رفتن به محتوای اصلی

فوکو و قدرت

فوکو و قدرت

رهیافت فوکو به «قدرت»، ازیک سوی، از منظر «فاعل» یا «سوژه» است، و از سوی دیگر، «قدرت - تن». رابطه قدرت - سوژه که بر بستر پرسش «چگونه می خواهیم بر ما حکومت شود؟» بررسی می شود، موید چرخشی در نگاه فوکو به پدیده «قدرت» است. شاخصه ی تحقیقات فوکو در سال های هفتاد میلادی قرن بیستم جابه جایی است که در روش او صورت می گیرد، یعنی در گذار از «باستان شناسی» به «تبارشناسی». «باستان شناسی» متمرکز است بر روی تحلیل صورتبندی های گفتمانی و «گزاره» را در مرکزثقل تاملات خود قرار می دهد، به نحوی که شرایط و پیش شرط های اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی به مثابه امور غیرگفتمانی روی هم رفته مورد توجه قرار نمی گیرند. «تبارشناسی» روشی است که فوکو به کار می برد تا در کنار تحلیل گفتمان، قاعده مندی و ضابطه مندی درونی گفتمان، عوامل بیرونی را مطمح نظر قرار دهد. تبارشناسی مانند باستان شناسی «شکلی از تاریخ است که از بنیان نهاد دانش، از گفتمان ها، .... خبر می دهد، بی این که مجبور باشد به «سوژه» ناظر گردد.» تفاوت باستان شناسی و تبارشناسی از حیث چشم انداز است. برخلاف باستان شناسی که الگوی زبان و نشانه ها است، تبارشناسی الگوی تحلیل و تبیین جنگ و نزاع است.

سیر فکری و تحقیقات فوکو به گونه ای است که تحلیل پدیده های قدرت و تامل در باب بنیان های تحلیلی قدرت هدف اولیه او نبوده است. هدف او، همان طور که خود به آن اشاره می کند، تحقیق و تفحص درباره فرآیندهایی تاریخی است که موجب سوژه شدن انسان در فرهنگ جوامع غرب شده است. ازاین حیث، پژوهش های او با «سه شیوه عینی سازی فرد» سروکار دارد، یعنی با تبدیل شدن انسان به سوژه. این سه شیوه تحقیقی مشتمل بر علومی هستند که سعی دارند از طریق «موضوع سازی فاعل»، مانند تحقیقات زبان شناسی، اقتصاد، علوم طبیعی یا زیست شناسی خود را بنیانگزاری کنند. شیوه دوم شامل پژوهش های او در باره «کردارهای شکاف انداز» است که سوژه را یا در درون خودش و یا از دیگران تجزیه می کند. دیوانه و عاقل، بیمار و تندرست، ناهنجارها و به هنجارها، از این نمونه اند. و شیوه سوم شامل تحقیقاتی است که انسان خودش را به سوژه بدل می کند از جمله فاعل «جنسیت».

موضوع عمومی پژوهش فوکو، به یک تعبیر، «سوژه است نه قدرت». این به این معنی است که روند فردسازی و شهروندسازی، که با سنت نظری «قدرت» در سده های میانه غرب در تعارض بوده است، نوید پیدایی سنخ نوینی از قدرت و حکومت است که سازوکاری متفاوت نسبت به سازوکارهای «قدرت» مالوف و مرسوم دارد. تبیین سنتی قدرت به مثابه «خدایگان - بنده» با تبیین جدیدی از قدرت روبه روی می شود که در عین اِعمال قدرت، به سرکوب محض فروکاسته نمی شود، و «قدرت»، به منزله ی «فرآیند» و «مناسبات کثرت نیرو» تلقی می شود. «سوژه» یا فرد در این سنخ نوین قدرت فرآورده «قدرت» است و سنخی از «قدرت» در روند تغییر و تحولات تاریخی پدید آمده است که در ذیل مفهوم «شبان - رمه» جای نمی گیرد. این صفت ممیزه تحولات تاریخی جامعه غربی است که فوکو را بر آن وا می دارد که بگوید ما به «اقتصاد جدید روابط قدرت» نیاز داریم. این سنخ جدید از قدرت، از جمله، تولید و بازتولید گفتمان «سوژه» یا «فرد» است که در عین حال به دو معنا است: سوژه - انقیاد. به بیانی، فوکو بر این گمان است که «فرد یکی از معلول های اصلی قدرت است. فرد معلول قدرت است، .... فردی که قدرت به آن شکل داده است در عین حال حامل آن قدرت نیز هست.»

فوکو در درآمدی که بر کتاب «آنتی-اَدیپ» دلوز-گواتاری نوشته است، نکاتی را درباره «قدرت» پی افکنی «سوژه» و رابطه «سوژه و قدرت» در قدرت انضباطی نوین برمی شمرد و بار دیگر خاطرنشان می کند که: « از سیاست، احیایِ «حقوق» فرد را، آن طور که فلسفه تعریف می کند، مطالبه مکن! فرد محصول قدرت است. آن چه واجب تر است، «فردی شدن - زدائی» است، و آنهم به واسطه یِ کثرت (بسگانگی) و جابه جائی، به واسطه یِ درهمآمیزی هایِ گوناگون. ...»

این که «قدرت» چیست و چه تعریفی دارد، بر صدر دغدغه های نظری فوکو ننشسته است. آن چه برای او عمده و اساسی است، شیوه های اِعمال قدرت است. فوکو در «اراده به دانستن» هم تعریف سلبی از قدرت ارائه می دهد و هم تعریف ایجابی. نکاتی از «بایدها و نبایدها»ی تحلیل قدرت برمی شمرد، و هم از آن صحبت می کند که منظور او از «قدرت» چه نیست و هم از آن می گوید که مقصود او از «قدرت» چیست.

شاید بتوان گفت منظور او از «قدرت» نکات برشمرده ذیل نیست:

- منظور از «قدرت» مجموعه یِ نهادها و دستگاه های تضمین و تائید تابعیت شهروندان در دولت نیست.

- منظور از «قدرت» شیوه یِ انقیاد نیست.

- منظور از «قدرت» نظام عمومی استیلا نیست.

از نظر فوکو این ها فقط «شکل های نهایی قدرت هستند».

همین طور می توان گفت که مقصود او از «قدرت» نکات ذیل است:

- قدرت به مثابه کثرت مناسبات نیرو

- کثرت مناسبات نیرو که در بستر اجتماعی درهم تنیده اند و عرصه قدرت را سر و سامان و شکل می دهند

- به مثابه «بازی» بی وقفه از طریق مبارزات و رویارویی هایی که مدام مناسبات نیرو را دگرگون می کنند

- به مثابه تکیه گاه هایی که این مناسبات نیرو در یکدیگر می یابند

- به منزله استراتژی هایی که این مناسبات نیرو در آن ها اِعمال می شوند

فوکو از دو طرح سنتی تحلیل قدرت سخن می گوید. این دو طرح عبارتند از: 1- طرح قرارداد - ستم، 2- طرح سلطه - سرکوب یا جنگ -سرکوب. هر دو طرح حول محور «حاکمیت» می چرخند و از منظر «حاکمیت» به تحلیل قدرت می پردازند. طرح قرارداد- ستم طرحی قضایی است که محورش قدرت مشروع یا نامشروع است. طرح سلطه-سرکوب یا جنگ-سرکوب در اصل به این معنی است که «قدرت» یعنی سرکوب و گویی باید آن را فقط بر حسب مبارزه، کشمکش و جنگ تحلیل کرد. این تحلیل در حقیقت وارونه کردن جمله معروف کلازویتس است که جنگ همان ادامه ی سیاست به روش های دیگر است. در این طرحواره از قدرت به مثابه سرکوب، قدرت فقط به عنوان روابط قهر تحلیل و تبیین می شود و قدرت در اصل چیزی تلقی می شود که امیال، غرایز، طبیعت، فرد و طبقه و غیره را سرکوب می کند.

طرح قرارداد - ستم که نظریه قضایی - حقوقی از قدرت است را شابد بتوان به اجمال نظریه لیبرال قدرت سیاسی نام نهاد. «ستم» در نظریه کلاسیک حقوق سیاسی «محصول سوءاستفاده از قدرت حاکمیت در نظام قضایی» تلقی می شود. این طرح که ریشه در فرهنگ سده های میانه جوامع غربی دارد، حاکی از آن است که مساله حاکمیت مساله ای است که نظام قضایی و دستگاه قضایی حول ان شکل گرفته است. و چون قدرت سلطنت مرکزی از سده های میانه آن قدرت مرکزی بوده است، «دستگاه قضایی لاجرم در پاسخ به خواسته های قدرت سلطنتی و برای تامین منافع آن و در جهت خدمت در حکم ابزار و توجیه کننده ی آن بسط یافته است.» به قول فوکو «حق در غرب حقِ شاه [بوده] است». به همین خاطر، فوکو نتیجه می گیرد که «نقش اساسی نظریه ی حقوق، از سده های میانه به این سو، تثبیت مشروعیت قدرت بوده است؛ این مساله اصلی است که کل نظریه ی حقوق و حاکمیت حول آن سازمان یافته است.» نظریه «لویاتان» هابز دقیقا بیانگر این موضوع است. این نظریه لیبرال قدرت سیاسی، به طور اجمالی و کلی، «قدرت» را یک «حق» می داند که می تواند از طریق قانونی به شخص دیگری تفویض شود و قدرت «توان ملموسی» تلقی می گردد که «هر فردی در اختیار دارد، و واگذاری کلی یا جزئی آن امکان تثبیت قدرت سیاسی یا حاکمیت را به وجود می آورد.» این طرح نظری در اصل بر این اندیشه مبتنی است که «شکل گیری قدرت سیاسی تابع الگوی یک معامله ی قانونی است که با نوعی مبادله ی قراردادی سر و کار دارد.» صلح اجتماعی یا مدنی مولود این نظام قانونی جلوه داده می شود و به همین جهت هر قدمی که در نقض قانون صورت بگیرد به مثابه ظلم و ستم تلقی می شود.

طرح سلطه -سرکوب یا جنگ-سرکوب که قدرت را از طریق مفاهیمی مانند سرکوب، مبارزه، جنگ، کشمکش تعریف می کند، از زمره سنت نظریه مارکسیستی محسوب می شود. در این رهیافت دیگر سخن از «قرارداد» و «ستم» نیست و «ستم» ناشی از سوءاستفاده از قدرت تلقی نمی گردد بلکه برعکس نتیجه رابطه سلطه است. صلح اجتماعی ناشی از مغلوبه شدن جنگ است و لذا هر آن لحظه که توازن قوا در جامعه به هم بخورد، جنگ اجتماعی و پیکار طبقاتی شعله ور خواهد گشت. سرکوب، نقض قرارداد یا حق نیست بلکه «همانا تحقق رابطه ی مستمر بین قوای قهری است در درون پیکار پیوسته ی درون این شبه صلح» اجتماعی. این نظریه بر آن است تحلیل قدرت را بر مبنای کارکرد اقتصادی توضیح دهد و این کارکرد اقتصادی تا جائی مطرح است که «قدرت اساسا بر حسب نقشی درک شود که در حفظ هم زمان روابط تولید و سلطه ی طبقاتی بازی می کند که خود ناشی از رشد شکل های به خصوصی از نیروهای تولید است.» اما فوکو انگشت بر قرابت میان این دو نظریه در ظاهر متضاد می گذارد که گویی با هم نیز سر جنگ دارند: یعنی قرابت میان نظریه لیبرالیسم و نظریه مارکسیسم از قدرت. به نظر فوکو، این دو نظریه، هر دو قدرت را به مثابه یک کالا مورد بررسی قرار می دهند. هر دو نظریه به «تشابه بین قدرت و کالا، قدرت و ثروت» ناظراند. در حقیقت هر دو نظریه تحلیل اقتصادی از قدرت دارند و فوکو بر آن است با نشان دادن عیب ها و ایرادهای نظری و عملی این دو نظریه، از «تحلیل اقتصادگرایانه ی قدرت» رهایی جوید.

فوکو که تقریبا از سال های 1970/71 با چگونگی قدرت سروکار داشته است و کوشیده است سازوکارهای قدرت را بر اساس دو وجه مشترک دنبال کند. این دو وجه مشترک از یک سوی قوانین مربوط به حقوق است که مرزهای رسمی قدرت را تعیین می کنند، و از سوی دیگر، تاثیرات متقابل قدرت -حقیقت است. این مثلثی است که فوکو به نام مثلث قدرت، حق، حقیقت نام می نهد. فوکو حوزه ی کلی علائق تحقیقی خود را این گونه بیان می کند: «قوانین حق، سازوکارهای قدرت، تاثیرات حقیقت، یا شاید بگویم قوانین قدرت و قدرت های گفتمان حقیقت». او که در تحقیقات تبارشناختی خود در زمینه تاریخ حقوق کیفری، تبارشناسی قدرت روانپزشکی، تبارشناسی کنترل میل جنسی در کودکان، مساله «زندان»، «جامعه و جنون» و نظام های تنبیه و مجازات نشانه های پیدایش یک قدرت جدید را کشف و رصد کرده بود، در دهه هفتاد به کل از نظریه سلطه-سرکوب یا جنگ-سرکوب وداع می کند .

وداع فوکو از این دو طرح تحلیلِ قدرت ناشی از پنج نکته روش شناختی است که او به تفصیل در آثارش به آن پرداخته است. تفصیل این نکات روش شناختی برای شناخت بهتر تحول فکری فوکو از حیث مساله قدرت اساسی است، اما گمان کنم این جا کافی است که نخست خلاصه ای از آن ارائه کنم. تحلیل قدرت باید معطوف به پژوهش در باره طبیعت قدرت باشد و نه معطوف به دستگاه قضایی حاکمیت، دستگاه های دولتی و ایدئولوژی های آن. آماجگاه تحلیل قدرت باید شناخت سلطه و عوامل مادی قدرت، صورت های انقیاد و پیچش ها و کردوکارهای نظام های محلی قدرت و دستگاه های راهبردی آن باشد. باید الگوی «لویاتان» را در تحلیل قدرت به فراموشی سپرد و از حوزه محدود حاکمیت قضایی و نهادهای دولتی فراتر رفت. تحلیل قدرت باید بر مطالعه ی فنون و راهکارهای سلطه متمرکز باشد.

نظریه قضایی -سیاسی حاکمیت که آن روی سکه نظریه قضایی-اقتصادی حاکمیت است، «واقعیت تاریخی» است که در درون آن هر دو طرح لیبرالیسم و مارکسیسم از قدرت شکل گرفته است. این نظریه به عقیده فوکو چهار نقش بازی کرده است:

1- به عنوان ابزار مشروعیت بخشیدن به ساز و کار قدرت در نظام سلطنت مطلقه ی فئودالی

2- به عنوان ابزار و موجهات ایجاد حکومت های مطلقه در مقیاس بزرگ.

به قول فوکو این نظریه «ابزار اصلی جدال سیاسی و نظری پیرامون نظام های قدرت در سده های شانزدهم و هفدهم بوده است.»

3- احیای این نظریه در قاموس دکترین قانون روم باستان در سده ی هجدهم

4- به عنوان ابزاری برای ساختن الگوی دموکراسی پارلمانی.

به عبارتی، بحث حاکمیت در قرن های شانزده و هفده مبتنی بر اعمال قدرت بر اساس اصل رابطه ی «حکومت - رعیت» است. اما ما، به نظر فوکو، در سده های هفدهم و هجدهم شاهد ابداع یک سبک جدید از قدرت هستیم که به کلی از جنس و سنخ قدرت پیشین متفاوت است. و این نوع قدرت از هر حیث «آنتی تز آن سازوکاری از قدرت است که نظریه ی حاکمیت» در قرون گذشته تشریح می کند. این سنخ از قدرت از طریق «بدن» و با توسل به نظارت پیوسته اعمال می گردد و به همین جهت بسیار سیال و جاری است و در گروی «زمین»، «محصول»، «ثروت و کالا» نیست. این سنخ از قدرت مبتنی است بر «فرض وجود شبکه ی هم بافته ی متراکمی از اجبارهای مادی و نه وجود فیزیکی» مستقیم حاکمیت یا دولت یا شاه. این نوع جدید از قدرت که به نظر فوکو دیگر نمی توان آن را بر حسب حاکمیت صورتبندی کرد و یکی از ابداعات بزرگ جامعه بورژوایی است، قدرت غیر مطلقه ای است که «بیرون از حوزه ی حاکمیت قرار دارد» و نام آن «قدرت انضباطی» است. مراد از «انضباط» در اصطلاح «قدرت انضباطی» به معنای مجموعه ای از هماهنگی و همسازسازی میان «توانایی ها، منابع ارتباطی و روابط قدرت، برحسب قاعده و ضوابط معین است. به عبارتی مراد ایجاد هماهنگی میان فعالیت های تولیدی، منابع ارتباطی و عملکرد روابط قدرت، «یعنی فراگردی ... که به نحو فزاینده ای مورد مراقبت کامل تری قرار می گیرد و هرچه بیشتر عقلانی و اقتصادی می شود». البته این قدرت انضباطی تازه سبب نمی شود که «حاکمیت» و بحث حاکمیت از حیّز اعتبار ساقط شود. «قدرت حاکمیت» و «قدرت انضباطی» از دید فوکو «دو حدّی» است که «حوزه اعمال قدرت را تعیین می کنند». اما این دو حدۀ «ناهمگن» هستند، به طوری که احتمالا فروکاستن یکی به دیگری ممکن نیست. و در حقیقت فوکو بر آن است که «قدرت های جامعه مدرن از طریقِ و بر مبنای همین ناهمگنی بین حق همگانی حاکمیت و یک نظام انضباطی چندریختی اِعمال می شود.»

آن چه وجه ممیزه جامعه ی مدرن از سده ی نوزدهم تا دوران ما می گردد، تداخل دو سطح از «قانونگذاری، گفتمان و سازمان مبتنی بر حقوق همگانی .... و ... شبکه ی بسیار درهم تنیده ای از اِعمال زور انضباطی است.» و آن چه مهم است و تفاوت این تحلیل از قدرت را از دو طرح فوق نشان می دهد این است که «گفتمان یک نظام انضباطی هیچ وجه اشتراکی با گفتمان حقوق، قانون یا اراده ی حاکم ندارد». مناسبات میان این دو وجه دستکم بیانگر آن است که رابطه «قدرت» و «حق» یک سویه نیست و گواهی آن است که «قدرت نه داده می شود، نه مبادله می شود و نه بازیافته می شود بلکه اعمال می شود، و فقط در عمل ممکن می گردد.» این کشاکش میان این دو سطح از سنخِ قدرت جدید است که کلیتی را رقم می زند که فوکو «روال های بهنجارسازی» و «جامعه ی بهنجارسازی» نام نهاده است. به همین جهت فوکو «حکومت مندی مدرن» و «دولت مدرن» را به عنوان «چارچوب مدرن منفردسازی، و یا شکل جدیدی از قدرت روحانی» تلقی می کند.

فوکو در تعریف خود از قدرت می گوید که «قدرت تنها وقتی وجود دارد که در قالب عمل درآید». رابطه قدرت و آزادی به خودی خود رابطه سلبی نیست. قدرت یک پدیده ربطی است و باید آن را به عنوان رابطه میان افراد فهمید. برداشت فوکو از قدرت غیرمتمرکز است و می تواند به شکل افقی، و فراسوی ساختارهای هیرمندانه، نیز اعمال شود. قدرت مولد و خلاق است، می تواند حقیقت تولید کند، میل و اشتیاق و گفتمان بوجود بیاورد. همه جا هست و حضور دارد و مرکب از شبکه ای از راهکارها است که تا اعماق درون انسان و جامعه را در می نوردد. قدرت مدرن انسان را در یک نظام اجتماعی به تسخیر خود درمی آورد و «بدن» آن را نیز فتح می کند، بدون این که «بدن» او را سرکوب کند و به همین جهت با سرکوب و تضییق و اجبار یکی نیست. قدرت همیشه پویا است و هرگز ایستا نیست. «قدرت نهاد نیست، ساختار نیست، نوعی قدرت مندی نیست که برخی از آن برخوردار باشند؛ قدرت نامی است که به یک موقعیت استراتژیک پیچیده در جامعه ای معین اطلاق می شود.»

بر اساس آن چه در فوق به اختصار و اجمال درباره نظریه «قدرت» در اندیشه میشل فوکو گفته شد، اینک می توان «پیشنهاداتی» را برشمرد که فوکو درباره «قدرت» ذکر کرده است. برخی از این پیشنهادات او به طور خلاصه عبارتند از:

- قدرت چیزی نیست که تصاحب شود، به دست آید یا تقسیم شود، چیزی که نگه داشته شود یا از دست بگریزد؛ قدرت از نقاط بی شمار و در بازی روابطی نابرابر و متغیر اِعمال می شود.

- روابط قدرت دارای جایگاهی روبنایی با نقش صرف ممنوعیت یا هدایت نیست؛ روابط قدرت هر آن جا که عمل می کند، نقشی مستقیما مولد دارد

- قدرت از پایین می آید؛ یعنی در مبدا روابط قدرت، تقابلی دوتایی و فراگیر میان حاکمان و اتباع وجود ندارد

- قدرتی وجود ندارد که بدون مجموعه ای از مقاصد و اهداف اِعمال شود. اما این بدین معنا نیست که قدرت نتیجه ی انتخاب یا تصمیم گیری سوژه ای فردی است؛ نباید در جست و جوی ستاد اداره کننده ی عقلانیتِ قدرت باشیم؛ نه طبقه ای که حکومت می کند، نه گروه هایی که دستگاه های اداری دولتی را اداره می کنند و نه گروه هایی که مهم ترین تصمیم های اقتصادی را اتخاذ می کنند، هیچ یک اداره کننده ی مجموعه ی شبکه ی قدرتی نیست که در جامعه عمل می کند.

- هر آن جا که قدرت وجود دارد، مقاومت هم وجود دارد. مناسبات قدرت فقط متناسب با کثرتی از نقاط مقاومت می توانند وجود داشته باشند. و این نقاط مقاومت در همه جای شبکه ی قدرت حاضراند.

بنابراین، این استنتاج فوکو است، باید سعی کرد تا ساز و کارهای قدرت را از نقطه نظر مناسبات نیرو تحلیل کنیم. و اگر کسی در پروای آن است که به شکل غیرانضباطی قدرت دست باید، یعنی بر آن است که با نظام های انضباطی و قدرت انضباطی مبارزه کند، نباید این مبارزه را بر مبنا ی «حق باستانی حاکمیت» و در سمت و سوی تسخیر آن آغاز کند، بلکه باید عمل خود را بر مبنای «امکان صورت جدیدی از حق» جهت دهد. و این صورت جدید هم باید ضدانضباطی باشد و هم در عین حال از اصل حاکمیت رها شده باشد.

فوکو میان سه حوزه از قدرت تمایز می گذارد. این سه حوزه عبارتند از:

1- حوزه روابط راهبردی

2- حوزه حاکمیت

3- حوزه فنون حکومت (فنآوری های سلطه)

تجزیه و تحلیل این سه حوزه در گروی یک بحث مستقل است. امیدوارم در فرصت بعدی به برخی دیگر از نکات نظریه قدرت فوکو اشاره کنم از جمله به مبحث تفاوت «قدرت» و «زور» از دیدگاه فوکو، قدرت پاستورال و قدرت بیولوژیک-سیاسی، مبحث «حکومتمندی»، قدرت انضباطی و «سراسربین» بنتامی. و در گام بعدی نگاهی داشته باشم به نظریه قدرت میشل فوکو، نوربرت الیاس و ماکس وبر.

--------------------------------------

منابع:

میشل فوکو، مجموعه آثار چهار جلدی، انتشارات سورکامپ، فرانکفورت آلمان، 2002

نیکولاس ستوکهامر، اصل قدرت، عقلانیت قدرت سیاسی در اندیشه توکیدیس، ماکیاول و میشل فوکو، انتشارت نوموس، 2009، آلمان

توماس لمکه، نقد خرد سیاسی، تحلیل فوکو از حکومتمندی مدرن، انتشارات آرگومنت، هامبورگ، 1997، آلمان

پتر ایمبوش، قدرت و حاکمیت، انتشارات اُپلادن، 1998، آلمان

آکسل هونث، نقد قدرت، تاملاتی درباره نظریه انتقادی جامعه، انتشارات سورکامپ، فرانکفورت، 1985، المان

اورز مارتی، درآمدی بر میشل فوکو، انتشارات بِک، مونیخ، 1998 آلمان

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید