رفتن به محتوای اصلی

توضیحی برای بازاندیشی و ژرفاندیشی پیگیر در سایه سار رادمنشی فردی

توضیحی برای بازاندیشی و ژرفاندیشی پیگیر در سایه سار رادمنشی فردی

 
دروووود بر ابوالفضل عزیز!

توضیحی برای بازاندیشی و ژرفاندیشی پیگیر در سایه سار رادمنشی فردی

من قبلا در یکی از مطالبم اشاره کوتاهی در باره زندگی و آثار «آرتور کوئیستلر» کرده ام که لازم میدانم دوباره اشاره ای مختصر کنم. «کوئیستلر» در کتاب «خدایی که هیچ خدایی نبود» از ماجرای پیوستن و گسستن خودش به حزب کمونیست سخن میگوید. صمیمیّت و صداقتی که وی در دلایل پیوستن و گسستن خودش عبارتبندی میکند، واقعا شایان ستایش و آفرینهاست. اکثریّت قریب به اتّفاق انسانها دارای رویاها و آرزوها و آرمانهای مختلف هستند. اساسا انسانی که آرمان و ایده آلهایی نداشته باشد، انسان نیست؛ بلکه موجودیست همجون دیگر جانداران بر کره زمین. فقط مسئله این است که آرمانخواهی و تلاش برای واقعیّت پذیری آرمانها در واقعیّت زندگی شخصی و اجتماعی به حیث میدانی به شمار میآید که میزان روشها و عملکردها و موضعگیریهای آدمی را به محک میزند؛ نه ماهیّت آرمانها را. یعنی اینکه آرمانها و ایده آلها همواره همچون افق بر فرا راه آدمیان گسترده اند و در معرض دید. فقط نحوه انگیخته شدن از آرمانها و شیوه های واقعیّت گردانی آنهاست که ماهیّت شعور و دانش و فهم و درک کنشگران را به محک میزند. بالطّبع، انسانی که در بطن کنشها و واکنشهایش نتواند تمییز و تشخیص دهد که نه تنها به آرمانها و ایده آلهایش نمیتواند از طُرُق آزموده برسد؛ بلکه عواقب اعمالش میتوانند بدترین آسیبها را به جاذبه ایده آلها و آرمانها نیز بزنند. در نتیجه، انسانی که به اندازه یک ارزن شعور و فهم داشته باشد و بخواهد و بتواند در باره تجربیات بی واسطه خودش، اندکی بیندیشد و پشت سر خودش را نگاه کند و مجموع اعمال و گفتارهایش را در ترازوی سنجشگری بگذارد، خواه ناخواه پی خواهد برد که چه چیزی راه خطا بود و هنوزم میتواند راه خطا باشد.

 اینکه انسان خطا میکند و در تمام فرهنگها و جوامع جهانی به صراحت در مثلها و قصه ها و روایتهای آنها از ابعاد مختلف بر خطاکاری انسان سخنها گفته اند، مطلبیست اظهر من الشّمس. مسئله این است که با تلاش برای اندیشیدن در باره خطاها میتوان به شناخت و دانشی بسیار قویمایه در سمت و سوی نواندیشی و نوکاری و نوکنشگری و گشوده فکری و استقامت و کاری کارستان برای میهن و مردمش همّت کرد. امّا کسانی که در رفتار و گفتار خود به هیچ وجه، خطا و خبطی را تمییز و تشخیص نمیدهند و مدام بر موضع دفاع و توجیه و طفره و شارلاتانبازی و کینه و نفرت حتّا نسبت به سنجشگران عقاید و متدهای آنها تمرکز میکنند؛ انسانهایی هستند که از خویشتن تهی شده و از مبانی عقیدتی تسخیر زنجیری؛ زیرا بر این عقیده اند که «مالک حقیقت هستند» و برای واقعیّت پذیری حقیقت در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، از دیر باز حرکات و گفتارهایشان تا همین امروز، طبق مبانی و اصول «حقیقت» بوده است. خود به خود پیداست که عواقب و نتایج اینگونه خیره سریها به چه فجایعی تا امروز  مختوم شده اند و در آینده نیز مختوم خواهند شد. بنابر این، آنچه خبط و خطا محسوب میشود در نظر اینگونه مومنان دلباخته به حقیقتهای اماله ای و تلقینی، خطا و خبط بودن «حقیقت اماله ای» نیست؛ بلکه انسان است که «خاطی» است و خودش را نتوانسته و نمیخواهد عین «حقیقت اماله ای» استحاله بدهد. (وجود انواع و اقسام گشت ارشاد و حجاب بان و امثالهم، محورشان دقیقا حول و حوش خاطی بودن انسان و هرگز خدشه ناپذیر بودن حقیقت اماله ای میچرخد.)

ابوالفضل عزیز!. اگر اینهمه مدّعو و عربده کش و پر مدّعا و متکبّر به اندازه یک ارزن، شهامت و غیرت و فهم و درک و شعور تو را میداشتند، مطمئن باش که آخوندها در همان سال اول فعّال کردن گیوتین الهی از پا در آمده و خلع ید شده بودند.  مشکل این جماعت بیابان پیما در این است که از همدیگر میترسند مبادا که تک بیفتند و به استقلال فردی و فکر فردی و شخصیّت فردی خود وفادار بمانند. وحشت اینها از تنهایی و تک افتادن است. اینها بی مایگانی هستند که در یک چیز، وحدت دارند؛ آنهم صفر بودنشان. آنها میدانند که صفر به تنهایی، هیچ مقداری در محاسبات نیست. امّا در کنار ارقام به جایی میرسد و نقشی محاسبه ای دارد. اینست که از درد خوارخویشتنی سعی میکنند در کنار رقمی بایستند تا بتوانند احساس قدرت کنند و به سوائق و غرایز خود در کوتاهترین فرصت ممکن دست پیدا کنند. پسزمینه روانشناختی و محرّکه اینهمه «صفرهای» همعقیده و هممرام و هممسلک از مذهبی اش گرفته تا ایدئولوژیکی اش و حتّا آکادمیکی اش بر حول و حوش ترس از صفر بودن و تک افتادن است.

انسانی که خودش می اندیشد و جستجوگر است و به وفور میتوان در تاریخ جوامع مختلف از وجودشان امثله آورد در هر زمینه ای که میخواهد باشد، انسانیست که موثّر است و خویشکاریهایش فرای زمان و مکان همچون مشعلی فروزان بر راه زندگی انسانهای جوینده و پرسنده پرتو افکنی میکنند و آثارشان همیشه کلاسیک میمانند؛ زیرا  بر زمان چیره اند و فرمانفرما. «از لائوتسه و بودا  و  سقراط و افلاطون و ارسطو  و زرتشت و فردوسی و خیّام و حافظ و عبید زاکانی و عطّار و مولوی بگیر و بیا تا توماس اکئویناس و آگوستین و  گالیله و کانت و شوپنهائور و نیچه و همینطور بیا تا  پوپر و غیره و ذالک.  

درد خانمانسوز رفتار و گفتار کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی در این است که با خودشان صمیمی نیستند و گرد و غبار دیگ مذاب تشیّع را بر اندام رفتار و گفتار خود همچون خلعت آبا و اجدادی میدانند و آن را در تمام مجالس بر دوش میگیرند. قبلا هم گفته ام و بازم تکرار میکنم که خبرنگار لهستانی «کاپوچینسکی» در کتاب «شاهنشاه» اشاره کرده است که مردم ایران، قربانی تحصیل کردگان و کنشگرانشان شدند؛ زیرا این طیف کسرِ شان خودش میداند که بخواهد در موردی اعتراف کند که «من نمیدانم؛ بلکه فقط ادّعا میکنند که ما همه چیز دانیم».

مسئله گسستن از عقیده و ایدئولوزی و مذهب آکبندی، نیاز به این دارد که انسان در آینه های روبرویش یک بار هم شده است با خودش صداقت داشته باشد و خویشتن را بی واسطه ببیند؛ نه با یال و کوپالهای عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی/دینی. مثل آن گربه ای نباشند که خودش را در آیینه، شیر بیشه شکار میبیند. بلکه واقعا خودش را همانطور ببیند که بالذّات هست با تمام خصایلی که دارد از ضعفها گرفته تا توانمندیها و استعدادها و تخصّصها.  طیفهای مختلف کنشگری در طول هشتاد سال اخیر اگر بخواهیم خیلی منصف باشیم و رعایت پرنسیپهایی را بکنیم که در خور انسان به حیث انسان باشد، آنگاه به این نتیجه میرسیم که سهم آسیبهای جبران ناپذیر و ویرانگر فردی و اجتماعی احزاب و سازمانها و گروهها و فرقه های عقیدتی که در ایران به وجود آمدند از میزان خدماتشان دو چندان افزوده تر و چربتر و خانه خرابکن تر بوده است؛ زیرا در باره موضوعات و مسائل میهنی، دقیق و ظریف و عمیق، نیندیشده اند و کنکاوی نکرده اند و عجبا که همچنان در غرقاب پرت و پلاگوییهای خود سرگردانند. به همین دلیل نیز اقدامها و روشهای آنها نه تنها قدمی برای بهبود مناسبات اجتماعی و کشوری نبوده است و همچنان نیست؛ بلکه جامعه و مردم را به خفّت و ذلالت و خوار و زاری نسلها درغلتانیدند و همچنان محکوم گیوتین الهی گذاشته اند.

امروزه روز اگر باشند کسانی که برای ایران و مردمش بخواهند قدمی بردارند، باید در گام نخست، میزان صداقت و صمیمیّت فردی خود را برآورد کنند و دلاورانه حتّا به آنچه بوده اند و اجرا کرده اند در زبان و کلامی گویا و شفّاف به سنجشگری رفتارها و اقدامهای خود و یارانشان همّت کنند. هدف نیز این نباشد که بخواهیم بگوییم چنین اشخاصی خودشان را رسوا میکنند و آبرو و حیثیّت خودشان و سازمان و احزابشان را میبرند. خیر!. چنین برداشتی حماقت است؛ زیرا نگفتن و اعتراف صمیمانه نکردن به معنای فریب دادن خود در تمام عمر است. آنچه بی آبرویی و بی حیثیّتی سازمانها و احزاب و گروهها و فرقه ها را تا امروز رقم زده است، کتمانگری و سکوت و توجیه نبوده است؛ بلکه محصول کنشها و واکنشها و اقدامهای رفتاری و موضعی کنشگران آنها بوده است و هنوزم هست.

ابوالفضل عزیز!. من بارها تاکید کرده ام و همچنان نیز تاکید میکنم که «محکوم کردن» عین آب خوردنه؛ ولی «دادگزار بودن»، عظمت فکری و دریادلی و فهمی و شعوری به گستردگی کائنات میطلبد تا بتوان از میان اینهمه تاریکیهایی که در زبان و قلم انواع و اقسام کنشگران و تحصیل کردگان و مدّعیون خاصم همدیگر و نابود خواهنده ایران و مردمش مدام در حال توسعه است، بتوان راهی یا نقبی یا  تونلی به سوی خویشتن یافت.

بردار یک نگاه سرسری به تمام نوشته جات تحریری و حرفهای شفاهی آنانی بینداز که مثلا در مقابل «اظهارات پرویز ثابتی» موضع گرفته اند. در میان اینهمه لشگر شمشیر به دست، یک نفر را نمیتوانی پیدا کنی که شرافتمندانه به حیث «شاکی و متضرّر» عرض وجود کرده باشد و فقط به آنچه که خودش «بی واسطه» با گوشت و پوست و خون، تجربه کرده است، استناد و دادخواهی کند بدون هیچگونه قضاوت حقوقی یا ابراز نفرت و کینه توزی انتقامگرانه. امکان ندارد پیدا کنی. هر کدام از مدّعیان را که نگاه میکنی، در مقام «دادستان کل و قاضی القضات بی بدیل با گیوتین انتقامگیری» موضع گرفته است. بدا به حال ملّتی که مدّعیان کنشگری و تحصیلاتی اش، دژخیمان قلم به دست باشند.

در خاطراتی که جلّاد پاریس – مانسون -  به همّت دخترش منتشر شد، قید کرده است که من سالیان سال، انسانها را به نام «آزادی» گردن زدم و هنوز تا دم مرگم نفهمیدم که «آزادی» چیست؟.  آنانی که همواره به خودشان اجازه میدهند که در مقام دادستان و قاضی القضات وارد مسائل بشوند و اظهار لحیه کنند، مطمئن باش ابوالفضل عزیز، اگر دژخیمان آینده در سرنوشت نسلهای امروز و فردای ایران نخواهند شد؛ دست کم دژخیمانی را در دیگ نفرتهای انتقامجویانه و کینه های زنگار گرفته خودشان تعلیم خواهند داد.

شاد زی و دیر زی!

فرامرز حیدریان    

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید