رفتن به محتوای اصلی

جناب تبریزی گرامی؛ پرسیده اید

جناب تبریزی گرامی؛ پرسیده اید
ناشناس

جناب تبریزی گرامی؛ پرسیده اید آن کس که از کشمکش ترک و پارس و کرد و عرب سود می برد کیست؟
جواب بدون شک رژیم منفور جمهوری اسلامی ایران است؛ و این همان برخی از حقایقی است که بنده در اولین کامنتم گفته ام که در نوشته شما وجود دارد. اما آیا این یگانه دلیل بقاء جمهوری اسلامی است؟ جواب نه است؛ چون پراکندگی و کشمکش در سازمانها و احزاب سیاسی فارس اگر بیشتر نباشد کمتر از ملل غیر فارس و فارس نیست؛ پس نمی توان صرف وجود این کشمکش ها را دلیل اصلی بقاء رژیم تلقی نمود؟ از سوی دیگر باید توجه کرد که آیا صرف فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی تضمینی برای احقاق حقوق ملی_دموکراتیک ملل غیر فارس میدهد؟ و چه تضمینی وجود دارد که حکومت جایگزین آن به مراتب فاشیست تر و راسیست تر از آن نباشد؟ همگان انقلاب 1357 را یا به خاطر دارند یا با تاریخ آن آشنایند. تاریخ گویای ان است که در دوران انقلاب همه نیروهای سیاسی از چپ مارکسیست؛

مجاهد و ملی مذهبی گرفته تا اسلام گرایان در یک صف قرار گرفته و رژیم شاه را سرنگون نمودند. این همدلی تا بدانجا پیش رفت که احزابی چون توده و فدائیان خمینی را "امام ضد امپریالیست" نامیدند و خواستار تجهیز سپاه پاسداران به سلاح سنگین شدند تا مبادا ارتش دست بالا را داشته باشد! خوب؛ نتیجه این همدلی و چک های سفید امضاء چه شد؟ کشتار و اعدام فله ای همان هم پیمانان و همسنگران سابق. کسانیکه هم در دوران شاه زندانی، و شکنجه شدند و هم در دوران رژیم انقلابی! جالب این ست که این همه در حالی به وقوع پیوست که خمینی پیش از قبضه قدرت از جدائی دین از سیاست؛ آزادی احزاب و عقاید سیاسی و همه آنچه گروه های سیاسی دیگر خواستار ان بودند دفاع می کرد و حقی برای خود در حکومت نیز قائل نبود. حال برگردیم به زمان حال و نگرش های احزاب و گروه های سیاسی موجود نسبت به حقوق ملل غیر فارس و فعالین آن. به قول شاعر "سالی که نکوست از بهارش پیداست". اینها قبل از اینکه مالک قدرت سیاسی شوند شمشیر را از رو بسته اند و روی جمهوری اسلامی را نیز در پاره ای موارد سفید نموده اند. اگر خمینی با ان همه وعده و وعید آن کرد؛ حال با این اوصاف اوپوزوسیون (فارس) چه سرنوشتی در انتظار ملل غیر فارس در فردای قدرت گیری آنان می باشد؟ چه تضمینی برای اعاده حقوق می تواند وجود داشته باشد؟ اینها نکاتی است که فعالان ملی آذربایجان و سایر ملل غیر فارس به دقت بدان توجه دارند و هیچکدام نمی خواهند چک سفید امضاء یا به قولی سند قتل عام و آسیمیلاسیون فرهنگی زبانی خود را به سادگی بدهند. هرگونه تفاهمی بایستی مبتنی بر به رسمیت شناختن حقوق برابر ملل موجود در ایران و تضمین حق تعیین سرنوشت سیاسی آنان صورت گیرد. والا اگر قرار است همه چیز با تحمیل شروط تمامیت ارضی ایران؛ برتری بی مورد یک ملت و رسمیت زبان فارسی بر سایرین صورت گیرد ملل غیر فارس طرف از پیش بازنده این تحولات خواهند بود و این یعنی بر باد دادن زحمات این همه فعال سیاسی و دانشجوئی و ... که در زندان ها به خاطر احقاق حقوق ملی جان و مال و زندگی خود را به خطر می اندازند و برخی نیز انداخته اند. سخن کوتاه؛ مادام که حرکات و فعالیت های ملی ملل غیر فارس با انواع اتهامات رنگارنگ از قبیل پانیزم؛ فاشیزم؛ خواست حق تعیین سرنوشت با انگ تجزیه طلبی و عامل بیگانه و غیره چه از طرف جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون فارس از چپ تا راست مواجه می شود؛ طبیعتا کشمکش ها ادامه داشته؛ دیوار بی اعتمادی به اپوزوسیون فارس بیشتر شده و هیچ تضمینی نیز برای اعاده حقوق برابر دیده نمی شود. به همین دلیل نیز سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ممکن است قدری به درازا بکشد؛ اما این از دید من مصداق مثلی است که می گوید " دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است". این را نوشتم مه صرفا سئوالتان بی پاسخ نمانده و خدای ناکرده بی احترامی نشود. خوش باشید ...