دکتر ناصر فکوهی (عضو انجمن دانشوران انجمن پژوهشی ایرانشهر)- بحث «جمعیت مطلوب» یکی از مباحثی است که در تاریخ علوم اجتماعی پیشینهای درازمدت و پرتنش دارد: مناقشه در این زمینه عمدتا به رویکرد نسبت به «افزایش جمعیت» باز میگشته است که از لحاظ تاریخی در شخصیت و استدلالهای مالتوس و پس از او در مکتب مالتوسی و نو مالتوسی متمرکز شده است. در این رویکرد، با تاکیدی مبالغهآمیز، جمعیت و کنترل آن به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای توسعه مطرح میشد و مالتوس حتی معتقد بود که دولت باید از هر گونه کمک به اقشار فقیر نیز پرهیز کند؛ زیرا این اقشار به شدت تمایل به رشد دارند و با بالارفتن جمعیت فقرا، تمام جامعه به خطر میافتد.
بسیاری از جامعهشناسان طبعا از ابتدا با نظریات مالتوسی و نو مالتوسی نیز مخالف بودند؛ زیرا معتقد بودند این نظرات به سلسلهمراتبیشدن هر چه بیشتر جوامع انسانی و بالارفتن فاصله موقعیتهای مادی مردم و در نتیجه افزایش خطر تنشهای اجتماعی منجر میشود؛ اما بهر حال، بعدها رویکردهای مالتوسی به مباحث جمعیتی میان کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه و لزوم کنترل جمعیت گروه دوم و درون خود کشورهای توسعهیافته، به رابطه نرخ زاد و ولد و رشد جمعیت بالای مهاجران ریشه گرفته از کشورهای فقیر (یا گروههای «اقلیت رنگین پوست» در برخی از کشورها نظیر آمریکا) در برابر رشد جمعیت محدود سفید پوستان نیز کشیده شد و به دنبال خود سیاستگذاریهای خطرناکی را همراه آورد که پتانسیل برنامهریزیهای آپارتایدی را ممکن میکرد. جامعهشناسان مخالف اما، عمدتا از این استدلال حرکت میکردند که کنترل جمعیت به خودی خود نمیتواند ابزاری برای توسعه باشد مگر آنکه با مجموعهای از ابزارهای حمایتکننده دولتی برای اقشار فقیر همراه باشد. در واقع، بحث جامعهشناسان آن بود که به جای رویکردهای الزامآور و خطرناک مالتوسی، بهتر است اقشار شکننده جوامع و جوامع شکننده در نظام جهانی به موقعیتهای پر ثباتتری دست یابند؛ زیرا برای این اقشار داشتن کودکان بیشتر اغلب راه حلی است برای جبران شکنندگی موقعیتها شغلی و اقتصادی و اجتماعیشان.
خوشبختانه در چند دهه اخیر مناقشه میان جمعیتشناسان و جامعهشناسان بسیار کاهش یافت و در بسیاری موارد به توافق رسیده شد. از جمله اینکه رشد جمعیت در حد امکان در سطح بازتولید جمعیت موجود حفظ شده و به خصوص از رشدهای جمعیت غیر قابل مدیریت از لحاظ اقتصادی و اجتماعی جلوگیری شود. در ایران در ابتدای انقلاب اسلامی ما با گروهی از رویکردهای موسوم به زادگرا (natalist) روبرو شدیم که ایجاد موجی از پرزایی (baby- boom) کرد و نسلی که در حال حاضر به موقعیت ورود به بازار کار رسیده است یا باید بتواند به نسل فعال تبدیل شود، حاصل همین موج است. با این وصف مولفههای گوناگون نشان میدهد که مدیریت مناسب این موج بسیار بیشتر از توان ما بوده است و بسیاری از معضلات کنونی را نیز باید ناشی از فشار این پرزایی دانست؛ زیرا تمام افراد این نسل نیاز به امکانات گسستردهای از جمله مسکن، کار، شرایط اجتماعی برای تحصیل، رشد و غیره نیاز دارند که قابل فراهمشدن با هزینههای متعارف نیست و این ما را تقریبا در همان وضعیتی قرار داده است که اروپا با موج پرزایی خود بعد از جنگ جهانی از سالهای ۱۹۹۰ روبرو شد به گونهای که صندوقهای بازنشستگی آن رو به ورشکستگی رفت و با پیرشدن جمعیت، از یک سو باید در به سوی مهاجرت گسترده بیرونی باز میشد و از سوی دیگر این مهاجرات به همراه خود انواع مسائل و مشکلات فرهنگی ناشی از ناسازگاری فرهنگها را میآورد که هنوز هم اروپا با آن دست به گریبان است.
