نا امیدی در سطر سطر نوشته موج می زند. بیشتر شبیه وصیت نامه می ماند تا تحلیل سیاسی! زنده یاد نگهدار؛ در نوشته اش خنده های دختران و پسرانی نظیر ندا و سهراب جنبش سبز را فراموش می نماید که چگونه غرق خون شد ... همانطور که اعدام انقلابیون پر امید دوران انقلاب به عنوان ضد انفلاب را فراموش نمود و چه بسا در آن هنگام ارج نیز نهاد و چه خوب که خود نیز به آن معترف است ...
اگر بگوییم که نظام کنونی از خامنه ای و خاتمی اش گرفته تا همین جناب از یک روح و طبقه سیاسی هستند چیزی گزاف نگفته ایم. نسلی که زندگی نسل بعد از خود را به افلاس کشید و هنوز که هنوز است ول کن شاهکارهایشان نیستند. گویا رسالتی بر خود قائلند. وقتی کسی به سن و سال من این نوشته ها را می خواند زوایای پنهان دهه 60 بیش از بیش برایش روشن می شود که چگونه خمینی توانست بواسطه سطحی نگری امثال این به اصطلاح سیاسیون روشنفکرمآب؛ اوتوریته و دیکتاتوری
این حاکمیت پایگاه ائدولوژیک خود را در بین اکثریت مردم به ویژه نسل جوان از دست داده؛ از درون پوسیده و به اواخر عمر خود رسیده است همانگونه تفکرات و احزاب سیاسی کلاسیک مولود دوران جنگ سرد و امثال نگهدارها به پایان خط رسیده اند. این رژیم قابیت اصلاح پذیری ندارد و خود نیز می داند که با کوچکترین تغییری وضعیتش شکننده تر و به سرنوشت اتحاد شوروی دچار خواهد شد. تحولات سیاسی در منطقه از جمله ایران اجتناب ناپذیر بوده و بدون شک تحولات در خاورمیانه توزان قدرت سیاسی موجود بین المللی و منطقه ای دست خوش تغییرات شگرفی خواهد نمود. و نگهدار-ها هنوز اندر خم یک کوچه اند ... خوش باشید ...