مسئله روبرو میکند . برای نمونه در آپریل سال  1918  قفقاز از روسیه جدا میشود  و  به 3 جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان  تقسیم  شد و جمهوری  فدراتیو  قفقاز موجودیت  خودش  را اعلام  میکند و پان‌ ترکیستها در شهر تفلیس دولت خود را تشکیل دادند و به نام «جمهوری آذربایجان» اعلام  استقلال کردند اما طولی نکشیده که با ورود ارتش سرخ با فرمان لنین  به باکو و تسخیرِ جمهوری آذربایجان به حکومت  پان‌ ترکیستها پایان داد. و آذربایجان ایران هم در سال‌  ۱۳۲۴  بنام کارگران و دهقانان توسط ارتش سرخ استالین آنهم  به  در خواست "کميته های انقلابی انترناسيوناليزم پرولتری "اشغال شد.بنابراین نه لنین و نه استالین نگاه ذهنی به مقوله نداشتند و منافع ژئوپلیتیک حکم تعیین کننده گی داشت.
 نگاه چپ پوپولیست از کارگر بریده قوم گرای "ایرانی" به مقوله مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت و برداشتیِ صرفاً قومی است و خواستار دگرگونی مناسبات اجتماعی به‌ نفع قومی گری هستند. آنهم در زمانه ای که بحث قوم وعشیره و طایفه درعرصه مردم شناسی جا دارد و در تعریف مدرن از حقوق اساسی یک ملت فاقد مبنا وموضوعیت است . اما در مورد فدرالیسم، از کی مارکسیسم لنینیسم فدرالیسم شده آن هم طرفدار کنفدراسیون قبایل؟
ستم و تبعیض درایران نتیجه محصول سیاست تمرکز گرائی ضد ملی و ضد دمکراتیک بورژوازی است که بورژوازی بزرگ آذربایجان بخش نیرومندی از بورژوازی ایران را تشکیل میدهد که از نقطه نظر تناسب قوای عینی طبقاتی سرکردگی  بوژوزی را در دست دارد. قدرت در کشورهای مثل ترکيه و جمهوری جعلی آذربایجان ساختار شوینیستی- نژادی دارد . اما محورمبارزه سياسی ملت‌ درايران مسئله آزادی و دموکراسی و سرنگونی استبداد دينی است و مسئله زبانی - قومی  تابع آن قرار میگیرد و خودش را مستقل نشان نمیدهد .بر خلاف نگاه قوم گرای چپ پوپولیست "ایرانی" در ایران امروز تفكيك مردم بر اساس طبقه و پيشه  و جايگاه اجتماعی صورت می گیرد.