ال اگر به مورد ایران برگردیم، مشاهده میکنیم که پس از موج نخست پرزایی در ابتدای انقلاب اسلامی، که عملا جمعیت کشور را در ۳۰ سال دو برابر کرد، سیاستهای اتخاذشده به وسیله تمام دولتها تا امروز آن بود که سطح رشد جمعیت را به سطح بازتولید آن بازگردانند، سیاستی که یکی از بزرگترین موفقیتهای کشور ما در میان کشورهای در حال توسعه بود و در سطح بینالمللی نیز به رسمیت شناخته شد و حتی در برای بسیاری از کشورها به عنوان الگوی مدیریت توسعه جمعیتی پیشنهاد شد.
با وجود این، نمیتوان انکار کرد که در طول دهه گذشته به دلایل متعددی، از جمله بحرانهای اقتصادی و بیثباتی و عدم اطمینان در چشماندازها در این زمینه، شاهد بالارفتن شدید سن ازدواج و کاهش شدید نرخ باروری بودهایم. هر چند این روندها، روندهایی جهانی نیز هستند، اما در ایران با توجه به فرهنگ اسلامی- ایرانی ما، شتاب بیش از حدی بوده است که جامعه بتواند راه حلهای مناسب برای جبران این تفاوتیابیها را بیابد. بنابراین تامل و بازاندیشی در سیاستهای مدیریت جنسیتی جامعه و از جمله در زمینه سیاستهای جمعیتی به نظر ما ناگزیر و لازم است؛ اما آنچه از ابتدا باید بر آن تاکید داشت، لزوم تصمیمگیری در این موارد به صورت شتابزده و بدون کارهای گسترده پژوهشی و کارشناسی و از آن مهمتر، لزوم خارجکردن این گونه مباحث کارشناسی و تخصصی از حوزه سیاسی و حتی حوزه افکار عمومی است. متاسفانه با گرایشهایی که در حال حاضر در جامعه ما مشاهده میشود، هر گونه بحث و نظر و مسئلهای به سرعت به حوزه مباحث سیاسی و به جدلی میان جناحها تبدیل میشود و این رویکردی منفی است که باید از آن پرهیز کرد.
به عنوان نتیجهگیری اولا بیشک باید برای مدیریت جنسیتی جامعه ایران و رسیدن به حد مطلوبی در بازتولید جمعیت اقداماتی ضروروی انجام داد وگرنه بحران در سالهای آینده به تنشی باز هم غیر قابل مدیریتتر خواهد رسید، ثانیا این اقدامات نباید در حد مقدور شکل سیاستهای زادگرا را به خود بگیرند و باید اصولا توجه داشت که در شرایط کنونی، چنین گفتمانهایی کارایی ندارند، ثالثا مجموعهای از اقدامات در زمینه ایجاد رشد اقتصادی در کنار نهادینهکردن و افزایش کمکهای اجتماعی در حوزههایی چون کمک هزینه بیکاری، ازدواج، مسکن یا تربیت فرزندان ضروری به نظر میرسد. واقعیت آن است که کشورهای در حال توسعهای همچون ایران باید بتوانند رشد اقتصادی خود را لااقل در حد ۵ یا ۶ درصد نگه دارند و در چشمانداز رشدهای اقتصادی دو رقمی و برعکس کاهش تورم را به زیر مرز ۱۰ درصد داشته باشند تا قادر به مدیریت حتی وضعیت موجود پیدا کنند و تمایل بر تکیه بر درآمد نفتی هر اندازه نیز این درآمد بالا رود، تمایلی است که جز در کوتاهمدت نمیتواند اثر بخش باشد و حتی این اثربخشی نیز بیشتر نوعی سراب است و در درازمدت به دلیل بالابردن وابستگی به این درآمد و فراهم آوردن زمینههای فساد مالی و راحتطلبی و پرهیز از کارهای تولیدی و سرمایهگذاریهای درازمدت و ثمربخش، امکان بروز بحرانهای جدید را فراهم میکند.
به عنوان نتیجهگیری نهایی، منفیترین کاری که در این شرایط میتوان انجام داد، بهرهبرداری سیاسی، جانبدارانه با اهداف کوتاهمدت در یک جهت یا در جهت مخالف از مسائلی بسیار حاد و حیاتی همچون روند رشد جمعیتی و سیاستهای مدیریت جنسیتی در کشور است که باید بحث درباره آنها را از حوزه عمومی به حوزههای کارشناسی منتقل کرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید