رفتن به محتوای اصلی

زایش دمکراسی از مرگ حقیقتِ مطلق

زایش دمکراسی از مرگ حقیقتِ مطلق

رابطه دمکراسی و حقیقت چیست؟ دمکراسی شیوه زیست سیاسی یا نوعی حاکمیت یا نظام سیاسی است که سجیه آن به اعتباری چرخش قدرت و عزل و نصب حکومت تازه بدون خون ریزی است. به این اعتبار، دمکراسی یک نوع کارکرد است. دمکراسی به منزله کارکرد با حقیقت محض به منزله آماج شناخت اینهمان نیست . رابطه دمکراسی و حقیقت رابطه باژگونه است. کارکردگرایی دمکراسی دال بر نسبی بودن و برآیندی بودن آن است. در واقع، اگر از دید تاریخی به موضوع نگریست، دمکراسی نشانه و نوید سرشکن شدن حقیقت و درواقع تبدیل حقیقت به حقایق است. دمکراسی مرگ حقیقت مطلق و خط بطلان بر مدعیان و منادیان حقیقت مطلق است. دمکراسی مرگ حقیقت مطلق است. آن چه که به نام حقیقت محض یا حقیقت مطلق مراد می شود با دمکراسی منافات دارد. به همین جهت است که حقیقت نه مبنا نه نقطه عزیمت و نه آماج حقیقت است زیرا دمکراسی تنها آن جایی وجود دارد و کارکرد دارد که کثرت آراء در باب حقیقت وجود دارد و مراد از حقیقت در نهایت حقیقت نسبی و تبدیل پذیر است. دمکراسی حوزه حقایق است نه حقیقت محض. زیرا دمکراسی تکثر و چندصدایی است و این خود مستلزم حقایق است. حال آن که حقیقت یا حقیقت مطلق بنیادگرا است و بنیادگرایی ناسازگار است با چندصدایی و تکثر. به همین جهت اگر خواست تاریخ را از منظر حقیقت و دمکراسی مدنظر قرار داد شاید بتوان گفت که مرگ حقیقت زایش دمکراسی است. لذا برابرنهادن دمکراسی و حقیقت نیز کاری عبث و پارادخش است. و چنین اینهمانی درواقع کارکردزدایی از دمکراسی و افول دمکراسی است. آن جا که حقیقت یا حقیقت مطلق در دست است گفت و شنودی نه در میان است نه تبادل نظر و نه جدل و نقدی ممکن است. آن جا تکرار محض است که همان تک صدایی است. بی دلیل نیست که جباریت و استبداد همواره با شعار و آرمان حقیقت درهمتنیده بوده است. به بیانی، آن چه جهان مدرن را از جهان غیرمدرن متمایز می سازد مساله اجماع یا وفاق است. جهان پیش از مدرن با وفاق نه آشنااست و نه اساسا حق حیات برای آن قایل است. درحالی که جهان مدرن بر بنیاد اجماع است و وفاق زیرا جهان حقایق است و نه حقیقت. سنت بنیادگرا است زیرا اعتقاد و ایمان و باور دارد که جهان را بنیادی است و این بنیاد شناخت پذیر و این شناخت عصاره جان جهان و زندگی و معنایی است که در بنیاد آن نهفته است. جهان مدرن بی بنیاد است زیرا دریافته است که عصاره و جان جهان و حیات معنایی است که او برای آن قایل است و به این معنا بنیان جهان بدون معنا است. دنیوی شدن در نگاه نخست همین دل کندن و گسست از حقیقت مطلق و دل دادن و دل بستن به حقایق نسبی و زمینی است. گذار از حقیقت به حقایق گاهواره دمکراسی است زیرا اجماع که پدیده «مدرن» است بستر و آبشخور شکلگیری فهم واحد از قواعدی واحد است که به همه فرصت شرکت در این شکلگیری را بدهد.

لذا حقیقت با دمکراسی ارتباطی ندارد. حقیقت حتا مبنای دمکراسی نیست و دمکراسی تدارک رسیدن به حقیقت نیست زیرا دمکراسی تنها در جایی است که حقایق شکل گرفته باشند و این خود مستلزم وفاق بر سر اصولی است که به همگان اجازه ساخت و ساخت شکنی حقیقت خود را بدهد.

دمکراسی چون کارکرد با حقیقت چون شناخت منفک از یکدیگر هستند. لذا شرط رسیدن هر جامعه ای به دمکراسی وداع از حقیقتِ مطلق و محض است و آشتی با واقعیتِ کثرت گاه تورم زای حقایق است. به همین جهت بنیان دمکراسی حقیقت نیست، که توافق است بر روی قواعدی که مخرج مشترک فهم سلیم انسانی است. مقایسه دمکراسی و حقیقت مطلق قیاس مع الفارق است. دمکراسی محصول کثرت است و تفکیک. بستری است ازبرای کشاکش بر سر دعاوی متضاد در باب حقیقتی که نسبی است و سنخیتی با امر مطلق ندارد. شاید از معدود گزاره هایی که با دمکراسی همنوایی دارد این گزاره باشد که دمکراسی آوردگاه حقایق است و متنی است که اصل «گفتگو»، یگانه حقیقت تلقی شود. در مثلث برمودای حقیقت-قدرت-حق آن چه غرق می شود، دعوی حقیقت مطلق است. غرق کشتی حقیقت مطلق درآمدی است بر منازعات چندساحتی در باره سازوکار ساختن و آفریدن حقایق. حقایقی که بر بوم قدرت-حقیقت-حق شکل می گیرند و چنان درهمتافته اند که یکی بدون دیگری تاثیرگذار نیست. چرخه تولید و بازتولید و انباشت حقایق در دمکراسی بر محور افول حقیقت مطلق می چرخد و هر حقیقتی آبستن حقیقتی دیگر است که نفی همان حقیقت است: چرخه یِ بازگشت دائمی حقایق نه حقیقت!

تولید انبوه حقایق که گاه تاریخ مصرف شان به چند روز یا ماه بیشتر نمی انجامد، شتاب-ساز است و در شتاب، عمر حقایق کوتاه. اما همین کوتاه بودگی است که آفرینندگی است و همین آفرینندگی است که حاجت دمکراسی است. زیرا دمکراسی به حقایق نیاز دارد تا با حقیقت مطلق جدال کند. دمکراسی چرخه ی دائمی افول بت ها است و بت ها بازگشت همیشگی اراده معطوف به قدرت است. تولید حقیقت، قدرت است و قدرت در دمکراسی استوارتر می گردد هر چه بیشتر حقایق تولید شوند. «کثرت» مصونیت حیاتی دمکراسی است و تولید حقایق، عصاره جان دمکراسی. زیرا «کثرت» مطلق زدایی است و آن جا که امر مطلق دود می شود و به هوا می رود، بازی جاودانی آفرینندگان حقیقت آغاز می شود. از همین روی است که دمکراسی مستحکم ترین نظام «شکننده» است چون از حقیقت مطلق دست شسته است. و شکنندگی آن ناشی از اشتهای سیری ناپذیر آن به تولید معنا و پیچیده تر شدن فرآیند دست یافتن به «وفاق» است. امری که خلاقیت آن است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید