رفتن به محتوای اصلی

مرغ سحر ناله سر کن

مرغ سحر ناله سر کن

 

هفدهم مهر پنجمین سالگرد رفتن مردیست  که هرگز نرفته است .مردی که توان نهادن سر برآستان جانان داشت .توان سر دادن گلبانگ سر بلندی بر آسمان .
جامی لطیف که عقل آفرینش می گفت وصد بوسه مهر برحبینش میزد. 
در چنین روزی شجریان درمیان سرود ،اشگ وبوسه میلیون ها ایرانی به جاودانگان پیوست .جان عزیزی که روح بزرگ یک ملت بود.بزرگ چونان بزرگمردی که اکنون درکنارش غنوده است 
مردی که ازنظم کاخی بلندساخت. کاخی جاودانه که از باد وبارانش ناید گزند.
کاخی که ساروج آن ازخون دل است وعشق! از رنج سالیان است وکارتوان فرسا.
حال مردی از تبارمردم با کوله باری ازشعر حافظ وسعدی از ترانه وآواز از ردیف ها ،گوشه ها،دستگاه های مقامی،ملودی ها وآوازهای یک سرزمین در کنار او غنوده است . کوله  باری  ببهای یک عمر رنج وکار .
نظم فردوسی این شناسنامه زبان وتاریخ این سرزمین باآوازهای آوازخوان بزرگ یک ملت عجین شده وصدای سخن عشق در آسمان فیروزه ای ایران زمین طنین انداز.. 
پنجسال از سفرمردی می گذرد که با آواز میلیون ها بدرقه کننده عاشق که درسخت ترین  روزهای تاریک وتلخ وطن از صبح روشن فردا می گفتند  به جاودانگان پیوست.همراه  ناله مرغ سحر در سفری که مسافر آن کسی بود که دلش ازازل تا به ابد عاشق رفت..
اکنون او در کنارچاووشی خوان بزرگی دیگری با نام "اخوان ثالث "خفته است.مردی که در جستجوی آسمانی باز با رنگی دیگر بود. .مردی که در جواب به خامنه ای که خواهان آمدنش بمیدان بود گفت "ما همیشه بر سلطه بوده‌ایم نه با سلطه."
حال فلک این جان های آزاد را در کنار هم قرار داده است تا نشانه ای از پاکی ،شرف وعظمت یک سرزمین باشند
حال آنهادرسرا پرده گل خفته اند.عاشق وهجران کشیده که برای صحبت پنج روزه با گل جفای خار هجران کشید ند. سختی ستم حکومتیان را تحمل کرد ندو در تاریک ترین شب های وطن از روزهای روشن گفتند. 
شجریان مردی که می خواند تفنگت را زمین بگذار .چرا که صلح ،دوستی ومهر برای مردمان این سرزمین آرزو می کرد در غم بم  هم نوا با بم اشگ می ریخت و در خروش بزرگ مردم همنوا با آنها مرگ بر  دیکتاتور واستبداد می گفت . مردی که هرگز در برابر حاکمان وغاصبان این سر زمین سر خم نکرد .سال ها با شکوهمندی پنجه در پنجه مرگ انداخت و به لبخندی گفت این سرطان سال هاست که با من است . ماوا گرفته در گوشه ای از تن .او مرگ را هم  چنان پذیرفت که قهرمانان یک ملت در نبرد گاه نام و ننگ با آن درمی آویزند! تا نام خود به آزادگی بر کشند . چونان مردی دیگر از خراسان که از فراز دار شادی برای مردمش میخواست .آوخ که چه سرزمین غریبی است این ایران زمین.  پدر می رود و آئینه مهر آگین خود که مهر وطن برآن درج  است بدست پسر می دهد تا او نیزبخواند "دور از تو بادا اهرمن ایران من ،ایران من "و به قلاب مهری کشیده شود که پدررا کشید . یادت گرامی باد آواز خوان بشارت دهنده روز در شب سیاه. یادعزیزش گرامی باد ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید