رفتن به محتوای اصلی

کو؟!

کو؟!
کو؟!
سروده منوچهر برومند 
         م ب سها 
 
اصفهانی ولی نه نصف جهان 
رنج چل ساله ات به چهره عیان 
 
رفته زاینده رودت از دستت 
خُلقِ محزونِ خَلق پابستت 
 
رود و مادیُّ و نهرهایت خشک 
نه  نسیمی که آگند چون مشک
 
تاج‌و شهناز خفته اند و خموش 
ناید آن نغمه و نوا در گوش 
 
از کسایی دگر نشانی نیست 
زی زمین ره از آسمانی نیست 
 
نابکاران ربوده فرَّت را
بد سگالان زدوده قَدرَت را 
 
شوکت و فَرّ و شورِ ديرينه 
گشته نابود و نیست پیشینه
 
بر همایی که فر ایران بود 
گر نصیبی رسید حرمان بود 
 
جهل و آسیب ناتوانش کرد 
پی نشست زمین نوانش کرد  
 
خانه ای نیست کاو عزایش نیست 
جور اشرار جانگزایش نیست 
 
خانه زادان خموش و مغموم اند 
زندگی رفتگان محروم اند 
 
از زن و مرد و پیر و خرد و جوان 
کس نبینی به دل بود شادان 
 
بارشی نیست زآسمان به زمین 
جز غم جور و ظلم جاهل دین 
 
بوی مازوت می رسد به مشام 
هرکجا بگذری به مجمع عام 
 
گریه کن گریه های های و بگو 
آن هوای لطیف پیشین کو ؟!
 
کی ز انوار حق رسد پیکی 
بشکند کی سرای  تاریکی ؟
 
شهر شعرم هنر سرای سرور 
دست بد خواه از حریمم دور 
 
اصفهان بیشه حبیب 
دوازدهم مهر ماه هزارو چهار صد و سه

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید